ايران مردم قصههاي در (ع) علي
و بلند بسيار ايراني قصههاي در (ع)علي حضرت جايگاه *
ابتدا قصهها در (ع)علي مقام فهم براي اما.است ممتاز
شناخت را قصه بايد
و كودك ذهن در را صحيح اعتقادات ميتوان قصه راه از *
را پيچيده و فلسفي مباحث پذيرش آمادگي كه مردم آحاد
كرد جايگزين ندارند
قدس ايطاير كن راه بدرقه همتم
نوسفرم ومن مقصد ره است دراز كه
حافظ
و "قصه" واژه دو.است (ع)علي حضرت قصههاي باب در سخن
ادب اما دارد ، ويژهاي معنايي بار كدام هر "(ع) علي"
(ع)آفرينش ، علي رادمرد مقدس ساحت از ابتدا ميكند اقتضا
حضرتش بيپايان شخصيت فرازهايياز با و نموده اجازه كسب
حضرت بويژهقصههاي قصه تاثير كرده ، سپس آغاز مطلبرا
پاك اعتقاداتايرانيان و باورها شكلگيري در(ع)علي
.گيريم پي را نهاد
بزرگترينمردان از اميرالمومنينيكي به ملقب(ع)علي
اول وامام پيامبر داماد و عم پسر اسلامو تاريخ
از بسياري (ع)علي شخصيتحضرت درباره.شيعياناست
كتابها و فرسايينموده صاحبنظرانسخن و انديشمندان
از يك هيچ درباره اسلام تاريخ كهدر طوري به نوشتهاند ،
.است نشده نظر اظهار حضرت آن اندازه به اسلامي شخصيتهاي
پانزده گذشت از بعد هنوز امام ، بارز شخصيت همه اين با
شناخته هرگز و است نشده شناسايي بايد كه آنچنان قرن
كه است رفيع آنچنان مبين امام آن شخصيت زيرا.شد نخواهد
.است عاجز آن جزييات تمام به دستيابي از انسان انديشه
:فرمودهاند حديثي در اسلام عظيمالشان پيامبر چنانچه
خدا جز نشناخت كسي مرا من ، و علي جز نشناخت كسي را خدا"
".من و خدا جز نشناخت كسي را علي و علي و
خارقالعاده (ع)عيسي حضرت تولد چون عليبنابيطالب تولد
با و كعبه خانه ;مكان مقدسترين در (ع)علي.بود خدايي و
را نامش.نهاد هستي جهان به پا الهي فرشتگان كمك
;خدا بنده مقربترين روي به را چشمانش و برگزيد پروردگارش
.گشود (ص)رسولالله
در سالگي ده در و بود امين محمد دست يافته پرورش علي
را اسلام كه بود كسي نخستين بيگناهي و پاكي نهايت
افتخار اسلام صدر مسلمانان از كدام هيچ چنانچه.پذيرفت
بخشي آنان مقربترين حتي نداشتند ، (ع)علي چون را مسلماني
سپري خودپسندي و آز و الحاد و كفر در را خويش زندگي از
.كردند
نخستين يار چون يار نباشد
پيشين معشوق چون معشوق هر نه
بود آگاه سنت و قرآن به و شناخت خوبي به را اسلام (ع)علي
پروردگار با ارتباط و زندگي شئونات و كارها تمام در و
داشت ، جا يك را كمالات مجموعه (ع)علي.بود بينظير يگانه ،
بيرون انسان قلم و انديشه از كمالات آن تمام توصيف اما
.است
هيهات ميپزد بحر حوصله خيال
انديش محال قطره اين سر در چهاست
روم سرفكنده و گريان ميكده كوي به
خويش زحاصل آيدم همي شرم كه
استادش و پرورشدهنده زبان از را (ع)علي است بهتر و
.شناخت
بشناساند ، (ص)مصطفي محمد خدا ، پيامبر بايد را علي آري
در ميزان معني":پرسيدند (ص)مرتبت ختمي حضرت از چنانچه
ميزان.است علي ميزان":فرمودند پيامبر "چيست؟ قرآن
الهي فرمان واقعيت به باشد نزديكتر علي به هركسي اعمال
".است نزديكتر
(ع) علي حق در (ص)پيامبر كه را صفاتي از بخشي
:از عبارتند است شده تصريح بدان عامه كتب در و فرمودهاند
سر جايگاه علي پيامبر ، و خدا تصديقكننده نخستين علي
پيامبر ، ياريرساننده علي پيامبر ، علم وارث علي پيامبر ،
كشنده علي اوست ، پيامبرسرور كه هر سرور علي
پيشواي مومنان ، علي ياور علي ستمپيشگان ، و پيمانشكنان
هدايتگر ، علي خدا ، شير علي خدا ، شمشير علي پرهيزگاران ،
دادگرترين و مهربانترين علي نهاد ، پاك امامان پدر علي
عارفان ، قبله علي خدا ، يار علي زيردستان ، به نسبت مردم
علي مردم ، دستترين گشاده علي مردم ، پردلترين علي
داماد علي مردم ، شكيباترين علي دوزخ ، و بهشت قسمتكننده
علي هدايت ، نشان علي مردم ، بر خدا حجت علي پيامبر ،
علي پيامبر ، سپرنده خاك به علي مومنان ، پرمصيبتترين
علي نواز ، مردم علي ناخوش ، امور و شدايد همه در پيشگام
امين علي جوانمرد ، علي خدا ، دوست علي مردم ، بينيازترين
علي پيامبر ، سنت كننده زنده علي آسمانها ، و زمين اهل
علي نيكوكاران ، امير علي درآيد ، بهشت به كه كسي نخستين
