|
تطبيقي عرفان در بحثي
همگاني و جهاني است پديدهاي "عرفاني" شناخت :جستارگشايي
به تا روزگار كهنترين از بشر انديشه تاريخ بررسي با و
چينيان ، هنديان ، ايرانيان ، از قومي و ملت هر نزد در امروز
با...و يهوديان مسيحيان ، آمريكا ، سرخپوستان مصريان ،
رابطه اين در برجسته نكته.ميشود يافت گوناگون ، درجات
به كه جهان عرفاني آيينهاي ميان آشكار تفاوتهاي عليرغم
برميگردد ، قوم هر شناختي هستي وضعيت و معنوي زيست شرايط
.آنهاست ميان در (سنجشپذير و) يكسان سويههاي و معاني
به و گرفت پا هيجدهم سده در كه تطبيقي دينشناسي دانش
ريد ، هربرت بوركهارت ، يونگ ، الياده ، چون پژوهاني دين دست
عرفاني انديشههاي تطبيق در شد ، تكميل...و دومزيل گنون ،
زيرين مطلب.برداشت بلندي گام گيتي ملل ميان در ديني و
شده ، نگاشته كوب زرين دكتر فقيد استاد خامه به كه
باز را مسيحيت و اسلام عرفاني شناخت مشترك بنيادهاي
گذشت در روز چهلمين با مصادف پيش روز چند.است كاويده
و شاگردان هنوز كه حالي در اينك.بود استاد آن
سينه بر را او ارتحال داغ كوب زرين دكتر ان ارادتمند
رابه ذيل مطلب ، ايشان پژوهشهاي بااميدتداوم و دارند
. كنيم مي تقديم گرامي خوانندگان حضور
"معارف گروه"
كوب زرين عبدالحسين دكتر استاد شادروان:نوشته
الهيات "غالبا غرب اسكولاستيك دنيان در كه عرفان طريقه
آن ، از بعد و وسطي قرون اروپاي در ميشد خوانده عرفاني
اسلامي دنياي در تصوف اهل طريقت مورد در آنچه مثل حدي تا
و زهد ذوق اشاعه و ترويج موجب گاه است صادق خلافت عهد
تمايلات گاه و است گشته ايمان اهل مستعدان بين در تاله
كرده نشر عامه طبقات برخي بين در را بدعتآميز و الحادي
اسلامي تصوف مثل هم مسيحي عرفان كه است رو همين از.است
دريوزهگر فرقههاي زهد و فقر و ديرنشينان رياضتهاي از
الهي عشق قلمرو در آن مثل هم و ميشود آغاز توبهكار يا
"احيانا و وجود وحدت قول به و ميكند سير توبه ذوق و
و ميشود منتهي شهود و كشف اهل معارف و اتحاد و حلول
شباهتهاي عرفاني مقالات و حالات از بسياري در بدينگونه
آن ، از بعد و وسطي قرون مسيحي راهبان و عرفا بين جالبي
تطبيقي مطالعات در كه هست اسلامي متاله عرفاي و صوفيه با
برخي در شايد و دارد بسيار اهميت حكمت و عرفان زمينه در
عرفان و حكمت قلمرو در اسلامي تصوف تاثير از هم موارد
.بود تواند حاكي غرب اسكولاستيك دنياي
تصوف و مسيحي عرفان بين ارتباط باب در تطبيقي بررسي
آغاز اسلامي دنياي شرق در آنها تماس از كه -اسلامي
نه -ميرسد هم اسلامي دنياي غرب به آن دامنه و ميشود
ميدهد نشان را عرفاني انديشه انساني و جهاني جنبه فقط
و رسمي دادوستدهاي و فرهنگي نامرئي جريانهاي از بلكه
در و برميدارد پرده نيز غرب و شرق دنياي بين معنوي علني
زجر و منع برغم "اقليم" دو هر در كه ميدهد نشان حال عين
احوال و اقوال در كه ذوقي چاشني روحاني روءساي و متشرعه
را صوفيه حكمت و عرفاني الهيات (1).است بوده جماعت اين
ساخته خاص و عام مطلوب حكماء و متكلمان مقالات از بيش
اسلامي تصوف مثل هم را مسيحي عرفان واقع در و است
شرق در -وسطي قرون دنياي انديشه و فرهنگ ميراث پرارجترين
.است داده جلوه -غرب و
سرتاسر در آن ، از بعد مدتها در وسطي قرون عمده قسمت در
كه دين اهل تربيتي و اخلاقي مطلوب كمال غرب مسيحي دنياي
بود ، وي رسولان و حواريان و مسيح عيسي سيره از تقليد
و توبه به اشتغال و ديرها در اعتكاف به را مستعد اذهان
