...نيست انديشه پايان ترور ،
، فرازوفرودآن ودادگستري داوري
اسلام درتاريخ
...نيست انديشه پايان ترور ،
(پاياني بخش) خشونت ، قانون ، مشروعيت
در وقتي انگليس به ايران فروش قرارداد عامل الدوله وثوق
لحظهاي شد ، وزير (شمسي مرداد 1297 15) قمري شوال 1336
دوباره داد دستورنكرد درنگ گروه ، اعضاي نابودي براي
يك زمان همين در.كنند دستگير را مجازات كميته اعضاي همه
سه دو ، شليك با "صفا احمد" نام به را زبده آگاهي مامور
اشاره به ترور اين كه شد شايع چنين درنگ بي.كشتند گلوله
.است شده اجرا عدليه از گرفتن چشم زهر براي و كميته اعضاي
نياز گروه ، اعضاي مجازات براي وثوقالدوله كارگزاران
اعضاي.نداشتند اقرار و بازجويي و مدرك و سند به چنداني
جداگانه بازپرسيهاي در و قبلي دستگيري در مجازات كميته
.بودند داده توضيح را وعاملان ترورها همه مفصل و
"فورا بودند ، بيكستر همه از كه حسينلله و رشيدالسلطان
در لله حسين.رفتند دار بالاي به توپخانه ميدان در
زنداني شاه باغ در و دستگير مجلس به لياخوف حمله قضاياي
كه بود ، او فرزندان ولله خان بالا آقا نوكر چون او.شد
كه بود نفري سه از يكي حسينلله ، .داشت شهرت نام اين به
او درمنزل را بهبهاني عبدالله آيتالله قمري سال 1327 در
.كردند ترور
كردستان به و گريخت مهلكه از بهادرالسلطنه خان محمدزمان
خان محمدولي املاك به و مازندران به الممالك مشكو.رفت
به را منشيزاده و ابوالفتحزاده شد ، پناهنده سپهسالار
فرمانفرما عبدالحسين شاهزاده جمله از عدهاي حال هر
.كشيد نقشهاي وثوقالدوله.ميكردند حمايت
در نادري كلات به ظاهر در را مجازات كميته بنيانگذار دو
حوالي در راه درميانه اما.كردند تبعيد خراسان شمال
و ريختند اسير زنداني دو سر بر ماموران شبانه سمنان ،
.كشتند را آنان
.شد بسته مجازات كميته پرونده
***
آورد ، پديد جامعه در مجازات كميته كه وحشتي و رعب فضاي از
كارمند پاسبان ، ) ماجراجو عدهاي.بردند سود طلبان فرصت
چسباندن با ،(كاسبكاران حتي و ادارهها بگير حقوق پست ،
براي خيالي ، مشابه تشكيلات كردن درست يا كميته به خود
و مينوشتند تهديدآميز نامه جامعه ، پولداران و اشراف
.ميكردند كيسه سر را آنان
و خائنان با مبارزه يعني اوليه ظاهر خوش انگيزه و انديشه
چون شعارهايي و باخت رنگ كم كم اجنبي ، به وابستگان
،"مظلوم خلايق داد گرفتن" ،"پرستي اجنبي ريشه خشكاندن"
اخاذي و گيري گردنه به مبدل...و "گرفتار مملكت نجات"
نپرداختن شرط به مرگ به تهديد و شخصي جويي انتقام:شد
!!رشوه
پايان از پس سال دو حدود در كه "دنسترويل ماژور ژنرال"
نقدي كمكهاي تا داشت ماموريت مجازات ، كميته كار
طالب جمهوريهاي به ايران راه از را ، انگلستان وتسليحاتي
كتاب در (خورد شكست كه) دهد تحويل مركزي آسياي استقلال
انگليسي ضد تند احساسات از "دنسترويل ماژور يادداشتهاي"
براي كه است نوشته و كرده ياد وحشت با ايران شهرهاي در
نامه داشت ، همكاري انگليسيان با كه قزوين حاكم
فشنگ و تپانچه نشان آن روي بر كه فرستادند تهديدآميزي
.ميخورد چشم به ،(مجازات كميته نشان)
كساني هنوز بعد ، سالهاي تا كه ميدهد نشان ماجرا ، اين
ارعاب كم دست يا ترور ، عمليات به مجازات ، كميته نام به
