ديگر منظري از امنيت
ايمان و همبستگي صلح ،
ديگر منظري از امنيت
پاياني بخش - (ع) علي كلام در امنيت مفهوم
:جستارگشايي
آن با پيوسته در مسائل و امنيت مفهوم با حاضر ، مطلب در
.شديم آشنا (ع)علي اميرالمومنين فرمايشات طريق از
عمق و برژرفا جملگي كلمات ، اين خوانندگان بيگمان
اين در.نمود خواهند اذعان -آن بينظير بلكه و -كمنظير
.ميرسد شما گرامي نظر به آن پاياني بخش قسمت
معارف گروه
را دنيا ناگزير شما همگي كه -ميدانيد كه -بدانيد
آن ، در كه ، بكوشيد پس ;برميبنديد رخت آن از و وامينهيد
از نيرويش كسي چه":گفتند كه گيريد پند كساني سرنوشت از
بيآن شدند ، برده گورهاشان سوي به آنان "است؟ سختتر ما
بيآن آمدند ، فرود قبرها در و شوند خوانده سواركاران كه
قبرها ، زمين ، سطح از برايشان.ناميد ميهمانشان بتوان كه
همسايگان مردگان ، پوسيده استخوان از و كفنها خاك ، از
.گرديد معين
دعوتگري هيچ به كه هستند همسايگاني آنان بدينترتيب ،
گريه به و ندارند دفاع توان ستمي هيچ از نميدهند ، پاسخ
شاد ببارد ، آنان بر آسمان اگر.بيتفاوتاند زاريها و
و افسرده آيند ، دچار خشكسالي و قحطي به اگر و نشوند
همسايگي عين در و تنهايند اجتماع عين در ;نگردند نوميد
به ندارند هم از فاصلهاي كه آن با ;دوراند يكديگر از
بسيار هم به كه حالي در و ;نميروند همديگر ديدار
كه هستند بردباراني.ندارند نزديكي احساس نزديكاند ،
آنان در دشمني كه ناداناني و نيست كينتوزيشان زمينه
ميتوان نه و است نگراني جاي آنان يورش از نه.است مرده
گردهاش ، جاي به را زمين درونبست اميد دفاعشان به
و خانواده جاي به را غربت فراخنا ، جاي به را تنگنا
از كه آنسان درست و گرفتهاند روشني جاي به را تاريكي
عريان ، و برهنه پاي.شدند خاك در بار ديگر برآمدند ، خاك
و هميشگي زندگي سوي به جا اين از خويش اعمال كولهبار با
و متعال خداي كه بدانسان نمود ، خواهند كوچ جاويد سراي
پديد را آفرينش آغاز كه گونه بدان":ميفرمايد سبحان
برعهده است وعدهاي اين ;داد خواهيم عودت را آن آورديم ،
(كريم قرآن)".هستيم آن دهنده انجام شك بدون ما و ما
بيخبران امنيت
سراسيمه مييافتيد ، دانايي ميدانم ، من چه آن به شما اگر
بر و ميگريستيد خود كارنامه بر ميزديد ، دشت و كوه به
و بينگهبان را داراييهاتان اين و ميزديد سينه و سر
فقط شما از يك هر و وامينهاديد جانشين تعيين بدون
اعتنايي هيچ بدون ;ميداد قرار همت وجهه را خود خويشتن
را يادآوريها تمامي شما وليديگر چيز هيچ و كس هيچ به
پس گذشتيد ، بياعتنا هشدارها همه از و سپرديد فراموشي به
پراكنده شما ، منسجم حركت آن و افتاديد سرگرداني ورطه به
.گرديد
سادهانديشان امنيت
دلسرد خداوند رحمت از را مردم نه كه است كسي كامل فقيه
خداوندي مكر از نه و سازد نوميد لطفش و مهر از نه و كند
.دهد امنيتشان
ديگر جهان در امنيت و وحشت
است ، نموده تعيين مردم درباره خداوند چه آن كه زمان آن تا
مقدر مراحل به الهي جريان و معهود فرمان آن و آيد سر به
نخستين بخشهاي به خلق ، كاروان از بخش آخرين و گردد منتهي
اراده خود آفرينش جريان از خداوند چه آن و بپيوندد
مردگان شدن زنده و آفرينش تجديد از است عبارت كه فرموده
سخت لرزشي رابا آسمانها خداوند هنگام آن در.رسد فرا
و بيثبات را زمين شديد زلزلههايي با و كند پاره پاره
بپراكند سو هر به و بركند جاي از را كوهها سازد ، ناآرام
آن پارهپارههاي سطوتش بيم و خداوند شكوه هيبت از و
را كه آن هر و شوند كوبيده همديگر بر متلاشي ، كوههاي
