فرهنگي نوزايي و شاهنامه
قلمرو در فردوسي علمي مجمع" برگزاري انگيزه به
"فرهنگ و تاريخ
زير همايشي جاري ، ماه شهريور سوم تا اول روزهاي :درآمد
با "فرهنگ و تاريخ قلمرو در فردوسي علمي مجمع" عنوان
"ايلكس" آلماني بنياد و اسلامي بزرگ دايرهالمعارف همكاري
مركز در بومي پژوهشگران و غربي ايرانشناسان حضور با و
هشت كه همايش اين در.شد برپا اسلامي بزرگ دايرهالمعارف
براي تاجيكستان و تركيه امريكا ، و آلمان از ايرانشناس
بر شاهنامه تاثير گوناگون جنبههاي درباره سخنراني انجام
به بودند ، آمده همسايه اقوام و ايران تاريخ و فرهنگ
.پرداختند پهنه اين در گوناگون موضوعات بررسي
وزير ;مهاجراني دكتر جالب سخنراني با همايش روز نخستين
"شاهنامه با سياوش نسبت " درباره اسلامي ارشاد و فرهنگ
روزهاي همچنين و بعد نوبتهاي در آنگاه.كرد كار به آغاز
پايان در.كردند سخنراني بومي و غربي ايرانشناسان ديگر ،
اين خواندن سودمندتر ضمن مجتبايي ، فتحالله دكتر همايش ،
به جهان ، نقاط ديگر در همانندآن موردهاي به نسبت همايش
توسط بهتازگي كه شاهنامه از جديد نسخهاي معرفي
رسيده چاپ به اسلامي بزرگ دايرهالمعارف مركز انتشارات
.پرداخت بود ،
ارشاد محمدرضا
كتاب ميپندارند نادرستي به برخي چنانكه آن شاهنامه
شاهنامه.نيست آنان كردار از سپاس و ارجمندي و شاهان
از ايراني فرهنگ فرود و فراز از منسجم و همگون روايتي
اين دگرگوني و تحول و اسطورهاي آگاهي پيدايي سپيدهدمان
تا فرهنگي و اجتماعي كشمكشهاي و ستيزها ميانه از آگاهي
.است (حماسه) تاريخي آگاهي هستههاي نخستين شكلگيري
قوم يك بزرگ كتاب حماسه ، آلماني ، فيلسوف ;"هگل" گفته به
و كيستي از ملت يك بالنده خودآگاهي روايت حماسه.است
روي هنگامههايي در بشري تاريخ در حماسه.است خويش هويت
از حاصل آشفتگيهاي و بحرانها برابر در ملت يك كه داده
بازسازي و بازآفريني بازتواني ، پي در فرهنگي ، ژرف تحولات
زمانه در ملت ، يك رو اين از.برميآيد فرهنگي
نقش و جايگاه تعيين دنبال به و شده خودآگاه حماسهآفرين ،
و تاريخ ، فرهنگ همه حماسه.برميآيد هنگامه آن در خويش
آن و ميگيرد چالش به را آن در پوياي و روان انديشههاي
پهلوانيهاي و دلاوريها قهرمانيها ، از سامانهاي در را
حماسه ، پايه اين بر.بازميآرايد ملت يك آرمانخواهانه
نگرش يك در.است ملت يك بزرگي و شكوه بازسازي
ساختگراي اسطورهشناس پژوهشهاي بنيان بر و ساختارگرايانه
و خدايان نقشهاي و كاركردها همه دمزيل ، ژرژ ;فرانسوي
نگاره و چهره در حماسه در اسطورهاي و فراطبيعي نيروهاي
و دلاوران قهرمانان ، پهلوانان ، ازجمله هم آن و انسانها
اين بر.ميشوند بازتابانده نيكخواه و آرماني شاهان
ناخودآگاهي از رها انسان زايش و پيدايي حماسه بنيان ،
خويش "حماسه و اسطوره" كتاب در دمزيل.است اسطورهاي
از) تحول اين بررسي و شناخت صدد در (myth et epopee)
