جهاني ايران و ايراني جهان
ثلاثي محسن با گفتوگو در
;روند دو داراي چشمانداز يك از فرهنگ هر :اشاره
جامعه يك اعضاي.است برخوردار ناخودآگاهانه و خودآگاهانه
درواقع فرهنگي ، عناصر و مولفهها از الگوگيري و پيروي با
، ميپردازند فرهنگ عادي جريان توليد باز به ناآگاهانه
كه اجتماعي ، و تاريخي مهم هنگامههاي از برخي در ولي
روندي فرهنگ ميگردد ، ضروري زيستفرهنگي در دگرگوني
برخلاف جامعه يك اعضاي كه اينجاست و دارد خودآگاهانه
خود فرهنگي عناصر در وبازخواني بازنگري به نخست جريان
آن منفي و مثبت و پسرو و پيشرو جنبههاي و ميزنند دست
امروزه فرهنگي عنصري كه چهبسا.بازميشناسند هم از را
نبوده منفي نهتنها گذشته در آنكه حال كند جلوه منفي
انجام گفتوگويي پايه اين بر.است بوده نيز كارآمد بلكه
متون مترجم و نويسنده و جامعهشناس ثلاثي ، محسن با داديم
جهان" ;اخيرش كتاب درباره انسانشناسي و جامعهشناسي
:ميخوانيم هم با كه "جهاني ايران و ايراني
انديشه گروه
،" جهاني ايران و ايراني جهان" كتاب در شما *
فكري -فرهنگي ويژگي ممتازترين بهعنوان را جهانگرايي
كه است اين من پرسش.برشمردهايد تاريخ طول در ايرانيان
روانشناختيايبه -ملي خصلتهاي چه جهانگرا رويكرد اين
بنيانهاي شكلگيري در خود نوبه به كه داده ايرانيان
است؟ بوده تاثيرگذار آنان هويتي
درباره نه ميكنم صحبت فرهنگي حوزه درباره البته من -
خاصي جغرافيايي محدوده ايران ، ملي حوزه.ايران ملي حوزه
حوزه اما ندارد ، پيشينه سال يكصدوپنجاه از بيش داردكه
نوع در كه دارد ويژگياي ايراني ، يافرهنگ ايران فرهنگي
درميان فرهنگي حوزه اين كه معنا اين به.بيهمتاست خود
و ديگر فرهنگهاي با همكنش در بيشتر جهان ، مختلف فرهنگهاي
است گرفته شكل ديگر فرهنگي عناصر خلاقانه اشاعه و اقتباس
خاص منطقهاي و جغرافيايي موقعيت يك در كه نبوده فرهنگي
بهسرعت كه بوده فرهنگي بلكه باشد شده تثبيت و گرفته شكل
داشته پويش جغرافيايي وسيع حوزه يك در و ميشده جابجا
بر باستاني و سنتي فرهنگهاي بهويژه -جهان فرهنگهاي.است
يك در نزديك ارتباط در كه فرهنگهايي دستهاي:دودستهاند
تعلق و ارتباط و گرفتهاند شكل خاصي جغرافيايي حوزه
تحولاتشان بيشتر و دارند منطقه يا محل يك به شديدي عاطفي
تحولات از كمتر خيلي و گرفته شكل محلي چارچوب همان در
فرهنگ مثلشدهاند متاثر خودشان فرهنگي حوزه از خارج
ديگر دسته.آن جنوبي بخش در هند فرهنگ و چين ژاپن ،
منطقه يك به شديدي عاطفي نزديك تعلق كه هستند فرهنگهايي
فرهنگهاي با همكنش در دائما و ندارند اكوسيستم يا
اين از يكي ايراني فرهنگ.بودهاند خودشان همسايه
ميان در ايراني ، فرهنگ من ، نظر به البته.فرهنگهاست
و برونگرا جهانگرا ، روحيه بيشتر باستاني ، فرهنگهاي تمام
.دارد نيز را ديگران فرهنگي عناصر خلاقانه پذيرش روحيه
در فرهنگي تحول اين و بيهمتاست ايراني فرهنگ جهت اين از
امروز به تا حتي ايرانيان كردار و روانشناسي منش ، اخلاق ،
.است گذاشته تاثير نيز
خاور مناطق به خارجي خبرنگاران كه هنگامي نمونه براي
كه اين از ميكنند تعجب ميكنند ، سفر آسيا و ميانه
