تعادل و تفرقه پارادوكس
فرازبان
تعادل و تفرقه پارادوكس
كرماني توكلي حميد *
اشاره *
مقابل نقطه تفرقه كه فرض اين با زير مقاله در نويسنده
سپس و ميپردازد تفرقه اجمالي تعريف به ابتدا است ، تعادل
كه را تفرقه عوامل بحث ، مفروضات و متدولوژي به اشاره با
تفرقه ، بررسي رهگذر از و برميشمارد ميكند عمل تعادل ضد
دست اجتماعي متعادل روابط و تعادل سرنوشتساز اهميت به
.مييابد
انديشه گروه
.است پراكندگي و جدايي پريشاني ، معناي به لغت در تفرقه
و هماهنگي توافق ، ضعف يا فقدان از ناشي اساسا تفرقه
مقابل نقطه تفرقه كلي تعريف يك در.است همكاري و تفاهم
الگوي به استناد با را تفرقه.است منطقي و معلوم ارتباط
روابط مجموعه از زندگي اينكه فرض با -مبادلات و ارتباطات
از يكي معلوم ارتباط و ميشود تشكيل يكديگر با انسانها
ميتوان اختلاف طرفهاي ميان -است تعادل بنيادي عوامل
ميان ارتباطات از اختلاف ، تكوين با همراهكرد بررسي
ميزان كمترين با تفرقه شديدترين.ميشود كاسته طرفين
الگوي تغيير.است همراه اختلاف طرفين ميان ارتباطات
اختلاف هر.است اختلاف شدت تغيير نشانه معمولا ارتباطات
حاصل كه دارد را خود فرد منحصربه ساختار مفارقهاي و
كه شرايطي اختلاف ، مورد موضوعات اختلاف ، طرفهاي ماهيت
كه است خاصي پويش و ميگيرد صورت آن بستر در ناسازگاري
در ميتوان را تفرقه.ميرود پيش به آن با مطابق اختلاف
زيرگروههاي و اقشار بين بينالمللي و ملي ابعاد و سطوح
تحليل و تجزيه مورد و گرفته نظر در اجتماعي مختلف
يكي عنوان به كه است مديدي مدتهاي تفرقه مسالهقرارداد
مطرح توسعه حال در كشورهاي اكثر اصلي مشكلات و مسائل از
.است ناسازگار توسعه و نوسازي با ماهيتا تفرقه.است
و) اجتماعي تعادل ضد كه تفرقه (مستقل متغيرهاي) عوامل
كم را مفيد و مثبت تلاشهاي و مينمايند عمل (فردي حتي
محور حول ذلك مع هستند ، متعدد ميسازند بينتيجه يا اثر
و تجزيه و تجميع را عوامل اين ميتوان تفريط و افراط
.نمود تحليل
مهمترين از يكي (افراطي اعمال و عقايد) گرايي افراط
موجب عامل اين.است جامعه در تفرقه و تشنج ايجاد عوامل
به و ميشود مردم و حاكم قدرت ميان ارزشها گسيختگي
مردم كردن گمراه و حقيقي ارزشهاي از سوءاستفاده
يا ضعف متعادل ، غير آرمان محصول خود افراط ، .ميانجامد
عقايد تنزل و فرهنگي نارسايي فقر ، فكري ، بلوغ فقدان
و تفرقه تفريط ، و افراط شرايط در.است مردم بين اخلاقي
و علم از پس گاهي حتي) حقايق در مفرط ترديد و اختلاف
آحاد بين در يكديگر به تعدي و ظلم رواج موجب (برهان
به بياعتنايي و مردم گرفتن دستكم.ميشود جامعه
به تلقيني -دستوري فرهنگ گسترش موازات به مدني نهادهاي
حقايق ، درك در تاخير موجب تفريطي و افراطي رفتار يك عنوان
توجيه و نامعلوم آينده به خوشبختي و سعادت كردن موكول
اين بر موجود مرج و هرج و وحشت و حساب و بيحد مشقتهاي
.ميشود پايه
