مردمسالاري جامعهپذيري
مشاركتجو مديريت
مردمسالاري جامعهپذيري
كه است شهرونداني از مركب پايدار مردمسالاري نظام
.كنند ايفا مسئولانه و فعال نقشي آن در بتوانند و بخواهند
سياسي مشاركتپذيري اساس مسئولانه و فعال نقش ايفاي اين
و حاكمان سياسي ارزشهاي و انتظارات تلفيق پايه بر را
جامعهپذيري كه ميدهد توضيح "ضمنا و ميزند رقم تابعان
ممكن شهرونديت نهادينه آموزش ياري به جز مشاركت ، سياسي
كه است سياسي مشاركت جامعهپذيرانه آموزش واقع در.نيست
حزبي رقابت است؟ چگونه مسالمتآميز مبارزه ميآموزد
و ميرساند؟ ياري ملي آرمانهاي اعتلاي به چهسان
ظاهر جمعي بيتفاوتي رهگذر از ترتيب چه به خودكامگي
مشاركت فرايند امروزه كه است حالي در همه اين ميشود؟
در.است شده مشكلاتي دچار سوم جهان و شرق و غرب در سياسي
بيشتر هرچه مردم تا شده سبب سودگرايانه فردگرايي غرب ،
و باشد آنها خصوصي منافع حافظ "صرفا دولت كه يابند گرايش
از بيشتر هرچه نيز قدرت كسب سر بر مبارزه طرفي از
سياسي كرسيهاي به دسترسي در و گيرد فاصله آرمانگرايي
مبارزات طبقاتي ريشههاي فقدان هم شرق در.تجليكند
همچنين و نخبگان ميان در رقابتها شدن خلاصه و سياسي
فردگرايي تشديد به اداري ، نابساماني و اقتصادي انحطاط
كاسته كثرتگرايانه مشاركت مشروعيت از و انجاميده افراطي
و خشونت ادغام بهواسطه نيز سوم جهان بالاخره.است
و استعمار تداعي انتخاباتي ، عوامفريبيهاي مردمسالاري ،
عملكرد ارزشيابي اجرايي ضمانتهاي فقدان و مردمسالاري
جدي ترديدهاي با را مزبور نظام مردمسالارانه ، نظام
.است كرده مواجه
نظام دگربار اعتلاي كه است ذكر شايان وجود اين با
امكانپذير شهروندي فرهنگ تعميم بركت به مردمسالارانه
شناخت پايه بر شهروندي فرهنگ ترتيب بهاين.خواهدبود
نردبان با انزوا باروهاي از جامعه ، و محيط و تاريخ
در را بودن مطلق ابداي قانون ;ميرود بالا ارتباطات
;ميافكند زندان به قومي تمايزات و ارزشها نسبيت محكمه
ارزشي و رفتاري ابعاد در را مردمي سلوك قواعد تحصيل
را جمعي و فردي وظايف و حقوق از آگاهي ;ميسازد ضروري
و آگاهانه همزيستي مترادف را مدارا ;ميآورد بهدنبال
بهجاي را ابطالپذيري ;ميكند ستيز و منازعه رشدآور
حكومت تبعيت بر ;مينشاند سياسي و فكري حذفي برخوردهاي
كلام يك در و مينهد صحه متحول خواستهاي و نيازها از
آگاهانه ، مناسباتي در بايستي تابع و حاكم كه ميكند تاكيد
اگر بدينسان.دهند سامان را خويش كامل شخصيت تطور
تكاليف و حقوق از آگاهي عنصر سه از مركب را شهروندي
ارزشهاي نظام و مدني رفتارهاي فردي ، و دولتي
حاكم انتقاد حق به بايستي ناگزير ;بدانيم مردمسالارانه
آموزش ميان اين در اگر معهذا.نمائيم اعتراف تابع و
زمينه ;شود مواجه نقصان با مردمسالاري جامعهپذيري
فراهم نقاد تابعان و حاكمان بيتفاوت يا خشن برخوردهاي
توسط شهروندي روحيه تعميم كه روست اين از.ميآيد
گروه مدرسه ، خانواده ، نظير سياسي جامعهپذيري كارگزاران
برخوردار تام اهميتي از...و مشاغل احزاب ، دوستان ،
اين خود كه است ذكر به لازم اينجا در البته.ميگردد
برنامههاي مفاد ارائه حيث از بايستي نيز كارگزاران
متعارض انتقاد ، و انقياد آموزش تا برسند تفاهم به آموزشي
اجماع و اقناع و بنمايد تركيب قابل نو و سنت نكند ، جلوه
.قرارگيرد ملي وفاق پايه
ممكن عمل در تنها مردمسالاري آموزش بيترديد بهعلاوه
شهروندان آمادگي عدم بهاي به را آن نميتوان و است
خود مردمسالاري ، آموزش سخن ديگر به.انداخت بهتعويق
اين كه است عمل حين در و است آن اجراي براي تمريني
