اسلامي انقلاب ماهيت
و صدر سيدمحمدباقر شهيد انديشههاي به نگاهي
(پاياني بخش) اسلامي انقلاب درباره شهيدمطهري
ديار بخواهد اگر پروردگار سختگيري است اينگونه"
و خدا انتقام كه بدانيد پس.كند ويران را ستمكاران
(102-هود)."است شديد و دردناك بسيار خدا موءاخذه
كامل امنيت آن در كه شهري مثل كرد حكايت شما بر خدا و"
و ميكردند زندگي اطمينان و آسايش در اهلش و بود حكمفرما
آن اهل آنكه تا.ميرسيد آنها به فراوان روزي هرجانب از
و كفران آن موجب به هم خدا كردند كفران را خدا نعمت شهر
رسولي و چشانيد آنها به را بيمناكي و گرسنگي طعم معصيت ،
كفران را بزرگ نعمت آن چون) آمد آنها بر آنها خود از
آنها عذاب كردند ظلم چون و نمودند تكذيب را او و (كردند
(و 113 آيات 112 -نحل) ".رسيد فرا
و را ثمود قوم و ساخت هلاك اول در را عاد قوم او هم و"
و ظالم كه را نوح قوم او اينان از پيش و نگذاشت باقي هيچ
كيفر به) را لوط قوم او و گردانيد هلاك بودند سركشتر
.(ت 53 آيات 50 -نجم) ".ساخت واژگون شهرهايشان (بدكاري
به را شما خدا عذاب اگر كرد خواهيد چه پيامبر اي بگو"
ستمكاران گروه جز كسي آيا رسد ، در آشكار يا پنهان ناگاه
(47-انعام) "خواهدشد؟ هلاك
كه خدا كتاب آيات است اين (است قرآن رموز از) طسم"
حق به فرعون و موسي حكايت از ما.است باطل از حق روشنگر
منتفع آن دانستن از ايمان اهل تا ميكنيم بيان تو بر
آغاز گردنكشي و تكبر مصر سرزمين در فرعون همانا.شوند
طايفه و افكند اختلاف و تفرقه سرزمين آن اهل ميان و كرد
ميكشت را پسرانشان.كرد ذليل و ضعيف سخت را بنياسرائيل
و (بپردازند خدمت به تا) ميگذاشت زنده را زنانشان و
اراده ما و بود انديش بد و مفسد بسيار مردي فرعون همانا
و گذارده منت سرزمين آن در ذليل طايفه آن بر كه كرديم
جاه و ملك وارث و دهيم قرار خلق پيشوايان را آنها
(تا 5 آيات 1 -قصص) "گردانيم فرعونيان
و هوسراني به كه را دياري اهل ما كه شده بسيار چه و"
ويران خانههاي اين.كرديم هلاك پرداختند خوشگذراني
سكونت ديار آن در قليلي عده جز آنها بعداز كه آنهاست
(آيه 58 قصص) ".بوديم آنها ديار وارث ما تنها و نيافت
آن مركز در تا را دياري و شهر هيچ اهل تو پروردگار و"
هرگز كند ، تلاوت آنها بر را ما آيات كه نفرستد رسولي
هلاك را دياري هيچ ما (كه بدانيد هم باز و).نكند هلاك
"باشند ظالم و بيدادگر اهلش آنكه مگر نكنيم
.(آيه 59 -قصص)
قويتر و بودند هم اينان از قبل كه را طوائفي بسيار چه"
را آنها ما بودند ، يافته بلاد همه به راه و اينان از
سخنان ، اين در.نيافتند نجاتي راه هيچ آنان و كرديم هلاك
حاضر قلبشان كرده رها را گوش و دلند اهل كه آنان براي
.(و 37 آيات 36 -ق) "است هشداري و تذكر است ،
مطهري مرتضي آيتالله -ب
از مهدي انقلاب و قيام كتاب در نيز مطهري آيتالله
و اسلامي جهانبيني بر مقدمهاي تاريخ ، فلسفه ديدگاه
تحولات با رابطه در را مباحثي اسلامي انقلاب پيرامون
خلاصه بهطور اينجا در كه است نموده طرح انقلاب و تاريخي
.ميشود اشاره
ابزاري بينش و (فطري) انساني بينش
اين.است ابزاري بينش مقابل نقطه تاريخ ، انساني بينش
در چه و فرد در چه انساني ارزشهاي و انسان به بينش
تفكر طرز اين براساس ابزاري بينش.ميدهد اصالت جامعه
كار و است خام ماده يك پيدايش آغاز در انسان كه است
نوع با متناسب شكل خام ماده اين به كه است كار وابزار
