متفاوت اهداف و محيط
( دوم بخش ) ابنخلدون و ماكياولي اشتراكات و تمايزات
عروي عبدالله دكتر *
بنيطرف عزيزي يوسف :ترجمه *
:اشاره *
و ماكياولي اشتراكات و تمايزات" مقاله نخست شماره در
-پديده اين با راستي ميپرسد ابتدا نويسنده ،"ابنخلدون
و مسيحي غرب انديشه پيرامون و موازي پژوهشهاي هنگام كه
كنيم؟ برخورد بايد چگونه مينمايد رخ اسلامي عربي انديشه
از آيا بشويم؟ پنهاني تاثير فرضيه دامان به دست بايد آيا
برسيم؟ انساني انديشه وحدت به ميتوانيم همانندي ، اين
كه است معتقد وي شويم؟ متوسل عرضي هماننديهاي به آيا
در تجربه -الف است ، نهفته عامل سه وجود در مساله اين
-ج هم ، به نزديك اجتماعي و تاريخي شرايط -ب متشابه ، زندگي
پرسش براي دارد سعي نويسنده.يگانه شناختي معرفت ديدگاه
شماره در.شود بحث وارد منظر سه اين از فوق پاسخهاي به
در شد ، مطرح ماكياولي و ابنخلدون زندگينامه تشابه قبل
تاريخي شرايط يعني دوم بخش بحث ، اين ادامه ضمن شماره اين
واقع بررسي مورد نويسنده توسط هم به نزديك اجتماعي و
.ميشود
انديشه گروه *
ناميده سفيد كه داشت بزرگي مادر خانواده دو اين از يكي
و سفيد گروه به شده ياد خانواده گروه رو اين از ;ميشد
مدتهاي سفيدان و سياهان.شد معروف سياه به ديگر گروه
فايق ديگري بر يكي كه بيآن بودند ، جنگ در هم با طولاني
از يكي از تا رفت فلورانس به سياه گروه رهبر لذاآيد
سفيد گروه رئيس هنگام اين در.بگيرد كمك ديار آن رهبران
از كشمكش رو اين از.برد پناه سياه گروه دشمن به
مجاور شهرهاي همه به آنجا از و فلورانس به "بستوييا"
قوم عقلاي از برخي انجاميد ، طول به كشمكش وقتي.شد كشيده
دخالت پاپبنشيند داوري به مساله اين در خواستند پاپ از
شمال و ميرفت انتظار كه بود چيزي آن عكس نتيجه اما كرد ،
تقسيم پاپ دشمنان و هواداران ميان گذشته ، همچون ايتاليا
درباره جزئياتش همه با داستان اين آيا.(12)".شد
هم به را آفريقا شمال قبايل كه نميكند صدق پيمانهايي
پديد كودكان يا زنان ميان دشمني آن براثر و ميداد پيوند
كه نيست تفرقهاي از روشني نمونه امر اين آيا ميآمد؟
دارد؟ پيوند قبيلهگرايي و عصبيت با ميكنند فكر برخي
-ديد خواهيم كه همانگونه -آن اساسي علت نخستين گرچه
.دارد سياسي عمل در ريشه
نشان كردم ارائه اخير صفحههاي در كه را مثالهايي
درك براي ماكياولي علتيابي از ميتوانيم كه ميدهد
نيرومندي دلايل اينها.بگيريم بهره آفريقا شمال رخدادهاي
در ماكياولي و ابنخلدون ديدگاههاي تطابق درباره را
را پرسشام اينجا در اما ميدهند ، قرار ما اختيار
.ميكنم مطرح تطابق اين اصل پيرامون
خلدون ابن از ماكياولي تاثير:ميگذرم فرضيه دو از پيشتر
بسنده زير فرضيه دو به و [تاثير اين] محض بودن تصادفي و
شباهت و ثالث شخصيتي از شخصيت دو هر تاثيرپذيري:ميكنم
هم و خلدون برابن هم ارسطو ، فلسفه بيگمان.تاريخي شرايط
كه پرسشي اما.است داشته نيرومندي تاثير ماكياولي بر
ارسطو آموزههاي از جنبه كدام:كه است اين شود مطرح بايد
سياست در را ناشناختهاي عرصههاي تا كرد كمك دو اين به
يوناني ماكياولي كه ميشود گفته كنند؟ كشف تاريخ و
اطلاع ارسطو سياست كتاب اصلي نسخه از عربها و نميدانست
تا نميشد آن از مانع منفي ، مساله دو اين اما.نداشتند
نظر از سياست زيرا نكنند ، تعمق ارسطو نظريه در دو اين
كند ، تدبر دومي در كه كسي و است مرتبط اخلاق با ارسطو
كنيم توجه بايد.نمايد استنباط آن از را اولي ميتواند
مولفان مشاع ملك ميانه ، سدههاي در ارسطو ، آموزههاي كه
