عملي عقل نقد و نيچه
(پاياني بخش) غربي هاي ارزش بحران و مدرنيته
هست آنچه ندارد ، وجود اخلاقي پديدارهاي بنام چيزي ..."
".پديدارهاست اخلاقي تاويل نوعي فقط
ص 23 بد ، و نيك فراسوي -نيچه
از متاثر بيترديد اخلاقي ، عمل پيرامون نيچه ديدگاههاي
كه است ، علم عبارتي به و نظري عقل درباره او موضعگيري
نسبي عملي را ارزشگذاري بلافاصله نيز منظر اين در
غايي معنايي يا بنيان آنها از يك هيچ كه آنگونه ميداند ،
و (7).نيست استوار فينفسه واقعيت بر ضمن در و ندارد هم
تاكنون كه آنگونه اخلاق بتان غروب در نيچه خود تعبير به
به را آن شوپنهاور سرانجام كه آنگونه است ، شده فهميده
فساد غريزه خود كرد ، فرمولبندي زندگي خواست انكار عنوان
ارزش ما كه بود معتقد كانت (8)".است محكومان حكم است ،
آن آيا كه ميكنيم تعيين شيوه اين با را عمل يك اخلاقي
كار ، اين براي نه ، يا است گرفته سرچشمه نيك اراده از عمل
عمل هر از بعد و زد محك مطلق دستور با بايستي را عمل
عمل اين قاعده ميتواني آيا":كه ميپرسيم شدهاي مطرح
تمام مورد در كه كني تبديل رفتار از جهانشمول اصلي به را
(9)"باشد؟ صادق عقلاني موجودات
در كه مينامد انتزاع ملوك را كانت مطلق دستور اما ، نيچه
دليل به آن در كه ميانجامد اخلاقبندگي نوعي به واقع
نميتواند اشرافي و منشانه بزرگ عمل جهانشموليت ، اصل
اخلاق فلسفه متن 29 ، پاره بتان ، غروب در او.گيرد انجام
مدني ، خدمتكار براي قاعده بهترين كننده فراهم را كانت
داور خود ، در شيء چون مدني خدمتكار:ميكند توصيف
فوق ، ديدگاه بر اضافه (10)است نمود چون مدني خدمتكار
كه آنجا خود بد و نيك فراسوي كتاب از پنجم بخش در نيچه ،
كرده مطرح نيز رانده سخن فيلسوفان پيشداوريهاي درباره
نمايشنامه نامدار شخصيت) تارتوف آن":مينويسد نيچه.است
پير ، كانت عفيفانه و خشك بازي (است رياكاري مظهر كه مولير
پس همان ميكشاند ، جدلياش پسكوچه به را ما آن با كه
يا ميبرد ، او چراي و بيچون دستور به راه كه كوچهاي
نمايشي ميبرد ، بدر راه از بدانجا بگوييم ، است است بهتر
تماشاي.مياندازد خنده به را خوشنشينان ما كه است
سرگرمي ما براي اخلاق واعظان و اخلاقيون ظريف تردستيهاي
كه رياضي صورتهاي شعبدهبازي آن تماشاي يا و نيست كوچكي
و راست را كلمه يا و فلسفهاش آن با اسپينوزا
پوش جوشن را خويشتن حكمت به عشق كنيم ، معني پوستكندهتر
خيال كه را هركس دل پيشاپيش تا است ، كرده نقابدار و
دست دوشيزه اين به انداختن نگاه جرات و دستاندازي
(11)".كند خالي باشد ، داشته را آتنه ، پالاس اين نيافتني ،
كه است چيزي) دارد تاريخ اخلاق اينكه دادن نشان با نيچه
وجود اخلاق از متفاوتي انواع و (است يافته تحول و تغيير
و واحد اخلاق هيچ كه كند متقاعد را ما ميخواهد دارند ،
باشد ، داشته اعتبار انسانها انواع همه براي كه جهانشمولي
است عقيده اين بر كانت ، چون نيچه ، حاليكه در.ندارد وجود
دستيابي نيچه اما.است بوده اخلاق شرط پيش سالاري خود كه
"خود" كه ميداند تفاوت و فرديت از لحظهاي را خودسازي به
خود به كه انسانهايي ويژه به ديگر ، انسانهاي از را
پيمان حق نتوانستهاند رو همين از و نيافته دست سالاري
با نيچه كه آنگونه.ميكند متمايز آورند دست به را بستن
از "آزاد انسان".ميكند بيان آنرا خود تقليدناپذير سبك
