پروردگار عظمت درك براي سماع
مطالعات ويژه جغرافيا و تاريخ ماه كتاب
شد منتشر صفوي
مرگ كابوس
كتاب معرفي
پروردگار عظمت درك براي سماع
( پاياني بخش ) قونيه به سفر
و سرور و وجد" معناي به معين فرهنگ در سين فتح با "سماع"
آداب با جمعا يا منفردا صوفيان ، دستافشاني و پايكوبي
و "سما" را سماع تركان ، اما است آمده "خاص تشريفاتي و
گروهي صورت به درويشان زدن چرخ به و ميخوانند سين باكسر
مريدان از خاص رسوم و آداب با كه سنتي موسيقي همراه به
.ميگويند است ، مانده باقي يادگار به مولانا حضرت
و پايه معتقدند كه ميچرخند سماع در رو اين از درويشان
كائنات كليه و شده نهاده چرخش و حركت بر عالم حيات اساس
و نوترونها دوران از ;دورانند و حركت در دائم
از.ستارگان و زمين و ماه و خورشيد تا گرفته الكترونها
ره سويمعشوق به چرخزنان هم درويش كه روست اين
ميزند ، چرخ راست به چپ از و.يابد فنا او در تا مينوازد
.ست"او" عشق محل كه قلبش محور حول
خود ، جايگاه در خوانان آيين و نوازندگان جايگزيني از پس
نيز و "حي" ابجد عدد معناي به 18) كننده سماع درويش 18
و دوش بر خرقه (مولانا خود خط به مثنوي اول بيت نوشتن 18
هماهنگي وظيفه كه "باشي زن سماع" پشتسر برسر سكه
پيرمردي 70 آنها ميان در.داردميشوند را سماعكنندگان
"نونياز" كه جوان چند نيز و ميشد ديده ساله تا80
سكه.آموختهاند تازه را چرخزدن نونيازان.ميخوانندشان
تنوره و گذاشته سر بر قبر سنگ نشانه به را (مولويه كلاه)
و ميكنند تن بر خود كفن ازاي به را (سماع سفيد لباس)
و بريدن دل نشانه به را خرقه سماع و چرخزدن آغاز از پيش
گوشهاي و كرده در به تن از دنيوي علايق انداختن دور
تماشاگران تمامي بر عميق سكوتي ورودآنان با.مينهند
ديده عميق احترام و جذبه جز آن در كه سكوتي.شد غالب
(ص)محمد حضرت ستايش در "شريف نعت" قرائت به آغاز.نميشد
قرآن آيه به اشاره در نعت اين و است سماع اول قسمت
خلق را افلاك نبودي تو اگر / الافلاك لاخلقت لولاك"
قدومها سماع ، دوم مرحله در.ميشود خوانده "نميكردم
نواخته (تركيه سنتي موسيقي سازهاي از و كوچك طبلك دو)
"فيكون كن" آيه به كه قدوم منقطع ضربههاي از پس.ميشوند
"حكايت" به آغاز نينوازان دارد ، اشاره عالم خلقت آغاز و
ترتيب بدين و ميكنند بازگو را عشق حديث و ميكنند
دارد وجود سلام مولويه ، 4 سماع در.ميشود آغاز سلامها
پايان با.ميشود اجرا خاص اشارات و معني با يك هر كه
يا زن سماع سماعكنندگان ديگر نام) زنان سماع ني ، يافتن
پوستهاي بر هم روبهروي نفره رديف 9 دو در كه (است جان
شمس مظهر و رنگ قرمز شيخ ، پوست رنگ) نشستهاند سفيد
از پيش.دارند اختيار سكوت زانو بر دست و (است تبريزي
پا به و ميدهند بوسه سجدهوار را زمين چرخ در رقص آغاز
و ميشكند سر آرامي به ايستاده حالت در شيخ.ميخيزند
در سلامگفتن اصطلاح).ميدهد را زنان سماع سلام پاسخ
.(دارد نام سرشكستن مولويه عرفاي
آغاز مولانا فرزند ولد سلطان ياد به "ولدي دور" ابتدا