ابنخلدون شدن وارد علت نميتواند و بود مسيحي و مسلمان
كسي آنان از پيش كه باشد نويني فكري عرصه به ماكياولي و
و باشيم ديگري تاثير پي در بايد ما.است نشده آن وارد
كليد واقع در ارسطو ، كه ديد خواهيم مقاله اين در عملا
و اخلاقي انديشههاي طريق از نه اما بود ، نوين عرصه اين
درباره ملاحظات همان.منطقاش واسطه به بلكه سياسياش ،
كردم ، ذكر كه همانگونه.ميكند صدق نيز شرايط همانندي
اوضاع كه ميكنم اضافه و بود مشابه دو اين زندگي دوران
ويرانگر ، جنگهاي و تجزيه و ضعف اوضاع يعني ايتاليا
ايتاليا شرايط اما.بود آفريقا شمال اوضاع شبيه دقيقا
شرايط نيز نميكند ، تبيين را ماكياولي پيدايش تنهايي به
نشان را ابنخلدون نبوغ پيدايش تنهايي ، به آفريقا شمال
شباهت تاريخي ، اوضاع همانندي نتيجه ، در.نميدهد
ناگزير به نميكند ، تبيين را شخصيت دو اين انديشههاي
به نسبت آنان از يك هر كه باشيم ويژگيهايي پي در بايد
ارسطو منطق مساله به لذا.داشتهاند خود پيرامون شرايط
علت كه بگويم ميتوانم اكنون هم از و ميگرديم باز
شرايط فهم براي يگانه منطق گرفتن كار به دو ، اين همانندي
نزديك شرايط و مشابه ذهنيت وجود همانندي راز.است مشابه
يك به بايد مساله اين تحليل از پيش اما.است هم به
.كنيم توجه مهم روشمند اعتراض
محيط اختلاف -2
ابن كه ميكنيم اعتراف ما:ميگويند پژوهشگران از برخي
حكم در و گرفته كار به را ارسطو منطق ماكياولي ، و خلدون
آنان.داشتهاند نظر اشتراك بشر طبيعت درباره خويش
سر از هم به نزديك شرايط در را مشابهي تجربههاي
در آنان توافق موضوع ، اين رغم امابه گذراندهاند ،
متفاوت تمدن دو به آنان زيرا است ، ناممكن امور ژرفاي
مقاله در "گيپ هاميلتون" را انديشه اين.دارند تعلق
.است كرده بيان (13)"خلدون ابن انديشه اسلامي چهارچوب"
هدفش كه نيست بيش مالكي فقيهي ابنخلدون ، كه ميگويد او
پيش كه كاري همان است ، خلافت واقعيت توجيه هرچيز ، از قبل
.بودند داده انجام غزالي و باقلاني و ماوردي وي از
اگر و است نيرومندي مخالفت تاريخي ، نظر از گيپ مخالفت
جز -دادهايم انجام كه مقايسهاي مشروعيت درباره دلايلي
كوشش اين از بود لازم نميداشتيم -داديم ارائه كه چه آن
.برداريم دست
شمال اوضاع با كه تحليلهايي و احكام بر علاوه عملا ما
ماكياولي نزد نيز را ديگري مفاهيم ميكرد ، تطبيق آفريقا
صحيحاش شكل به آن جذب از مسلمان انديشمند كه ميبينيم
كه ميخوانيم را فقره اين مثال عنوان به.است ناتوان
از اخلاقاش ، شدن فاسد از پس بخواهد روم اگر":ميگويد
را قوانيناش كه گونه همان بايد كند ، محافظت آزاديهايش
(14)".كند تعديل نيز را اساسياش قانون داد ، تغيير
-اساسي قانون و قانون آزادي ، نظير يادشده سياسي مفاهيم به
.كنيم توجه -است گرفته يونان شهرهاي از روم امپراتوري كه
توسط كه شهرهايي از يكي -فلورانس جمهوري زاده ماكياولي
.ميكند درك آساني به را مفاهيم اين -شد ساخته روميان
و تاريخي پيوستگي ماكياولي ، و روم تاريخ و ارسطو ميان
هيچ به پيوستگي اين كه دارد وجود آشكاري زباني و فكري
مرزهاي از وي وقتي.ندارد وجود ابنخلدون انديشه در وجه
با كه هنگامي ويژه به و ميرود فراتر اسلامي جامعه
را آن تا است مجبور ميشود روبهرو يادشده سياسي مفاهيم
از را خود اصالت البته كه كند ترجمه شرعي مفاهيم براساس
سياست مفهوم چهارچوب در را آن كه اين ياميدهد دست
البته كه ميدهد قرار مسلمان فيلسوفان از برگرفته عقلي
نيست ، كافي جزئيات ميان مقايسهميدهد دست از را خود دقت
داشتند آن روسوي مولف دو كه والايي هدف به بايد بلكه
