گو؟ و گفت يا گويي تك
ايرانيان فرهنگي و اجتماعي رفتارهاي آسيبشناسي به نگاهي
در روانشناختي سازوكارهاي شناخت بر مبتني نگاه :اشاره
و فرهنگي رفتارهاي تحليل در اجتماعي ، مسائل با پيوند
اين.دارد نام اجتماعي روانشناسي ملت ، يك مردمان اجتماعي
و روانشناسي علوم از را خود بنيانهاي رشتهاي ، ميان دانش
تحليل و شناخت براي رو اين از.برميگيرد جامعهشناسي
اين از بهرهگيري با ميتوان فرهنگي و اجتماعي رفتارهاي
يك اجتماعي رفتارهاي در پژوهش با.پرداخت بررسي به دانش
كه شد روبهرو ورفتارهايي كنشها برخي با ملت ، ميتوان
برخي.شدهاند تثبيت و نهادينه بيشماري دورانهاي طي در
اجتماعي رخسارههاي بر استوار مسلما كه رفتارها ، اين از
طبقهبندي و گزينش به است ، خاصي سياسي و اقتصادي و
.ميزنند دست نوپديد اجتماعي و فرهنگي جديد دادههاي
گفتوگوي و فرهنگ شدن جهاني امروزه كه اينجاست مهم نكته
به را رفتارها اين از بسياري جهاني ، سطح در فرهنگها
ما رو اين از.است واداشته ژرف دگرگوني و سنجش و ارزيابي
بنيانهاي و جهاني شرايط با متناسب بايد نيز ايرانيان
فرهنگي و اجتماعي رفتارهاي شناسي آسيب به بومي -دروني
مثبت سويههاي و نكات بايد پايه اين بر.يازيم دست خويش
بقاياي رابويژه خويش اجتماعي كردارهاي منفي و
شناسايي است ، تحول و پيشرفت بر مانعي كه را رفتارهايي
پژوهشهاي در "توكويل" چون انديشمنداني كه امري.كنيم
بدان جديد ، دنياي سياسي و اجتماعي تحولات بررسي در خويش
در تفكري و نگرش رفتار ، بسا چه.داشتهاند عمدهاي توجه
نيست چنين اين امروزه ولي شده تلقي رهگشا و مثبت دورهاي
و فرهنگ بازخواني با مگر نميآيد دست به مهم اين و
.آن در مندرج اجتماعي رفتارهاي آسيبشناسي ازجمله
و بررسي به چشمانداز اين از ميآيد پي در كه مطلبي
به قرنها كه گويي تك شيوه بر مبتني رفتارهاي ارزيابي
مي داشت جريان ايران در استبدادي نظامهاي حاكميت دليل
خصلتها بقاياي اصلاح و كشف امكان رهگذر اين از تا پردازد
.آيد فراهم ما در دوران آن از باقيمانده رفتارهاي و
انديشه و فرهنگ گروه
هر.است كلامي جمعي كنش نوع دو "شنود و گفت"و "تكگويي"
.دارد متمايزي نتايج و كاركردها ويژگيها ، دو ، اين از يك
اين جوامع از يك هر خصوصيات با مطابق و باستان زمان از
در.است بوده متداول و غالب كلامي رويارويي شيوه آن يا
در تكگويانهاي شيوه اسلام از پيش دوران از ايران
ميان در ويژه به و يكديگر با انسانها كلامي رويارويي
.داشت غلبه مردم و حكومت
يا) تكگويي شيوه ويژگيهاي برخي اختصار به مقاله اين در
به آن ، به بخشيدن وضوح براي و شده بررسي (گويانه تك
.ميشود اشاره نيز شنودي و گفت شيوه از جنبههايي
در شيوهاي -عام طور به -را تكگويي:تكگويي شيوه
رابطه سوي دو از يك هر آن در كه ميدانيم كلامي رويارويي
ميگويد را خود حرف فقط ديگري مصالح و منافع به بياعتنا
است طلب در فقط ميدهد نشان توجه نيز ديگري سخن به اگر و
با شيوه اين از اگر.بشنود ديگري كلام در را خود حرف كه
شيوه اين كه روست اين از ميكنيم ياد "كلامي رويارويي"
بلكه -گفتوشنود همچون -كلامي متقابل ارتباط معرف نه
تكگويي شيوهاست يكديگر از سخنگويي طرفين جدايي معرف
بسيار چهنيست ديگر سوي شنيدن و سوي يك گفتن فقط برآمد
يكسره خود ، باطن در كه گفتوشنودي ظاهر به كلامي مبادلات
پي در فقط ديگري سخن در يك هر كه چرا هستند ، تكگويانه
آن به ديگري تسليم اعلام و است خويش تكگويي تاييد شنيدن