كه است محض خالي ظرف يك.ميدهد توليد ابزار شكل و كار
بهعبارت.ميشود پر اجتماعي عوامل تحتتاثير و بيرون از
شخصيت فاقد پيدايش آغاز در نظريه اين طبق انسان ديگر ،
پايه.بالقوه شخصيت نه و دارد بالفعل شخصيت نه است ،
اقتصادي عوامل "مخصوصا اجتماعي عوامل با شخصيتاش واساس
او به شخصيتي شكل هر و نوع هر رو اين از.ميشود پيريزي
نيست بيش خالياي ظرف و خام ماده كه او نظر از شود داده
مظروفها همه و شكلها همه با او نسبت.است بيتفاوت
است خالي نوار يك شبيه انسان جهت اين از.است عليالسويه
.است بيتفاوت نوار ذات نظر از شود ضبط او در هرچه كه
آغاز در انسان هرچند انساني ، و فطري بينش نظر از ولي
سلسله يك بذر ولي ندارد ، بالفعل انساني شخصيت پيدايش
.است نهفته او نهاد در گرايشها سلسله يك و بينشها
كه است خالي نوار و ظرف يا و خام ماده مانند نه انسان
يك مانند بلكه است ، بيرون از پذيرندگي خاصيتاش تنها
او در خاصي بار و برگ براي ويژهاي استعداد كه است نهال
ماده نياز نظير بيرون عوامل به انسان نيازاست نهفته
به نهال يك نياز نظير بلكه نيست ، شكلدهنده عامل به خام
و راه و مقصد آنها كمك به كه است حرارت و نور و آب و خاك
.برساند فعليت به است نهفته او در بالقوه كه را ثمرهاي
حركت نوع از انسانياش كمالات سوي به انسان حركت
پرورش بايد انسان كه است اين.مكانيكي نه است ديناميكي
.شود ساخته صنعتي ماده يك مانند اينكه نه شود داده
پيدا مفهوم انسان در "خود" كه است بينش اين ازنظر تنها
"بيگانگي خود از" و مسخ "متقابلا و خوديابي و ميكند
.مييابد معني و مفهوم
مركب را انسان افراد روانشناسي ، نظر از بينش اين
با انسان مشترك وجه كه حيواني غرايز سلسله يك از ميداند
غريزه است جمله آن از عالي غرايز سلسله يك و است حيوان
زيبائي غريزه و حقيقتجوئي غريزه و اخلاقي غريزه و ديني
بهالامتياز ما و انسان انساني شخصيت اوليه اركان كه
از را جامعه فلسفي ، نظر از و است حيوانات ساير از انسان
ازلحاظ و واقعي مركب افراد ، و اجزا با رابطهاش جنبه
افراد داني و عالي خصلتهاي مجموع از تركيبي خصلتها ،
.ميشناسد ديگر خصلتهاي سلسله يك بهعلاوه
:فطري بينش براساس
.است جامعهشناسي بر مقدم روانشناسي نوعي داراي انسان -1
بودن دوقطبي شده ، آفريده دوقطبي خود ذات در انسان -2
جامعه شدن قطبي دو منجربه او بودن آزاد بهعلاوه انسان
.ميشود
و هستند انساني ارزشهاي تاريخ ، حركات اصلي عامل -3
(1).است پيشرو و كمالجو "ذاتا انسان
جوامع انحطاط و تعالي
ترقي و تعالي علل درباره عليالقاعده اجتماعي مكتب هر
طرز.ميدهد نظر آنها انهدام و انحطاط علل و اجتماعها
را چيزهايي چه كه مطلب اين درباره مكتب يك نظر اظهار
بيانگر ميداند انحطاط اساسي عامل يا و ترقي اساسي عامل
جنبشهاي و تاريخ و جامعه به ديدي چه با كه است اين
.مينگرد نزولي سيرهاي و تكاملي
اين به حكايات و قصص بيان ضمن بهويژه كريم ، قرآن در
عامل چهار به "مجموعا قرآن در.است شده داده توجه مطلب
:برميخوريم انحطاطها و اعتلاها در موءثر
بيعدالتي و عدالت -(الف
آن از.است كرده منعكس بسياري آيات در را مطلب اين قرآن
:قصص سوره از آيه چهارمين است جمله
"طائفه يستضعف "شيعا اهلها جعل و الارض علافي فرعون ان"
"المفسدين من كان انه نسائهم يستحيي و ابنائهم يذبح منهم
فرعون جويي برتري از آنكه از پس خداوند كريمه آيه اين در