روبهرو تمدن دو تعارض مشكل با ما جا اين در.بپردازيم
در تحليلگران.غربي مسيحي تمدن و اسلامي تمدن:ميشويم
ميگفتند برخي.داشتند اختلاف ماكياولي سياسي هويت تفسير
از وي كه ميگفتند پارهاي و جمهوري آزادي پايبند وي كه
همگان اما است ، بوده مستبد خودكامگان هواداران
كوشش فلورانس آزادي حفظ براي ماكياولي كه متفقالقولند
متحد را ايتاليا مستبد ، شهرياري كه بود اميدوار وي.كرد
رها نوين وحشيان پسماندههاي از را آن و كرد خواهد
اتحاد و آزادي معناي درباره پژوهشگران.كرد خواهد
در اما ميكنند جدل و بحث هم با ماكياولي نظر از ايتاليا
اما.نيست بحثي هيچ وي آثار و ذهن در مفهوم دو اين وجود
مييابيم؟ ابنخلدون نزد را چيزي چه مقابل در
به پيشين فيلسوفان چرا كه ميپرسند خلدون ابن از وقتي
ثمره بودن ناسالم علت:ميگويد نپرداختهاند؟ عمران علم
ودراز دور تاويل واسطه به شارحان از برخي شايد.است آن
در خلدون ابن هدف اما مييابند ، دست باارزشي منافع به
وي نظر در والا آرمان ميماندو محدود ادراك و فهم چارچوب
خود ، نوين دانش در خلدون ابن همه بااين.است خلافت
بلكه نميكند ، بررسي را آن از ومحافظت نوسازي ابزارهاي
تنآسايي ، آن هدف كه ميكند تحليل را طبيعي تكامل فقط
.است سلطهگري و رفاه
وجود وماكياولي ابنخلدون هدفهاي ميان عظيمي تفاوت نيز
بر ناگزير به امر اينريشهدارد آنان فرهنگ در كه دارد
پيشين بخش در شده ياد واحكام تحليلها كه- عمومي چارچوب
در ابنخلدون انديشهميگذارد تاثير -است آن زيرمجموعه
ملك و عصبيت جامعه ، طبيعت ، :دارد قرار مفهوم چهار چارچوب
:ميسازد مشخص را ماكياولي انديشه زير ، مفاهيم كه حالي در
مجموعه هر كه است بديهي.آزادي و همت سياست ، اقبال ،
.ميدهد تشكيل را متمايزي رواني و فكري دنياي مفهومي ،
مشرق سر بر توگويي":مينويسد مقدمه آغاز در ابنخلدون
آمده -عمرانش ومقدر ميزان در -مغرب سر بر كه آمده همان
وانقباض ركود به را جهان هستي ، گوييزبان و است
كلمات همچون جمله اين ".است كرده اجابت او و فراخوانده
اما.نباشد خاصي اهميت درخور شايد و ميرسد نظر به قصار
ودر ميشود تكرار مقدمه از فراواني درجاهاي انديشه اين
.ميكند مطابقت خلدون ابن انديشه عمومي سمتگيري با ژرفا
به و رسيده پايان به كه است نسلي تاريخنگار خلدون ابن
عمران ، وضع از لذا.است پيوسته طبيعت استمرار و ركود
خوشگذراني و تنآسايي و ملك:ميدهد دست به طبيعي تفسيري
علتيابي.ويراني و سقوط و افتخارآميز واستقلال تمدن و
ما ذهن به كه است اموري از شرايط از ناشي فردي و رواني
در واقعي علت تا دارد اصرار ابنخلدون اما ميكند خطور
معجزهها كه هنگامي و باشد طبيعي علتي واحوال ، اوضاع همه
شدهاند ، مطرح او براي انكار غيرقابل خارقالعاده وامور
رويدادهاي نميتوان و هستند غيربشري كه است كرده ثابت
بر [عرب پژوهشگران از] مهدي محسنسنجيد آنها با را بشري
است ، نبوده حتميت به معتقد خلدون ابن كه است باور اين
چارچوبي انسانها ، اجتماع عرصه از تا كوشيد وي بيگمان
كه گونه آن كار اين و آورد پديد طبيعي كامل حتميت براي
از اجتماع اين ساختن رها از پس ميدهد ، نشان زير جمله
خلدون ابناست گرفته انجام خارقالعاده معجزههاوامور
اختيار به آن وجود كه است طبيعي غايت ملك ، ":ميگويد
از (15)".است آن سامان و هستي ضرورت از ناشي بلكه نيست ،
عدم و سو يك از آينده پيشبيني نفي طبيعي ، حتميت اين
از بسياري.ميشود ناشي ديگر سوي از اصلاح و نصيحت پذيرش
يك اين و ميدهند پيوند پيشگويي امكان با را حتميت مردم ،