و صوم و فكر و ذكر در را عمر تمام "غالبا ديرها اينگونه
را دريوزگي به اشتغال آنها از بعضي.ميآوردند بسر دعا
(2)ميكردند الزام برخود نفس تهذيب براي وسيلهاي همچون
غرور قمع براي دستاويزي آنها نزد كه خواهندگي رسم اين و
و مساكين اطعام براي بهانهاي حال عين در و شهوت و
همراه ابرام و سماجت با چنان گهگاه بود ديگر مستحقان
نقل سررزي محمد شيخ قصه در مثنوي در آنچه مثل كه -ميشد
در را دريوزهگر راهبان اين با برخورد مردم بعضي -است
وحشت مايه طريق قاطعان با برخورد مثل برزن و كوي
(3).مييافتند
و سبزي از و بود مختصر و خشن "غالبا راهبان اين طعام
باب آن در و نميكرد تجاوز گياهان ريشه و دانه از و ميوه
كه بود سبب همين به شايد و ميشد قناعت رمق سد به هم
بهتر طعام به دسترس كه نادري فرصتهاي در آنها از برخي
-اكل در افراط به مسلمين صوفيه مثل ميشد حاصل برايشان
قصهها شكمبارگيشان درباره و ميشدند منسوب -صوفي اكل
"غالبا و پشمين مرقعهاي نيز آنها لباس.ميشد نقل و جعل
هرگونه آنها مشاهده مجرد چنانكه بود گزنده حشرات پناهگاه
(4).ميبرد بين از متميز اشخاص در را رهباني حيات به رغبت
خير اهل نذور و اوقاف بركت به ديرها "تدريجا كه است درست
پيدا هم تجمل و حشمت دستگاه دير پيران بعضي و شد ثروتمند
بودند كساني فقير ساده راهبان بين در همواره اما كردند
دستگاه جلال و شكوه بر حتي و ديرها ثروت و تجمل بر كه
زندگي از تقليد خويش مواعظ در و ميكردند اعتراض پاپ
.مينمودند تبليغ بشدت را زهد و فقر التزام و عيسي
اجتناب شاق ، حرفههاي به اشتغال كه ديرها از بعضي نظامات
را فردي مالكيت از احتراز و سكوت التزام حيواني ، اكل از
و تيره عزلت و رياضت در را رهباني حيات ميكردند توصيه
بعنوان را آن مسلمين ، صوفيه كه ميكرد غرق حزنانگيزي
اين از كه را محمدي فقر و ميشمردند محكوم عيسوي فقر
.ميدادند ترجيح برآن داشت ، اجتناب رياضت و تجرد مايه
عيسي رسولان و حواريان عهد سادگي به بازگشت فكر بدينگونه
رهنمون -عيسوي فقر -فقر التزام به "غالبا را ديرنشينان
صوفيه كه محمدي فقر هم اسلام قلمرو در چنانكه ميكرد
حيات سادگي به بازگشت نوعي آغاز از بودند آن طلبكار
به قوم تصوف خرقه و فقر سلسله كه بود تابعين و صحابه
زندگي طرز به بازگشت فكر همين معهذا.ميشد منتهي آنها
وا را "تايبان" و راهبان از تعدادي رسولان و حواريان
و عزلت التزام جاي به عيسي رسولان مثل هم تا ميداشت
نمايند انذار و موعظه را آنها بروند ، مردم ميان به انزوا
كساني.نمايند تبليغ دنيا ترك و الهي محبت به را خلق و
موعظه را معاني همين است منسوب بدانها سايل فرقههاي كه
.ميكردند
كه آسيسي اهل از ايتاليايي يك پرشور واعظان اين جمله از
دومينگو نام به اسپانيايي يك و شد خوانده (قديس فرنسيس
بنياد فرقههايي ميلادي و 1209 سالهاي 1206 حدود در
آنها از بعد قرنها و بود فقر طريقه بر مبني كه نهادند
و فرانسيسكان فرقه آنها نام به هم و ماند باقي همچنان
بناشان كه فرقه دو هر در.شد خوانده دومينيكان فرقه
برسميت را آنها پاپ و بود رياضت التزام و فقر براختيار
برادر را يكديگر فرقه اعضاي كه بود آن رسم شناخت ،
اجتناب دنيوي اسباب به اشتغال و فردي تملك از و بخوانند
و ميشدند خوانده صغير برادران فرانچسكو پيروان.نمايند
و فقر به اشتغال معهذا.واعظ برادران دومينكو پيروان
فرقه از "مخصوصا آنها از بعضي كه نشد آن از مانع تقشف
و عقايد در تعصب دستاويز را الهي دين نشر كار دومينيكن