كاركردهاي دمزيل ، ديدگاه در.است (حماسه به اسطوره
موبدي ، -خدايي) اروپايي و هند اسطورههاي سهگانه
اجتماعي ساختار بر منطبق مسلما كه كشاورزي و جنگاوري
حماسي قهرمانان و پهلوانان به حماسهها ، در (آنهاست
چند يا و يك در خدايي كاركرد يك گاه.مييابند انتقال
هم گرد پهلوان يك در اسطورهاي كاركرد چند گاه و پهلوان
ايراني اسطورههاي بررسي در دمزيل نمونه براي.ميآيند
حماسي نمودي كه شاهنامه در فريدون كه است باور اين بر
; يعني.است پيشين اسطورهاي كاركرد دو پيوندگاه دارد ،
ديگر و (ميپرورد را او كه گاوي با وي پيوند) كشاورزي
اسطوره پايه اين بر(ضحاك ضد بر او سلاح و گرز) جنگاوري
ونمودهاي چهره حماسه ، به خود دگرگوني و تحول در
كنشگر ، است انساني حماسه ، انسان.ميپيمايد پيچيدهاي
خدايان كه چرا است ، كنشپذير كه اسطورهاي انسان برخلاف
گفتار و كردار رفتار ، فراطبيعي ، نيروهاي و ايزدان و
انسان ديگر ، بياني به ميزنند ، رقم را اسطورهاي انسان
خويش زندگي ايزدان ، منشهاي و رفتارها دادن قرار الگو با
كنشگر ، است انساني حماسه ، انسان اما.ميبخشد معنا را
از آگاهي با بلكه خدايان رفتارهاي برپايه نه او كنش
اين بر.ميشود آشكار تاريخي هنگامههاي در خويش فرديت
در انسان فرديت شدن نمودار و شكلگيري آغاز حماسه پايه
تاريك اسطورهانديش ، انسان فردي "من".است تاريخ گذرگاه
.نيست گروهي بازنماييهاي از جداي كه است "مني "و مبهم و
رسيدن فرا نويدبخش فردوسي ، حماسي شاهنامه پايه اين بر
البته.است ايرانيان فرهنگي اقليم در تازه و نو دورهاي
شكل در تاريخي آگاهي اين كه افزود را نكته اين بايد
حتي بود ، آمده پديد ايران در فردوسي از پيش مدتها حماسه ،
ساسانيان بويژه و اشكانيان دوره ميانه از ميتوان را آن
هيچگاه آگاهي اين اما.بازيافت اسلامي دوره آنگاه و
نيز و پراكنده گونهاي به بلكه نبوده همگون و يكپارچه
مانند دوران آن از بازمانده كتابهاي برخي در غيرمدون
متنهاي از ديگر برخي و زريران اياتكار نامگ ، خداي يشتها ،
ايران مردم فرهنگ و گفتاري ادبيات در ديگر و پهلوي
سرايندگان توسي ، فردوسي از پيش نيز چه اگر و بود نمايان
آفرين در)بلخي ابوشكور توسي ، دقيقي چون نويسندگاني و
و (نمانده آن از تذكرهها در پراكنده بيتهايي جز كه نامه
نثر به ابومنصوري شاهنامه)عبدالرزاق بن محمد ابومنصور يا
به دست (است بازمانده مقدمه عنوان به آن از بخشي كه
و ژرفا گستردگي ، هيچكدام ولي زدند آن آفرينش و تدوين
كه چرا گستردگي ميگوييم.نداشتهاند را فردوسي كار ارزش
رسمي روايتهاي از آميزهاي شاهنامه شد ، گفته كه همانگونه
بر سو يك از فردوسي كار.است ايراني فرهنگ از غيررسمي و
ديگر سويي از و بوده ، استوار آن رسمي روايتهاي و خوانشها
مختلف گروههاي ميان در رايج و مردمپسند روايتهاي بر
و اشراف درباريان ، يعني ، گروه دو اين ميان در.مردمي