اين در.ميكند تضمين را شهرونديت بهينه آموزش فرايند ،
در خويش جمعي آرمانهاي تحقق از يافته ، آموزش فرد شرايط
را عدممشاركت يا مشاركت و ميشود مطمئن فردي منافع قالب
اين.مينمايد تقرير مخالفت يا همياري معنايي فضاي در
سياسي ، تابعان و حاكمان كه است ممكن درحالي نيز همه
و كنند رعايت و فراگيرند را سياسي بازي سالم قواعد
اجتماعي نظام ضرر به جز سياسي ظاهرسازي هرگونه كه بدانند
رشد به مردمسالاري آموزش ديگر سوي از.نخواهدشد تمام
ختم بينالمللي مسالمتجويانه و ملي اصلاحطلبانه ديدگاه
و آزادي بدون كه ميكند فرض البته ديدگاهي چنين.ميشود
مردم جهانگستر جنبش با را ملي غرور حس نميتوان برابري
;سالاري مردم جامعهپذيري در ازاينرو.نمود تركيب سالاري
جامعهمدني ، قانون ، حكومت اجتماعي ، عدالت ارزش
روبهاعتلا دولت مسئوليت و سياسي مشاركت فردي ، آزاديهاي
ممد ابطالپذير و اصلاحطلبانه گفتمانهاي و ميگذارد
اين به.ميگردد واقع جمع و فرد جوي تعالي روحيه غناي
تحقق پايههاي از يكي مردمسالاري جامعهپذيري ترتيب
و مسئول انسان جامعه ، اين در.ميرود بهشمار مدني جامعه
آزادانه و آگاهانه و است خويش عمل پاسخگوي و صاحبنظر
از جبري تاثيرپذيري بهجاي و ميپردازد اراده بهاعمال
نماد مدني ، جامعه اين.ميزند دست تعامل به آن با نظام
آزاديهاي حفظ براي آن قانونمنديهاي و است سياسي آزادگي
جامعه درواقع.شدهاست تدوين دولت حاكميت مقابل در فردي
هدفمند و سازماني ارتباطات از داوطلبانه حوزهاي بر مدني
اختيارات و حدود البته و دارد دلالت افراد و دولت ميان
توانمنديهاي تا ميكند شفاف را شهروند و دولت قطب دو
گروههاي يا دولت احتمالي تهديدهاي شر از افراد مثبت
جلوه امكان ملت و دولت ميان قدرت ترازمندي و برهد فشار
انضباط و كاري تعهد و وجدان وجود وضعيت اين در.يابد
مدني جامعه شريان به سالاري مردم نظام سوي از اجتماعي
تحول دولت ، به مردم اعتماد ميزان بر و ميشود تزريق
جامعه قانونمندسازي در دولت توان و سياسي فرهنگ
سياسي جامعه كه داشت توجه بايد همه اين باميافزايد
ميتواند مدني جامعه رشد بلكه ;نيست مدني جامعه همان
مردم جامعهپذيري.باشد سياسي توسعه فرايند از برآمده
همه كه ميكند ابلاغ چنين مدني جامعه شرايط در سالاري ،
راي به تفسير امكان ;برابرند قانون برابر در جامعه اعضاي
آگاهي ;است محدود بيشتر هرچه قانون از سوءاستفاده و
;ميباشد قانون حاكميت سدهاي درهمشكستن ممد شهروندان
باب در انساني شده تعيين ازپيش طرحهاي بهاصلاح گفتمان
و ميكند غلبه استبداد بر آزادي ;ميگرايد جمعي نيازهاي
تصحيح به ملت و دولت ميان اطلاعرساني مجاري بودن باز
امكان ترتيب اين به و ميگردد منتهي آنان عملكرد متقابل
چنين.مينهد روبهگسترش جامعه عرصه در آدمي پناهجويي
يكي نوين ، جامعه عرصه در مردمسالاري جامعهپذيري كه است
راگوشزد معاصر جهان در سياسي توسعه اساسي ضرورتهاي از
عصر كه مبرهنميدارد نيز پرتو همين در و ميكند
لگام قدرتطلبيهاي باب در اجتماعي تاريكانديشيهاي
.است شده نزديك خود پايان به گسيخته
اصل محمدي عباس
مشاركتجو مديريت
و مقياس.دارد قدمت دمكراسي خود اندازه به مشاركت اصل
كه سريع و قاطع تصميمات اتخاذ لزوم و نوين حكومت جامعيت
ايجاد را سازماني ناكامي و است همراه دشواريهايي با
دركناربحث.مينمايد ضروري را اجتماعي مشاركت مينمايد ،
اشاره با كه مينمايد ضروري مشاركتي مديريت شوراها ، داغ
:ميفرمايند كه (ع)علي متقيان مولاي فرمايشات از كوتاهي