سماع مركز دور به حلقهاي روي زدن چرخ ولدي دور.ميشود
در زنان سماع دايره ، اين روي حينحركت در.است خانه
گردش و سرميشكنند يكديگر به دوبهدو قرمز پوست جلوي
پس.مييابد ادامه شيخ سر پشت بار سه تا آنها حلقهوار
علايق كندن بر نشان به را خرقهها زنان سماع دور اين از
دست بوسيدن با را اول سلام و ميكنند خارج تن از دنيوي
رخصت و (ميزند بوسه آنها سكه بر مقابل به نيز شيخ) شيخ
با شيخ دست بوسيدن.ميكنند آغاز را زدن چرخ طلبيدن ،
و ساخته را يك عدد كه سينه روي شده ضربدر دستهاي حالت
انجام دارد را مخلوق و خالق وحدت و "وجود وحدت" از نشان
زن سماع دست آرام آرام چرخ ، و سلامها شروع با و ميشود
را "لا" علامت و رفته شانهها بالاي به ضربدر حالت از
دستها آرام آرام نيست ، معبود جز چيز هيچ معني به ميسازد
دست كف و آسمان سوي به راست دست كف صورت به لا حالت از
آغاز راست به چپ از زن سماع چرخ و درآمده زمين سوي به چپ
.ميشود
درك براي دوباره تولد نماد اول سلام.دارد سلام سماع 4
از انسان خروج معناي به دوم سلام.است پروردگار عظمت
.عشق راه در عقل كردن فدا و است دنيا به ورود و حيرت
در تسليم و روحاني معراج از بازگشت معناي به سوم سلام
آيينخوانان آهنگين صداي سلام اين دراست معبود برابر
كجاييد رفته حج به قوم اي" شعر فارسي زبان به كه حالي در
كنار در را سالن "بياييد بياييد همينجاست معشوق -كجاييد
كرده كائنات تمام به محسوس عشق از آكنده تنبور و ني و دف
و دارد الله اولياء از پيروي به اشاره چهارم سلام.است
ديده درويشان خلسهوار چرخ و سماع اوج سلام همين در
نوازان آيين و خوانان آيين ضرباهنگ سلام اين در.ميشود
تندتر نيز سماع و ميشود كوبندهتر و سنگينتر نيز
و اندردل -مني سلطان مني سلطان" شعر سلام اين در.ميشود
شود چه جان يك -شوم زنده من بدمي من در" ،"مني ايمان جان
چند هر شمس غزليات و اشعار.ميشود خوانده "مني جان صد
معتقد بيننده هر و ميشود خوانده زيبا اما تركي لهجه به
سلام.واميدارد تامل و عميق سكوتي به را غيرمعتقدي و
از قبل بميريد ;"تموتوا ان قبل موتوا" حكم به كه چهارم
از بيش را زن سماع دارد ، اشاره بميرانند ، را شما كه آن
چهارم ، سلام پايان.ميكند معطوف كشي نفس بر چيز هر
سماع كه بود سال 1925 در سلام همين در.است سماع پايان
سماع از هميشه براي آتاتورك قانون 677 اجراي در زنان
.شدند ممنوع انظار در عرفاني و جمعي
عادي ، حالت به سماع و چرخ حالت از زنان سماع برگشتن از پس
اندازند دوش بر را خرقهها تا ميگيرند قرار رديف دو در
.شوند شيخ پاياني دعاي شنواي و
ميكند زمزمه را "الله" ونام جلاله اسم كه حالي در شيخ
برتن خرقه زنان سماع.است قرمزايستاده پوست جلوي
چرخ ساعت يك از پس عميق سكوتي با و آرام و مياندازند
آيه از قرائتقرآن. ميسپارند گوش تلاوتقرآن به زدن
شيخ قرآن پايان از پس.است تاكيد مورد بقره سوره 115
تا ميايستد و كرده سجده را زمين.ميدهد فاتحه فرمان
نيز دعا كه بود اينجا جالب.بخواند را مراسم پايان دعاي