به مگر نميدهند ، اهميت پيشگويي به مردم زيرا خطاست ،
تنگدست فرد يك.كند نقض را طبيعي سنتهاي كه ميزاني
به آينده در كه است اين آرزويش دارد؟ آرزويي چه نادان ،
به بعيد واقعيت در امر اين احتمال چه گر يابد ، دست گنجي
رغم به تا ميكند آرزو او چه؟ پير پادشاه.ميآيد نظر
وي ومنزوي؟ تنها انقلابي وباشد داشته فرزندي سالمندي ،
دست مملكت بر موانع ، و دشواريها رغم به تا دارد آرزو
آينده كه ميدانستند اينان امثال و اينان اگر.يابد
نشان آن از قبلي آگاهي براي رغبتي است ، حال ادامه
كه است باور اين بر ابنخلدون كه جا آن از و نميدادند
در هم با ناگسستني شكل به و طبيعي طور به رويدادها
ابنخلدون ببينيم اگر نيست عجيب رو اين از ارتباطند ،
نفي طبيعت قوانين چارچوب در را غيب از آگاهي امكان
و ميكند كشف شما براي را امور سير حال ، به نگاه.ميكند
نهفته آن علت دهد ، رخ آينده در غيرمترقبهاي حادثه اگر
حال هر به اما.مانده پنهان انسان از كه است "حال" در
:است آن بحث اين چكيدهميشود تصديق آينده پيشگويي ادعاي
با غيب كه است آن بماند شما ذهن در بايد چه آن"
وجود آن شناخت براي راهي هيچ و نميشود فهميده صنعت
جهان از رجوع بر آنان فطرت كه بشر خواص براي مگر ندارد ،
از تحول اگر همچنين (16)".دارد قرار روحي جهان به حسي
به قدرت واز تنآسايي به ازخشونت و تمدن به بيابانگردي
عمري بشر همانند نيز دولت است ، حتمي و جبري امري ضعف ،
همانند آغازين ، مرحله به بازگرداندنش براي كوشش و دارد
.است كودكي دوران به سالمندان بازگرداندن براي تلاش
تضمين مراقبت و مداوا با را تندرستي و سلامتي ميتوان
سالمندي نباشد خطري اگر.است ناممكن پيري تبديل اما كرد ،
هيچوجه به سالمندي اما بكشد ، درازا به است ممكن دولت يك
.نيست چابكي و جواني به تبديل قابل
اجتماع به تا شد باعث طبيعي ، علت به خلدون ابن پايبندي
نصيحت نه خلدون ابن.كند پرهيز عملي سياست از و بپردازد
از سياست.ميكند توصيف را واقعيت او موعظه ، نه و ميكند
.آن با مخالفت نه است جامعه قوانين از پيروي وي ، ديدگاه
منظورش باشد ، داشته سياست بايد عمران كه ميگويد وقتي
يكديگر از و همزادند عمران و سياست كه است اين
نيست تجربهاي خلدونيسم مفهوم در عبرت.جداييناپذيرند
بگيرد ، را خطاهايش جلوي بتواند خواننده آن براساس كه
"علت".ميسازد آسان را واقعيت درك كه است معياري بلكه
.زايش علت نه است داشتن وجود و همنشيني رابطه وي ، نظر از
نقش خلدونيسم معلول و علت در عصبيت نقش رو اين از
از كه است حيواني نيروي يك اين.دارد تعيينكنندهاي
و سياست و ملك و عصبيت.نميكند پيروي انسان اراده
هنگام به آنها از يك هر كه هستند متداخلي مفاهيم اجتماع ،
و تصويرها همگي انگار.ميشود ذوب ديگري در كاوش ،
.هستند واحدي انساني شكلهاي
اسلامي تاريخ دورههاي از دورهاي پايان در خلدون ابن
به گرفت ، فرا را پيكرش افول كه آن از پس و شد پديدار
آن از چيزي نداشت را امكان اين هيچكس.پرداخت آن بررسي
.دهد تغيير را
از تابعي كامل طور به را دوران اين اگر نيست عجيب پس
را طبيعي نيرويي حتمي پايان آن ، ودر يافت طبيعت احكام
.ميشود منقرض سپس و مييابد رشد ميشود ، پديدار كه ديد
روايات و اخبار در پژوهش براي معيارهايي نگاه ، اين با وي
.نداد قرار هدف را ديگري سود هيچ و كرده استخراج دوران آن
:پانوشتها
منبع همان(12
انگليسي ، زبان به.اسلامي تمدن درباره پژوهشهاي:گيپ (13
بوستون 1962
آثار مجموعه ماكياولي ، (14
سوم بخش مقدمه ، ابنخلدون ، (15
ششم مقدمه -همان (16
|