كند ، قناعت خودش عقل به كه كسي ذل ، بعقله استغني من"
مشاركت مديريت لازم توصيههاي به "است يافته ذلالت
اخذ معتبري و مختلف منابع از كه ميپردازيم جويانه
.است گرديده
در كه است امور از بخشي انجام آگاهانه تقبل مشاركت -1
و رغبت و سرميل از و يكديگر همكاري و اجتماعي معاضدت شكل
نيز را خود مناسب سازماندهي اجتماعي ، زندگي بهبود قصد به
.ميباشد دارا
اهداف به دستيابي براي كاركنان كه ميشود باعث مشاركت -2
سازماني اهداف فزاينده كوششي با و شوند برانگيخته بلند
كارايي ميزان بر و دهند قرار خود شخصي هدفهاي شمار در را
.بيفزايند خود
از كه ميشود باعث اداري درامور كاركنان مشاركت -3
و دگرگوني برابر در آنان ايستادگي و مقاومت اندازه
پيش در را سازگاري راه و پذيرد كاهش نوآفريني و نوسازي
.گيرند
ژرفا سازمان با را آنان هويت كاركنان ، مشاركت جلب -4
كاهش را سنگين همچشميهاي و ستيزهها و تعارض و ميبخشد
.ميدهد
حلقه و توسعه برنامه در كليدي عنصر يك مشاركت -5
بدانند بايستي مديران لذا و است فرايند اين در گمشدهاي
شرايط به پاسخگويي در كه است بعدي چند فرآيندي مشاركت كه
.ميگيرد خود به متفاوتي اشكال مختلف نقاط در ويژه
و شرط پيش بلكه باشد ميتواند هدف يك فقط نه مشاركت -6
راهبردهاي شكست و است موفقيتآميز راهبرد هر براي ابزاري
.ميشود مربوط شركت عامل فقدان از قبلي مديريتي
بايستي لذا است اول شرط انساني عامل به توجه درمشاركت -7
.نمود استفاده ازآن موقع به و درست راه با
و بيشتر وفاداري به كاركنان مشاركت بكارگيري -8
نيازمند بركارايي افزودن و ميشود كشيده آنان نيرومندتر
.ميباشد كار در نرمش
بياعتمادي ، كهنه عادات ريختن درهم باعث مشاركت -9
گشودگي ، آوردن پديد و سو يك از همكاري عدم و پنهانكاري
.ميشود ديگر سوي از مشترك و همگاني چارهجويي و اعتماد
خو مشاركتي مديريت به آن كاركنان كه سازمانهايي -10
تصميمگيري در مشاركت به كاركنان فراخواني باشند ، نگرفته
حالت اين عكس و گيرد صورت اندك اندك بايستي امور ديگر و
بياطميناني به و ميآورد پديد اضطراب و بدبيني
.ميافزايد
و است شغلي ارزشهاي به دستيابي پيامد شغلي خشنودي -11
پاسخ ميتواند مشاركت فرآيند در كاركنان شغلي ارزشهاي
با نميبرند بكار را مشاركت كه مديراني لذا شود ، داده
آسيب آنان به كاركنان بنيادي نيازهاي كردن ناكام
.ميرسانند
عزت و افراد نيازهاي به جويانه مشاركت مديريت در -12
مسئوليت احساس كاركنان صورت اين در.ميگردد توجه نفسشان
.ميدهند انجام صورت بهترين به را كار و كرده
و محسوستر و بارزتر جمعي كوشش و كار مشاركت ، در -13
صراحت خيرانديشي ، واقعي ، مشاركت لذا و ثمربخشترميگردد
ترويج را جامعه بالمال و كاركنان و افراد ميان صداقت و
.ميدهد
همراه بايستي آن پرورش و جويانه مشاركت روحيه ايجاد -14
باشد تكرويها و خودسريها بدبيني ، بيتفاوتي ، زدودن با
تدابير اتخاذ با ميتوان كه است صورت اين در فقط و
.پرداخت قابليتها پرورش به تدريجي
ماندگار و داوطلبانه ارادي ، آگاهانه ، مشاركت به نيل -15
و است جامعه و گروه فرد ، شخصيت و حيثيت به احترام محتاج
را اخوت و برابري آزادگي ، اصل و تحري شيوه مقبوليت
.ميطلبد
كه تصميمگيريهاست در قدرت تكثر عرصه مشاركت ، عرصه -16
و ميسازد پديدار را نوآفريني و نوآوري و نوجويي فرصتهاي
.ميگردد محسوب عقلايي تصميمگيري آموزش ، خودگونهاي هم
و سازي مطلوب ميتوان هوشمندانه مشاركت با -17
ايجاد را پديدهها و امور مستمر و پويا بهينهگرداني
