زمين مغرب بنيادهاي و نيچه
اشاره
غرب جهان بنيادهاي نقادان سرآمد نيچه ، ويلهلم فريدريش
كه يافت بتوان غربي تمدن از را بنيادي و پايه كمتر است ،
و بزرگ خصم نيچه.باشد نشده كوفته آن بر نيچه نقادي پتك
پرورش و آموزش ناسيوناليسم ، سوسياليسم ، دمكراسي ، نخست
انگليس ، فلسفي و اقتصادي مكاتب غرب ، نظاميگري غرب ،
دستاوردهاي از بسياري خصم كلام يك در و ملي دولتهاي
.است غرب اساسي
نيچه انديشههاي و آراء بيان براي است كوششي حاضر نوشته
:ميگذرد نظرتان از مقاله اين غربي ، بنيادهاي باره در
انديشه و فرهنگ گروه
نجفي رضا
يا بحث براي آنچه آمده ميان به غرب و نيچه از سخن گاه هر
كه غرب درباره نيچه ديدگاههاي نه شده دانسته ارجح بررسي
است ، بوده زمين مغرب تمدن و فرهنگ بر وي تاثير واقع در
جديد ، روانشناسي دربرآمدن نيچه كه تاثيري
بهرهاي يا و داشت مدرنيسم پست ديدگاه اگزيستانسياليسم ،
توشه كلي طور به و برگرفت او انديشههاي از فاشيسم كه
انساني علوم گوناگون شاخههاي انديشمندان اكثريت كه هايي
از يكي را نيچه ميتوان كه است چنان اند گرفته او از
همه اين با.دانست غرب جديد فرهنگ آفرينندگان معدود
ميتواند آن نهادهاي و غرب درباره نيچه ديدگاههاي بررسي
.شود پنداشته مهم اين بر پيشدرآمدي
بهندرت نيچه كه است اين شود تاكيد بايد ابتدا در آنچه
كرده ياد منسجم پديدهاي و واحد كليتي عنوان به غرب از
جريانهاي همچنين و خاص بينادواري تفكيك به بيشتر و است
عصر نمونه براي است ، بوده قائل مغربزمين بطن در ناهمگون
دوره چند به منحصر و محدود نيچه براي غرب تاريخ زرين
كمال در غرب تمدن كه ويژه اعصار اين از جداي و است نادر
انحطاط دچار را غرب تاريخي ادوار ساير نيچه بود ، شكوفايي
چه غرب فرهنگ و تمدن ادوار تمامي در او همچنين ميشمارد ،
و روح دو انحطاط ، زمان در چه و شكوفايي و رونق هنگام به
.ميدهد تشخيص را زمين مغرب از برآمده متفاوت جريان دو
ششم و پنجم سده يونان نيچه ، براي زمين مغرب طلايي دوران
يا پريكلس عصر آتن در داشت آرزو او است ، ميلاد از پيش
زرين ، دوران اين اما ميكرد ، زندگي مديچي عصر فلورانس
با نيچه گمان به و مييابد ادامه سقراط ظهور تا تنها
به رو زمين مغرب و يونان زرين عصر سقراط ظهور و بروز
.مينهد افول
و آلماني انديشمندان نزد در باستان يونان به دلبستگي
مينهند يونان باستاني فرهنگ به آنان كه سترگي احترام
بدل سنتي به دلبستگي چنين كه گونهاي به نيست تازه امري
فراتر باستان يونان به نيچه شيفتگي همه ، اين با است ، شده
است اروپايي و آلماني بزرگان ديگر علاقه از بنياديتر و
.ميكند ايفا نيچه جهاننگري و فلسفه در كارسازتري نقش و
سقراط از پيش يونان روح از بايد اروپا داشت اعتقاد او
زايش" نام به نيچه كتاب نخستين واقع در و كند پيروي
روح ساختن زنده براي بود دعوتي "موسيقي روح از تراژدي