پاياني صورتبندي و تدوين در كه بودند ديگري گروه مردم
مياني گروه اين.داشتهاند برجستهاي نقش حماسي روايتهاي
نام دهقان بودند ، عامي مردم از نه و درباريان از نه كه
دهقانان.است بوده زمره اين از نيز خود فردوسي داشتند ،
اين ساماندهي و گردآوري به اشكانيان و پارتها دوران از
سودمندي كتاب تفضلي احمد دكتر شادروان.پرداختند روايتها
به دارد جا بسيار كه نگاشته فرانسه زبان به باره اين در
تا) ايراني دهقانان نقش:آن و شود برگردانده فارسي
بالندگي و پرورش در (هجري پنجم و چهارم سدههاي پايانه
اين تفضلي شادروان پژوهش بنيان بر.است ايران فرهنگي
فرهنگ تاريخ در نبوده ، اندك گويا آنها شمار كه دهقانان
هر بهگرديدند برجستهاي فرهنگي تحولات سببساز ايران
كه شويم يادآور تا بود آن نكتهها اين طرح از هدف روي
خود آنكه وجود با -شاهنامه نظم و ساماندهي در فردوسي
ترسيم براي ملي و قومي روايتهاي همه از -بوده دهقانزاده
در روي اين از.است كوشيده ايراني هويت از آشكار چهرهاي
فرهنگ از همهگير انگاره يك با آنكه عين در شاهنامه ،
روايتهاي و داستانها خلال در ولي هستيم ، روبهرو ايراني
نيز آن از متضاد و ناهمگون چهرههاي با گوناگون
و كرده بسنده نمونه يك آوردن به ميان اين از.روبهروييم
.دهيم گسترش را آن تا ميكوشيم
به باورمندي با باستان ، ايرانيان ميدانيم كه همانگونه
و مينوي مادي ، هستيهاي در آن جلوه كه بدي و نيكي بن دو
نيروها اين آوردگاه را جهان ميشده ، آشكار اخلاقي
ايرانيان ، نزد در بدي و نيكي دليل ، همين به.ميدانستند
آن از فراتر بلكه نبوده ، مينوي و اخلاقي مفهوم يك تنها
با هرچه.است بوده (Ontologic) شناختي هستي مفهوم يك
نيستي و مرگ با آنچه و نيك داشته پيوند جاودانگي و زندگي
زردشت ، از پيش.است بوده اهريمني و بدي ميخورده ، گره
به خدايان و ايزدان و ديوان شكل به بد و نيك نيروهاي
همه زردشت ، ديني اصلاحات با ولي.ميپرداختند هم با ستيز
اهريمن و (اهورامزدا) اورمزد دوچهره در بد و نيك نيروهاي
بيبهره نيز ياران از نيز دو اين اگرچه.شدند جلوهگر
و بست جمع كدام هر اهريمن و اورمزد روي هر به ولي نبودند
به اهريمن زردشت انديشه دربودند بد و نيك هستيهاي اوج
و است بوده ناآگاه اورمزد وجود از ناداني و تاريكي سبب
آگاه در بدي.ميزيستند جداگانهاي قلمرو دو در دو اين
.ميشود نبردهاآغاز نخستين و ميتازد آن به نيكي از شدن
پيش باشد بد و نيك آميزش كه بعدي دورههاي در هرحال به
در انسان.ميشود آفريده اورمزد توسط باشد ، (Gayomaretan
برگزيدننيكي به توانا خويش ، خرد ياري با زردشت ، ديدگاه
نيكي آن از پيروزي جهان فرجام در هرروي به ولي است بدي و
ستيز اين در زندگي ستايش و نيكي برگزيدن با انسان و است ،
انديشهاي ديدگاه ، اين كنار در.ميشود انباز كيهاني
بيزاري برابر در زندگي صرف ستايش برپايه نه كه بوده ديگر