بندگان منزله به را ديگران و داشت اعلي ربوبيت ادعاي كه
به كه مردم ميان وي افكني تفرقه از و ميدانست خود
در را آنها و ميشد قائل تبعيض آنها ميان گوناگون عناوين
از خاصي گروه ساختن ذليل از و ميداد قرار يكديگر برابر
به) زنانشان نگهداشتن و آنها پسران كشتن و خود كشور مردم
به را او ميكند ، ياد (فرعونيان و فرعون به خدمت منظور
جمله كه است بديهي.ميبرد نام تباهگران از يكي عنوان
مظالم گونه اين به است اشاره "المفسدين من كان انه"
.ميكند بن و بيخ از را جامعه اجتماعي
تفرق و اتحاد -(ب
بر كه ميدهد صريح دستور آيه 103 عمران آل سوره در
و باشيد متفق و متحد الهي ريسمان به وگرايش ايمان مبناي
مانند ميفرمايد آيه يك از پس و بپرهيزيد تشتت و تفرق از
سوره آيه 153.مباشيد كردند اختلاف و تفرق كه پيشينيان
انعام سوره در چنين هم.است آيه اين به نزديك نيز انعام
عليكم يبعث ان علي القادر هو قل":ميفرمايد آيه 65
يذيق شيعاو يلبسكم او ارجلكم تحت اومن فوقكم من "عذابا
از يا سر بالاي از است قادر خداوند بگو "بعض باس بعضكم
گروه و تفرق جامه شما به يا برانگيزد ، عذاب شما پاي زير
ديگر بعضي بر را شما از بعضي خشونت و بپوشاند شدن گروه
ولا":ميفرمايد نيز آيه 46 انفال سوره در.بچشاند
كه نكنيد نزاع يكديگر با "ريحكم تذهب و فتفشلوا تنازعوا
.ميكند زايل را شما سستي و ميآورد سستي داخلي نزاع
منكر از نهي و معروف به امر ياترك اجرا -(ج
سخن بسيار منكر از نهي و معروف به امر ضرورت درباره قرآن
ترك كه ميشود استنباط "صريحا آيات از يكي از.است گفته
آن و است موءثر قوم يك انهدام و هلاكت در بزرگ فريضه اين
افتادن دور علل از يكي كه است مائده سوره از آيه 79
يكديگر نداشتن باز را خداوند رحمت از بنياسرائيل كافران
:است كرده ذكر منكر از نهي ترك يعني منكرات از
"يفعلون كانو ما لبئس فعلوه منكر عن كانوالايتناهون"
بد چه نميكردندو نهي منكرات ارتكاب از را يكديگر
.ميكردند
و معروف به امر نقش به راجع نيز اسلامي معتبر روايات در
آنها نقل براي مجالي كه است رفته سخن بسيار منكر از نهي
.نيست
اخلاق فساد و فجور و فسق -(د
آيات سلسله يك.هست بسياري آيات نيز زمينه اين در
ميشمارد هلاكت علت را بودن مترف و ترف كه همانهاست
و آيات 33 و انبيا سوره هود ، آيه 13 سوره آيه 116 مانند)
ظلم كلمه آنها در كه آياتي اكثر ديگر و (موءمنون سوره 64
به ندارد اختصاص ظلم قرآن ، اصطلاح در.است آمده ميان به
شامل بلكه ديگر ، گروه يا فرد حقوق به گروهي يا فرد تجاوز
.ميشود نيز خود نفس به قوم يك ظلم و خود نفس به فرد ظلم
.است ظلم انسانيت درست مسير از خروج هر و فجور و فسق هر
به ظلم شامل هم كه دارد اعمي مفهوم حقيقت در قرآن در ظلم
.است ضداخلاقي كارهاي و فجور و فسق شامل هم و ميگردد غير
از آياتي.است دوم مصداق كلمه اين استعمال مورد "غالبا
شمرده قوم يك هلاكت علت را اعم معني به ظلم كه قرآن
.است خارج ما مختصر بحث حوصله از و است زياد بسيار
بنياد درباره را قرآن نظر ميتوان معيارها اين مجموع از
از بسياري براي قرآن.آورد دست به تاريخ بنياد و جامعه
نقش ميخوانند روبنا اصطلاح به را آنها برخي كه امور
(2).است قائل تعيينكننده قاطعو
انقلاب تعريف
يا و ناحيه يك مردم عصيان و طغيان از است عبارت انقلاب
.مطلوب نظمي ايجاد براي موجود حاكم نظم عليه سرزمين يك