سوي ، يك بالطبع آنها در كه سخنرانيهايي بسيار چه نيز و
ارتباط همچون اماميبايد شنونده ، سوي ، يك و است گوينده
كلامي رويارويي تكگوييدر.شود شناخته شنودي و گفت
ايران درتاريخ استبدادي حكومتهاي در و مردم و حكومت
به مستبد حاكم يعني سوي يك كه مييافته بروز صورت اين به
ميگرفته قرار وحده متكلم موضع در فقط حكومت تجلي عنوان
در.صرف شنونده در شاه جز به مردم همه يعني ديگر سوي و
توجه تكگويي شيوه خاص جنبه همين به عمدتا مقاله اين
اين معرف كرد خواهيم ذكر را مواردي كه حال عين در.داريم
به مردم ، و حكومت بين در كلامي رويارويي شيوه اين كه نظر
يافته تسري نيز مردم خود ميان كلامي مناسبات به ضرورت
.است
كه گفت ميتوان تكگويي شيوه خاص جنبه اين سنجش در
و استبدادي حكومت ميان "بندگي -خدايگان" رابطه بازتاب
حاكم كه تكگو.است تكگويي كلامي ، رويارويي در مردم
به مردم همه و گرفته قرار كل داناي موضع در است مستبد
و نميدانند هيچ يا او گويانه تك سخنان شنوندگان عنوان
چه آن -يا و هستند انديشهوزري قدرت از ناتوان يعني
خود اتكاي به چون -ميشود گفته موكدتر و صريحتر
اين بنابر و ميغلتند در فكري انحراف به قطعا بينديشند
حاكم رسالات مهمترين از كه -انحرافشان از جلوگيري براي
ابلاغ احكام و باتجويزات همواره كه بايد -ميباشد مستبد
به نگرش نوع اين.شوند هدايت فكري نظر از او سوي از شده
در طولاني بس سابقه مردم و حكومت ميان كلامي رويارويي
ميشود ، مربوط مردمان به كه آنجا تا":دارد ايران
تا است داده چيرگي پادشاه رادر ذاتي دانايي آفريدگار
فرمانروايي با و بدني قدرت همپشتي به و بخشندگي با و راه
اشموغي براثر كه را آنها ذاتي دانايي آتش مردمان ، بر نيك
اندرزهاي روي به آنها انديشه تا برافروزد است شده خاموش
در "دين به" بنيان (1)".گشادهگردد خردپذير و معقول
خرد ساسانيان ، زمان به زرتشتي دين شده ايدئولوژيكي روايت
.است شده گذاشته پادشاه اختيار در كه است ذاتي دانايي يا
شكستن پادشاه ، در مطلق ذاتي دانايي اين كاركرد مهمترين
پس (2)".خود تاويل روي از" خرد چيست؟ بدعت اما.است بدعت
عنوان به را مردمان انگيخته خود خرد هر كه بايد پادشاه
آتش آن ، جاي به و كند سركوب و شكسته هم در زور با بدعت
در مردم به شده ابلاغ اندرزهاي و پند صورت به را دانايي
و تكگويي غلبه تمام و تام تصوير اين.برافروزد آنها
رويارويي از نماي تمام تصويري ;است جامعه بر تكصدايي
.ايران در مردم و حكومت ميان كلامي
امر است ، بوده پيش از امري حقيقت ايران ، سياسي فرهنگ در
و پند صورت به و بوده مستبد حاكم اختيار در كه پيشيني
اين ، جزميشود گذاشته وديعه مردم براي او طريق از اندرز
ناداني برابر در تكگو مطلق دانايي كه نيست ممكن
آن ، در كه گفتوشنود برعكس درست.يابد شنوندگانشاستقرار
متقابلا فعاليت پي در كه امرپسينياست پسين امر حقيقت ،
در اما.ميشود گفتوگو سوي دو مشاركتآميز و خلاق
آنها به بلكه نميشود ، كشف مردم وسيله به حقيقت تكگويي ،
باور كه تجويزاتي و احكام يكسري در هم آن.ميشود ديكته
همچون كه تجويزاتي و احكام.ميشود طلبيده آنها به جزيي
قرار آن انقياد در شنونده تا ميشود ابراز مطلق حقيقت
مطلقي حقيقت هيچ حامل شنودي و گفت شيوه كه حالي در.گيرد
او از پس و پاختين ميخائيل تا افلاطون از و غرب در.نيست
بهطور.است شده تاكيد شنود و گفت در حقيقت بودن نسبي بر
ارتباط در رسالات شنودي و گفت شكل افلاطون ، مورد در مثال