به خود موضع از او.است برخوردار ارزشگذاران مقياس
نفرت يا ميگذارد احترام يا آنان به و مينگرد ديگران
خود ، همتايان به است موظف كه همانگونه و ميورزد
است شخصي نشانه آنان اعتماد كه...معتمدان و نيرومندان
وراجان براي نيز را لگدي كه دارد وظيفه..گذارد احترام
باشد داشته آنرا حق بيآنكه كه كند ذخيره عنصري سست
عامل يعني بودن اخلاقي معنا اين در.ميبندند پيمان
(پذيرش) خطرات از كه عاملي بود ، مستقل و خودانديش
كانت ، برخلاف نيچه ، نظر به اما.است برخوردار خود مسئوليت
اصول از بايد انسانها تمام كه نيست معنا بدان اين
اين بر كانت.كنند پيروي عمل درباره يكساني جهانشمول
عمل هر الهامبخش اصل بررسي در كه ميفشارد پاي نكته
آيا كه بپرسيم خود از بايد آن ، درستي تعيين براي -معيني
همه مورد در كه شود جهانشمول چنان ميتواند اصل اين
اساسي اجزاي از يكي اما باشد ، صادق معقول انسانهاي
بايد فضيلت كه است اين نيچه بد و نيك فراسوي انديشه
عكس رشد ، و بقا قوانين ژرفترين.باشد فرد هر شخصي ابداع
بايد ما از يك هر.ميگويد كانت كه ميطلبد را چيزي آن
(12)".كند ابداع را خودش خاص مطلق دستور و خودش خاص فضيلت
ايجاد انحراف بر را خود توجه نيچه ، نگره ، اين از پس
عقيده به.ميكند متمركز اخلاقي -مسيحي فرهنگ در وجدان
چارچوب در انسان ، رنج دادن قرار با مسيح ، دين" نيچه ،
رنج كردن ويرانگرتر و زهرآگينتر درونيتر ، با كه تقصيري
ضعفا بيزاري احساس تيز نوك شد موفق ميكرد ، ژرفتر آنرا
گناه آموزه) برگرداند آنان خود سوي به را ستمديدگان و
(13)".(اوست خود انسان رنج مسئول كه ميآموزد ما به اوليه
و تمدن رساله كه فرويد ، نظرات بشارت با نيچه ،
روانكاوانه بازنگري جهات بسياري از آن ناخشنوديهاي
سركوب عنوان به را تمدن امكان است ، اخلاق تبارشناسي
با:مينويسد او ، كه است چنين.ميدهد نشان غريزهها
گام او سر بالاي آسمان انسان ، از انسان شرم احساس افزايش
شدن اخلاقي و شدن ملايم..است شده تيرهتر گام به
فرا آن ياري به سرانجام حيواني انسان كه بيمارگوني
با نيچه ، .كند شرم خود غريزههاي تمام از كه ميگيرد
قانون يك از تقصير مفهوم اساسي تغيير چگونگي دادن نشان
هر از پيش كه بدهكار بستانكار رابطه درباره قديمي مدني
را خود تا بپردازد بايد بدهكار كه است بدهي معني به چيز
آورده دست به را بستن پيمان حق كه دهد نشان حيواني چون
به انسان آن در كه مسيحي فرهنگ اخلاقي قانون يك به.است
به نه را خود يعني ميكند ، تقصير احساس به او گناه معناي
اجتماعي رابطهاي يك در بستانكار يك به بودن بدهكار دليل
ميداند ، مقصر آمدن دنيا به دليل به بل برابر حقوقي يا
.ميدهد توضيح را انساني حيوان شدن اخلاقي اين چگونگي
زيرا ميرسد ، خود اوج نقطه به صحيح آموزش در فرآيند اين
تقصير آن در كه روبهروييم غريبي منظره با اينجا در
(انسان) بدهكار و (خدا) بستانكار بين رابطه در شده احساس
تصور به نميتوان را كفارهاي هيچ كه است بزرگ چنان
.باشد گناه اين معادل كه درآورد
همانند اشرافي و مسيحي ارزشهاي ميان نسبت نيچه عقيده به
نسبت و زاده اصيل و برجسته اشخاص با عوامالناس نسبت
.است قوي حياتيشان نيروي و اراده كه است آناني به ضعفا
عقل ، از ستايش بيزاري ، و حقارت و پستي بر بردگان اخلاق
كردن يكدست تمايزها ، تفاوتها ، بردن بين از و كردن يكي