و پذيرا روحيه آنها به نسبت اندازه چه ايرانيان
فرهنگي بهاجتماع ورود رو اين ازدارند ميهماننواز
روحيه هيچگونه كه چرا است آسان آنان براي ايرانيان
ايرانيان در را ديگر فرهنگهاي دفع و تدافعي بيگانهترسي ،
و راحت خيلي ايرانيان كه شده سبب روحيه اين.نميبينند
اين و دهند تطبيق بيگانه فرهنگي عناصر با را خودشان سريع
كه معنا اين به باشد ، داشته مثبت نقش يك ميتواند
با تنگاتنگ ارتباط در ايراني اقوام فرهنگي عناصر معمولا
فرهنگهاي برخي برخلاف بودهاست ، خودشان از بيرون جهان
دور آن مطرح تحولات و جهان با همكنشي اين از كه ديگر
سال هزاران مدت كه بوده فرهنگي ايراني ، فرهنگ.بودهاند
روحيه اين و داشته قرار فرهنگي ارتباطات كانون در
اقتصادي ، علمي ، توسعه براي ايراني ، فرهنگ در جهانگرايي
از اقتباس براساس بيشتر كه حال زمان در سياسي و فلسفي
است ، استوار ما فرهنگي حوزه از خارج فرهنگي عناصر
آسانتر و بهتر كه ميكند ايجاد ايرانيان در را استعدادي
.بگذارند سر پشت را اجتماعي و فرهنگي رشد موانع بتوانند ،
باشند نداشته وتحول پيشرفت به نسبت منفي ذهنيت نهتنها
ايرانيها.باشند داشته تطبيقپذير حالروحيه درعين بلكه
علم ، راحت خيلي ميتوانند دارند ، كه روحيهاي اين با
تمام راحت خيلي خلاصه و بپذيرند را ديگران وهنر فلسفه
ميشوداخذ اجتماعي پيشرفت و رشد باعث كه را عواملي
.كنند
سخنانتان خلال از نيز و شما كتاب خواندن از كه آنچه *
لحاظ از ايراني فرهنگ گستره بودن نامشخص درمييابيم ،
فرهنگ ميشود ، درك كه آنگونه.است جغرافيايي حوزه
مرزهاي چارچوب در اينكه درعين دارد ، حضور همهجا ايراني
فرهنگي پيشرفت و تحول هرجاكه ولي هست خودش خاص اقليمي
مرزهاي در ايراني فرهنگ بهتر ، بيان به.دارد حضور باشد ،
و جغرافيايي مرزهاي از فراتر ولي ميپويد خودش جغرافيايي
بايد كه ميكنم فكر.ميكند رفتار و مينگرد خويش اقليمي
و كرديد مطرح شما كه معنايي اين در فرهنگي گستره ميان
است؟ درست گذارد ، تفاوت منطقهاي و جغرافيايي مرزهاي
تاريخ طول در مشخصي مرزهاي كه هرچند ايران فرهنگي حوزه -
از.است مشخص و معين جغرافيايي حدود لحاظ از ولي نداشته
از خارج و داشته گسترش فرهنگي حوزه اين مديترانه تا چين
اتفاقا.نميدانيم ايران فرهنگي حوزه را محدوده اين
ابريشم جاده طول در جهاني فرهنگ و تمدن سال هزار چندين
.است داشته قرار آن كانون در ايران و ميكرده سير
حوزه با را ايران فرهنگي حوزه بخواهيم اگر بنابراين
از وسيعي پهنه يك ميتوانيم بگيريم ، درنظر آن جغرافيايي
جاده شرقي تا غربي سر از كه هيجدهم قرن تا را متمدن جهان
كهموقعيت نيست طور اينببينيم داشت ، امتداد ابريشم ،
تمام در يعني نباشد ، مشخص ايران فرهنگي حوزه جغرافيايي
...و ادبيات معماري ، فلسفه ، هنر ، زبان ، فرهنگي ، حوزه اين
چشمگيري خيلي انعكاسهاي واحتمالا ميخورد بهچشم ايراني
كه اروپايي خانه هر وارد گذشته در مثلا.است داشته
ببينيد را تاثير اين آثار بهوضوح ميتوانستيد ميشديد
حوزه يعني نداريم ، كاري غرب قسمت آن با ما مطمئنا اما
