شخصيت واستحالهء پول
(پاياني بخش) مدرن فرهنگ در پول
روابط در كه است مالكان و زمينداران به زيمل اشاره
با نيز وما ميپردازند وگلايه شكوه به تهاتري غير اقتصاد
"ضرورتا و"الزاما كه هستيم عقيده هم "كاملا زيمل
است روشن و چيزي؟ چه با اما كرد مبادله را پول ميبايست
است وخدمات كالا وي منظور چيست؟ مشخص "كاملا ارزشهاي كه
.مينمايد اخذ يا و كسب ديگر افراد توسط فرد كه
يك ميتواند كسي آيا:است مطرح اينجا ديگري eنكته ليكن
و رنگ قيمت كه كند ارزيابي اينگونه را نقاشي نفيس اثر
خلاقيت ، رنج ، تفكر ، انديشه ، قيمت و مقدار فلان..و بوم
فلان نقاشي تابلوي يعني "جمعا كه نقاش استعداد و نبوغ
نمود؟ معين را مشخص ارزش يك ميتوان دراينجا قدر؟آيا
كه است مادي كالاي و شيء يك نيز نقاشي تابلوي چگونه؟
بلكه نيست ، مادي "صرفا ليكن و دارد نيز هم عينيت "دقيقا
شده آميخته آن در انساني ناب احساسات و عواطف عميقترين
چگونه حالت اين در آورده ، فراهم را باشكوه اثر يك و است
پول آيا نمود؟ مبادله مشخص ارزش عنوان به را پول ميتوان
"دقيقا را خود كاركرد است قادر سنجش يك ملاك عنوان به
باشد؟ داشته
:ميدهد توضيح وي
در:ميشود تقسيم مخالف شاخه دو به "ظاهرا فرهنگ جريان"
حلقههاي آفريدن و تساوي برقراري و سازي سطح هم سو ، يك
در چيزها بعيدترين پيوند رهگذر از بزرگتر اجتماعي
چيزها فرديترين آفريدن ديگر ، سوي از و برابر ، وضعيتهاي
دو هر پولي اقتصاد وي ، تحول واستقلال شخص وابستگي وعدم
.ميآورد وجود به امكان دو و ميكند تقويت را گرايش
و دادن پيوند براي يكسان ابزاري و عمومي "كاملا نفعي -1
كردن برقرار ارتباط
و فردي احتياطهاي آشكار و كامل رعايت و شدن فردي -2
(7)".شخصي آزادي
آفريدن و سطحسازي هم و يكسان و برابر ايجادحقوق "مسلما
موءثر كاركردهاي از (سازمانها) اجتماعي بزرگتر حلقههاي
و جغرافيايي وابستگيهاي از فردي آزادي حتي و است پول
كاركردهاي اين ليكن.خاص منطقهاي و بومي مالكيتهاي
ناخواستهاي شايد و پنهان كاركردهاي پول است ، پول آشكار
در اجتماعي گسستگي و تنش و بحران ايجاد موجب كه دارد هم
.ميگردد نيز آن واحدهاي و جامعه وديرپاي عميق روابط
به و ميورزد تاكيد نكته اين بر ديگر نوع به زيمل البته
است معتقد او.ميكند اشاره پولي اقتصاد و پول زيانهاي
:كه
آزادي نوعي احساس پول به دارايي تبديل با سو يك از آدمي"
هر به را داراييمان ارزش ميتوانيم پول كمك به.ميكند
.داشت خاصي شكل "قبلا كه صورتي در كنيم منتقل دلخواه شكل
كه حالي در ميبخشد ، آزادي ما به داريم جيب در كه پولي
محافظت آن از كه بود ساخته مقيد را ما خاص دارايي "قبلا
كه شگفتا ديگر سوي از اما سازيم بخش ثمر را آن و كنيم
آن شدن سست و زندگي شدن آور ملال به آزادي همين اغلب
(8)".ميگردد منجر
كه ميگردد آور ملال درجه اين تا !دلخواه آزادي اين چرا
پول با مگر ميانجامد؟ زندگي شيرازههاي شدن سست به
پول واسطه به مگر نميكرديم؟ راحتي و رفاه و آزادي احساس
ميزان به ما آزادي مگر نبود؟ داراييها و تبديل امكان
انگيزاست شگفت بسيار )نبود؟ داشتيم جيب در كه پوتي مقدار
يك زيمل بينش (شود؟ ايجاد و خلق پول واسطه به آزادي كه
آلمان بازرگاني و تجاري مناسباتبورژوازي از ملهم بينش
تفكر و انديشه بر وتكيه درون كيفيات تحليل جاي به كه است
زيمل نگاه براساس طنز به اگر.ميپردازد بيرون به فرد