عليه است طغيان و عصيان مقوله از انقلاب ديگر ، بياني به
ترتيب بهاين.ديگر وضعي استقرار منظور به حاكم وضع
يكي:است چيز دو انقلاب هر ريشه كه ميشود معلوم
.مطلوب وضع يك آرمان ديگر و موجود وضع از خشم و نارضايتي
.ناراحتيهاست و نارضايتيها سلسله يك معلول انقلابي هر
وضع و باشند خشمگين و ناراضي حاكم وضع از مردم وقتي يعني
حالا.ميآيد بوجود انقلاب زمينه كنند ، آرزو را مطلوبي
كه است اين آن و كنم بيان را موضوع اين مكمل ميخواهم
وضع از مدتي مردم است ممكن.نيست كافي نارضايتي صرف
باشند داشته هم را ديگر وضع آرزوي و باشند ناراضي موجود
داراي ملت آن اينكه براي نكنند ، چرا؟ انقلاب حال اين با
اعضايش ميان در ظلمپذيري روحيه و است وتمكين رضا روحيه
حال درعين اما هستند ، ناراضي مردمي چنين.دارد رواج
يك آن بر علاوه اما بود ناراضي ملتي اگر.ظلمند تسليم
داشت وجود او در انكار و طرد روحيه يك پرخاشگري ، روحيه
روشن مكتبها نقش كه اينجاست.ميكند انقلاب صورت آن در
اساسش كه مسيحيت ، برخلاف) اسلام خصوصيات جمله از.ميشود
امر جهاد ، به توصيه با كه است اين (است تمكين و تسليم بر
مبارزه و پرخاشگري حس پيروانش به منكر از نهي و معروف به
از خشم و نارضايتي.ميدهد را نامطلوب وضع نفي و طرد و
و پرخاشگري حس + انقلاب مطلوب وضع يك آرمان + موجود وضع
.ظلم طرد روحيه
انقلابها ماهيت
انقلابها شكل ميگويند كه مكاتب از برخي نظر برخلاف
از است عبارت ماهيت اين و است يكي همه ماهيت اما گوناگون
البته.ندارند مادي ريشه انقلابها همه اقتصاد ، و ماديت
جامعه شدن قطبي دو انقلابها از پارهاي ريشه است ممكن
انقلابات ، از بسياري اما.باشد مادي و اقتصادي نظر از
.داشتهاند ايدئولوژيك و اعتقادي يا و سياسي ماهيتي
اعتقاد و ايمان مكتب يك به كه مردمي يعني اعتقادي ماهيت
آرمان با ميبينند ، آسيب معرض در را مكتب آن وقتي دارند
مردم اين انقلاب.ميزنند قيام به دست مكتب ، برقراري
.ندارد شكمشان بودن گرسنه يا سير به ربطي
الهي هاي نهضت خاستگاه و گيري جهت
مستضعفين سوي به را الهي نهضتهاي گيري جهت اسلام
.نميداند مستضعفين "صرفا را انقلاب خاستگاه اما ميداند ،
آن اما ميداند ، محرومان سود به را پيامبران نهضت اسلام
تفاوت اين درك عدم.نميداند محرومان بدوش "منحصرا را
از بسياري منشا انقلاب ، خاستگاه و جهتگيري ميان
.است شده اشتباهات
، چه هستند اجتماعي طبقات و گروهها همه اسلام ، مخاطب
و گري استضعاف هر دردرون زيرا.غيرمحرومان چه و محرومان
حال عين در.هست زنجير و غل در انسان يك فرعوني ، هر
زيرا.ميگويند لبيك الهي دعوت به بيشتر محرومان "طبعا
پا و بدهد پس را ديگران حق دعوت اين پذيرش با بايد ظالم
فطرتش به هم عمل اين با محروم اما بگذارد ، خود مطامع روي
(3).است شده نصيبش چيزي هم و گفته پاسخ
:پانوشتها
مرتضي:از تلخيص صورت به ابزاري و انساني بينش بحث -1
تاريخ فلسفه ديدگاه از (عج) مهدي وانقلاب قيام مطهري ،
.است شده نقل صص 4134 ،(ق. ه صدرا ، 1400 انتشارات:قم)
مرتضي:از تلخيص صورت به جوامع انحطاط و تعالي بحث -2
صدرا ، انتشارات:قم) اسلامي بيني جهان بر مقدمهاي مطهري ،
.است شده نقل صص 499471 ،(تبي
خاستگاه و جهتگيري و انقلاب وماهيت تعريف مباحث -3
پيرامون مطهري ، مرتضي:از تلخيص صورت به الهي نهضتهاي
و صص 3123 ،(ت.بي اسلامي ، انتشارات:قم) اسلامي انقلاب
.شدهاند نقل ص 43
|