پرستش و ستايش بر بلكه اهريمن ، و بد نيروهاي با ستيز و
.است بوده استوار آنها كردن مهار و رام براي بد نيروهاي
و ستيز گونهاي.است مساله يك با برخورد گونه دو اين
است ، درد و آسيب و مرگ نام به هرچه با را سرسختي
مدارا و نرمخويي و آرامش ستايش ، ديگري گونه و مينشاند
را اسطورهاي انديشه اين پيشينه.بدي و مرگ برابر در را
و قرباني دادن با كه انديشهاي.يافت ايران در ميتوان
شما.بكاهد بد نيروي آسيبهاي و زيانها از ميكوشيد هديه ،
سو يك از ديو:ميبينيد شاهنامه در را برخورد اين دوي هر
نمونه براي.نابودي شايسته و مرگزا و اهريمني و است بد
اكوان و ديوسفيد كشتن شكل در رستم ، هفتخوان داستان در
متفاوت رفتاري با جمشيد ، يا تهمورث داستان در ولي ديو ،
نامور ديوبندي به تهمورث چنانكه.ميشويم روبهرو ازآن
مهار خردخويش با را آن بلكه نميكشد ، را ديو او است ،
حتي يا ميجويد سود آن از نيك كارهاي جهت در و ميسازد
هر خوردن در ميتوان اگرچه "فريدون و ضحاك" داستان در
و خواهي قرباني نشانياز ضحاك شانه دو مارهاي روزه
نميكشد را ضحاك فريدون ، سرانجام ولي ديد ، دادن قرباني
انديشه اين برپايهميگذارد زنجير و بند در را آن بلكه
بستن چشم و زندگي ستايش صرف كه گرفت نتيجه نميتوان آيا
و اهريمن و ديو چهره در مرگ و بدي نام به واقعيتي از
زندگي نفي و نابودي به واقع در آن ، نابودي و نفي در كوشش
و ماندن بسيار در نيك ، حتي نيروهايي آيا ميانجامد؟
متفاوت پاسخها كه ميبينيم نميگرايند؟ بدي به درنگشان
.ميبينيم را تحول همين كيخسرو ، داستان در حتياست
كه اوست.است شاهنامه آرماني شاه -انسان نمونه كيخسرو
پادشاهايران نيكترين و پاكسرشتترين و خداپرستترين
آشكار اينجا در تضاد نگارنده بهگمان و شگفتي ولي است ،
و بديها همه آنكه از پس زندگي پايان در او كه ميگردد
نيكي ، آنها جاي به و برد ميان از را كژيها و ناراستيها
"قدرت" از يكباره به كرده ، جايگزين را درستي و راستكاري
.نميدانيم درست چرا؟.ميگيرد كناره پادشاهي شكل در
به البته- آرماني ، جامعه آوردن پديد از پس آياكيخسرو
نيكي و بدي تضاد همان به جانش ژرفاي در -شاهنامه روايت
هاي پديده از ما ويژه تلقي و رويكرد برداشت ، آيا ميرسد؟
ميشود؟ داده بد يا نيك جهت آنها به كه نيست بد و نيك
و بدي به رستكاري و نيكي انگيزه به حتي قدرت افزايش آيا
است؟ بوده مساله همين كيخسرو بنبست آيا نميگرايد؟ فساد
اسطورهاي و داستاني مايههاي اين در انديشيدن بيگمان
از بسياري راهگشايي در هستند ، فلسفي بار داراي كه
.سودمندند ما معاصر سياسي اجتماعي و فرهنگي پرسمانهاي
عاميانه داستاني روايتهاي و قصهها بررسي با نگارنده نيز
در شايد و است كرده برخورد مايهها اين از ديگر برخي به
اشاره "پيشاني ماه" داستان به ميتوانيم نمونه آشكارترين
و نامادري با دختري كه ميدانيم قصه اين در باشيم ، داشته