محمد ذكر ، از خاتمه دعاي در.ميشد بازگو فارسي زبان به
،(ع)حسين امام ،(ع)حسن امام ،(ع)علي حضرت ،(ص) رسولخدا
و ونزديكانمولانا شاگردان تمامي و آغاز كربلا شهداي
تركيه ، دولت براي وحتي ميگيرند قرار دعا مورد چلبيان
و شيخ دعاي اين از پس.ميشود دعا.. و وملت دولت رئيس
مراسم صلوات و الاالله لااله و اكبر الله تكبير با فاتحه
شبهاي با عرس شب سماع مراسم تفاوت.پايانمييايد
عاديچنانكه مراسمسماع در.است پاياني دعاي در ديگر
پس شيخ كردم ، مرور ابوالقاسمتفضلي استاد گزارشسفر در
:ميكند قرائت فارسي به را زير دعاي چهارم سلام از
قلوب -باد ناظر و حاضر ما بر مردان ، همت عنايتيزدان ، "
و تبريزي شمس سرجناب حضرتمولانا ، دم -باد گشاده عاشقان
رحمهللعالمين -الاميه محمدالنبي شفاعت و علي امام كرم
نام ذكر هنگام به سماعزنان و "هو[بگوييم] ليم ديه
.ميكنند تعظيم و ميشكنند سر علي امام و شمس مولانا ،
و ، نوازندگان"نشين پوست"شيخ دعا پايانقرائت از پس
ميدهد قرار عنايت سرشكستنمورد با نيز را آيينخوانان
احترام با او از پس يكييكي زنان سماع و ميشود وخارج
.ميكنند ترك را رنگسالن قرمز پوست به نسبت
***
شد ، هنوز روشن باشگاه چراغهاي و يافت پايان مراسم وقتي
از خالي زمين به و نشسته شيفتگانبيحركت از بسياري
نمايشي صورت به مراسم چند هر.بودند خيره زنان سماع
بسيارياز بين در جذبهاي چنان اما ميشد برگزار
را عميقآنان ميشدحالات كه بود انداخته تماشاگران
برد ، نخواهند ياد از را مراسم اين هيچگاه آنهاخواند
.من چنانكه
خواه نمازي سحر
مطالعات ويژه جغرافيا و تاريخ ماه كتاب
شد منتشر صفوي
كه است پرتاثيري و حساس مقطع ايران ، در صفويه عصر
و پرداخته تفحص و تحقيق به آن درباره بسياري ايرانشناسان
بعد دورههاي بر را آن سياسي و فرهنگي اجتماعي ، آثار
قدرت كه دارد اهميت جهت آن از عصر اين.كردهاند بررسي
و ميكند پيدا مذهب با تنگاتنگي پيوند آن در سياسي
ماه كتاب.ويژهايمييابند وضعيت مختلف هنرهاي همچنين
مجلد يك در كه را خود و 38 شمارههاي 37 جغرافيا و تاريخ
و اختصاص صفوي عصر درباره مطالعه به ساخته ، منتشر
قرار نظر مورد صفحه در 156 را دوره اين گوناگون جنبههاي
به جغرافيا و تاريخ كتاب نشريه از شماره اين.است داده
.باشد مطالعاتي مرجع خود ميتواند متقن ، مطالب وجود دليل
،"فرانسوي فقيد شناس صفويه اوبن ، ژان آثار كتابشناسي"
مبادي" ،"مجلسي علامه عصر در ايران فرهنگي و علمي تحول"
از شيعه علماي مهاجرت" ،"آن به مربوط تحقيقات و صفويان
ديدگاه از صفوي ايران" و "صفوي عصر در ايران به عامل جبل
اين در كه است مقالاتي ازجمله "اروپاييان سفرنامههاي
مصدق ، اصغر علي دكتر چون محققاني و رسيده چاپ به شماره
دكتر و زرگرينژاد غلامحسين دكتر آغاجري ، هاشم سيد دكتر
.زدهاند قلم باره اين در خيرانديش ، عبدالرسول
مرگ كابوس
محمدي شيدا
.آبعلي پيست.جاجرود پاسگاه.بيست كيلومتر.هراز جاده
پر پيچ ، كنار تختهاي.بود اسكي غوغاي و برف از پر جاده
و پاك هواي و سكوت ولع ، با كه راه از خسته مسافران از
