گويا خاموش
سينمايي معاون داد ، سيفالله
اصلاجشنواره بسياريازجشنوارهها ، :ارشاد
نيستند
ريخت نخواهم خانه ، اشك شوي مرده در ديگر
خودمان از را سينما ما :شكيبايي خسرو
ميكنيم تقليد
گويا خاموش
معاصر نقاش و طراح گلزاري ، بهروز دكتر درگذشت انگيزه به
سال 1338 ، در گلزاري بهروز از "نيما غم در شهريار" طرح
شبي تصوير اين":است نوشته طرح اين پاي در شهريار
او ديدار شوق كه يوشيج نيما استاد فوت خبر كه شد برداشته
".رسيد من گوش به بود ، اميدم شمع آخرين
اولدو ، كج سندن يولوم بابا حيدر
.اولدو گئج ديم ، گلنمه قارالدي ، قاش
اولدو نئجه گوزللرين ديم بيلمه هيچ
وار ، دونوم وار ، ليك دونگه ايديم بيلمز
.وار ئولوم وار ، آيريليق وار ، ايتگينليك
شهريار
آمدن و شد بيگاه /سپردم ره بيراهه به حيدربابا ، )
نميدانستم /آمد چه رخانت زيبا سر بر ندانستم /نيارستم
هم مرگ دارد ، فراق دارد ، فقدان /دارد خم و پيچ زمانه كه
(...دارد
كه را درويشي اخير ، سالهاي در تهراننشينان ، از بسياري
در تبرزين ، و كشكول و ساطور بدون و دست در طراحي كيف
سوژههاي شكار به تهران ، پيادهروهاي و كوچهها پس كوچه
ميانداخت طرح بيجان كاغذهاي روي به و ميپرداخت مردمي
هر در و ميبخشيد جان نقشها به خود افسانهاي قدرت با و
وي.ديدهاند بار يك دستكم ميساخت ، ماندگار فضيلتي نقشي
باصفا و وارسته بسيار و پاكباز و پاكدل ضمير ، صافي مردي
كودتاي از بعد كه بود "تبريزي گلزاري بهروز" نام با
از تبريز تخليه سياست دنبال به و ننگين 28مرداد
به گاه هيچ و كرد كوچ تهران هنرمندان ، به و انديشوران
خود وطن به عشق از مملو قلبي با و نكرد پشت خود مردم
.زيست ايران
شكوفهافشاني هنگام به بهار 1308 ، در "گلزاري بهروز"
و گشود جهان به چشم جلفا مرزي شهر در بادام ، درختان
خود خاطرات مجموعه در وي.كرد سپري آنجا در را خود كودكي
:ميگويد نوشته ، آذري تركي به كه
هر مادرم.بود شوروي مرز در ايراني خانه آخرين ما خانه"
و كند قفل را خانه كه آن از پيش پگاه ، بامدادان روز
در چه هر ميگفت ، و ميداد دستم مداد و كاغذ رود ، بيرون
نخودچي برايت كن ، نقاشي خوب ميبيني ، قالي روي نقشهاي
گلبوتههاي و نقشها و ميافتادم قالي روي هم من.بياورم
روي بر و ميكردم بازسازي خود خيال خانه خمير در را قالي
".ميكردم رسم كاغذ
فوت جلفا در پدرش كه بود نرسيده مدرسه سن به هنوز بهروز ،
.برگشتند تبريز به مادرش و برادر و خواهر با او و كرد
محله در تبريز در را خود دبيرستان و ابتدايي تحصيلات
را سلوك و سير و عملي عرفان راز و رمز و كرد سپري چرنداب
چهارم كلاس در.آموخت خود فرزانه مادر از خانه در
دليل.شد اخراج مدرسه از هفته يك مدت به بار يك ابتدايي
:است گفته چنين خود را آن
به و بسازد كاردستي يك كس هر كه بود خواسته ما از معلم"
بودم ساخته عقرب يك موم ، از استفاده با منبياورد كلاس
شد كلاس وارد معلم وقتي.بودم گذاشته معلممان ميز روي و
كلاس و شد كن جا عقرب ديدن با بنشيند ، ميز پشت خواست و
"...و خورد هم به
بهروز سرشار استعداد كه ميشود سبب حادثه همين ولي