جمله از خود ، عقايد مخالفان حتيسازند منجر افكار تفتيش
الحادآميز گرايشهاي اتهام به را ، صغير برادران از برخي
و سادگي به گرايش همچنين.نمايند حريق طعمه پاپ حكم به
به آنها از جمعي كه نشد آن از مانع ظاهر اسباب از اجتناب
بر و بگرايند نبود ، خودنمايي مايه جز كه مدرسه اهل علوم
من برادران از بود گفته هم وقتي كه فرانچسكو توصيه رغم
تهيدست را خود قيامت در ميروند دانش كسب پي در كه آنها
اسكو -مدرسه اهل حكمت به فرقه دو هر پيروان يافت ، خواهند
متالهان و حكما از چنانكه دهند نشان خاص علاقه -لاستيك
فرانچسكو پيروان بين از آوانتور بون چون كساني وسطي قرون
دومينكو ياران بين از اكويناس توماس نظير اشخاصي و
.برخاست
كامل نمونه حدي تا خود -قديس فرنسيس -فرانچسكو زندگي
و بايزيد نظير اسلامي حال و پرشور عارف و صوفي يك زندگي
چهل فقط كه او حيات گزارشميآورد بخاطر را شبلي و حلاج
پيروانش روايات از آنچه وفق بر كشيد طول سال پنج و
نقل صوفيه مشايخ مقامات از آنچه مثل "تقريبا برميآيد
از گويند.ميآيد بنظر غريب كرامات و زهد از مخلوطي است
و عشرت اهل جواني در و برخاست توانگر خانوادهاي
باب در صوفيه آنچه مثل نيز ، او اما بود ، شادخواري
در كه غيبي هاتف دعوت به كردهاند ، نقل ادهم ابراهيم
انصراف و خدا خدمت به بود وجدان تشوير و باطني نداي واقع
را خود چيز همه كه كشيد جايي به كار.شد خوانده دنيا از
و زهد مايه اين از كه پدرش وقتي و كرد صرف خدا راه در
كرد شكايت قاضي محكمه به وي از بود ناخرسند وي ديني شور
نقاش Giotto جوتو خامه كه معروف محاكمه يك پايان در
فرانچسكو است ، داده جاويداني نقش را آن ايتاليايي معروف
گرسنه و عريان تا داد پس او به بود مديون پدر به را هرچه
آسمان در كه ما پدر" راه در خود بقول سرفراز و آزاد اما
.نمايد سلوك "است
سرمشق را مسيح عيسي زندگي كه شد آن وي هدف بدينگونه
ميخواست وي از جسمانيش پدر آنچه برخلاف.سازد خود واقعي
و كند آسماني پدر عشق وقف را خود.نباشد چيز هيچ مالك
.بپردازد خلق ارشاد و موعظه به الهي ملكوت به نيل براي
تحقق راه در معروف محاكمه اين دنبال در هم او عمر تمام
محبت و عشق و آسماني پدر جستجوي در و سرآمد به هدف اين
وي خود آنچه وفق بر توانست ، مكرر كه رفت پيش جايي تا او
به را رسولان و حواريان عذرا ، مريم مسيح ، عيسي بود ، مدعي
اجتناب و فقر التزام در فرنسيسنمايد مشاهده خويش چشم
اسقف يك وقتي.داشت كمال به اصراري و افراط مال و ملك از
اندوختن كه گفت وي جواب در كرد ملامت باب اين در را وي
اسلحه به دست آن حفظ براي تا كه ميخواهد انسان از مال
شيطان دام واقع در را ثروت و مال فرنسيس.ببرد هم
ارزش آن براي گاو سرگين از بيش ميگفت چنانكه و مييافت
هم انزوا و عزلت اهل دير راهبان برخلاف وينبود قائل
جا همه و ميكرد ، گردش پياده يارانش معيت در دايم نبود
برخي از كه آنگونه حتي.ميپرداخت تبليغ و موعظه به
سوريه به گردشها اين طي در برميآيد افسانهآميز روايات
كوشيد بود ، ناخرسند آن اجتنابناپذير خشونتهاي و صليبي
عشق به و كند دعوت عيسي آئين به هم را مسلمين سلطان تا
ارتباطي شايد باشد درست روايت اين از چيزي اگر.مسيح
"ظاهرا و هست اسلامي دنياي با فرنسيس طريقه بين كه باشد
.نباشد صرف توارد مقوله از
در آنچه با بشدت صوفيه مثل نيز قديس فرنسيس حال هر به
تا و ميكرد مبارزه ميشد ، خوانده "قال علم" متصوفه لسان
انصراف مايه را علمي مباحثات به اشتغال غزالي نظير حدي