خواهد عبارت آزادي كنيم ، تعريف را آزاديخواهي و آزادي
است كسي آزاديخواه و داريم درجيب كه پولي مقدار از بود
كه است شخصي طلب آزادي و است پولدار زياد ميزان به كه
در زيمل تحليل و اشاره نماند ناگفته !ميطلبد فراوان پول
اقتصاد برخلاف پولي اقتصاد يك در كه است امكاني خصوص
را او وابستگي ودرجه ميآورد فراهم انسان براي تهاتري
ميبخشد ، رهايي پاگير و دست قيود از و ميسازد اندك
.است او حضور عرصه جامعهها تمام و جهان چنانكه
به كه دارد ظريفي بينش مرفه طبقات دلزدگي خصوص در زيمل
بين در پول شناختي جامعه و روانشناختي استحاله تحليل
:مينويسد او.ميپردازد طبقات اين
فقط كامران طبقات (The blase attitude) دلزده نگرش"
ويژه ظرافت درك ذوق.است واقعيت همين روانشناختي بازتاب
اكنون آنان اول ، ميگرايد ، فتوا به دليل دو به اشياء
بيرنگش يكساني عليرغم آن با كه هستند ابزاري داراي
و كنند ابتياع را ويژه و متفاوت بسيار اشياء ميتوانند
رفته "چيست؟ شيء يك ارزش" كه پرسش اين سبب همين به دوم ،
...ميارزد؟ چقدر":ميدهد پرسش اين به را خود جاي رفته
با اشياء ويژگي و درجات به ديگر:كه است اين دلزده نگرش
را آنها بلكه نميدهند نشان واكنش درجات آن مناسب ذوقي
ارزيابي نيست مراتبي داراي كه وبيرنگ همشكل زمينهاي در
(9)".ميكنند
از پول كاركرد ودگرگوني تغيير و اوليه بينش تغيير اين
پنداري يكسان به رفته رفته كه اشياء خريداري توان حالت
و ذات در ميشود ، منجر اشياء ارزشي مراتب سلسله ونفي
توان رواني لحاظ به وي به كه است نهفته پول دارنده ماهيت
كه چيزهايي قلمرو و حيطه در حتي كه ميدهد را آميزي توهم
طبقات نظر به نمايد ، عمل خريدارانه نگاه با ندارد ، نفوذ
در !كرد؟ خريداري ميتوان را چيز همه وكامران كامروا
تا شيءنيستند ارزشها تمام نداردكه توجه وي كه حالي
ميارزد؟ چقدر كه پرسيد و كرد نرخگذاري آن بر بتوان
بدان كلان پولهاي دارندگان كه ومزمني حاد اليناسيون
گمان و ميشوند توهم دچار كه است بيماري اين گرفتارند ،
وهمين برخوردارند استثنايي وتوانايي قدرت از ميبرند
اصالت از وسرشار اصيل واقعيتهاي با برخورد در توهم
كه واقعيتي ميرسند ، واقعيت و خود تضاد به و ميشكند
وستد ، داد ابتياع ، قابل روي هيچ به و است محض ارزش
پولدار كاذب توانايي و نيست فروش و خريد معامله ،
.ميشود محدوديتپذير
:ميافزايد زيمل
و هدف به رسيدن به كه پلياست.است ميانجي حقيقت در پول"
اگر طولاني ، زنجيري از است حلقهاي و ميخورد مقصودخاصي
و پايان نقطه به پول كنيم پاره را زنجير خود روان در
فقط شدند باعث كه موقعيتهايي اگر ميشود ، تبديل مقصد
سرشت آنگاه برود ، ميان از بيانگارند ارزشمند را پول
بيش ابزاري كه ميگردد مشخص و ميشود معلوم آن واقعي
و بيمصرف چيزي به گيرد قرار زندگي هدف يگانه اگر و نيست
(10)".ميگردد بدل غيرضروري
پول به ومشخص معين دوران يك اقتصادي - اجتماعي شرايط
آن در فرد كه ميبخشد استثنايي قدرت و امكان و وجهه
و اجتماعي تعامل تاثير تحت اجتماعي ، اخص شرايط
وجود تمام و يافته سازمان و شده رفتاراجتماعيقالبريزي
اين در قدر آن و ميكند پول وحفظ كسب وقف را خويش انساني
جدا و ميشود يكي جانش با پول كه ميدود ديوانهوار سيكل
زيمل قول به.است دنيا در مرگ مثابه به ازاو سكه يك شدن
مذهب كه پرستي پول و جنون اقتصاد موقعيت وتغيير نفي
و طبيعي حالت به را آنان ميتواند ، است ، آن پيروان