بعدها محترم ، معلم اين.شود معلوم همگان بر گلزاري
را او هنر و ذوق و درميآورد خود حمايت تحت را بهروز
.ميدهد پرورش
در را خود تحصيلات گلزاري بهروز تهران ، به كوچ از پس
.شد استخدام مخابرات اداره در و داد ادامه فني رشتههاي
نميگذاشت راحتش پديدهها و اشياء به تيزبينش نگاه اما
زيبا هنرهاي دانشكده به را او بالاخره امر اين كه اين تا
مجسمهسازي و نقاشي طراحي ، رشتههاي در سالها تا كشاند
بسياري.بپردازد ساز مجسمه و نقاش تربيت به و كند تدريس
از كشورمان ، اخير سالهاي معروف نقاشان و مجسمهسازان از
بهرهياب وارسته و هنرمند استاد اين بيدريغ خوان
.شدهاند
در زيبا هنرهاي دانشكده از سال 1335 در گلزاري بهروز
بعد سال يك و گرفت ليسانس درجه خود علاقه مورد رشته
سهراب.كرد برپا مشتركي نقاشي آتليه سپهري سهراب همراه
وقت هر.بود بهروز درويشي خوي و خلق و عرفاني سلوك شيفته
به را بيابانها خار بوتههاي او براي ميرفت ، كاشان به
از يكي در. ميناميد "گويا خاموش" را او و ميآورد هديه
:مصراعها اين با است كرده ارمغان او براي شعري دفترهايش
بود شده وا درها بود آني
نه ، شاخي نه ، برگي
.بود شده فنا باغ
آنخاموش ، خاموش ، اين خاموش ، مرغكان
.بود شده گويا خاموشي
صفاياين و صدق.بود بزرگتر بهروز از سال يك سهراب ،
وحدت باور نوعي به را او تبريزي خاموش و سلوك اهل هنرمند
تبلور كمنظيرش هنري آفرينش در بعدها كه داد سوق وجودي
.يافت
ميبست لب درويشان حلقه در پنجشنبه هر بود ، درويش بهروز
:ميرسيد ديدنها و پريدنها مرز به و ميگشود بال و
ديدنها؟ پريدنها ، مرز كو:كردم صدا و شدم سايه
او؟ ي دره "من" نه اوج كو
بپو؟ بسته لب:آمد ندا و
(باد تنها -كتاب هشت)
به سپس و كرد كار سهراب با سالي چند گلزاري بهروز
درجه "حكاكي و برجسته نقش" گرايش در و رفت ايتاليا
وان" آتليه تهران ، به بازگشت از پس و گرفت فوقليسانس
تلاش حاصل "وانگوگ نامههاي" انتشار.افكند پي را "گوگ
.است سالها اين در او
نزديك دهه اين دربود وي هنري پربار فعاليت اوج چهل دهه
برپا خود آثار از كشور از خارج و داخل در نمايشگاه يكصد
ايتاليا ، آلمان ، فرانسه ، كشورها ، اغلب هنري مجامع.كرد
به را او آن جز و امريكا هلند ، تركيه ، شوروي ، اتحاد
جان در بينظيرش مهارت از و فراخواندند نمايشگاه برپايي
.كردند تقدير خاموش و خشك خطوط به بخشيدن
و احمد جلالآل مرحوم از معروف طرح دو چهل ، دهه اواخر در
او مردمي محبوبيت كه داد انتشار را بهرنگي صمد شادروان
و آلاحمد آثار جلد در هم هنوز طرح دو اين از) زد رقم را
مجلس به پنجاه دهه اوايل و (ميشود استفاده بهرنگي
.پرداخت مشرقزمين اساطير و شاهنامه از هنري نگاريهاي
كه داشت نام "پوش پلنگينه كيومرث" ساخت ، كه مجلسي نخستين
و كيومرث" مجلس سپس.دارد برجسته نقش تصوير بيست
پشم و بندي ديو" مجلس ،"آتش پيدايش" مجلس ،"غارنشيني
را "اژدها و سيمرغ" مجلس ،"آهن استخراج" مجلس ،"ريسي
ايران در را اسطورهاي تصويرنگاري و پيكرهسازي.ساخت
هنرناشناس بدانديشان كه آوخگذاشت بنيان گلزاري بهروز
هنر از سوءاستفاده پليد نيت به انقلاب از پيش سالهاي در