يك به كه ابوالخير ابوسعيد مثل و مييافت الهي عشق از
حكايت تو از كه باش چنان مباش حكايتنويس گفت درويش
خود كه ميكرد ملامت را حكايات جامعان نيز وي نويسند
كردهاند ديگران كه كارهايي از و نميدهند انجام كاري
واقعي مظهر او خود زندگي.ميسازند عظمت مايه خود براي
بود آن مستغرق خود كه الهي عشق در او و بود صوفيانه فقر
و محبت رشته هوا پرندگان تا انسانها از كاينات تمام با
.داشت الفت پيوند
اهل از اسپانيايي راهب -قديس دومينيك -دومينكو زندگي
به مرفه خانوادهاي در اسپانيا در او خود.ميكرد تصوير
اما پرداخت الهيات تحصيل به هم جواني در (1170) آمد دنيا
حتي اموال ، تمام (1191) آمد پيش كه سختي سالي قحط در
خود و كرد محتاجان صرف را آن بهاي.فروخت را خود كتابهاي
و رسولان حيات سادگي به بازگشت الزام.گرائيد فقر به
و عزلت از اجتناب حال عين در و محض فقر به تمسك حواريان ،
با مسيح عيسي پيام تبليغ در سعي كه ديرنشينان انزواي
مثل نيز دومينكو.بود او تعليم نداشت سازش آن اختيار
ناموافق نظر با را كليسا ارباب تنعم و تجمل فرانسوا
انتقادهائي و اعتراضها دستاويز را آن و مينگريست
آراي و تعاليم نشر براي كليسا مخالفان كه مييافت
ياران وفات هنگام در.ميكنند تمسك بدان خويش الحادآميز
.ميكرد توصيه اختياري فقر و خاكساري شفقت ، التزام به را
اما بود قائل فوقالعادهاي حرمت فرنسيس حق در دومينكو
برادران كه هم پيروانش.نداشت را فرنسيس تسامح او ، خود
حدي تا ملحدان با مخالفت در شدند خوانده دومينيكن و واعظ
افراط از هم عقايد تفتيش در و ميكردند او به تاسي
.نداشتند خودداري
دارد ادامه
يادداشتها
چيزي "غالبا ما عصر در را عرفاني تفكر آنكه با -1
آغاز ايهام و مه در Chesterton K G قول به كه ميخوانند
در و ميكند پيدا تمركز"من" وجود اطراف در.ميشود
در هنوز تفكر طرز اين.ميگيرد پايان تفرقه و اختلاف
و (وفات 1959) ساردن تاياردو مانند كساني فلسفي تعليم
تجلي اوج شك بدون.ميشود واقع تاييد مورد (1941) برگون
مقارن دوران و وسطي قرون اسكولاستيك عهد در اروپا در آن
نوعي را آن متفكران بعضي هم چند هر.است مذهبي اصلاحات
سبب به خود عصر در ميخوانند ارتجاعي و ايدهگرائي نهضت
عكسالعمل اظهار جهت به همچنين و كليسا با برخوردش طرز
و نيست خالي مترقي جنبه از پاپ حكومت سازمان مقابل در
هر است كوشيده "غالبا هم كليسا كه روست همين از شك بدون
مقايسه.دهد قرار تحديد و تضييق تحت را آن ميتواند قدر
:با شود
Hirschberger, Geschicte der philosophie.1/364
Rosenthal- Yudin, Dictionary of philosophy/ 302
همراه "غالبا وسطي قرون در يوزهگر در راهبان و 4 2و 3
حركت معابر در بود آنها صدقه صندوق حامل كه شاگردي
صدقات دراخذ كه فوقالعادهاي ابرام و اصرار و ميكردند
پرهيز آنها با برخورد از بشدت مردم كه ميشد موجب داشتند
كه (Mendicant orders) دريوزهگر فرقههاي بين در كنند
تلقي نفس تهذيب براي وسيلهاي را دريوزگي و تكدي
فرقههاي از ، باشند عبارت كه طايفه چهار ميكردهاند
كليسا تاريخ در واگوستيني كرملي دومينيكان ، فرانسيسكان ،
:رك آنها احوال باب در.دارند بيشتر شهرت
A.G. Little, the mendicat orders. in C.M.H. VI/735
Seqq
A/Jessopp. the coming of Friars, London. 1928
اشخاص به آنها لباس و منظر كه نفرتي و كراهت باب در
:با شود مقايسه كند القاء بود ممكن متميز
G.G. Coulton, from S.I.Francis to Dante.1908/70
|
|