تامل خويش در ساعاتي لحظهاي ، و بازگرداند خويش انساني
زيمل "باشند؟ ميخواهند كه" و "كههستند؟":كه كنند
:مينويسد
زندگي اوقات اغلب در مدرن مردم اكثريت كه آنجا از "
عقيده اين كنند ، پول آوردن در جمع را حواسشان خودبايد
خرسندي و شادماني نوع هر به رسيدن لازمه ميگيردكه قوت
لحاظ به پول.است پول معيني مقدار تصاحب زندگي در شخص
تبديل غايي هدف به صرف ابزاري و پيشنياز از دروني
وكسالت ناخرسندي شد ، تامين هدف اين كه هنگامي ميشود ،
تجار در ميتوان را حالت اين.ميشود ايجاد متناوبي شديد
مشاهده بارز نحوي به اندوختهاند ثروتي كه بازنشستهاي
11)".كرد
و روزمره زندگي گذران براي پولي اقتصاد يك در پول كسب
تبديل ليكن است ، اصل يك نياز مورد خدمات و كالاها تهيه
هدف ، به نياز پيش و وسيله و ابزار و شيء حالت از اصل اين
نخستين كه است فاجعه يك آمال كعبه مقصود ، غايت ، آرمان ،
استحاله و دگرگوني و تحول و تغيير و تبديل اين در قرباني
حضور جهان در ديگري منظور به كه انسانياست "انسان"
لذت و بيافريند.كند انتخاب بينديشد ، است قادر و دارد
و دوندگي حال در شام تا بام از كه جامعهاي.ببرد
ندارد را خويش به انديشيدن فرصت "اساسا است ، سكه انباشتن
يك تنها و است تعطيل وجوديش استعدادهاي و ابعاد تمام و
!است سكه صداي آن و ميكند احساس خوبي به را صدا و ندا
را عمر همه كه بازنشسته تاجر روانشناختي انتقامهاي
گرفتن يا دادن مشغول زندگي تمام و است گذرانده پول براي
و استعداد هيچ بروز و پرورش فرصت هرگز و است بوده
خويشتن از انتقام واقع در است ، نداشته را توانايي
برايشان چيزها بديهيترين از كه هنگامي.است خود اجتماعي
نه و ديدهاند را آن نه هرگز گوئي ميگوييم سخن
موسيقي ، شعر ، دريا ، جنگل ، دشت ، كوه ، "مثلا شنيدهاند ،
ميراثهاي اينهمه از وجودش...و فلسفه هنر ، ادبيات ،
نميتوانند كامران طبقات.است بياطلاع بشري گرانقدر
مشغول عمر تمام فرد يك است ممكن كه بپذيرند و كنند باور
كار نتيجه و باشد آزمايشگاه در آزمايش و تحقيق و مطالعه
و مادي جامعه تمام براي مادي پاداش هيچ طلب بدون را خود
او ذهني فلسفه با عمل اين زيرا !بخواهد او فرد حتي
ازاء به ما و داد چيزي ميشود مگر كه دارد مباينت "كاملا
و معرفت عدم نشانگر بينش اين است؟ ممكن چگونه اين نگرفت؟
همه كه است ، انساني متعالي ظرفيتهاي به نسبت او شناخت
سكه" يك حد در را او و كرده نابود را او هستي و وجود
نجومي ثروتهاي كه كساني يا واست داده تنزل "پرست
فرصتي كمترين خود زندگي طول تمام در اما اندوختهاند ،
حتي و نداشتهاند را اندوختههايشان از گرفتن بهره براي
فارغ آنها ، وارثان و نرفتهاند كيلومتري كوتاه 20 سفر يك
برباد را ساله صد زحمات شبه يك گردآورنده ، رنجهاي از
را ميانجي و واسطه يك نقش پول كه آنجايي ازميدهند
برقرار آرزوهايش و فرد ميان دائمي نوسان يك دارد ،
به ميكند احساس و ميبخشد آرامش نوعي وي به كه ميسازد
.آورد بدست را ديگر چيزهاي سهولت به ميتوان آن واسطه
اقتصاد در پول صحيح و اصولي كاركردهاي در ترديدي چه اگر
و است دحشتناك آن عوارض و عواقب ليكن نيست ، مدرن
ايجاد را خاصي جامعهشناسانه و روانشناسانه رفتارهاي
به دستيابي براي كه است اين آن ابقاء اولين كه.ميكند
گذر آن و ندارد وجود بيشتر شاهراه يك خواستهها و آرزوها
پول قدرت از ناشي توهم اين.است پول يا سرمايه شاهراه از