را ، آنان خداوند پس.ريزد بيرون دارد ، خود درون در زمين
پراكندگي ، دوران پي در و كند بازآفريني كهنگي ، پي در
براي خويش اراده بنابر سپسآورد فراهم را اجزاشان
و پنهاني كارهاي از مخلوقات از بازپرسي و بازخواست
همه سرانجام و سازد جداشان ديگر يك از -ناپيدا كردارهاي
دهد ، قرارشان صف دو ودر نمايد تقسيم متمايز گروه دو به را
مورد ديگر دسته و هستند او نعمت بهرهوران دسته يك كه
خويش همسايگي با خداوند را فرمانبرداران اما.او انتقام
نه كه جا آن.كند آنها ارزاني را جاويدش سراي و دهد مزد
به ترسها نه:حالي دگرگوني نه و است كوچي را فرودآمدگانش
نه ;ميآيد سراغشان به بيماريها نه و ميآورد رو سويشان
.ميشوند جابهجا سفرها با نه و دارند قرار خطرها معرض در
و گردنها به دستهاشان كه حالي در -را عصيان اهل اما
ممكن سراي بدترين در -است شده بسته مچها به كاكلهاشان
در آتش ، آويزههاي و آتشين پوشاكهاي با ميآورد ، فرود
آتشي زوزه ميان در ;بسته درهاي پشت و سوزان و سخت عذابي
هراسانگيز ، عربدههاي و پرشراره زبانههاي با هار ،
و غل و فديهاي را اسيرانش كوچي ، را گزيدگانش اقامت
به كه است دوراني را سراي آن نه نيست ، گسستني را زنجيرش
هر با امروز ، .شود سپري كه اجلي را قوم آن نه و آيد سر
پديد فردا آن ، پي در و است رفتني است ، آن آبستن چه
حفرهاي و تنهايي خانه به شما از يك هر گويي تو.ميآيد
تنهايي ، خانه آن از وه !است رسيده است ، او جاي فرود كه
!غربت سيهچال و وحشت جايگاه
اين از ريخت ، فرو صفين در خونشان كه همرزمي برادران آري ،
نوشابهشان و غم خوراكشان تا -نيستند زنده امروز كه
اين بر جرات ، با.نكردهاند زياني هيچ -باشد دل خوناب
پس ;شتافتند خداوند ديدار به آنان كه ميكنم تاكيد حقيقت
ترس ، و نگراني دوران پي در و پرداخت كمال به را پاداششان
.داد مقامشان امنيت سراي در
كه ميكنم توصيه خدايي تقواي به را شما پس بعد ، اما
.است او سوي به نيز بازگشتتان و كرد آغاز را آفرينشتان
.است او هم آرزوتان نهايت و است او با خواستهاتان برآوردن
او نيز گريزگاهتان و پناه و او جانب به تعادلتان راه
.است
دارو ، را قلبهاتان درد الهي تقواي كه راستي به
درمان ، را تنهاتان بيماري بينايي ، را كوردليهاتان
را آلودهتان جانهاي اصلاحگر ، را فاسدتان سينههاي
دلهرههاي و ترس روشنايي ، را چشمانتان تيرگي پاكيزگي ،
پس.است روشني را تاريكنايتان سياهي و امنيت را درونيتان
خويشتن زيرين جامه كه زبرين ، جامه نه را خداوندي اطاعت
و دهيد نفوذش جانتان درون به آن زير در و سازيد خويشتان
جريانهاي تمام بر و بدميد ، خويشش اندامهاي در روح چونان
ورود ، لحظه براي آبشخوري را آن و بخشيد فرمانرواييش خود
ترس ، روز براي سپري آرمانها ، به دستيابي در شفاعتگري
و طولاني وحشتهاي براي آرامشي گورها ، اعماق براي چراغي
قرار خويش پراندوه جايگاههاي براي تنفسي راه و گشايش
سو همه از را انسان كه پرتگاههايي برابر در كه چرا.دهيد
در آن هر كه ترسهايي برابر در گرفتهاند ، ميان در
زبانه سو هر از كه آتشهايي برابر در و هست انتظارشان
به يازيده چنگ و است نگاهدار دژي خداوند اطاعت ميكشند ،
و دور -شدن نزديك بسيار پس از -زمانه سختيهاي را تقوا
جمع پس از -خطر موجهاي شيرين ، -تلخيها گذر از پس جريانها
;ميشود آسان -رنجها آسيب از پس -دشواريها و گذرا -آمدن
ميبارد فرو او بر كرامت ابر بسيار ، خشكساليهاي پي از و
از پس و ميگرايد بدو رحمت و مهر سركشي ، دوران پس از و
تك پي در و ميگيرد بازجوشيدن نعمتهايش چشمه فروخشكيدن ،