.ميرفتند و ميكشيدند جان مشام در را بازي نشاط
چه...آبعلي دوغ و كباب و جگر سيخهاي و منقلها دود
.بود برف از پر هاشم امامزاده گردنه!شورانگيزي زمستان
آورده بهوجود شديدي راهبندان و كرده سقوط تازه بهمن
.بود
چرخهايش ماشيني.ميشد بيشتر ترافيك...دوم..اول تونل
.بود برخورده كوهها به و شده منحرف جاده از لغزيدهو
.بود مشكل بسيار عبور و افتاده آسفالتها ميان بزرگي سنگ
بارش زير آهنپارهها ، از مچاله آبي ، نيساني آنطرفتر
چند.بود پديدار درهايش و شيشه از خون قرمز رد ايستاده ،
تكيده برف ، و ازخون خيس روي و سر با مردي سوتر ، اين قدم
هم ، از مخالف جهت در پاهايش و داده سنگ به تكيه خويش ، در
بيشكايت دستانش درماندگي و شده پهن خيابان سياهي روي
دور انتهايي روبه بيتحرك ، تنش و بسته زبانش.بود آويزان
.بود مانده ثابت
تماشاي روبه گويا و ملتمس نافذ ، نگاه دو نگاه ، دو تنها
و درد اعماق روبه دريچهاي.بود باز نظارهكنندگان ،
.ميشد منتشر لحظهها بينهايت تا دادخواهي فرياد
مينگريستند تاسف با كه بودند مختصري تماشاچيان همه ، اما
..هزار گريز ، بهانه هزار رويهم ، وعده هزار.ميگريختند و
.بود بغض انفجار چشمهايشميكرد بيداد را دردهايش مرد
.ميخواست كمك و ميزد ضجه نگاهش
بر.بزند فرياد نبود قادر و شكسته پاهايش.نميخورد تكان
چه؟ سر
كه پا دو تنها.بود شده خشك جسدشمرد تا كرد نگاه آنقدر
"حضور" ابديت تا ناپيدايان روبه كه نگاهي و گشته منحرف
.بود گسترده
به ماشينها.بود كوري خلوت جاده كنار بعد ، ساعت چند
پلاستيك روي سكهاي اضطراب با شيشه از و ميگذشتند سرعت
.ميرفتند و ميانداختند خيس و سرد
كتاب معرفي
گذشته خوش روزگار
-اول چاپ /البرز نشر /آزاد نورالدين معتضد ، خسرو:نوشته
.تومان 1900/رقعي صفحه ، 442/نسخه 1650
مشتمل كتاب اول بخش.است بخش دو شامل گذشته خوش روزگار
-مارگير -مار فوزيه ، ميدان بچههاي نامهاي به قصه هشت بر
ديواري ، روزنامه خيالپرداز ، شد ، غيب كه پسركي ژاندارم ،
و مرحومه مادر عكس قاب زرنگار ، -زيبا -حمام كوچه بچههاي
.است شده نوشته معتضد خسرو توسط كه است فراست سريع آقاي
آن در و دارد نام "من محبوب مديرعامل" كتاب دوم بخش
رفاه ، كارشناس نامهاي به آزاد نورالدين از داستانهايي
توهم ، دام ، آبي ، غار من ، محبوب مديرعامل غيب ، تير شريك ،
زيرغلتك ، بازنشسته ، توت ، درخت گربه ، اداره ، و زن
.است رسيده چاپ به حلبيآباد و جديد كابينه
با آنها ، بيشتر در و دارند تاريخي هوايي و حال قصهها ،
آشنا تهران و 30 دهه 20 احوالات و قديم تهران محلههاي
.ميشويم
( سوم جلد ) هنر اهل انديشههاي و هنر
/نوايي مينا:ترجمه /وود پل هريسون ، چارلز:گردآورندگان
اول ، 1379 ، چاپ /كاوش فرهنگ:ناشر /كيايي منصور:ويراستار
.تومان 1300/رقعي صفحه ، 220/نسخه هزار پنج
به آن در كه است جلدي هشت مجموعه از سوم جلد كتاب ، اين
سالهاي 1900 در هنر اهالي انديشههاي و هنر تاريخ بررسي
.ميشود پرداخته تا 1990
|