طبقات.است شديدتر اجتماعي طبقه يا تيپ دو در "عموما
بويژه و پول فاقد و غيرمرفه طبقات و پول دارنده و مرفه
و ميشود مشاهده بيشتر كاذب احساس اين جوانسال تيپ در
تحت تيپ دو اينميگردد اجتماعي پاتولوژي منشا گاه
روابط و مناسبات كليه در پولي اقتصاد كاذب مناسبات تاثير
منتقل خود از بيرون به را اصالت خود اجتماعي رفتارهاي و
به و ميگيرند نظر در هدف يگانه عنوان به را پول و ساخته
غرب كنوني و عمده معضل و اساسي مشكل.را آن طرق آن تبع
احساس كه است هدف يك مثابه به پولانگاري فلسفه همين
و فردي روابط در را انساني و عاطفي شديد خلا و كمبود
ايجاد انكاري غيرقابل و محسوس طرز به اجتماعي و خانوادگي
نيازهاي هم بعدي دو موجود يك عنوان به انسان.است نموده
و ديني و معنوي نيازهاي هم و دارد فيزيولوژيك و مادي
شدت به خويش زيستن مدرن فلسفه در اكنون غرب و عاطفي
فلسفه و ميكند احساس جوانب تمام در را دوم نيمه كمبود
ضرورت از بيش تنعم و رفاه كه ميرسد پوچي به غرب معاصر
خود نهايي تحليل در زيمل.است ساخته فراهم را آن موجبات
.است مدرن مادي فرهنگ بزرگ معضل راستي به كه دارد جملهاي
:مينويسد او
اقتصاد در ذهن كه است دايمي گرايش پول آرزوي بنابراين"
روانشناسان سبب همين به.دارد عيار تمام پولي
پول كه شوند رد سرسري مدام ، گلايه اين از نميتوانند
(12)".است ما دوران "خداي"
نيايش و پرستش جانشين عيار تمام پولي اقتصاد در پول آري
و ميشود است آدمي نياز فطريترين و اصيلترين كه
ميكند خلق او در دروغيني تمايلات و گرايشات و احساسات
وجود به شرايط آن حذف با "طبيعتا و است اصالت فاقد كه
دروني نيازهاي با متناسب و متعادل اقتصاد يك و آورنده
اين در انسان واقعي دغدغه و ميريزد فرو يكباره آدمي ،
وجود پيكره كه آن بسته فيزيكي ديوارههاي و خاكي سنگستان
كه آن به راهي تا ميخراشد ناخنهايش با حتي را ،
:ميدهد هشدار زيمل كه نيست بيهوده و بيابد ميخواهد
پول كنند شكوه كه اين بر است موجهي دليل نيز امر اين و"
(13)".است شده مبدل "خدا" به ما عصر در
واسطه به كه بود وسيله يك و ابزار يك كه "پول" بنابراين
بالاتر مرتبه يك در را انسان آزادي و تحرك امكان آن
تمدن متن در اكنون ميكرد ، فراهم رشد لحاظ به اقتصادي
فلسفي و فرهنگي علمي ، فكري ، رشد اوج در و كنوني معاصر
و غايت و هدف يك به تبديل يكباره غرب در ما عصر انسان
وي حلقوم دور به كه است زنجيري "نهايتا كه ميشود آرمان
را چيزي و گرداند نابود را او تا است پيچيده بيشتر
است اينانسان خلقكننده نه است انسان مخلوق كه بپرستد
جستجوي در آن سركش و عاصي و سرگردان نسل غرب در امروز كه
است محتاج آن به زماني هر از بيش و است پرستيدن و نيايش
نميداند ، .اوست نزديك و هست "خدا" كه نميداند هنوز او و
اميد هميشه و "دائما خودش ، با و درونش در حتي نميبيند ،
در را خدا و بگسلد توان تمام با را پول زنجير روزي است
.اوست نياز اصيلترين كه كند احساس خويش
:پانوشتها
مجموعه اسلامي ، -ايراني هويت بازشناسي علي ، شريعتي -1
ص 93 شماره 27 ، آثار
شماره اول ، سال "ارغنون" فرهنگي ادبي ، فلسفي ، فصلنامه -2
ص 293 پاييز 1373 ، 3 ،
ص 293 پيشين ، منبع -3
ص 326 "ايضا -4
ص 326 فوق ، منبع -5
ص 318 ،"ايضا -6
ص 329 ،"عينا -8
ص 332 قبلي ، منبع -9
ص 330 ،"ايضا -10
ص 33 منبع ، همان -11
ص 335 پيشين ، منبع -12
ص 335 ،"عينا -13
|