ما از جم جام طلب دل سالها
!ميكرد
دل در صخرهاي ;مخروب جنگل
!سبزي
مظلوم هم اميركبير كتابخانه
...!شده واقع
ما از جم جام طلب دل سالها
!ميكرد
بلند ، مويي سفيد ، ردايي با پيرمردي ميديدم ، خواب به ديشب
.ميشد نزديك وامانده و خسته من به نور از هالهاي در
صدها و فرسوده تنم پشت ، بر تجربهها تلخي خشك ، لبانم
و شفاف و نافذ چشمانش.آمد نزديكتر.مانده دل به آرزو
كشيد برسرم دستي تبسمي بامينمود استوار و راست قامتش
:گفت و
ميگردي لب تشنه جوشان ، رود كنار در
ميگردي شب گرد تو و نورست جا همه
:گفتم او به افتاده
چگونه را شفا پير ، اي كرده ، بيچاره مرا دوستان فقر -
ميبيني؟
و شك با و آرامي به بعد شد ، خيره چشمانم به لحظهاي
:پرسيد ترديد
ايرانهستي؟ بزرگان و فرهيختگان نسل از تو -
زد لبخندي آنگاه گرفت ، را دستم نرمي به.افكندم زير سربه
:گفت مهرباني با و
بزرگان يادگار كه نيستند راضي فرشتگان.پسرم بيا -
ناگهان كه ميرفتم او با من و بيا من باباشد افسردهدل
به كه يافتم بزرگي تالار در را خود...زدني برهم چشم در
جهان ، از بزرگ نقشهاي.بود شده تزيين مدرن خيلي سبك
در.بود معلوم بزرگ صفحه يك روي بر آن ، وسط در ايران
قسمت در و بزرگ خيلي كنفرانس ميز يك كنار در و صفحه كنار
آراسته لباسي و بلند مويي با پيرمردي ، اتاق ، روشن سايه
با ولي نبود ، معلوم تمامي به هرچند چهرهاشبود ايستاده
.مينمود صلابت
:گفت و كرد اشارهاي نقشه به چوبي با
فكر شما":گفت و كرد مكثي بعد "آقا است ايران اينجا" -
نفر چند ايران از پرواز ساعت سه فاصله به كه ميكنيد
"ميكنند؟ زندگي
بلند صدايي با.نميدانستم را جوابش.انداختم زير سربه
:گفت و كرد خطاب مرا
سكوتي ".آقا كنيد نگاه من به ميكنم صحبت شما با وقتي" -
صداي با و گرفتم بالا را سرمافكند سايه اطاق در سنگين
:گفتم بلندي
!آقا نميدانم من -
ميليون پانصد و ميليارد يك عزيز ، آقاي ميدانم من ولي -
.نفر
رفتن راه به شروع خاصي وقار با بعد.شد خيره من به مدتي
آشنا نظر به چهرهاش.كرد اتاق روشن سايه قسمت همان در
"ديدهام؟ كجا را او من خدايا".مينمود
ديگر دست با و گذاشت ميز روي را دستش يكايستاد ناگهان
:گفت و كرد اشارهاي من به
بيمارستاني شهرك يك ايران در ما اگر كه ميداني آيا -
اينهمه كمك با پيشرفته ، فنآوريهاي آخرين طبق مجهز ،
ايران از خارج و داخل در كه ايراني خوب و حاذق پزشك
در سرمايه و كار ايجاد مقدار چه نماييم ، تاسيس داريم ،
كردهايم؟ مملكت
:گفتم بلند صداي با و ايستادم راست اينبار
.آقا نه -
بزرگي به سالم تفريحات مركز يك ما اگر كه ميداني:گفت
در و توريست مقدار چه بسازيم ايران در "ديسنيلند" "مثلا
ميكنيم؟ جذب كشور داخل به ارز نتيجه
.آقا نه:گفتم
بهشمار طبيعت معجزات از يكي ايران شمال كه ميداني:گفت
را خطه اين شهري ، و رفاهي امكانات ايجاد با و ميآيد
نمود؟ طبيعت عاشقان براي زيارتگاهي به مبدل ميتوان
.آقا نه:گفتم
:پرسيد رساتر صدايي با اينبار
غنيترين جزو طبيعي منابع ازلحاظ شما كشور كه ميداني
ميتوان ملي عزم و برنامهريزي يك با و است جهان كشورهاي
در و نمود اشتغالزايي آن در موجود وضعيت برابر دهها تا
ايجاد سال در نفت درآمد برابر دهها تا سال از 20 كمتر
كرد؟ سرمايه
لب زير داشتم گلو در بغض گويي بود گرفته صدايم اينبار
.آقا نه:گفتم
تالار روشن قسمت به آرام خيلي او بعد.گذشت سكوت به مدتي
:گفت و آمد
ميكرد ما از جم جام طلب دل سالها
ميكرد تمنا بيگانه ز داشت خود آنچه و
.شناختم را او نگاهش از و
.بود خودش او آري
من ، رويايي پير همان
از محلهمان دورهگرد فرياد و داد صداي با موقع همين در
فرياد دل ته از داشت او.رفتم پنجره پشت به.پريدم خواب
:ميكشيد
...باطله روزنامه كهنه ، لباس كهنه ، كفش "خشكيه نون"
به را سرم كه داشت غم آهنگ آنچنان صدايش و."خريداريم
.شد جاري گونهام بر اشكي قطره ناخودآگاه و چسباندم پنجره
يمني غلامرضا
دل در صخرهاي ;مخروب جنگل
!سبزي
در جنگل و ميرانيم ساحلي جاده در غرب بطرف مينودشت از