ايران فرهنگي حوزه.نميدانيم آنجا شامل را ايران فرهنگي
ايراني فرهنگ كه ميگيريم درنظر جغرافيايي محيط در را
تاثيرپذيري و تاثيرگذاري و پويش و تحول درحال دائما
تا چين تركستان از كه گفت ميتوان واقعا و است بوده
پرداخت ، سفري و سير و گردش به كسي اگر صغير ، آسياي
كسي حتما كه چرا.نميكرد احساس بيگانه را خودش هيچگاه
بطوطه ، ابن.بگويد سخن فارسي زبان كهبه مييافت را
وسيع حوزه اين در كه كساني همه و ناصرخسرو سعدي ،
نيستند غريبه كه ميكردند احساس بودند ، مسافر جغرافيايي
معلوم پس.كنند برقرار ارتباط آنجا مردم با ميتوانند و
حضوري ابريشم ، جاده مسير در ايران فرهنگ حوزه ميشودكه
.است داشته ملموس و زنده خيلي
فرهنگي گستره شكلدهندهاين عوامل به كه هنگامي *
اگر.ميشوند كشيده بررسي و بحث به چندي مسائل مينگريم ،
ميان شدن واسطه مانند ايران جغرافيايي ويژه موقعيت چه
سرزمينهاي خشكي و هوايي و آب تنوع شرق ، و غرب اقوام
تاكيد اما رود كار به تحليل اين در ميتواند..و ايران
تاريخي) بعدي و ديگر عوامل انگاشتن ناديده و آن بر بسيار
نظر بهميكشاند جغرافيايي جبر به را ما( اجتماعي و
اين ميان مناسبات به كمتر كتابتان در شما كه ميرسد
پرداختهايد؟ عوامل دوگونه
يكي عنوان به را جغرافيايي موقعيت و اقليمي عامل ما !نه
ايراني فرهنگ گستره در تعيينكننده و تاثيرگذار عناصر از
در قومي هر جغرافيايي موقعيت مطمئنا.ميگيريم نظر در
تاثير آن ذهني جهتگيريهاي و رويكردها روحيات ، شكلگيري
.نيست اين تنها اما ميگذارد
دست آن تحليل به شما كه ايران فرهنگي موقعيت پس *
است؟ عواملي چه حاصل يازيدهايد ،
حتي يا هخامنشيان زمان در لااقل يعني زود خيلي ما -
تشكيل را شناوري و وسيع بسيار فرهنگي حوزه يك مادها
بار نخستين براي ايراني اقوام كه وقتي من نظر به.داديم
بار اولين براي شدند ، جهاني صحنه وارد هخامنشيان زمان در
دفع و حذف جاي به يعني.دادند نشان خود از جهاني مسئوليت
ادغامي و جذبي واكنش كه كوشيدند ديگر اقوام و فرهنگها
-ميگويد هگل همچنانكه - بار اولين براي و باشند داشته
خيلي صورت به جهاني همكنش و ارتباط يك جهاني ، تاريخ يك
و شد برقرار (هخامنشيان) ايران ساكن اقوام منسجمميان
يعني نكرديم ، ترك را جهاني صحنه هيچگاه ما نيز پس اين از
تحرك از خود جغرافيايي موقعيت عليرغم ايراني اقوام
فقط كه پسميبينيم.بودند برخوردار پويايي فرهنگي
بلكه نيستند ، دخيل فرهنگي تحليل در جغرافيايي عوامل
گفته كه همانگونه.آورد ميان به بايد نيز را ديگري عوامل
نكرديم ، ترك را صحنهجهاني ما هخامنشيان زمان از شد ،
فرهنگي حوزه همين در مختلف صورتهاي به و پيوسته ما يعني
و داشتهايم حضور وسعتكمتر با چند هر و ضعف و شدت با
به نزديك حضور.كردهايم بازي هيجدهم قرن تا را نقش همان
جهان ، سبب فرهنگي تحولات صحنه در ايرانيان سال دوهزار
كه چرا باشند برحذر طايفهاي و قومي تعصب از آنان كه شده
دارد ، پويش جغرافيايي وسيع حوزه يك در دائما كه قومي
حتي يا منطقه اقليم ، يك به شديدي عاطفي تعلق نميتواند
پديد روحيهاي مساله اين قبل از.باشد داشته خاص فرهنگ
