آزادي شناسي آسيب
فرازوفرودآن ودادگستري ، داوري
اسلام درتاريخ
آزادي شناسي آسيب
جامعهءآزاد بنيادهاي
داروندورف رالف و ميلز رايت.سي آراء به نگاهي
(پاياني بخش)
و درست و پاك مجريان به خوب قانون داروندورف زعم به
اين و باشند معتقد قواعد و اصول به كه دارد نياز عادل
گيرد قرار اصلاحات صدر در بايد كه است برنامهاي خود
از امور اصلاح به معتقد داروندورف:خشونت فقدان (8
دور به را گروهها بين رقابت حتي.است مسالمتآميز راههاي
بايد آزاد جامعه شهروندان.ميكند فرض خشونت هرگونه از
همه از بالاتر و بردبار نزاكت ، با موءدب ، يعني باشند مدني
متمدن بهتر عبارت به.باشند تهاجمي روحيه فاقد اينكه
.باشند واقعي
يا باز جامعه اصلي خصوصيات از كه فوق ويژگيهاي بر علاوه
چندي مراحل محتاج نيز آزادي كردن بنا و ساختن است ، مدني
.باشيم اساسي قانون متوجه بايد اول مرحله در (الف:است
و طرح.باشد آزادي پشتيبان بايد اساسي قانون محتواي
جامعه در عدالت و آزادي حفظ براي اساسي قانون شالوده
و آزادي كه رساند تصويب به را قوانيني بايدميباشد
به تجاوز براي راهي و نمايند تضمين جامعه در را عدالت
.نماند باقي قدرتگرايي و انحصارطلبي و عمومي حقوق
مجريان بايد دوم مرحله در قوانيني چنين ايجاد از بعد (ب
.كنند پياده و اجرا را قوانين آن تا داشت مستعدي و خوب
عادل و درست و پاك مجريان به خوب قانون داروندورف زعم به
خود اين و باشند معتقد قواعد و اصول به كه دارد نياز
در اوگيرد قرار اصلاحات صدر در بايد كه است برنامهاي
نيز لاتين امريكاي يافتگي توسعه و رشد عدم آسيبشناسي
اصل و اولويت نتوانستند لاتين امريكاي در كه است معتقد
حقيقي صورت به و عمل در را (قانون اهميت) قانون حاكميت
در و دولتي -اجتماعي موءسسات و سازمانها در (اجرا اهميت)
موفق حتي و بخشند واقعيت آن به و درآورده اجرا به جامعه
.كنند محقق جامعه افراد دل و روح در آنرا كه نشدند
توسط بايد اينكه از غير داروندورف زعم به سوم گام در (ج
در شود نمايندهبرگزيده پارلمان براي جمعيت برحسب مردم
عدم براي همهپرسي.است ضروري رفراندوم انجام خاص مواقع
و شهري انجمنهاي به بيشتر اختيارات دادن و قدرت تمركز
و اداري امور به مربوط مسايل در قضايي تجديدنظر و استاني
دموكراسي به بخشيدن استحكام جديد طرق پارلماني امتيازات
.ميشود محسوب
جامعه و آزادي به نيل مراحل از ديگر يكي چهارم گام در (د
به قادر كه.است خاص اجتماعي بنيادهاي تدارك و تهيه مدني
زمينههاي در زيربنايي و اساسي تحولات و تغيير انجام
نهادهاي و سازمانها.باشند اقتصادي و اجتماعي قانوني ،
كار به نحوي به مساعد شرايط در بايد اجتماعي گوناگون
نامطلوب و بد اثرات كه نمايند وظيفه انجام و افتاده
و داخلي عوامل از ناشي انقلابهاي و شورشها و تغييرات
.نمايند زايل و محو را خارجي
آزادي متزلزل وضعيت آسيبشناسي به نهايت در داروندورف
.است آن تهديدكننده كه برميشمارد را مواردي و ميپردازد
و تركيب فاشيزم از داروندورف منظور:فاشيزم (الف
محدوده در نوستالوژيك و اشتراكي ايدئولوژي از آميزهاي
نظرات برگيرنده در كه است خنثي و سخت مقررات و قوانين
همچنين.است غيرحاكم و حاكم از اعم مختلف گروههاي اعضاي
و جمعيت يا فرد سياسي انحصار از خاصي نوع بيانگر
تاسيس و تدارك فكر به بيشتر كه نوپاست نهضتهاي
آزادي به نيل جاي به خود خاص اهداف جهت در سازمانهايي
.هستند
است قانونگرايي و قانون ترويج و اجرا عدم دوم مورد (ب
.شد اشاره آن به "قبلا كه
ويژه به اخير مورد.است انتقامگيري و خشونت سوم عامل (ج
يعني بنيادين اجتماعي تحولات آنها در كه كشورهايي در