باستان يونان نفوذ.آلماني فرهنگ كالبد در يوناني بلوغ
"غرب فلسفه تاريخ" در راسل كه آنجاست تا نيچه انديشه بر
ليكن بود يوناني نيچه جهاننگري كه ميكند اعلام خود
سقراط از پيش يونان فلاسفه نيچهآن ارفئوسي بخش منهاي
سقراط از پس فلاسفه به ليكن ميستايد ، را فيثاغورس جز
را اپيكور و دموكريتوس هراكليتوس ، .نميدهد نشان توجهي
او.ميكند انتقاد افلاطون از ولي ميدارد دوست
پايان سقراط و آريستوفانس اروپيد ، ظهور با ميپندارد
يونان دوران نيچه چرا اما.است فرارسيده يونان زرين دوران
چرا و ميدانست غربي فرهنگ زرين عمر را سقراط از پيش
او چرا ميكرد؟ قلمداد يوناني فرهنگ تباهكننده را سقراط
پيش ششم و پنجم سده يونان روح پيرو بايد غرب بود معتقد
باشد؟ ميلاد از
فرهنگ براي كه را سالم فرهنگ يك ويژگيهاي تمامي نيچه
به.ميديد متحقق باستان يونان در بود ، آرزومند غربي
بيرحم راز به زيرك مردم اين باستان يونانيان او باور
از آگاهانه و بودند برده پي هستي تراژيك سرشت و زندگي
پذيرا هست كه شكلي همان به را زندگي و سرنوشت روي همين
وجود در باستان يونانيان بودند ، گفته آري آن به و شده
و سرخوشي راستين مفهوم و كرده حفظ را حيات نيروي خود
بزرگترين.بودند دريافته را دلاوري و آزادگي شادماني ،
پرداختند فلسفه به بهنگام كه بود آن در يونانيان مزيت
و انديشه پختگي اوج در بلكه روزي تيره زمان در نه يعني
بايد زمان چه كه ميدانستند نيز بهنگام و خوشباشي دوره
و ملل انديشههاي از يونانيان.جهيد بيرون فلسفه دام از
در توانايي اين و بردند سود وجه بهترين به ديگر فرهنگهاي
از بايد غرب نيچه گمان به كه چيزيست فرهنگ هضم و كسب
و فلسفي انديشههاي اصلي الگوهاي ساختن.بياموزد يونان
به ارجگذاري در باستان يونانيان فضيلت همچنين
يونان فرهنگ مختص كه است مواردي ديگر از انديشمندان ،
گويي آري و سرخوشي روحيه چيز هر از بيش اما.است باستان
.ميكند آنان مجذوب را نيچه كه است زندگي به يونانيان
و ميرود تباهي به رو درخشان فرهنگ اين كه است چگونه اما
جريان دو و روح دو نيچه كه كرديم اشاره ميشود؟ كمرنگ
(1)ديونيزوسي روح:درمييابد باستان يونان در را متفاوت
.(2)آپولوني روح و
دارد جريان دو اين از نيچه كه تفسيري گفت بايد جا همين
جريان به را اولويت و اهميت نيچه.اوست خود ويژه
عنصر او باور به.ميدهد يونان فرهنگ ديونيزوسي
.است اصيل تراژديهاي آفريننده زيادي حدود تا ديونيزوسي
نخست يونان تراژدي شاهكارهاي در ديونيزوسي عنصر چيرگي"
به تنها هنري آفرينندگي نيچه نظر به كه ، معناست اين به
صورت بيخودي و وجد و جانبيني و شهود و مستقيم درك ياري
و اصل به توجه و دلبستگي معناي به دوم و ميپذيرد ، امكان
عنصر (3)".است آن ساختار جاي به هنري تباركار و ريشه
"اصولا كه دارد اهميت آنجا تا نيچه نزد در ديونيزوسي
.ميداند ديونيزوسي را تراژدي قهرمانان نيچه
احساس كننده كمرنگ نيچه ، ديد به آپولوني عنصر غلبه