تنها و بدارد ديگر فرهنگهاي به نگاه هماره ميآيدكه
چشم به بيگانه فرهنگهاي به و نكند بومي فرهنگ به تكيه
.ننگرد دشمن
بعدي دورههاي يا هخامنشيان دوره همان از !ثلاثي آقاي *
اندك همان ولي داريم ، دست در كمي نوشتاري مدارك چه اگر
چشمگيري فرهنگ تحول يونان با ، مثلا مقايسه در بازمانده
را انديشه بستگي و جمود نوعي واقع در نميدهد ، نشان را
.ميدهد نشان نيز موارد برخي در
دورهاي؟ چه در_
مسالهنظام.ساسانيان حتي يا هخامنشيان ، دوره همان در *
و اجتماعي نمودهاي از يكي عنوان به شما كه خاصي سياسي
مطرح ايران فرهنگي گستره در جهانگرا رويكرد فرهنگي
نشان مسالهرا سياسي جنبه بيشتر من نظر به كردهايد ،
در جهانگرا رويكرد عنوان به شما كه آنچه شايد.ميدهد
روحيه بازتاب بيشتر داريد ، نظر در ايراني تفكر و روحيه
مردم ذهنيت و روحيه تا بوده سياستمداران و حكومتگران
سياسي؟ چارچوب از خارج و عادي
از بخشي حكومت بلكه نيست ، حكومت نشانگر فرهنگ !ببينيد-
از با باشد ، حكومت يك به وابسته فرهنگي اگراست فرهنگ
و ميرود ميان از نيز خودش خاص فرهنگ آن ، ميانرفتن
.ميدهد دست از را تحول و تداوم فرهنگ
و همهگيري دليل به ايران در.است همين نيز من مقصود *
و عمومي عرصههاي در آن دخالت و دولت يا حكومت وسعت
بوده حكومتي و سياسي روند از تابعي نيز فرهنگ اجتماعي ،
.بود اجتماع هرم راس در دولت ايران در ديگر عبارت به.است
به را اذهان بر تسلط تكنولوژي باستان ، دوران حكومتهادر -
برخورداري دليل به امروزه حكومتها.نداشتند امروزي صورت
زير را خود نفوذ حوزه ميتوانند همگاني رسانههاي از
حكومت يك هيچگاه باستان دردوران.درآورند تسلط
علاقه مورد فرهنگ كه باشد داشته قدرت قدر آن نميتوانست
يعني.دهد رواج شدت به مردم تودههاي ميان در را خودش
گفتهايم ، سخن كتاب آن در ايران خاص سياسي نظام از ما اگر
.است بوده (جهانگرايي) روحيه اين مشوق سياسي نظام آن
براي ايدئولوژيك و سياسي لحاظ به كه آنچه واقع در يعني *
.است بوده آن خواهان سياسي لحاظ از و بوده موثر خودش
از و سياسي دلايل به حكومت ساسانيان ، دوره در نمونه براي
در مسيحيت رواج برابر در رم حكومت با سياسي رقابت جنبه
به سياسي مقطعهاي از ديگر برخي در يا ميكند سكوت ايران
ضرورت ديگر به بعدها و مانويانميپردازد حمايتاز
...و ميزند دست آنها كشتار به سياسي
اين در ما و است ساله پانصد دوره يك ساسانيان دوره -
و ديني تعصب كوتاه ، دوران يك از غير به پانصدساله دوره
همين در صورت هر به ولي.نداشتهايم فرهنگي ايستايي
توسعه و پيشرفت از حاكي كه داشتهايم مقاطعي دوران ،
هخامنشيان دوره در شود مي گفته اينكه.است بوده فرهنگي
نداريم ، يونان با مقايسه در مثلا توجهي قابل فرهنگي اثر
را هخامنشي معماري هخامنشيان ، دوران همان درنيست درست
اقوام هنر از يافته تركيب است هنري چه اگر كه داريم
اين.ويژهخودراداراست مشخصه و هويت ولي پيشين ،
آن ، از گذشته.مييابد تداوم صفويه دوره معماري تا معماري
.است داشته رواج مذاهب دينهاو انواع نيز ، دوره اين در
ارشاد محمدرضا:از گفتوگو
دارد ادامه
|