نظر اين از.است استوار برابري و مساوات تشويق و همه
آنها دوي هر ميداند ، يكسان را مسيحيت و سوسياليسم نيچه
زندگي از بيزاري در دو هر بردگان ، اخلاق از هستند نمودي
خواست انحطاط در و زندگي به معطوف اراده رفتن بين از و
توسط كانتي دستاورد دو ترتيب اين به.دارند ريشه قدرت
.ميرود سئوال زير نيچه
و نيچه بين هم مقايسهاي كه نباشد بد شايد توضيح ، اين با
علم كه است معتقد وبر همچون نيچه ، .گيرد انجام وبر ماكس
به قدرت و تسلط نمود مگر نيستند چيزي روشنگري اخلاق و
نيز اينان منظر از گفت ميتوان فوكويي بينش يك در عبارتي
است نهفته قدرت نوعي روشنگري اخلاق و علم گفتمان پشت در
جهان بر تسلط.ميدهد بروز شرايطي هر در را خود كه
جمله از نفس ، يا دروني جهان بر تسلط طبيعت ، يا بيروني
سلطه و قدرت جز چيزي آنها دوي هر پس در كه مواردند اين
از آدميان اينكه محض به نيچه ، تعبير بهنميخورد چشم به
شدند ، آنها طرد به مجبور و شده كنده خود غرايز بديهيترين
به يعني كنند ، اتكا خود آگاهي به كه شدند اين به مجبور
قابل آنرا و بخشيده عينيت بيروني طبيعت به كه دستگاهي آن
يعني) بدبخت و بيچاره موجودات اين براي.ميسازد دسترسي
(آوردند روي عقل به فقط و شده سركوب غرايزشان كه آدمياني
و علت تنظيم و تشخيص استنتاج ، تفكر ، جز نماند باقي چيزي
.معلول
و بود قديمي غرايز كردن اهلي و كردن رام ديگر مهم نكته
بطور نميتوانستند ، ديگر كه طبيعي سوائق آن البته
از.ميگشتند سركوب بايد شوند ، ارضا و تخليه خودانگيخته
است اميال جهت كردن معكوس و كردن دروني فرآيند اين خلال
عنصر دو "نهايتا.ميآيد وجود به دروني ذهنيت نوعي كه
دروني و بيروني طبيعت بر تسلط عنصر دو يعني زهد ، و عقل
انسان تسلط اجتماعي نظام شكل در و شده تركيب يكديگر با
بر جامعه نفرين نيچه خود قول به.ميشوند نهادي انسان بر
را آدمي آنها زيرا ميكند ، سنگيني اجتماعي نهادهاي تمامي
باب 16 از دوم بخش در نيچه.واميدارند اميالش طرد به
:دارد توجهي قابل اشاره قضيه اين به اخلاق تبارشناسي
ياري به جامعه سياسي سازمان كه هولناكي موانع و سدها آن
محافظت رهايي و آزادي كهن غرايز برابر در خود از آنها
اين از نمونههايي مجازات گوناگون شيوههاي و ميكند
غرايز تمامي آن در كه آوردند وجود به را شرايطي مواردند
.شدند مبدل او خصم به گشته معكوس سركش و وحشي آزاد ، انسان
(14)
دين بنياد نيز و اخلاق و علم پس در كه است روشن درنتيجه
.است نخوابيده خشونت و قدرت سلطه ، جز چيزي عقل يعني او
نتايجش با امروزه و ميكنيم اعمال طبيعت بر ما كه خشونتي
در شده تكنيكي جهان در را محيطي معضلات از وسيعي پهنه كه
زيست ، محيط آلودگي به مربوط مسائل ازجمله برميگيرد ،
خشونتي و ميكنيم اعمال درونيمان نفس و برخود كه خشونتي
يك شكل در هرسه ميكنيم ، اعمال يكديگر بر "نهايتا كه
ندارد ، قدرت و خشونت سلطه ، جز بنيادي كه اجتماعي نظام
اين به نيچه را عقل و خشونت رابطه اين.ميشوند نهادي
يعني) بشر تزيينات و امتيازات اين براي:ميدهد نشان شكل
گزافي قيمت چه (مدرن و بورژوا انسان عقلاني فضايل همين
اندازه چه خوب ، چيزهاي همه ژرفاي در و است شده پرداخت
مدعي نيچه نقاديها چنين براساس.است نهفته تفاوت و خون
و ساخته جهان توضيح براي كه متافيزيكي اين كل كه ، ميشود