رسالات در افلاطوننيست آنها محتواي از ناپذير انفكاك
مختلف جنبههاي او ;نميرسد مطلقي و قطعي حكم به خود
.ميدهد ارائه مختلف شخصيتهاي زبان از را بحث مورد موضوع
گفتوگو استاد ، عنوان به بلكه ;نيست كل داناي او ، سقراط
در حقيقت.نيست نهايي كننده حكم اما ;ميدهد سو و سمت را
پايان به از پس خواننده.ميماند باز موضوع ، با ارتباط
ادامه را بحث مورد موضوع درباره انديشيدن رساله ، رساندن
حقيقت از ديگري جنبه كشف راستاي در كه تداومي ;ميدهد
.ميباشد -خواننده وسيله به و در بار اين -موضوع
بر است مبتني اما تكگويي در شده ابلاغ پيش از حقيقت
از.اجتماعي زندگي عينيت نه و تكگو شخصي مصالح و منافع
در كذب و صدق تعيين ابزارهاي همه تكگويي در كه روست اين
كارگيري به صورت يك با او اگر پسميباشد تكگو اختيار
صادق را گزارهاي ميتواند خود اختيار در ابزارهاي
گزاره همان ابزارها ، همان كارگيري به ديگر صورت بخواندبا
و مانع هيچ با او كرداري چنين در.خواند خواهد كاذب را
سر گفتوشنود از رادع و مانع.نيست روياروي رادعي
باورهاي دادن قرار دروني پرسش مورد از حتي و ;برميكشد
باورهاي به نسبت ترديدها و شك تمام هم تكگو اماخويش
در رادعي و مانع به تا هم و گفته ترك پيش از را خويش
بر را خارج محيط از تاثيرپذيري ندهد ، ميدان تكگويياش
منافع فقط كذب و صدق معيار او براي.است كرده مسدود خود
داشته وجود مبنا همين فقط اگر و است شخصياش مصالح و
كه عاملي.صدق كذبي ، هر و شود كذب ميتواند صدقي هر باشد
ديگري موثر حضور ميگيرد را كذب و صدق جابهجايي جلوي
ايجاد او تاثيرگذار حضور و وجود كه مشروطيتي و است
.ديگري شنود و گفت در حضور يعني و ;ميكند
به "منزل وحي" همچون را خود تجويزات و احكام تكگو ،
به نسبت ترديد و شك بالطبع.ميكند ابلاغ خود مخاطبين
نيست ، اشتباه ميشود ، داده آن به "منزل وحي" اعتبار آنچه
بدعتطلبي و بدعت از ناشي كه گناهي.است "گناه" بلكه
كه مييابد اين در را خود اعتبار تكگو.ميشود شمرده
اين ، .شود پذيرفته تمامي به چرايي و چون بيهيچ سخنانش
رو اين از.است "حقيقت طريق" ،"ديالوگ" ;است تام استبداد
حقيقت مخالف اگر ميآغازد وگويي گفت ديگري با كه كسي
حقيقت مخالف كه كسي با گفتوگو.درميآيد پاي از باشد
اين از.است بيمعني ببندد ، را حريف دهان ميخواهد و است
(نيهيليستها) انگاران نيست و جزمي عقايد صاحبان رو
طبيعياش خاصيت وگو گفت از اينان.هستند گو و گفت مخالف
حقيقتاند ، خلاف خواهان كه قدرتهايي همه.ميكنند سلب را
طرف با وگو گفت بتوانند اگر و ميشوند گو و گفت مانع
(3)".ميكنند ممنوع را مخالف
را شنونده كه است شنود و گفت ممنوعيت همين با تكگويي و
و احكام پذيراي ميتواند فقط شيئيكه.ميكند شيء
هيچ به تكگوييميشود خوانده او به كه باشد تجويزاتي
او فكري شدگي خلعسلاح ;نميكند طلب را شنونده اقناع روي
شده سلاح خلع فكري ، نظر از كه انساني و است گويي تك هدف
خشونت با تكگويي با مواجهه در شنونده.است شيء باشد ،
"بالا از برخورد" تكگويي ، خشونت ابزار.ميشود سلاح خلع
كشيده سكوت به شنونده وسيله ، اين به.است "تحقير" و
شده آن اسير كه حقارتي و ترس ابهام ، فضاي در و ميشود
اين از.بدوزد تكگو دهان به چشم ميبيند ناگزير را خود
تكگويي حداقل هدف فقط ديگري به خود اراده تحميل منظر ،
او.است شنونده براي "عقيدهسازي" آن ، حداكثر هدف ;است
خود ، عقيده همچون را تكگو عقيده كه ميكند سقوط جايي به