رابهنگام ، آن بهروز و افتادند ضمير صافي درويش اين
بدون و دست به طراحي كيف سالها ، و كشيد كنار و دريافت
تبرزين ، و كشكول و ساطور
و افتاد راه به تهران پيادهروهاي و كوچهها پس كوچه در
در زيستو مردم با و پرداخت مردمي سوژههاي شكار به
و خسته قلبي با ماه1379 دي دوم و بيست گاه نيمروزان
سوي به اخلاص ، و صدق و وارستگي به عشق از سرشار و بيمار
و تيز نگاههاي و بسته لبهاي خاموشي حكايت پيوسته كه "حق"
ايدونتر باد ، ايدون بيامرزاد ، حق.شتافت بود ، مهربانش
*.باد
صديق محمدزاده حسين دكتر
:پانويس
ارشاد و فرهنگ وزارت اخير ، سالهاي در كه نگذارم ناگفته *
درجه وي به گلزاري ، بهروز هنري مقام پاسداشت به اسلامي
هنري ميراث از حراست.كرد اعطا "هنر در افتخاري دكتراي"
نيما" برومندش فرزند گردن بر اكنون وارسته ، هنرمند اين
مهم اين عهده از شايستگي به اميدواريم كه است "گلزاري
.برآيد
سينمايي معاون داد ، سيفالله
اصلاجشنواره بسياريازجشنوارهها ، :ارشاد
نيستند
.است جدي بسيار آن از نگهداري و محيطزيست مساله
ارشاد بصري و سمعي و سينمايي امور معاون داد سيفالله
اطلاعرساني ستاد با گفتوگو در مطلب اين اعلام ضمن
كه معتقدم من":گفت سبز ايران جشنواره نخستين
آن در فعاليتي نوع هيچ برگزاري از پيش كه جشنوارههايي
حركتي صرفا و نيستند جشنواره اصولا ;نداشتهاند زمينه
".ميشوند محسوب نمايشي
به نوع تهيه و توليد زمينه در كه سازماني":افزود وي
واقع موثر زمينه اين در بتواند و كند كمك فيلم از خصوصي
پيش از بيش ميتواند ;كند برگزار هم جشنوارهاي اگر شود
."باشد مثمرثمر
به كه زماني تا":گفت ادامه در ارشاد سينمايي امور معاون
برگزاري قصد كه نهادهايي و سازمانها كه نرسيم حدي
و سينمايي معاونت كارشناسان كمكهاي از ;دارند جشنواره
نخواهيم نتيجهاي هيچ به ;نكنند استفاده ارشاد وزارت
".نيرو و سرمايه اتلاف يعني اين و رسيد
و دارد مشخصي برنامه و تعريف جشنواره":گفت پايان در داد
كه معتقدم و است فعاليت از دوره يك انتهاي جشنواره
هم تاثيري و نيستند جشنواره اصلا جشنوارهها از بسياري
".گذاشت نخواهد فيلمها كيفي روند و توليد بر
ريخت نخواهم خانه ، اشك شوي مرده در ديگر
مريوان در روستايي در سياه تخته مدرسه تاسيس حاشيه در
دوربين.كشد تصوير به را فاجعه ميخواهدعمق تصويربردار
.ميكند نشان را ده مسجد گذشت ، كه ده ازكوچه تصويربردار
وارد كه مسجد درب از.ميشود گشوده مسجد آهني درب
كه سفيد و سياه شده پينه كفش چندجفت ميشود ، پيشخوان
آن كميمينماياند دارند ، خود با را رنج سالها نشان
كه شده راست مسجد وضوگاه آب شير بغل ديوار نصفه يك سوتر ،
سعي تصويربردار.است انداخته سايه آن بر چوبي تابوت
و است درس كلاس در تابوت از بخشي كه دهد نشان كه ميكند
دانشآموزان ميرود ، درس كلاس به.وضوگاه در ديگر بخشي
ديدن با همه.دادهاند جان گوش آموزگار دلنشين نجواي به
.ميشوند زده ذوق دوربين
مرده:ميگويند پاسخ صدا يك بچهها كجاست؟ اينجا بچهها
.روستا شورخانه
درس !مدرسه در كه كنند تاييد كه ندارند دوست آنها انگار
.ميخوانند