.كرد پايدار را آن ميتوان محققانه برنامهريزي با و نمود
سري هر در كه است دانايي سازماندهي نوعي مشاركت -18
يا سازمان هر تكليف كه آنچه درازمدت در و است دانشي
بهنوعي كه است مغزي كار محصولات ميكند روشن را كشوري
درون و برون در موجود دانايي و دانش تمامي بكارگيري
.است سازماني
به و ميدارد پاس درسازمان را انساني ارزشهاي مشاركت -19
و اجتماعي مناسبات ايمني براي كاركنان نيازهاي
و بالا تراز كاركنان همچنين.ميگويد پاسخ خودشكوفايي
تا ميدهند نشان گرايش بيشتر مشاركت به دانشآموخته
.پايين ردههاي كاركنان
كاركناني طبيعي حق كه است آن مشاركت بهره بزرگترين -20
كه باشند گروهي سودبخش و دهنده ياري عضو ميتوانند كه را
.بازميگرداند آنان به ميكنند كار آن در
يا زيردستان شكيبايي مديريتي ، سبك مديري ، پشتيباني -21
موءثر مشاركت فراگرد و جهتگيري ساختار ، بر آنها خودكامگي
سالار مردم نياز پيش شش كه نمود دقت بايستي لذا.است
.نمود رعايت را سازمان كردن
است ، سازماني بيماريهاي براي واقعي درمان مشاركت گرچه -22
هم مشاركت كه ميدهد نشان كه است موجود اطلاعاتي اما
دچارمشكل ميتواندآنرا هم و ميرساند ياري را مديريت
.نمايد
مديريت انواع ديگر با عمده تفاوت سه مشاركتي مديريت -23
-ب.ميبرد بالا را سازماني پاسخگويي ميزان -الف دارد
كاركردي بهرههاي -ج.ميدهد افزايش را سياسي مشروعيت
.ميسازد رامشخص
كه است سازماني نيرومندسازي فراگرد مشاركت ، فراگرد -24
مردم كردن سهيم -الف.مينمايد تاكيد بنيادي ارزش سه بر
سرنوشت بر نظارت به مردم دادن راه -ب اختيار و قدرت در
.مردم برروي پيشرفت فرصتهاي بازگشودن -ج.خويش
محيط در جديد الگوي پنج جويانه مشاركت مديريت -25
آسان را ديگران صداي شنيدن -الف.مينمايد ايجاد سازماني
حاشيه در -ج.ميبرد بالا را تعلق احساس -ب.ميسازد
-ر.ميسازد نيرومند را ناتوان -د.ميبرد بين از را بودن
گرانترين كه را انديشه و ميشكند هم در را سكوت فرهنگ
هموار فكري سرمايه شدن پديدار براي است ، انساني سرمايه
.ميسازد
مديريت برنامهريزي هرگونه به اقدام از قبل -26
از شناسي جامعه بررسي و تحليل بايستي مشاركتجويانه
انجام آنان ثمربخش انگيزههاي كاركنان اجتماعي رفتار
در كه مادامي تا و است ذهني پديدهاي مشاركت زيرا.گيرد
زد دامن بدان نميتوان نگشايد را خود جاي سازماني فرهنگ
سازماني سطوح از بايستي ذهني قالبهاي از يكسري لذا و
.شوند زدوده
اثرات فاقد فشار هرگونه مشاركتي ، مديريت امر در -27
.است سازماني بالندگي در جهتدار و سازنده
خوي و خلق روحيات ، از كه است انساني مقولهاي مشاركت -28
و پذيرفته تاثير مردم آرمانهاي و توقعات و انتظارات و
ظريف و پيچيده روانشناسي ازنظر لذا.است يافته الفت
روانشناسي به محتاج آن بكارگيري در لذا و ميباشد
.هست نيز رفتاري اجتماعي
و گسترش كه مييابد اهميت رو آن از مشاركت مقوله -29
در دولت غالب نقش و سو ازيك جامعه نياز مورد خدمات تنوع
ديگر ، سوي از كشور اجتماعي -اقتصادي شئونات ارشاد و هدايت
را مردم كار واگذاري كه انديشههايي و ارزشها با آميزش
.مينمايد ايجاد را عميق نگرش ميكنند ، تشويق و توصيه
كاركنان مشاركت به وسيع پرداختن كه نظربرسد به شايد -30
اينكه با و نمينمايد ضروري آنرا جانبه ، همه بررسي و
و تقويت جامعه ، در مشاركت ديرينه و سنتي زمينههاي وجود
در مناسب انگيزههاي ايجاد "واحيانا زمينهها اين پرورش
بداهت كه ميدهد نشان تجارب اما باشد ، كافي مشاركت عرصه
.نيست آن به دستيابي سهولت و سادگي نشانه امري هر
|