.است بودن شيئي جايگاه به سقوط اين.بپذيرد درونا
:تكگويي راهكارهاي برخي
و تحليلي نه و است (نقلي) روايتي تكگويي ، شيوه -1
تكگويي در كه استدلال و تحليل ظاهري صورت هر.استدلالي
شدن روايتي همان بر پوششي اساس ، در باشد داشته وجود
استدلال و تحليل گونه هر.است تكگويي شيوه در واقعيت
كه چراميكند شنود و گفت به تبديل را تكگويي واقعي ،
سوق انديشهورزي به را شنونده گوينده ، استدلال و تحليل
.است تعارض در تكگويي ذات با كه امري.ميدهد
در.است واقعيت از داستانپردازي همچون جهان كردن روايتي
از واقعي داستانپردازي حتي تكگويي شيوه كه حال عين
عمدتا پردازياش داستان بلكه نميدهد ، ارائه را واقعيت
.دارد واقعيت از پردازي اسطوره و سازي افسانه بوي و رنگ
جهان از حماسي يا دراماتيك روايتي افسانهسازي اين در
و تقدير ازجمله عناصري آن ، در كه روايتيميشود ارائه
ماوراءالطبيعي ، نيروهاي ازلي ، سنن نياكان ، سرنوشت ،
روايت در.دارد اهميت بسيار...و موهومات و خرافات
به است مطرح موضوع كردن نقل يعني گفتن صرفا تكگويانه
.نيست مطرح موضوع دادن نشان اما.كردن تكليف تعيين منظور
را چه آن ميتواند و ميبيند نيز تكگويي شنونده كه چرا
.بسنجد ميبيند خود چه آن با ميشود داده نشان او به
اين.ميكند ايجاد پذيرياش تكليف در خللي امر ، همين
منتقل شنونده به اخلاقي جزمي احكام يكسري در تكليفپذيري
كليشههاي و الگوها عامل روايت و نقل اساس ، درميشود
بديهي آنها به اعتقاد ديرباز از كه كليشههايي.است جزمي
بايد گذشتهها همان اعتبار به نيز اكنون و شده دانسته
بيشتري هرچه تعصب با ميبايد نيز تكگو.شود شمرده بديهي
از روايت و نقل وقتي.بپردازد كليشههايي چنين تبليغ به
نيرو تعصب از كه ميماند همين است محروم استدلال به تكيه
اخلاقي جزمي احكام و شده روايتي واقعيت برابر در.بگيرد
انفعالي حالت در شنونده ذهنيت ميشود ، ابلاغ تعصب با كه
تقليد و تلقينپذيري آماده مرحله اين در و ميگيرد قرار
.ميگردد شده ، ابلاغ جزمهاي كليشههاي از
و ماندگار بسيار ايران در روايت و نقل فرهنگ سنت كه اگر
كلامي مراودات بر تكگويي غلبه دليل به نيز يكي بوده قوي
.ميباشد
در و كردن افسانهآميز تضاد از متاثر گويي تك شيوه -2
سو يك از.ميباشد واقعيت جلوهدادن بديهي حال عين
و افسانهاي روايتي در شده رازپردازي واقعيت با شنونده
و شده مواجه آن ادراك از خود ناتواني به وقوف بالطبع
تلقين او به ميشود ، اضطراب و ناايمني دچار بنابراين
از حال ، همين ودر نميآورد سردر جهاني چنين از كه ميشود
راهحل و امور همه درك كليد كه مينمايد تكگو ديگر ، سوي
شيوه در اينرو از.دارد اختيار در را مشكلات تمامي
و افسانهآميز جهاني مشكلات و مصائب برابر در تكگويي
كه ميشود ارائه سادهاي چنان راهحلهاي شده ، رازپردازي
آنها و كرده باور راهحلهايي چنين بودن بديهي به شنونده
بودن بديهي بر مكررا تكگو.بپذيرد شبههاي و بيشك را
شنونده قطعي باور تا ميكند تاكيد خود تجويزات و احكام
نسبت وشبههاي شك كه است آن موفق تكگويي.برانگيزد را
شنونده وقتي.برنيانگيزد شده ارائه تجويزات و احكام به
در او كنجكاوي حس ديگر بيابد بديهيات روياروي را خود
.نميشود برانگيخته ميشود ابلاغ او به آنچه سنجيدن
مرادي قاضي حسن
دارد ادامه
:پانوشتها
ترجمه.مغان تعاليم -زنر.سي.آر: از نقل.دينكرت (1)
ص 91.بدرهاي فريدون
ص 88 -همان (2)
ص 73-لطفي محمدحسن ترجمه -افلاطون -ياسپرس كارل (3)
|