و جديد رهبران آنها در كه دارد وجود است داده رخ انقلاب
گذشته رژيم جنايات اثبات به تنها شهروندان از بسياري
اساسيشان فكر آنها از انتقامجويي بالنتيجه و بوده مشغول
و خيانت ساختن برملا "صرفا جمعي دلمشغولي و.ميشود
.ميزند دور آنان از انتقامگيري و گذشتگان جنايت
اصلاحات اجراي و خرابيها رفع براي تلاش در بيآنكه
"حقوق و قانون" مزيت و برتري رعايت برپايه بنيادي و اساسي
و "عمومي اخلاقيات" نابودي سبب حالتي چنين اينباشند
جامعه در تجاوزات و خشونت موج ايجاد و هيجان برانگيختن
دموكراسي و آزادي استقرار به وصول راه يك هيچ كه ميگردد
تسلسل دور از بايد داروندورف نظر از پس.نيستند
.شد خارج خودخواهيها و انتقامگيريها
شرايط و زمينهها شدن دولتي بر اشاره چهارم عامل (د
جامعه يا آزاد جامعه سرچشمههاي.دارد آزادي به مربوط
.باشد خودجوش بايد مدني
يا عدالت بر آزادي اولويت مسئله از داروندورف "نهايتا
به بايد را اولويت كه است معتقد او.ميگويد سخن بالعكس
و آسايش به گرايش برابر در آزادي به گرايش.داد آزادي
بتوان تا شود بيشتر زمان از مقطعي در بايد مادي رفاه
آن به وابسته نهادهاي و دموكراسي اجراي براي لازم شرايط
دموكراسي كه ميشود مشاهده "فرضا اگر.كرد برقرار را
تمايل كه است خاطر اين به "دقيقا است بيثبات آلمان
يا "مادهگرايي".است بوده مادي آسايش و رفاه به بيشتر
برخلاف.نيست دموكراسي اساسي خصايص از ماديات به گرايش
به گرايش آنجا در چون نبوده ، چنين انگلستان آلمان ،
.نگرفت قرار اولويت در ماديات
و رشد كه است اين حل راه بهترين داروندورف نظر از
اقتصادي رفاه و دمكراتيك بنيادهاي و تاسيسات شكوفايي
است معتقد او حال اين با.گيرد صورت هم مقارن و همزمان
با خصوص به و واحد زمان در دو اين ميان لازم پيوستگي كه
پس.ندارد وجود باشد ديگري تضمينكننده يكي كه يكسان روش
.داد آزادي به را اولويت بايد باز چيست؟ راهحل
وظيفه داروندورف باور به كه كرد اشاره بايد پايان در
عظيم قدرت يك محتاج و شاق بسيار مدني سالم جامعه برپايي
.بخشيد تحقق آنرا فوق تدابير اجراي با ميتوان ولي است
استفاده زير منبع دو از نگارنده حاضر مقاله تهيه در*
:است كرده فراوان
ترجمه اروپا ، انقلاب در ژرفنگري رالف ، داروندورف ، -
تهران 1370 -اطلاعات نشر -لاهوتي هوشنگ
عبدالمعبود ترجمه.جامعهشناختي بينش رايت ، سي ، ميلز ، -
تهران 1370 انتشار ، سهامي شركت -انصاري
فرازوفرودآن ودادگستري ، داوري
اسلام درتاريخ
11
معاديخواه عبدالمجيد
قضاوت و فرهنگ اقتصاد ، سياست ، بر استبداد ، سنگين سايه
در بنياميه تاز و تاخت تماشاگر (ص)پيامبر ياران ناگهان
همه در قضاوت كرسي آن پي در و -مديريت عرصه و بيتالمال
جرقهاي با كه شد باروتي چون مدينه.شدند -كوفه جز جا
.ميشد منفجر
خدا رسول از همه كه (ص)پيامبر راستين يار غفاري ، ابوذر
سود فرصتي از بودند ، شنيده !اوج در را او صداقت ستايش
سياسي برجسته چهرههاي حضور در -عثمان با نشستي در و برد
(ص)خدا رسول از حديثي آذرخش با -روزگار آن نظامي و
-ابوالعاص پسران حاكميت حديث آن در.شد انفجار زمينهساز
.بود شده پيشبيني شمارشان و -فتنه نشانه عنوان به
ابوذر موجآفرين و غمانگيز سرنوشت انفجار ، آن پيآمدهاي
و مدينه به بازگشت سپس و شام به تبعيد در بود غفاري
.غربت در زندگي بدرود و ربذه به تبعيد سرانجام
قدرت مثلث
به عثمان روزگار فتنه از ناشناخته نكته دهها ميان از
آن در مسلمانان سرنوشت بر:كه ميكنم اشاره نكته اين
اصلي ضلع دو كه ديد ، ميتوان را قدرتي مثلت سايه روزگار
.شاماند در ابيسفيان معاويتبن و مدينه در حكم مروان آن