عميق سياسي بينش فقدان يا ضعف حاصل كه افراطي سازماندهي
است متعادل جامعه متناسب نهادسازي ، صحيح مباني مورد در
بيگانگي نااميدي ، و وادادگي گسترش)بطالت احساس ارعاب ، به
ناديده هويت ، در مخرب ترديدهاي ايجاد دليل به فرهنگ با
و نخبگان انفصال ،(هويت گرفتن كم دست يا گرفتن
با مردم قاطبه و روشنفكران روزافزون وبيگانگي كنارهگيري
شرايط درميزند دامن موجود اجتماعي ساختارهاي
به هم آن جامعه در عميق سياسي دگرگوني افراطي ، سازماندهي
متصلب ، موانع اين.روبهروست جدي موانع با اساسي اشكال
دررفتار بنيادي وتغيير ساختارها و ارزشها عميق دگرگوني
مخرب اشكال مداوم وقوع.مياندازد تاخير به را مردم
افراطي پرخاشگرانه سائقههاي ديگر و يافته سازمان خشونت
و پنهان خصومتهاي از اعم بيمتنها تنشهاي قالب در كه
سلطهطلبي به تمايل منافع ، تضاد تصور وسوءظن ، ترس آشكار ،
از ناشي ميتواند مييابند ، ظهور و بروز جوئي انتقام و
با بالفعل وضع مقايسه از متاثر ناكاميهاي تلخ احساس
وقوع عوامل مهمترين از يكي كه باشد انتظار مورد وضعيت
.ميشود محسوب اجتماعي تفرقه گسترده
و انتظار مورد ميزان بين شكاف التزايد دائم شدن عميقتر
زيادي تعداد ميان در نيازها ارضاء بالفعل ميزان و مطلوب
در و هنجارها و حدود تدريجي هدم و شدن كمرنگ به مردم از
بيهوده منازعات و بزهكارانه رفتارهاي به زدن دامن نتيجه
موجد شدت به قدرت وتفريط ، افراط شرايط در.ميانجامد
دليل به جامعه شدن قطبي معناي به شكاف است ، شكاف و فاصله
همچنين و اقتصادي بازده سياسي ، قدرت ناعادلانه توزيع
وضعيت ، اين علت جامعه ، درون در اجتماعي اعتبار و قدرت
و بينشي مفرط ضعف ديگر عبارت به و جزئينگر و بسته نگاه
و كلينگري متناسب تركيب در فراوان تاخير و روشي
نتيجه در كه است ذهن و عين نامتعادل كاربرد و جزئينگري
جهاني سريع تحولات مقابل در شدن مبهوت و مات موجب
قدرت.ميرود دست از دائما كار رشته ترتيب بدين ميشودو
عنوان به انسانهارا شدن قرباني و بردگي شرايطي ، چنين در
وضعيت در.مينمايد تلقين و تلقي طبيعي و عادي پديدههاي
را قدرت پديده ميكنند سعي حاكم گرايان افراط نامتعادل ،
قدرت چنين.جابيندازند و معرفي اخلاق جوهر عنوان به
و فراوان دستاندازيهاي و دستاندازها طبعا نامتعادلي
تحتالشعاع.ميآورد بوجود جامعه در را التزايدي دائم
"كن حكومت و بينداز تفرقه" تز اتوريتاريان قدرت اينگونه
عبارت به.ميشود ساري و جاري مملكت شئون دركليه تقريبا
مثابه به عمدتا حالت اين در قدرت مديريت ديگر
است اجتماعي روابط در بدبيني القاي كارشان كه واسطههايي
رقابت فرآيند گسترش بيترديد تز اين حاصلميكند عمل
متقابل خويشتنداري ضعف اجتماعي ، عرصههاي كليه در ناسالم
ضعف رفتار ، تعديل و سازگاري ضعف اجتماعي ، روابط در
بر گذاشتن سرپوش اقدامات ، و تلاشها انسجام و پيوستگي
مختلف اقشار بين در ناامني گسترده احساس و جامعه واقعيات
.است اجتماعي