و واقعيت عليت ، ضرورت ، كليت ، وجود مثل) است ، شده پرداخته
است آن حقيقت.است نفس به قياس نوع از ناشي (علمي حقيقت
عقل و آگاهي از خودمان شناخت و خودمان نفس مورد در ما كه
آن سپس و رسيديم ذهنيت و ذهن از سوژه ، از خاصي تفسير به
.داديم بسط جهان كل به سادگي به را
:زيباييشناسي و نيچه -ج
است ، هنرمند از ستايش مقام در نيچه ، زيباييشناسي
زيبايي امر از او حس و مخاطب به تنها كه كانت برخلاف
تراژدي زايش كتاب در نيچه نظر مورد مضمون اين.ميپرداخت
طرف از اخلاق و بنيادعلم اينكه از پس است ، برآمده او
حيات نهيليسم مقابل در كه معياري تنها ميشود ، سست نيچه ،
.ميكند ممكن را زندگي كه است زيبايي و هنر ميآيد ، پيش
چون هنر گراميداشت به" نيچه ، كه است برداشت اين با
علم و زاهدانه آرمان جديت بر ميتواند كه انساني پراتيكي
را ، هومر و افلاطون تقابل او.ميپردازد "شود چيره
كه همانگونه نيچه ، (15)".مينامد راستين و كامل تعارض"
براي هنر ضرورت به بارديگر است گفته تراژدي زايش در
او.ميكند اشاره زندگي درباره نظري ديدگاه و علم اصلاح
خواست به و كند پاك را دروغ ميتواند هنر تنها:ميگويد
چونان زندگي بزرگ محرك هنر.كند اعطا نيك وجداني فريب
نيچه جهت ، اين از است شونده چيره خود بر قدرت خواست
بل نوين ، پيامبران نه داريم نياز امروز آنچه" است معتقد
(16)".است اخلاقي -مسيحي آرمان كمديسازان
و بد و نيك فراسوي خود ، پيشين آثار در درحاليكه
"نهگويي" و است امور مجاري تصديق منكر اخلاق ، تبارشناسي
را "آريگويي" نوعي زرتشت ، گفت چنين با كرده ، پيشه
زايش در اين بر علاوه ميدهد ، قرار خود كار سرمنشا
نيچه ، تعبير به چگونه كه ميكنيم ملاحظه نيز تراژدي
همانند نيچه.گذشت زندگي تراژيك سويه و هراس از ميتوان
بودند ، مطلع دنيا آن راز از يونانيان كه است معتقد هيدگر
بلكه نميشدند ، جهان آن تسليم كه نبود روحشان عظمت اما
به گفتن آري معناي به آنان براي هنر.ميجنگيدند آن با
خداي او.است آريگو ديونوسوس جهت اين از.بود جهان
.است شادماني و روشنايي بيان سرخوشيها ، و شراب جشنها ،
بيفتد ، هراس به آن از بيآنكه ميگفت ، خواست غريزه از
تاتيانها و بربرها با ديونوسوس تراژدي زايش در جايي
و ميبرد يورش نميشناسد ، مرز او.است شده دانسته همانند
اين حقيقت در و (17)نميگذارد باقي مانعي راهش سر در
.است بيپايان ديونوسوس.است نهيليسم بر غلبه براي
.ميكند نمايان فضا در را جسم بيپاياني رقص چون ميرقصد ،
و نظمدهي از ميزند حرف اصول و آرمانها از اما آپولون
در.ميگويد نه مباني خلاف امور به و امور تصديق
.است حاكم آپولوي روحيه هومري ، حماسههاي در و پيكرسازي
انرژي اين باز او ديني تلسيم در و رافائل نقاشيهاي در
است هراسآور زندگي.ميزند را آخر حرف كه است آپولوني
پس.است زندگي نخواستن هولناكتر و تيرهتر آن از اما
آغوش زندگي بهروي ميگشايد ، را ديگر راه ديونوسوس
ستايش به زبان نيچه كه اينجاست.كند دگرگونش تا ميگشايد
همراه اراده و قدرت خواست ، با كه را هرچه ستايش و زندگي
زيباييشناسي در نيچه غريب بهگونهاي.ميگشايد باشد ،
.است حيات اهريمن با نبرد غرق خود ،
كه ميگويد اما ميشمارد ، دروغگو را شاعران هرچند نيچه
راست كه ميدانند خود كه برخوردارند فضيلت اين از شاعران
.است صريح هنرمندنميكنند پنهان را اين و نميگويند