.ميدادهاند ادامه انگلستان ، طرفداران
شخص وحتي ايران دمكرات حزب مجازات كميته ترورهاي از
دمكرات حزب واقع در.كردند جانبداري (زماني تا) احمدشاه
.برد سود خود نقشههاي پيشبرد براي مجازات كميته اهرم از
!همين
***
آمد ، پديد كه وحشتي و ترس همه آن و سروصدا همه آن با
سياسي كار يك عنوان به را ترور اصل اگر -مجازات كميته
شد؟ موفق حد چه تا -كنيم فرض مفيد
به ;است شده داده نسبت مجازات كميته به ترور شش "جمعا
:ترتيب
شيرازي ، خان اسماعيل -
دواتگر ، كريم -
ثقفي ، السلطنه متين -
الدوله ، منتخب محمدرضاخان -
مجتهد ، محسن ميرزا -
صفا احمد -
به عمومي ، ارزاق و مردم نان كار در شيرازي ، خان اسماعيل
به السلطنه متين اما.بود خائن و كرد كار انگليسيان نفع
در خان اسماعيل اعمال از كه (كميته سوي از)شد متهم اين
اول را منتخبالدوله !ميكند حمايت "جديد عصر" نشريه
كميته.گذاشتند جريان رادر كميته اعضاي سپس و كردند ترور
در اما.بگيرد گردن به را او ترور مسئوليت شد ناچار هم
جوان اين":كند اعلام توانست فقط او خيانتهاي مورد
"!بزند خيانتهايي به دست بود درصدد
و شد تحميل كميته به بيرون از هم مجتهد محسن ميرزا ترور
نميتوان دندانگيري چيز او به انتسابي جرائم فهرست در
ترور و بود متوسط (مستنطق) بازپرس يك هم صفا احمديافت
كريم.كرد قلمداد ميتوان شخصي انتقامگيري نوعي را او
.شد داخلي وتصفيه خود بياحتياطي قرباني هم دواتگر
بر مجازات كميته كه گرفت نتيجه ميتوان بندي جمع اين با
و خيانت جرم به را نفر سه حداكثر و نفر دو هم روي
.كرد نابود استعمارگران به وابستگي
خان ابراهيم نيت و انگيزه كه بپذيريم بايد انصاف روي از
با و محترم عناصر و ارداقي اكبر علي سپس و خان اسدالله و
براي دلسوزانه و طلبانه اصلاح انگيزهاي كميته ، اعتبار
وتحولي اصلاح هيچ باعث ترور كه اين گو ;بود كشور و مردم
درنگ نميتوان هم نكته اين در اما.نميشود جامعه در
انواع با عناصر ، انواع ورود با انگيزه آن كه نكرد
.باخت رنگ سرعت با سودجويانه و شخصي انگيزههاي
كميته ترورهاي كارنامه بررسي در امروز كه مهمي پرسش
و شعور با ايراني هر ذهن ترور ، ديگر گروههاي و مجازات
:است پراهميت بسيار نكته اين ميدهد ، آزار را گرا اصلاح
فعال مجازات كميته كه شمسي سيزدهم قرن آخر دهه روزگار در
و السلطنه متين خان عبدالحميد خان ، اسماعيل از غير شد ،
نوكرمنشي و خائن عناصر ما درجامعه منتخبالدوله ، "مثلا
آيا:بپرسيم طور اين يا نبود؟ كسي بادده ، بر ومملكت
وجنس نوع در يا داشتند؟ قرار خيانت اول صف در قربانيان ،
بودهاند؟ ممتاز خود
همان.است منفي پرسشها اين پاسخ كنيد ، بررسي كه طور هر
خان عبدالحسين چون عناصري وابستگي و خيانت زمان ،
ناصر سپهسالار ، خان محمدولي وثوقالدوله ، حسن فرمانفرما ،
روشن و شناخته چنان... و اعظم سپهدار گوزلو ، قره الملك
حساب به هم آنان كوچك انگشت خان ، اسماعيل "مثلا كه بود
.نميآمد
اين از پس سال دو خورشيدي ، سال 1297 در:ديگر نمونهاي
به انگليسي عرضه بي نظامي يك شد اشاره كه چنان ماجراها
دوازده تعداد)نيرو كمي تعداد با "نسترويل ماژورد" نام
و طلا حامل كاميون دهها (سرباز نفر يك و چهل و افسر نفر