و كم و بيمحابا گرايان افراط معمولا كه شيوههايي عمده
به مصلحين و منتقدين عليه منصفانه نقد با مواجهه در بيش
بر تهديد تعويق ، تاخير ، تحقير ، :از عبارتند ميبندند كار
و تعقيد تحريف ، تحريم ، و طرد تعليق ، مچگيري ، مبناي
راهكارهاي و روشها اين.نادرست و ناروا تعميم و تشبيه
شتابزدگي ، تكروي ، تاكتيكي ، ضعف همچون عواملي مبتذل ،
قدرت ضعف تطبيقي ، و علي بررسيهاي در مفرط سادهانگاريهاي
جامعه دائمالتزايد نيازهاي به پاسخگويي در قدرتگرايان
به رفتارها بودن اتفاقي و خلقالساعه بحران ، مديريت و
و فردي حوزههاي اغلب در كردن عمل لحظهاي و فوري معني
زدگي عوام نيز و مردم هيجانزدگي و آشفتگي اجتماعي ،
محدود بسيار دايره تعريف و ترسيم مهمتر همه از و نخبگان
بدگماني و ظن سوء بازار رونق كار ، اين نتيجه)خودي از
بزرگنمايي و دشمنتراشي تهمت ، اجتماعي ، روابط در مفرط
و طبقاتي خودپرستي و خودخواهي ،(است دشمن توهمآميز
فرقهگرايي.دارد خود سر پشت را فرقهاي تبعيض و تعصبات
مقايسه در خود (باند)گروه براي حد از بيش ارزش معناي به
يك سلطه و تفوق به اعتقاد و شدن قائل گروهها ساير با
نگري ، وانمود جزئي ، انعطافناپذيري نوعي مستلزم خاص طبقه
بر اغراق و (افكني شبهه)شبهه القاء و ابهام ترويج كردن ،
تفرقه و فرقهگرايي بين.است خودپسندي و خودخواهي مبناي
:است برقرار ذيل مهم علي رابطه
فرقهگرايي (افكني)تفرقه
مهمترين از يكي تفريط ، و افراط دامنه وسعت شرايط در
و اوباش و اراذل ناهنجار پديده جولان جامعه ، مشكلات
پديده ايناست مافيايي باندهاي و فردي قالبهاي در اشرار
افكندن سايه موجب گرايي افراط از واضحي نمونه عنوان به
عيبجويي ، شامل اجتماعي روابط به غيرمنطقي و ناسالم جو
رواني تعارضهاي و تضادها چاپلوسي ، و تملق فريب ، و تقلب
دارد ، همراه به سوء آثار و است مضر جامعه سلامت براي كه
حدود به تجاوز و حريمها مراعات عدم تحمل ، غيرقابل خودسري
چهرهسازي ، كارشكني ، امنيتي ، اختلالات ديگران ،
حماسهسازي ، كوركورانه ، پيروي و مطلقگرايي شايعهپردازي ،
از گرفتن اقرار و اعتراف براي شدن قائل اصالت و دلبستن
و اصلاح بهجاي حذف اصراربر ممكن ، نحو هر به مقابل طرف
بدون اقوال و پوچ وعدههاي) باكلمات وبازي حرافي ترميم ،
،(بودن راضي خود از و پرمدعا) بودن پرتوقع ،(پشتوانه
افشاگري ، و ناروا اتهامات برپايه پروندهسازي زدن ، برچسب
و نفوذ ،(سرزمين غارت و فرهنگي ميراث قاچاق مثل) قاچاق
جايگاه و اندازه و حد از خروج و غصب مصاديق از كه)رخنه
آگاهانه)واقعي دشمنان و بدخواهان با همسويي و (است خود
.ميشود (ناآگاهانه يا
دارد ادامه
فرازبان
( بخش واپسين ) صفوي كوروش با گو و گفت در شناخت و زبان
نظامهاي ديگر با تفاوتي چه زبان نشانهشناختي نظام *
دارد؟ نشانهشناختي
آغاز نظام خود درون از ديگر ، نشانهشناختي نظامهاي -
تابلوي ديدن با شماميشوند ختم آن درون به و ميشوند