فرهنگ صحنه به اروپيد و سقراط آمدن با و است تراژدي
كه مييابد قدرت آنجا تا يونان فرهنگ آپولوني روح يونان ،
يونان تراژدي انحطاط و ميگرايد سستي به ديونيزوسي عنصر
و وجد خود چيرگي اعلاي حد در آپولوني روح.ميشود آغاز
از.ميسازد تباه را Lebensgefuhl زندگي احساس و سرور
يونان فرهنگ بين مقايسه به تراژدي زايشي در نيچه رو اين
فرهنگ با آن مقايسه و ديونيزوسي فرهنگ يعني سقراط از پيش
يعني است ، بيمارگون فرهنگي نيچه باور به كه سقراط از پس
عقل به سقراط ، بر تاختن با نيچه.ميپردازد سقراطي فرهنگ
مهمترين از يكي كه باوريي عقل ميتازد ، نيز يوناني باوري
.است زمين مغرب فرهنگي و فكري سنن
عنصر به نسبت كمتري بدبيني ، نيچه زمان گذشت با البته
كه مييابد اعتقاد و ميدهد نشان غربي تمدن آپولوني
ديونيزوسي و آپولوني عنصر دو اثر ترازمندي تركيب
سده چند تاريخ بررسي در او.افتد سودمند بسيار ميتواند
بررسي در يعني يوناني تمدن در آپولوني روح چيرگي از پس
ديگري دشمن مسيحيت دين برآمدن از پس زمين مغرب تاريخ
ديگر امروزه داشت اعتقاد نيچه.مييابد ديونيزوس براي
ديونيزوس دشمن كه نيست غرب سقراطي يا آپولوني روح
حتي و گرفته را آپولون جاي مسيحيت بلكه ميرود ، بهشمار
اخلاق و نيچهمسيحيت.است برده بدر ميدان از نيز را او
نبود چيزي اين و ميدانست ضدزندگي نيرويي داراي را مسيحي
.يابد سازش بتواند زندگي به ديونيزوسي گويي آري با كه
ميتواند وآپولون ديونيزوس بين تعارضي":ميگويد نيچه
اما شود ، حل پيروزيهايشان بزرگترين در يونانيان توسط
سازشي هيچ به مسيحي آرمان و ديونيزوسي آرمان بين تعارض
يك آن ، يا -اين يا يك مساله ، اين ;يابد دست نميتواند
مسيحي آموزه زيرا..است زندگي به گفتن نه يا آري
".است ديونيزوسي ضدآموزه
اروپايي بزرگ مخدر دو را الكل و مسيحيت ديگر ، جاي او
.است كرده تباه را آلمان مردم جان تبهكارانه كه ميداند
نابودكننده و پستي و ضعف دهنده رواج را مسيحي اخلاق نيچه
امپراتوري كه دارد باور و ميكند ارزيابي قدرت به اراده
نه -بود ثبات و فرهنگ سرچشمه وي گمان به كه -باستان روم
اين با و شد نابود مسيحيت وسيله به كه بربرها توسط
فاتح روم از را خود انتقام مغلوب ، يهود كه بود اختراع
.ستاند باز
عنصر بزرگترين مورد در نيچه ديدگاه به آنكه از پيش
به ناگزيريم بپردازيم ، مسيحيت يعني غرب در حاكم فرهنگي
ريشه مورد در نيچه انديشه به نگاهي فشرده و موجز گونهاي
وي كلي طور بهبيفكنيم يهوديان و يهود مذهب يعني مسيحيت
و ميكند بررسي مسيحي -يهودي كليت يك در را مذهب دو اين
علاقه يهوديان به نسبت ليكن.ميتازد مذهب دو هر بر
خود كه يهوديان دارد ، اعتقاد او ميدهد نشان بيشتري
مايلند هستند ، هوش و قدرت به اراده و حيات انرژي داراي
جريانات ترين منحط آوردن وجود به و انحطاط رواج با
بتوانند تا سازند پست و ضعيف را ديگران ،(مسيحيت مانند)