براي را او نامادري روزي.ميكند زندگي بدجنسش ناخواهري
بيابان به پشمها ديگر روايتي به يا پنبهها رشتن
بادي كار ، پايان از پس و ميرود گاوش همراه او.ميفرستد
آن در ديوي كه چاهي به را وي پشمهاي و پنبهها و ميوزد
چاه به گاو راهنمايي با دختر.ميبرد ميكند ، زندگي
(تباهي و مرگ و بدي نماد) ديو با برخورد در ولي ميرود
نرمش خوي و رفتار و شيرين زبان با دختر بله ميكند؟ چه
نه ديوميگردد رهنمون نيكي و آرامش به را تندخو ديو
ميدهد دستور او به بلكهميدهد پس را او رشتههاي تنها
پس دختر و بشويد را خود است ، نزديكي آن در كه چشمهاي در
و نامادري اما ميشود ، زيبا درآن خويش شستشوي از
برانگيخته رشگشان او فريباي زيبايي ديدن از ناخواهري
پنبهها با نيز را دخترش و ميبندد طمع نامادري.ميشود
از پس دوباره و ميفرستد بيابان به رشتن براي پشمهايي يا
دختر برخلاف اما ميبرد ، را او رشتههاي باد كار پايان
ديو كه دارد ديو با زنندهاي و تند رفتار چنان نخستين ،
چشمه ، آن در شستشوي از پس چنانكه و ميگردد برآشفته نيز
بدريخت و زشت بود ، شده دلربا و زيبا كه خود ، خواهر برعكس
.ميگردد
مرگ و بدي با دشمني و ستيز انديشه آن كنار در روي هر به
بدي فهم و درك و كردن مهار به كه بوده نيز ديگري انديشه
نخستين هستههاي ميتوان اينجا در.است آورده روي نيز
و اسطورهها اين در را فلسفي تاملات و ژرفنگريها
بر تاكيد ديدگاه اين برپايه.ديد داستانها و روايتها
نبردهاي و نزاعها (محمل) بردار بدي ، و خوبي تبيين
هر و است بوده گوناگون سياسي و اجتماعي و فكري گوناگون
اگر حال.ميرسد آن فهم و دريافت به چشماندازي از كس
و خداپرستي اوج در و كنيم رفتار كيخسرو ، مانند بخواهيم
-خودمان زعم به -بدي از نشاني هيچ و باشيم نيكخويي
داستان چه اگر است؟ پذير امكان چيزي چنين آيا نباشد ،
ميدهد نشان را پرسمان اين فردي سويه تنها "پيشاني ماه"
و اجتماعي گونهاي به را مشكل اين كيخسرو داستان ولي
كيخسرو داستان پايان در.فراميتاباند نيز سياسي
فرو كوهها برف در و ميرود كوه سمت به وي كه ميبينيم
همين نيز اسلامي -ايراني عرفان در.(بيرنگي؟) ميرود
عينالقضات عطار ، حافظ ، مولوي ، سعدي ، شدهاند طرح مسائل
همه و همه ايراني ، فرزانگان و سرايندگان ديگر و همداني
ياد زندگي جادوي و اكسير عنوان به "عشق و محبت مهر ، " از
گفته به.كرد رام را بدي آنها با ميتوان كه كردهاند
يا.مل سركهها نيز و ميشود گل خارها محبت از ;مولوي
با سعدي رواداري و خويي نرم و آرامش روي از رفتار
مورد اين از ديگر چهرهاي نيز بيداد و ستم فرمانروايان
.است
آن نمودهاي همه در زندگي ستايشگر شاهنامه انسانآرماني
خرد به شادي ، بايد و زندگي تماميت به رسيدن براي ولي است
است ، بيزار خشونت و خونريزي از او.آورد روي خردورزي و
توانايي آن فردوسي نزد در خرد.گفتوگوست و مدارا اهل او