پيام حد همان در رانندگي و راهنمايي ممنوع ايستادن
در ولي نميرويد فراتر آن از و ميمانيد "ممنوع ايستادن"
روي هر به.ميكنيد حركت ديگر نشانه به نشانه يك از زبان
نظام از اينكه براي كند استفاده زبان از ميكوشد انسان
حركت ديگر شناختي نظامهاي سمت به خودش جهان نشانهشناختي
.كند
.است انسان و هستي از پرسشي چه به پاسخ پي در زبانشناسي *
دست به انسان از شناختي چه زبانشناسي ديگر عبارت به
ميدهد؟
زبانشناسي در بنيادين پرسشهاي مهمترين از يكي اصل در -
كار ديگر عبارت به ميكند؟ كار چگونه زبان كه است اين
انسان كه ببيند ميخواهد اصل در زبانشناسي چيست؟ آن كرد
پي در مساله اين حل پس و ميگيرد بهره زبان اين از چگونه
ميانديشد گونه اين انسان چرا كه است پرسش اين به پاسخ
به رسيدن پي در زبانشناسي واقع در ديگر؟ جور نه
چرا انسان اينكه تبيين نهايت در و است معرفت بنيانهاي
ميگويد؟ سخن و ميانديشد گونه اين
;هومبولت چون كساني بر سوسور از بعد ديدگاه اين واقع در *
و اقوام زبان ساخت روي از ميخواست كه زبان مردمشناس
.ميگذارد تاثير برسد ، آنها تفكر ساختار به بومي مردمان
دنباله نيز را چامسكي زبانشناختي ديدگاههاي بتوان شايد
به چامسكي اعتقاددانست آمريكايي مردمشناسي ديدگاههاي
در دنيا زبانهاي اينكه و زبان ژرفساخت و روساخت بعد دو
از ساخت ژرف در ولي ميآيند نظر به متفاوت ظاهر و روساخت
ناشي شايد ميكنند ، پيروي مشتركي قانونمنديهاي و قواعد
به ميكوشد چامسكي آنكه بويژه.باشد نگرش همين از
با ميخواهد چامسكي آيا اين بنابر برسد ، زبان جهانيهاي
مشترك ساخت نهايت در و سازوكار به ساخت ژرف كردن مطرح
برسد؟ انسان تفكر
مطرح زبانشناسان سرشناسترين از يكي -چامسكي واقع در -
.است پرسشها همين براي پاسخ يافتن دنبال به -دنيا امروزه
سوسور كه صورتي در.نميدانم بوده ، موفق حد چه تا حالا
درباره و ايستاده سرحرفش و ميزند را حرفش قاطعيت با
و است زنده هنوز چامسكي اما شده ، بحث زياد وي آراي
و ميدهد قرار بازنگري مورد را خود انديشههاي مرتبا
.دارد نظري چه خصوص اين در وي كه گفت نميتوان دقيقا
.نميدانم نه؟ يا است رسيده خصوص اين در پاسخهايي به آيا
نظر مورد "ساخت ژرف" مفهوم كه پذيرفت ميشود اگرچه *
فيلسوفاني بلكه چامسكي تنها نه ولي دارد ابهام چامسكي
گستره از..و لاكان ژاك ژرارژانت ، و دريدا ژاك چون
هيچ اينكه و گفتهاند سخن مدلولها و دالها از وسيعي
بسا چه و نيست مدلول و دال ميان مشخصي و ضابطهمند رابطه
قرار ديگري چيز دال مدلولي ، و مدلول زمان يك در دالي
معاني و شناور مدلولهاي و دال با ما بنابراين.بگيرد
ژرف" از برآمده ابهام بتوان شايد و روبهروييم متكثر
كه صورتي در فهميد ، اندازه همين در نيز را چامسكي "ساخت
مدلول و دال ميان سوسور كه ارتباطي ميرسد نظر به
است انتقادي هم اين و ثابت است ارتباطي ميكند ، برقرار
وارد بهطوركلي ساختگرايي بر دريدا چون پسامدرنهايي كه