نيچه".ندارد آشتي مسيحيت با كه ديونوسوسي هنر البته
خدايي كار كه را دنيايي و ميشمارد حقير را بردگان اخلاق
بندگي ، آيين از چنين گسستياست دردكش و رنجور ناكامل
زندگي از جدايي وقت:بگويد كه ميرساند آنجا به را نيچه
دعاگوي بيشتر يعني" شد جدا نائوسيكا از اوليس چون بايد
(18)".عاشقش تا بود آن
معتقدند بسياري كه است پردازش همين به باتوجه
رمانتيسم از گاهي هنر از تصورش و نيچه زيباييشناسي
آفرينش و خلاقيت مفهوم اينكه براي رمانتيكها.است متاثر
به دست همانطور هنرمند گفتند دهند ، توضيح را هنري
جهان خداوند كه ميآفريند را هنري اثر و ميزند خلاقيت
.ميآفريند هيچ از درواقع هم هنرمند يعني است ، آفريده را
وجود از چيزي كه نيست معني اين به هنري اثر خلق (19)
شبيه كمابيش هنري اثر و هنرمند رابطه.ميشود كم هنرمند
زيباشناسي و نيچه نظر از.است جهان و خداوند رابطه
معني كارش ميكند ، خلق را هنري اثر هنرمند وقتي رمانتيك
بنيان و ارزش هيچ.نكند خلق ميتواند ندارد ، جهتي و
بازي نوعي درواقعنيست نهفته كار اين در هم متافيزيكي
جوشش براساس و خلاقه اراده ياري به هنرمند و خلاقهاست
.ميآفريند را هنري اثر درونيش خلاقيت و دروني
ارزش نه و دارد اخلاقي ارزش نه آفريده ، هنرمند كه اثري
عقل متافيزيك براساس را آن نميتوان شكلي هيچ به و علمي
و مستقل "كاملا هنري اثرداد توضيح اخلاق متافيزيك يا
بخورد ، روزمره زندگي درد به كه نيست چيزي است ، بيفايده
به كه نيست چيزي بدهد ، اخلاق درس ما به كه نيست چيزي
هنري اثر از تصور.بيفزايد خارج جهان از انسان دانش
دارد ، كامل مطابقت زندگي از نيچه پنداشت با بيترديد
كه ميشود نكته اين متذكر تراژدي زايش همان در نيچه يعني
زيباشناختي ، پديدههاي منزله به فقط جهان و زندگي
نوعي فقط نتيجه در و است برحق و موجه هنري پديدههاي
بهعنوان زندگي به نگاه نوعي زندگي ، كردن زيباشناسانه
جهت را بشريت ميتواند كه است بازيگوشانه خلاقيت و هنر
كه است مفاهيم اين پس درنمايد كمك نهيليسم بر غلبه
روايت من آنچه":دانست بشري آيندهنگر ميتوان را نيچه
در وقتي بهراستي (20)".است آينده سده دو تاريخ ميكنم
از بسياري با ميكنيم دقت روزگار اين تاريخ باب
:ميشويم مواجه او پيشگوييهاي
بهخاطر و نژادي ملي ، طبقاتي ، تضادهاي نام به مردمان"
به كشتاري هر چون و كشتند را يكديگر تاويلها يا عقايد
بازي قانون كه دريافتند فاجعه بازماندگان رسيد ، پايان
فقط نهبود گران سخت شد پرداخته كه بهايي.بود پوچ
.امروز زندگي براساس بل آينده ارزشهاي و قانون براساس
سدهها اين از پس است ، آمده او تبار و انسان سر بر آنچه
.دارد آگاه سوژه بهاصطلاح اين ناتواني و نابخردي از خبر
انسان بر رحم كه ميگفت نيچه) بگذريم كه رحم و شفقت از
باقي همچنان نكته اين اما ،(كشت را خداوند كه بود
اخلاقي و طبيعي بخردانه ، جهاني خواستيم چون كه ميماند
(21)".برديم بهكار تازهاي شكل به را مجازات بسازيم
قدرت و دانش سلطه ، مجازات ، قدرت ، خواست چون اصطلاحاتي
انديشمندان ميان در فوكو ميشل چون شخصي انديشههاي در
در فوكو.است كرده روشنتر را فلسفي پيوند اين پسامدرن
نقد به نيچهاي مضامين از متاثر آثارش از بسياري
.ميپردازد آن رهاورد و مدرنيته از كوبندهاي
است موجود روزنامه دفتر در ها پاورقي: توجه
|