دين از كه چندان نيچه ميرسد نظر به.شوند قويتر خود
اروپايي فرهنگ او.ندارد يهوديان خود از دارد نفرت يهود
يهوديان ميپنداشت ، و ميدانست يهوديان مديون بسيار را
و هستند جديد اروپاي كردن دگرگون در قدرت محافظهكارترين
يا و سوسياليسم انقلابها ، به تمايلي آنان كه بود خرسند
اروپا كه ميدانست محتمل بسيار نيچه.ندارند نظاميگري
به بدل آنان و بيفتد يهود چنگ در رسيده ميوهاي چونان
و نيك فراسوي" در او.شوند اروپا راهنمايان و پيشگامان
ديني چه اروپا":ميگويد چنين غرب يهوديان مورد در "بد
همه از بالاتر و بد ، و خوب دينهاي بسي دارد؟ يهوديان به
بدترين ، هم و است چيز بهترين هم كه است چيزي آن مديون
بيحد خواستههاي شكوه و هولناكي و اخلاق بزرگآسايي يعني
مسائلبيبنياد بلندپايگي و رمانتيسم تمامي و مرز و
گزيدهترين و فريباترين و پركششترين نتيجه ، در و اخلاقي
واپسين كه زندگي بازيهاي نيرنگ و بازيها رنگ آن از بخش
آن از ما ، اروپايي فرهنگ آسمان از امروز آن شعلههاي
آن شعلههاي در بسا چه و ميكشد زبانه شامگاهي ، آسمان
و تماشاگران طايفه ميان در هنرمندان ما.ميسوزد
...ميدانيم يهوديان مديون را خود خاطر بدين فيلسوفان ،
نابترين و سرسختترين و قويترين چون و بيچند يهوديان
زندگي اروپا در اكنون كه هستند نژادهايي ميان در نژاد
آينده انديشه در خويش ضمير در كه متفكري..ميكنند
بريزد خويش نزد آينده اين درباره كه طرحي هر در اروپاست ،
همچون را روسها و يهوديها نيروها ، عظيم نبرد و بازي در
(4)".آورد خواهد حساب به عوامل دستاندركارترين و پابرجاترين
تعيينكننده نقش مورد در نيچه پيشبيني داد نشان آينده
در و بود بحق و بجا زمين مغرب تاريخ در روسها و يهوديان
دور ديده از نميتوان را يهوديان نقش غرب ، فرهنگ بررسي
.داشت
يهود ، از بيش كه مقولهاي به بازگرديم دهيد اجازه اما
نظر به عجيب شايد !مسيحيت دين يعني زد رقم را غربي فرهنگ
غرب در را (نيهيليسم) انگاري نيست بروز نيچه ليكن رسد
گمان به ميداند ، مسيحيت از برآمده زيادي بسيار تاحدود
.دارد مسيحيت و يهوديت در ريشه اروپايي انگاري نيست وي
همانطور زيرا ميخواند ، انگارانه نيست را مسيحي اخلاق او
ضعف رواجدهنده را مسيحي اخلاق رفت اشاره اين از پيش كه
.ميداند زندگي انكار و سستي و
;نيچه ديد در مسيحيت و غربي نيهيليسم آميختگي هم به
انديشه در انگاري نيست مفهوم درك براي كه است مقولهاي
عشق آن خود ، زمان زمين مغرب در نيچه.است مهم بسيار نيچه
آفريننده و تندرست فرهنگ يك لازمه كه را زندگي به ميل و
شوق و شور اين مسيحيت اخلاقي دستگاه زيرا ;نمييافت است ،
كنوني ارزشهاي او زعم به.بود كرده سست را حيات غريزه و
انگاري نيست كه ميشود منجر انگاري نيست به آنرو از غرب
نيچه.است زمين مغرب خود آرمانهاي و ارزشها منطقي نتيجه
:ميگويد
دنياي در يعني "آنتيك" دنياي در يعني قديم دنياي در"