نهايت در و مشخص ساخت يك از ساختگرايي كه ميسازند
.ميكند بحث متافيزيكي و معين معنايي
آن برابر در كه مدلولي و ميكند مطرح سوسور كه دالي -
كه پديدههايي.هستند ذهني پديدههايي دو هر ميگذارد ،
.بياورند پديد را نشانه و بخورند پيوند يكديگر با بايد
بنابراين.ندارند وجود هم بدون مدلولي و دال هيچ يعني
زبان واحد ميشوم زبان وارد من وقتي كه است معتقد سوسور
مدلول و دال با ما واقع درمدلول و دال نه نشانههاست
لايه يك سوسور اينجا در هستيم ، روبهرو خورده پيوند
زبان سوسور كه هنگامي.ميدهد ارائه را زبان از انتزاعي
نيز هردر و هومبولت آراي در را همان شما ميكند ، مطرح را
نيتس ، لايب دكارت ، آراي به كه هنگامي هرحال در.ميبينيد
تبيين دنبال به همه ميكنيم مراجعه ديگران و كانت هردر ،
ميگويد ، سخن آن به انسان كه زباني كه بودهاند مساله اين
چگونه زبان اصل در يعني.ميشود پرورانده ذهن در چگونه
به خاص چشماندازي از دانشمندي هر حال است؟ آمده بوجود
اندازه اين پرسش اين به پاسخ چرا ولي.است نگريسته آن
براي ميخواهيد زبان خود از شما اينكه براي است؟ دشوار
مثال براي.بگيريد كمك آن كاركرد و چيستي توجيه و توضيح
كه هستند معتقد كارناپ چون وين حلقه اثباتگراي منطقيون
لذا يازيم ، دست آن شناخت به نميتوانيم زبان راه از ما
زبان فرا يك به را زبان بايد.داريم نياز زبان فرا يك به
مطالعه را زبان بتوانيم آن طريق از تا كرد ترجمه منطقي
ما مسير اين در اينكه حالانيست هم بيراه البته.كنيم
و نميدانم؟ كنيم ، پيشرفت توانستهايم اندازه چه تا
دانشجويان عنوان به باشيم توانسته حد چه تا ما اينكه
كه باشيم رسيده نتايجي به يكم و بيست قرن زبانشناسي
;نرسيدهاند نوزدهم و هيجدهم قرن مثلا زبانشناسان
قرنهاي فيزيك كتابهاي كه هنگامي ما البته !نميدانم
امروزه فيزيك كتابهاي با را نوزدهم و هيجدهم مثلا
متكاملتر نو فيزيك نظريات كه است مسلم ميكنيم ، مقايسه
.است كلاسيك فيزيك در پيش قرن چند ديدگاههاي از دقيقتر و
.كرد نميتوان دقيقي داوري هيچ زبان درباره ولي
از زبانشناسان از بسياري حتي و دانشمندان فيلسوفان ، *
ساختار به رسيدن پي در امروز به تا باستان روزگاران
جهان مختلف زبانهاي بررسي روي از مشتركي و واحد زباني
پرسش همان كوششها اين همه سر پشت هرروي به و بودهاند
.است نهفته چيست؟ انسان نهايت در و چيست؟ زبان
صحبت انسان كه زباني اولين اينكه ولي است ، درست -
به را ما و است دسترس از دور آنقدر است بوده چه ميكرده
كه ميكند دور زبان علمي واقعيات از و برده فرو تخيلات
زبان نخستين به رسيدن كه است عقيده براين امروز زبانشناس
بياورم ، استنادي و دليل نميتوانم چون ولي است ، من آرزوي
اين به دادن پاسخ پي در زبانشناس بنابراينميكنم رهايش
ترجيح بلكه نيست رمزآلود و رازآميز اصطلاح به پرسشهاي
زبان برروي نظاممند و مشخص مطالعاتي به تا ميدهد
.بپردازد
|