از تا داد عبور انزلي ، بندر تا كرمانشاه ، از را اسلحه
و بلشويكها ميان جنگ صحنه به مازندران ، درياي طريق
.برساند مركزي آسياي كشورهاي طلبان استقلال
ايراني درمانده رعيت راه ، طول تمام در انگليسي مرد اين
خود مسير در كشور ، داخلي امور در گرفت ، كار به مجاني را
راه اين درتمامرساند ساحل به را محموله و كرد دخالت
شد نبرد درگير خان ميرزاكوچك قواي با تنها سخت ، و طولاني
قواي از بهرهگيري و نيرنگ با هم را درگيريها آن كه
اين مزاحم كس هيچ..داد خاتمه خود سود به روسي و ايراني
سياست حاميان براي زمان همان در اما.نشد مزاحم انگليسي
.ميرسيد تهديدآميز نامههاي انگلستان ،
***
باشد ، كه والايي انگيزه هر به و هدف هر با دشمنان ، كشتن
تصور.نميكند ايجاد درجامعه مثبت و اساسي تحولي هرگز
مرام و عقيده چشمه عقيدهاي ، صاحب كردن بيجان با كه اين
حتي كه آن ديگر.دارد نشان خبري بي از خشكيد ، خواهد او
باشد ، انديشه صاحبان سوي از ترور ابتكار كه بپذيريم اگر
اجرا را آن بسته چشم و گوش و بيهويت عناصر "معمولا
ترور با را فرهنگ و عقيده و انديشه جريانميكنند
بارها ما ، كشور و دنيا در تجربه اينكرد سد نميتوان
.بازگشت نميتوان قهقرا به.است شده آزموده
زاده اكبرقاضي علي
، فرازوفرودآن ودادگستري داوري
اسلام درتاريخ
5
معاديخواه عبدالمجيد
قضاوت اصول
سيره از را قضاوت اصول اسلامي جامعه داوران:گفت ميتوان
و بينه چون مسايلي جمله آن از.بودند آموخته (ص)پيامبر
تساقط دليل به بنبست شكستن راههاي قاعدهيد ، سوگند ،
قضاوت و -قرعه چون راههايي از -متعارض گواهيهاي
حضور "عمدا دادگاه در طرفين از يكي كه صورتي در غايبانه
(16).ديگر فراواني نكتههاي و نيابد
زندان
-دارد اشاره آن به خاطرههايي كه چنان -(ص)پيامبر سيره در
آنچه.است ميشده نيز توقيف متهم -ضرورت صورت در
چنين زمان خاطرهها اين در كه اين است شگفتيآور
تاريخ (17).است شده روايت !ساعت يك حدود توقيفهايي
و فراز.است نشده تدوين دقت به نيز اسلامي تمدن در زندان
آن با رفتار و زندانيان شمار آن ، زمان زندان ، فرودهاي
.است شگفتيآور بهراستي
ابوبكر -خلافت عصر
ديده داوري در (ص)پيامبر سيره در مسلمانان چه آن با
قاضيهاي به توصيه در -حضرت آن از كه رهنمودهايي و بودند
كه روزگاري تا -خلافت عصر بودند ، شنيده -حضرت آن منصوب
شاهد -پيشآمد اساسي دگرگوني بنياميه حاكميت با
.بود قضاوت امر در افتخارآميزي تجربههاي
قضايي دستگاه متولي نخستين
و حذيفه (ع)امامعلي:چون شخصيتهايي از چشمپوشي با
به (ص)خدا رسول سوي از بعثت عصر در كه معقلبنيسار
كهدر است شخصيتي نخستين خطاب پسر شدند ، منصوب داوري
.شد قضاوت عهدهدار ابوبكر خلافت روزگار
خلافت منفي جنبههاي به كه نيستم آن بر فرصت اين در
انتقادآميز بياني در كه -عمر و ابوبكر بههرحالبپردازم
شده تعبير سياسي همزاد دو چون دو آن از ،(ع)امامعلي از
با بويژه و ;شدند خودكامگيهايي زمينهساز -(18)است
سهمگينترين پيدايش در ابوسفيان فرزندان به دادن ميدان
(19).داشتند نقش اسلام تاريخ در فتنه
جايگاه بيانگر عمر وسيله به خلافت تصدي همه ، اين با
به نسبت كه حساسيتي نيز و ;است خلافت عصر در قضاوت بلند
ديگر سوي از.داشت زمينه بعثت فرهنگ در داوري امر