واژه با جان واژه.است زندگي درونه و ذات با شدن هماهنگ
ميتواند "جان" اينرو از آمدهاند ، ريشه يك از زندگي
اين يافتن در آدمي راهبر خرد و باشد زندگي هسته و گوهره
جمشيد ، يا تهمورث ، داستان همان در.است هستي ذات و گوهره
.ميپردازند بدكار ديوهاي كردن مهار به خويش خرد با اينان
:ميآورد شاهنامه بيت نخستين در فردوسي
خرد و جان خداوند نام به
برنگذرد انديشه برتر كزين
خرد چه اگر.است زندگي تپش با شدن همنهاد توانايي خرد ،
(raison) دكارتي معناي در عقل مفهوم از بايد را فردوسي
در پويش و هستي سامان و نظم خردشناخت.انگاشت جدا آن
هستي فهم و دريافت جز چيزي حكمت رو اين از.است آن
فرزانه.است نبوده آن جهت در حركت و كليتش در سامانمند
هستي تاب و پرتب آهنگ با را خود خرد ، راه از حكيم يا
برخلاف نظم ، و سامان اين در دخالت هرگونه.ميكند هماهنگ
و آشوب و است زندگي و هستي ذات آنگاه و حكمت و خرد
حماسي قهرمان و پهلوان و ميزايد بينظمي و آشفتگي
.است (جامعه و طبيعت) هستي نظم و سامان پاينده و نگاهبان
به نه زندگي و مرگ و بدي و نيكي ديگر كه اينجاست در
حكم در بلكه ستيهنده و هم برابر در نيروهايي عنوان
زندگي از پيوستهاي بهم و گونهگون لايههايي و رويهها
و خرد ستاينده شاهنامه سراسر در فردوسي.ميكنند جلوه
آزادگي ، و داداست شادي و دادگري آزادگي ، :آن پيامدهاي
.هستند زندگي قانون
و بازنگري آيا كه ميكشيم پيش را پرسش اين درپايان
هستند ، فلسفي مايههايي داراي كه انديشه اين در ژرفنگري
بزنيم ، جا در يا و شده گرفتار آنها در بخواهيم بيآنكه
جامعه امروز فرهنگي و اجتماعي پرسمانهاي به توجه با
ياري آنها از بسياري گشودن و تبيين در را ما ايران
فلسفه ژرفنگريها ، اين بنيان بر ميتوانيم آيا نميدهد؟
بپروريم؟ را خويش ويژه فرهنگي و سياسي نظري ،
سهروردي ، ابنسينا ، فردوسي ، چون فرهنگسازاني گمان بي
مولوي ، عطار ، سنايي ، حافظ ، عينالقضات ، خيام ، فارابي ،
و بازانديشي بازخواني ، به پيدرپي را ما..و صائب سعدي ،
كه آنگونه.ميخوانند فرا فرهنگ تماميت بازآفريني
گوناگون تجربههاي است ، گواه آنان سرودههاي و نوشتهها
انگارههاي و استعارهها نمادها ، بيان با را فرهنگي ژرف
آنكه براي آنان.ميساختند بارور معنايي گوناگون
آوردن با كنند ، دادني انتقال و بروز را خويش تجربههاي
جلوگيري فرهنگ ايستايي از استعارهاي ، تصويرهاي و نمادها
امكانهاي كشف و دريافت گرو در فرهنگ هر پوياييكردند
تصويرهاي و نمادها آفرينش راه از فرهنگ پرتوان و بالنده
به يا تصوير ، يا نماد از جنبه يك بر تاكيد.است گونهگون
توهم خطر فرهنگي ، ويژه تجربه يك بر پافشاري ديگر بياني
.ميدهد افزايش واقعيت با را تجربه آن پنداشتن يكسان
.ميماند فرو بازسازي و نوزايي توان از فرهنگ كه اينجاست
براي مان فرهنگي ميراث و شاهنامه در ژرفنگري نوبت اكنون
.است نوزايي يك
|