را زندگي تا بودند برده كار به بزرگ نيرويي روم ، و يونان
كامراني و خوشي بر و كنند شيرين نيكو ، رسمهاي و جشنها با
صرف تزوير و نيرو اندازه همان مسيحيت دوره در.بيفزايند
اينكه تا آيد پديد آنتيك دوره عكس راهي و روشي تا شد
شد پايبند آدمي.روم هم روم و نباشد يونان ديگر يونان
شود انگيخته راه اين از حتي و كند حس گناهكار را خود كه
پروردگار آمرزش درياي در نيز راه همين از و آيد شور به و
كار بدين تبهكار دست كدام كه پرسيد بايد اكنونفرورود
(5)"پرداخت؟
و فرهنگها بين تمايز وجه بزرگترين نيچه گمان به
انكار يا و زندگي به آنها گويي آري در ارزشي دستگاههاي
ناگزير بگويد نه زندگي به كه فرهنگي.است نهفته زندگي
كه ميزند آدابي و سنن و ارزشها آفرينش به دست
غرب نيچه و است زندگي و انسان تباهكننده و ناتوانكننده
غرب نيچه نظر به.ميداند زندگي ضد فرهنگ چنين گرفتار را
ايدهآليسم و جديد دانش دمكراسي ، مسيحيت ، تعاليم سبب به
قرار آسانگيري و ميانمايگي گلهوار ، زندگي خطر در
جديد بيداري نه نيز دمكراسي و علم او قول به ;است گرفته
ارزيابيهاي همان بلكه مسيحي ، نظم و ايمان توهمهاي از
!جديدشان شكل درماندگارترين زاهدانهاند ،
!انگاري نيست برآمدن:بود آشكار كار نتيجه حال هر به
فردي نخستين زمين مغرب انديشمندان تمامي ميان در نيچه
را واقعه عظمت و دامنه و انگاري نيست برآمدن كه بود
چگونه دريافت كه بود كسي نخستين او.كرد بازگو و دريافت
و بسته بر رخت غرب ديار از مسيحي ايمان حد چه تا و
را معروفش كلام او كه بود رو اين از چيست؟ آن پيامدهاي
به شطحي شد ، زمين مغرب فرهنگ تكاندهنده كه كلامي گفت ،
.Der Gott isttot:هولناك تمثيلي و كفرآميز ظاهر
زيرا نبود الحادي بياني تنها كلام اين گفتن از نيچه قصد
بلكه ميگفت ، سخن خدا نبودن از ميبايست صورت اين در
و است مرده مسيحيت خداي كه بود اين "دقيقا او منظور
و مسيحيت ارزشي و اخلاقي نظام و دستگاه تمامي بنابراين
كف از را خود پشتوانه خود ، خداي مرگ همراه به غرب
نيچه ، "است مرده خدا".فروريزياند به محكوم و دادهاند
آفرينش و غربي ارزشهاي تمامي واژگوني براي دعوتي
مرگ نيچه ، باور به مسيحيت خداي مرگ.بود نو ارزشهايي
و نيك جدال بر مبتني ارزشي دستگاه واژگوني و مسيحي اخلاق
آرمانهاي و ارزشها تمامي مسيحيت خداي مرگ با.است شر
براي و ميرسند خود پايان خط به غرب كلام يك به و اروپا
و ارزشي نظام آفرينش به دست تا مييابد ضرورت زمين مغرب
سترگترين پيامد اين بنابراين ، بزند جديدي اخلاقي
.است غرب تاريخ طول تمامي در رويداد
دارد ادامه
:پانوشتها
1 Dionysus
2 Apollon
(ص 71) استرن.پ.ح -نيچه -3
پاره 251250 نيچه.و.ف -بد و نيك فراسوي -4
ترجمه از نقل به (بشري بس بشري كتاب از) زهدش و زاهد -5
معطوف اراده ترجمه بر او مقدمه در باقرهوشيار محمد دكتر
(ص 12) قدرت به
|