را ما ديده و دل !رشيد و استوار قامتي با ما چپ سمت
و تازگي و سرسبزي همه اين مفتون.ميكند مفتون و مجذوب
درهم جنگل و كوه خنكي با كمكمك دريا نسيم حيات ، جلوه
جاري ما روان به نشاط و آرامش از دنيايي و ميآميزد
و سرزنده ايراني از شاد و بوم و مرز اين از خرم.ميسازد
در جاي جاي حيات ، و حال همه اين مزمزه در هنوز اما پويا ،
اين دل از عور و لخت ميبينيم را صخرههائي جنگل دل
را جنگل دل و آورده سربدر ننگ لكه همچون سبز درياي
مرز اين دلسوز و دلبسته بيننده هر دل كه !است شكافته
را سبزي رشته كه صخرهها اين در.ميسوزاند را گوهرآگين
و بنا زيب تا افتاده راه برهايي سنگ يقين به گسسته
حياتبخش و رعنا قامت اين جنگل؟ اما !بسازند ساختمان
خوش خواب نالهكنان و شده پاره و رنجور زمينيان و زمين
مقاله !را پاك و شيرين اميدهاي همه و ميريزد بهم
در كه ثالث سهراب آقاي از "انقراض به روبه پنجرهاي"
بود شده چاپ وزين و آبرومند روزنامه آن شماره 1647
جنگلمان كه چرا !سوزاند را خوانندهاي هر دل "واقعا
!ايرانزمينيان همه به متعلق جنگل !ميسوزد
و 20 تعاوني به 17 جنگلها از هكتار هزار نهصد راستي
!دريغ اي شده؟ واگذار مجوز با خصوصي شركت و 22 دولتي شركت
اما نميدانم چيزي ارقام و آمار و كتاب و حساب از من
!است كرده رخ مملكت سطح در كه نادرستي چه باشد درست اگر
ما روان و روح نشاط مايه كه ثروت نه ما ، عزيز ثروت اين و
.ميرود تاراج به چگونه
به جنوب از و ميرويد شرق به شمال از هواپيما با وقتي
سياهيهائي غرب در خطي و كشور شمالي حاشيه در تنها غرب
و است جنگل و درخت از حاكي كه طولاني و كشيده ميبينيد
چهل و ششصد و ميليون يك اين بقيه در اما حيات ، و سبزي
درياها از پس كوچك نقطهاي ما عزيز بوم كيلومترمربع هزار
!ريگ بيابانو و كوه
و روزه چند منافعي براي خود بدست و نميدانيم قدر چرا
شريان و وصفناشدني زيباي رشته حيات ، رشته اين حقير
پيش سالها نداريم؟ احساس ما مگر ميگسليم؟ را زندگي
و مقالهاي در ندوشن اسلامي گرانمايه نويسنده و استاد
"واقعا اما !نبريم ياد از را ايران:نوشتند كتابي سپس
...نبردهايم؟
مشهد -سرابي اعتماد هاشم دكتر
مظلوم هم اميركبير كتابخانه
...!شده واقع
باغ.رفتم كاشان فين باغ به مطالعه براي امتحانات درفصل
در باغ نيمكتهاي از يكي روي كه من و بود خلوت "نسبتا
شدم متوجه بودم نشسته كهنسال سرو درختان و آب جوي كنار
است ، ساختماني مصالح و كود حمل براي وسيلهاي كه فرقون با
.ميشود حمل اميركبير عمومي eكتابخانه داخل به وسائلي
حمل كتاب (فرقون)وسيله اين با ديدم كردم دقت كه خوب
سال چند در كه كتابي ،!فلهاي صورت به هم آن ميكنند
ارگانها و سازمانها اكثر تبليغ و بحث موضوع اخير
هديه زيباترين كه كتابي است ، اسلامي ارشاد وزارت "مخصوصا
اين از.. كه كتابي و است دوست بهترين كه كتابي است ،
وضع كتابخانه در.رفتم كتابخانه به و شدم متاسف شيوه
خاك تلي مانند زمين روي را كتابها.نبود بيرون از بهتر
كتابها اين كردم سوال كتابخانه مسئول از.بودند انباشته
كتابخانه مسئول ميشود؟ حمل كتابخانه به كجا از و چيست
سال 75 در كاشان اسلامي ارشاد eاداره رياست داشت اظهار
عمومي كتابخانه مخزن اسناد ، مركز تشكيل بهانه به
داده انتقال ارشاد اداره به و تخليه را(فين باغ)اميركبير
اداره بايگاني در نيم و يكسال مدت به كتابها اين استو
به كتابها كه جهت آن از اينك.ماند باقي اسلامي ارشاد
جديد مسئول پيگيري با است ، شده اهدا فين كتابخانهباغ
.است شده داده عودت كتابخانه اين به "مجددا كتابخانه
بيش قدمتي داراي و قديمي "اكثرا كتابها كه اين توجه قابل
و شده فرسوده زمان مرور به "طبعا كه ميباشند سال از 50
.است ديده آسيب جابجائيها هنگام در خصوص به
مسافرين و است توريستي محلي فين تاريخي باغ كه آنجا از
عمومي كتابخانه از بازديدي ناخواه خواه جهانگردان و
به نسبت كه دارد آن جاي بنابراين داشت ، خواهند اميركبير
.شود اقدام آنها ترميم
كاشاني شهروند
|