حرمت نيز عمل در عمر كه است آن گوياي فراواني خاطرههاي
(ص)پيامبر سيره به را او مسلمانان و ميداشت پاس را داوري
.ميديدند پايبند
!شناخته ضعف نقطه
كنم ، اشاره عمر قضاوت از نمونههايي به كه آن از پيش
شناخته ضعف نقطه كه ميدانم سودمند را نكته اين يادآوري
به شايد نميدانيم ، .است بوده او خشم آوازه دوم ، خليفه
او كه روز آن از -سال يك تا كه است شده گفته دليل اين
(20).نكرد مراجعه او به دادخواهي هيچ -شد قضاوت عهدهدار
از چشمپوشي با و فرهنگي نگاه در -نيز جامعه سلامت هرچند
.است بوده دادخواهان كاستي زمينهساز -سياسي انحرافهاي
قضايي استبداد از پرهيز
مقام تصدي در دوم خليفه كارنامه ستايشانگيز جنبههاي از
رايزني به درعمل او.است رايزني به او پايبندي قضاوت ،
امام با را او رايزني مورد چند در كه چنان ;بود پايبند
كه كساني به توصيه در.ميشويم يادآور آينده در (ع)علي
پرهيز و بهرايزني نيز ميشدند داوري عهدهدار او سوي از
.داشت تاكيد قضايي استبداد از
شريح به نامه در رايزني ، به تاكيد
-خلافت عصر پرآوازه قاضي -شريح به كه نامهاي در عمر
،(ص)پيامبر سنت و قرآن مرجعيت بر تاكيد از پس است ، نوشته
(21).است كرده تاكيد شايستگان و دانشمندان با رايزني به
چون نمونهاي و است بيسابقه كه دادخواهيهايي در بويژه
.نميشناسد قاضي را آن
قضاوت آفات و شرايط از بخشي به آن در كه -نامه همين در
تا بيطرفي به پايبندي بر را عمر تاكيد -است شده اشاره
:ميگويد شريح به كه ميبينيم آنجا
طرفين ميان برابري بايد نيز ، خويش چشم گردش و نگاه در
(22).پاسداري را دعوا
بيسابقه كه مورد هر در را قضايي استبداد از عمر پرهيز
(23).ميبينيم زبانزد خاطرهها در بود ،
بود ، تجربهايارزشمند عمر براي جبل ، معاذبن با رايزني
شكايت عمر به خود همسر از چوندادخواهي كه:توضيح اين با
آن از پس ;است شده باردار او و بودهام سفر در من كه كرد
دانست ، سنگسارش سزاوار و كرد زن آن لغزش به يقين عمر كه
اين با -بود شده خوانده رايزني به كه -معاذبنجبل
كيفر به را كسي نميتوان كه كرد رد را عمر حكم استدلال
حكم اجراي است ، باردار زن اين چون.فروگرفت ديگري خطاي
.است نكرده گناهي كه اوست جنين ديدن كيفر موجب
افتاد ، تاخير به حكم اجراي و كرد اعتراف خود خطاي به عمر
با فرزندش تشابه فرونهاد ، زمين بر را خويش بار زن آن چون
وامدار را خود مورد اين در عمر.شد وي تبرئه موجب پدر ،
(24).ميستود را او ژرفانديشي و ميدانست معاذبنجبل
قضايي استبداد از وارستگي دليل به دمشق ، قاضي ستايش
داوري به چگونه كه ;كرد دمشق قاضي از عمر كه پرسشي در
سيره و قرآن مرجعيت بر تاكيد از پس او كه همين ;مينشيني
به -حكم از پيش -ديگران با كه شد يادآور (ص)پيامبر
را شيوهاش درستي و ستود را او عمر ;مينشينم رايزني
(25).تاكيدكرد
ص 843847 ج 5 ، كنزالعمال ، -16
ص 850 همان ، -17
به معروف سوم ، گفتار نهجالبلاغه ، بيغروب خورشيد -18
شقشقيه
ج 5 ، نيز و بنياميه ج 2 آفتاب ، فرهنگ به كنيد رجوع -19
فتنه
ص 420 ج 2 ، اثير ابن كامل -20
ص 810 ج 5 ، كنزالعمال ، -21
همان -22
ص 837 همان ، -23
ص 422 ج 58 دمشق ، مدين تاريخ ابنعساكر ، -24
ص 809 ج 5 ، كنزالعمال ، -25
|