.ميشود رگبار و تندباد بركتش باران باريدنها ،
بهرهورتان پندهايش از كه كنيد پيشه تقوا خدا براي پس
ويژهاش نعمت با و داد اندرزتان خود برگزيده پيك ساخت ، با
بندگيش دربند را خويش خويشتن پس.گرداند امتنانتان قرين
.برخيزيد طاعتش به است ، سزا را او كه چنان و كشيد
بيمناكش آنچه از كه يافتند را بزرگي مشكلات سرا آن در
كه ديدهاند را نشانههايي و است چندشآورتر بسي بودند ،
جهانشان بد و نيكاست بزرگتر ميكردند ، فرض آنچه از
رسيد ، نتواند گردشان به اميد و ترس كه است اوج در چنان
از ميشدند يافتهاند ، گويا و ديدهاند چه آن بيان در اگر
چند ، هر و بودند ناتوان ديدههاشان و يافتهها توصيف
همه اين با است ، گسسته اخبارشان رشته و ناديدني آثارشان
را پيامشان خرد گوش و مينگرد را آنان عبرتگير چشمان
چهرههاي آن:ميگويند چنين بيزباني با كه ميشنود
;گشت متلاشي نازپرورده ، تنهاي آن و شد چروكيده شاداب ،
اين تنگناي در و است پوسيده و ژنده جامههايي تنپوشمان
در و بردهايم ميراث را هول ;فشاريم زير خوابگاه
زيباييهاي آن ;گرفتهايم آشيان خاموش ويرانههاي
يكسره شناختهمان چهرههاي آن ;شده ناپديد انداممان
درازا به اقامتمان وحشت سراي اين در و است ناشناختني
و شادي به روزنهاي اندوه ، انبوهي از كه آن بي است كشيده
.بيابيم گشايشي كمتر تنگنا اين از
يا كني ، مجسم را آنان وضع خرد ياري با ميتوانستي اگر
گوشهاشان ، كه ميافتاد فرو پردگيان آن از پرده برايت اگر
با چشمانشان كاسه شده ، دريده است ، گور جانوران آشيانه كه
تيزي و تندي همه آن پس از زبانهاشان شده ، كور خاك سرمه
سينهها در تپيدن عمري پي در قلبهاشان لهيده ، دهانها در
خاصي ، گندناكي و پوسيدگي با عضوشان هر بازمانده ، تپش از
براي قلبي يا دفاع ، براي دستي كه بيآن است ، آفتپذير
و قلبها اندوه ميديدي آنچه.باشند داشته بيتابي ابراز
رسوايي ، هر در كدامشان ، هر براي كه بود چشمان در خاشاك
بيگشايش مشكلي و انتقالناپذير حالتي و ويژه چهگونگي
.ميخورد بهچشم
تمامي هم و خودتان هم كه بدانيد خدا ، بندگان اين شما و
شما از پيش كه است كساني راه در جهانيتان اين شئون
شما از عمرهاشان كه همانهايي است ، شده سپري دورانشان
آثارشان و آبادتر شما شهرهاي از شهرهاشان درازتر ،
بروتشان و باد شده ، خاموش صداهاشان اينك.بود ماندگارتر
شده ، خالي و خلوت شهرهاشان پوسيده ، بدنهاشان فرومرده ،
و آسمانسا قصرهاي.است گرديده ناپديد آثارشان تمامي
و استوار صخرههاي و سنگ به نرمشان بالينهاي و بالش
كه قبرهايي.است شده بدل لحددار فروپوشيده گورهاي
استوار خاك بر جز بنايش و است ويراني روبه آستانههاشان
از دورافتاده ، ساكناني و ديگر يك به نزديك گورهايي نيست ،
از دست سو ديگر از و هراس در هميشه اهالي سو يك
نه و ميگيرند انس وطنها آن به نه درگير ، كاركشيدگاني
اين و دارند سويه دو پيوندي ديگر يك با همسايگان چونان
بر خانههايي و همسايهاند گرچه كه است آنها ويژگيهاي از
!بيگانهاند همديگر با دارند ، پيوسته هم
ايمان و همبستگي صلح ،
در اديان هزاره اجلاس مناسبت به روژهگارودي با گفتوگو
متحد ملل سازمان
سران هزاره اجلاس برگزاري با همزمان اخيرا :جستارگشايي
مذاهب رهبران و نمايندگان از اجلاسي متحد ، ملل سازمان در
گارودي روژه.اهميتبود واجد كه شد تشكيل نيز اديان و
چند طي را خود نظرات همايش اين حاشيه در فرانسوي متفكر
شدن جهاني جريان بر نقد نوعي واقع در كه كرد بيان گفتگو
را صلح مساله همچنين وي.بود نيز جهان اخير دگرگونيهاي و