نشان را پيداست دركلاس كه چوبي ازتابوت بخشي تصويربردار
چيه؟ اين بچهها.ميكند
.روستا تابوت:ميگويند پاسخ هم با همه بچهها
داده غسل اينجا كه مردهاي آخرين ميآيد يادتان بچهها
و رنگ به بيتوجه معصوم و دل ساده بچههاي بود؟ كي شد
.ميدهند سر خنده ،"بهاره" همكلاسشان روي
سربهزير كلاس ريزاندام دختر "بهاره" سوتر ، آن كمي
كند ، بلند را سرش ميخواهد وي از تصويربردار وقتي.مينهد
.است شده غرق كودكانهاش وناله وآه اشك در او
نالان ديگر بار پدربزرگ هنگام زود خزان از "بهاره"
جلو از را پيرخانهاش مرگ دوباره كنان هقهق.ميشود
خانه مردهشور همين در پيش ماه سه كه مينگرد باز چشمان
روانه ده قبرستان تا را او تابوت همين با و شد داده غسل
.كرد
مريوان"ديبر" روستاي مدرسه از تصويرواقعي گذشت ، كه آنچه
زندگي درس درمردهشورخانه ديگر "ديبر" بچههاي.بود
تخته" مدرسه به ديگر روز چند تا آنان.خواند نخواهند
شده بنا "مخملباف سميرا" همت به كه آنجا.ميروند "سياه
.است
يادآور هم آن كه "سياه تخته" فيلم ساخت هنگام مخملباف ،
كه بود كرده وعده است ، خواندن درس و دادن درس رنجهاي
به او.گذارد برجاي كردستان مردم براي ازخود يادگاري
بچههاي كه نهاد مدرسهاي وبنيان رفت "ديبر" روستاي
رهنمون زندگي و علم فضاي به خانه مردهشور از را روستا
پرورش و آموزش كمك به ديگر ي مخملبافها آيا.كند
.آمد خواهند كردستان
رفيعي توفيق -سنندج
خودمان از را سينما ما :شكيبايي خسرو
ميكنيم تقليد
كه درحالي نيست ، پذيرفتني ايران سينماي در ابتذال وجود
سينماي در شكاف ايجاد حال در توان تمام با سينما اين
بازگشت در سينما پرتوان بازيگر شكيبايي ، خسرو.است جهان
مطلب اين بيان با امريكا در ايراني فيلمهاي جشنواره از
اكنون:گفت و كرد رد را ايران سينماي در ابتذال وجود
فاقد كه جشنوارهاي هر و است مطرح دنيا در ما سينماي
.است اعتبار فاقد و دارد كم چيزي گويا باشد ، ايراني فيلم
بردم پي موضوع اين به خود اخير سفرهاي در:افزود وي
سينماي هستند ، علاقهمند سينما به جهان سطح در كه كساني
را پديده اين گويا ميبينند ، تازهاي نگاه با را ايران
نخستين كه ميزنند پس را ديگران.كردهاند كشف تازگي به
سينماي براي وضعيتي چنين.كنند خود آن از را بليتها
با باشد؟شكيبايي آن ابتذال نشانگر ميتواند چگونه ايران
ساخته كه فيلمهايي نيز دنيا نقاط ديگر در كه اين بيان
يكديگر با بسيار تفاوت محتوا و ساختار نظر از ميشود
كارهاي هم و تجاري كارهاي سينما در:كرد اضافه دارند ،
فقط سينمايي باشد ، قرار اگر.دارد وجود سنگين و هنري
اين.ايستاد نخواهد خود پاي روي كند ، توليد هنري فيلمهاي
در شكاف ايجاد حال در ما سينماي:كرد تصريح سينما بازيگر
پيدا را خود واقعي جايگاه است آماده و است جهان سينماي
و گيشه براي كه نيز تجاري فيلمهاي كشور داخل در.كند
حوزه 20 در كه هستند اعتباري داراي ميشوند ، ساخته پول
بهخوبي جهان در را خود جاي ما سينماي گذشته سال
را كسي اداي كه داريم سينمايي اكنون ما.بازكردهاند
متكي خود سنتهاي و رسمها مشخصهها ، به.درنميآورد
.كنيم تقليد خود از را سينما ميكنيم سعي مااست
|