هر در -چون كه اصلي ضلع دو اين متغير از تابعيست عثمان
راهي شدن چرا و بيچون تابع جز ميشدند ، متحد -تصميمي
.نداشت
مروان.بود مخالف ابوذر با تند برخورد با عثمان مثل در
تحميل خليفه بر را خود خواست نميتوانست تنهايي به نيز
تا شد ، شام به محترمانهاش تبعيد زمينهساز ناگزير.كند
و كند تجربه را ابوذر تلخ و صريح انتقادهاي نيز معاويه
مروان و معاويه چون.شود همدست او شوم تصميم در مروان با
آن اجراي جز عثمان شدند ، باور هم و دست هم ابوذر قتل در
.نداشت راهي توطئه
است فراوان -عثمان خلافت در -فتنه روزگار معماهاي شمار
سرانگشت نشناسيم ، را آن تحليل رازهاي و رمز اگر كه
هرگز كه ;ميكنيم خسته كوري گرههاي گشودن در را انديشه
.شد نخواهيم قانع
قضاوت بر اقتصادي و سياسي نابسامانيهاي سايهي
قضاوت اثرپذيري به است اشارهاي زمينهساز گذشت ، چه آن
و سياسي استبداد آن اصلي عنصرهاي كه فتنهاي از ;اسلامي
-تنگنا اين در -نميتوان اجمال اين شرح به.غارتگريست
:ميشوم يادآور را نكته چند تنها.پرداخت
از كه را (ع)علي امام قضاوت عثمان چرا نيست ، روشن -1
بود ، او كارنامه و عمر خلافت جنبههاي ستايشانگيزترين
در ابزاري جز كه شد قضاوت عهدهدار خود او.نكرد تحمل
(59).نبود مروان دست
-خود و بود كرده زنداني دارالقضاء در را خليفه مروان گويي
در كه ميبرد گردابي سوي به را كشتي -معاويه همدستي با
سياست ;شود او راز و رمز پر سياست قرباني عثمان آن
مدينه خلافت استهلاك و شام در بنياميه حاكميت شكلگيري
به پايبنديهايي نيز عثمان كه ميشوم يادآور.فتنهها در
قضاوت در او رايزني ازجمله.داشت خلفا و (ص)پيامبر سيره
(60).است شده نقل ثابت زيدبن و (ع)امام چون شخصيتهايي با
سياسي تاثيربازيهاي كه شويم آن بر اگر همه ، اين با
بايد كنيم ، ارزيابي اسلامي قضاوت بر را مروان و معاويه
با است ميگذشته بزرگ شام و يمن بصره ، مصر ، در را چه آن
.است بيرون كنوني فرصت حوصله از بيشك كه ;كنيم بررسي دقت
در.كرد بايد بخش اين بخش پايان را نكته دو ناگزير ،
:ميشود روشن چيز همه نكته ، دو اين با نگارنده ، باور
هيچ است ، داشته نگارنده كه بررسيهايي در تاكنون -1
نيافته عثمان روزگار قضاوتهاي از افتخارآفريني خاطره
حماسهآفرينيهاي از كه نمونههايي كه حالي در.است
در شد ، آورده ابوبكر خلافت روزگار قضاوتهاي در دادگستري
در كه آنجا تا.بود بسنده ستايشانگيز تصويري ارائه
كه قاضيست شريح تنها ميگنجد ، نگارنده ناچيز اطلاعات
شريح از.نكرد عزلش عثمان و كرد منصوب كوفه در را او عمر
را آن نميتوان كه ;است شده نقل ستايشانگيزي خاطرههاي
كه -درراء ابو.گذاشت عثمان خلافت قضايي كارنامه حساب به
دچار سرانجام كه دادگستريست شخصيت -ميكرد قضاوت شام در
.شد معاويه با درگيري
رهنمودهايي از پس مالكاشتر به (ع)علي امام فرمان در -2
چه آن در:است شده تاكيد نكته اين بر قضاوت پيرامون
بدان اسارت در چندي دين اين كه بينديش ژرف شدم ، يادآور
در(61)!زراندوزي در تلاش و مبنايخودكامگي با ;است بوده
خواهيم (ع)مولا حكومت عصر در قضاوت به نگاهي كه آينده
تمدن در قضاوت تجربه برآيند چون -را رهنمود اين داشت ،
با تنها اينكميسازيم نوشتارمان زينتبخش -اسلامي
دردمند دلي از كه كوتاه و تند تعبير اين در نگاهي
در -اسلامي قضاوت ابتذال در ابهامي هيچ است ، برخاسته
و گسترده پژوهش با را آن چگونگي.نميماند -عثمان روزگار
.داشت انتظار فراخور فرصتي از بايد تاريخي ، روشن
ص 263 ج 39 مدينهدمشق ، تاريخ عساكر ، ابن -59
ص 829 ج 5 ، كنزالعمال ، -60
نامه 53 ، شماره 525 نهجالبلاغه ، بيغروب خورشيد -61
مالكاشتر به (ع)مولا معروف فرمان
|