اركان كه مسئوليت و ايمان پرتو در و اديان نگرش پرتو در
اجلاس بحثهاي مركزي هسته كه نمود تحليل هستند آن اصلي
موارد باحذف زير ، در.بود محور همين بر نيز اديان هزاره
در اديان هزاره اجلاس حاشيه در گارودي نظرات متن مكرر ،
.ميرسد گرامي خوانندگان نظر به متحد ملل سازمان
معارف گروه
اجلاس در دنيا مذاهب روساي از نفر هزاران گارودي ، آقاي *
هدف كه ميرسد نظر به و آمدهاند گردهم ملل سازمان هزاره
مذاهب كه است كمكي و جهاني صلح ارتقاي اجلاس ، اين اصلي
شما نظر به آيا باشند ، داشته امر اين تحقق به قادرند
دنيا در صلح تحقق به منجر ميتواند اجلاسي چنين برگزاري
شود؟
.شود متحقق سمينارهايي چنين با صلح كه نميكنم تصور من -
شود داده نشان اول درجه در كه است ضروري بسيار من نظر به
توجه بايد.نيست سياسي و اقتصادي مشكل يك تنها صلح كه
كردن مطرح با دارند نظر در صهيونيستها و آمريكا كه كرد
بر را خودشان برتري و استيلا سياسي و اقتصادي مشكلات
در نبايد را صلح مشكل اين بنابر.كنند تحميل معاصر جهان
.كرد محصور سياسي و اقتصادي اولويتهاي
است؟ كدام صلح تحقق در اصلي مشكل شما ، نظر به پس *
كه شده گفته اجلاس اين در وقتي.است ايمان فقدان مشكل ، -
مرا موضوع اين كردهاند ، شركت اديان هزاره سمينار در همه
كنار و گوشه در فراواني مذاهب اكنون هم.ميكند نگران
و گفت سخن ميتوان ايمان يك از تنها اما دارد ، وجود جهان
:ميفرمايد قرآن كه همانطور.خداست به ايمان هم آن
ايمان مبناي اين و است دميده انسان در خود روح از خداوند
كه دارم واهمه موضوع اين از من ولي خداست به انسانها
برآيند ، خود عقايد تحميل صدد در مذاهب اين روساي از برخي
ايمان ، اين روح.دارد وجود ايمان يك تنها كه حالي در
برابر در تسليم معني به اسلام و است خداوند از پيروي
...خداوند
ديگر ، مذاهب به معتقدان از بسياري كه است طبيعي اما *
چنانكه اسلام ، حقيقت زيرا باشند ، داشته ديگري تلقي
.است نگرديده تبيين و بيان هنوز است شايسته
تحريف را اسلام واژه اوقات اغلب كه متاسفم من بله ، -
حال اين با است ، اديان همه مشترك مخرج اسلام.ميكنند
دين اين كه كرد ادعا نميتوان كه باشيم داشته توجه بايد
اهميت حائز كه مهمي مساله.كنيم تحميل دنيا تمامي به را
اتحاد جهت در بايستي نيز اديان بين گفتوگوي اينكه است
فرموده قرآن در خداوند.بردارد گام ايمان اتحاد و دنيا
كرده نازل قومي هر بر را مقدس مباني و اصول او كه است
تحميل ديگران به را خود عقايد نبايد ما اين بنابر.است
.بكوشيم دنيا همبستگي و اتحاد براي بايستي بلكه كنيم ،
كه اجتماعي طبقه و نهاد هر و دولت سياسي ، احزاب كليسا ،
به خدمت ادعاي نميتواند نكوشد ، اتحاد اين جهت در
.است مشروعيت فاقد و باشد داشته صلح تحقق و انسانها
مذاهب كه شما است؟ بوده همين هم الهي اديان هدف آيا *
را الهي اديان هدف كلي بطور كردهايد ، تجربه را مختلفي
ميدانيد؟ چه
البته مختلف ، مذاهبجهان در انسانها اتحاد تحقق -
مثل هندي ، يك يا ژاپني ، يك.دارند متفاوتي تعبيرهاي
خداوند ، با وي نياز و راز روش و نميگذارد نماز مسلمانان
و نيايشها اختلاف اين.ميكند فرق مسيحيان و مسلمانان با
آنچه امانميدهد آزار مرا و است طبيعي البته آيينها
سياست كارگزاران برخي سوي از كه است تحميلي است ، ناگوار
بايستي ما همه هدف.ميگيرد صورت جهان در اديان نام به و
در كردهام سعي من كه است چيزي اين و باشد وحدت تحقق
"جهان؟ حيات تجديد يا دنيا خودكشي" عنوان تحت كتابي
.بدهم توضيح
دارد ادامه
|