بينوايان ، و يتيمان پدر علي خدا ، سوي به مردم تلاشگرترين
امنگاه علي ضعيف ، هر پناهگاه بيوهزنان ، علي ياور علي
گرههاي گشاينده علي خدا ، استوار ريسمان علي هراسان ، هر
و مغفرت در خدا گشاده دست علي خدا ، زبان و چشم علي سخت ،
.كوثر در رسولالله امين علي علم ، شهر در علي رحمت ،
و بود (ع)علي والاي و بيشمار صفات از گوشههايي اينها
مردم زندگي متن در (ع) علي كه است شده سبب ويژگيها همين
.دهد جهت و سمت آنان اعتقادات و فرهنگ به و گيرد جاي
از پر ايران مردم فرهنگ و رسمي فرهنگ كه نيست بيسبب
مردم.است (ع)علي مولا از حديث و نقل و تعبيرات اشارات ،
امام والاي كردار و منش از تاسي با حضرتش شيعيان و ايران
.ميبخشند نجات و ميكنند بيمه را خود دنياي و دين خويش ،
وجود عرصه پابه كودك كه زماني از مردم فرهنگ قلمرو در
(ع)علي به عشق آن در كه مادرانه لالاييهاي ميگذارد ،
ترانه و شعر آن از پس مينوازد ، را او سامعه ميزند موج
و روح است ، همراه (ع)علي نام با كه نوازشهايي و ناز و
(ع)علي نام با را او جان گوش و ميدهد پرورش را كودك روان
كار و مذهبي و ملي اعياد و سرور و جشن در.ميسازد آشنا
چيز همه به كه است(ع)علي نام اندوه و غم حتي و تلاش و
.ميبخشد جهت و بو و رنگ
كارها كه اوست.گرههاست بازكننده و مشكلگشا علي آري
كه آنجا تا ميكند ، هموار را دشوار راههاي و آسان را
به او ياد و نام با را نفس آخرين حضرتش ، ارادتمندان
فشار و ظلمت از رهايي براي و مينمايند تسليم جانآفرين
.ميكنند ثبت را (ع)علي نام خويش كفن بر قبر
.است مردم قصههاي يكهتاز (ع) علي اعتقاداتي چنين با
(ع)علي مدح و خدا ياد با اغلب قصهها راويان و گويندگان
با نيز قصه اوج در.ميرسانند انجام به و آغاز را قصه
.ميگيرند پي را قصه و ميكنند تازه را نفس علي يا گفتن
رسا صداي با را علي مدح آنچنان نيز قهوهخانه نقالان
شنيدن آماده را او گوش و شاد را شنونده روح كه ميخوانند
از كه سخنوران دور نهچندان گذشتهاي در.ميكنند نقل
(ع)علي نام و ياد با بودند مولا ارادتمندان و دوستداران
و ميبستند سردم قهوهخانهها در رمضان ماه آخر دهه در
زورآزمايي و غزلخواني و قصيدهگويي و مديحهسرايي به
حكايت نقل در نيز خوانان شاهنامه.ميپرداختند ادبي
هماورد را علي تنها و ميجويند مدد (ع) علي از شاهنامه
.مينمايند معرفي رستم جنگ پيروز
(ع)علي حضرت جايگاه و است ديگري دنياي قصهها ، دنياي آري
فهم براي اما.است ممتاز و بلند بسيار ايراني قصههاي در
در زيرا شناخت ، را قصه بايد ابتدا قصهها در (ع)علي مقام
ذهن محصول قصه.ميسازد مسحور را همه كه است افسوني قصه
قصه.است امروز به تا آفرينش آغاز از انسان انديشه و
بخشي قصهاست تاريخ گذر در انسان گوناگون تجربيات حاصل
و ميدهد تشكيل را وملتي قوم هر معنوي ميراث از
و فرهنگي پسزمينههاي و سنتي هاي ارزش بيانكننده
انسانزاده با قصه.است اجتماعي مسائل و روانشناختي
دوباره و ميميرد انسان با ميكند ، رشد انسان با ميشود ،
.مييابد حيات تجديد
شنيدن با كودك و ميشود بالنده كودك روح و جان قصه با
.ميشود زندگي ناهنجارهاي و هنجارها پذيرش آماده قصهها ،
بيبهره قصه از كودكي در كه آنان است ، كرده ثابت تجربه
درمانده اگر پيچيده مسائل حل از زندگي در بودهاند ،
.نداشتهاند هم را لازم كارايي نبوده ،
بازگو كودكان براي تنها قصه كه نيست معنا بدان نكته اين
و زن كلان ، و خرد ;جامعه اعضاي تمام بلكه.است ميشده
هر وزيران و اميران و پادشاهان حتي و ندار و دارا مرد ،
گم و ميبردهاند بهره قصه از خويش حال فراخور به كدام
قصه واقع در.ميجستند قصهها لابلاي از را خود كردههاي
.است انسان نوع احوال ترجمان و حال زبان
كارايي و بوده توجه مورد آنچنان معنوي ، ميراث اين قصه
لازم كه جا هر در هم عالميان پروردگار كه است داشته
جاري انسان جان و ذهن در زلال آب چون سخنش كه ميديده
آن مصداق و داده قرار مخاطب را انسان قصه زبان با شود
.است مجيد قرآن حكمتآموز و شيرين قصههاي
هم باز متنوع كننده سرگرم ابزارهاي وجود با نيز امروزه
و افسانهها كه دريافتهاند پژوهندگان و انديشمندان
فكري رشد در سرگرمياند ، سالمترين آنكه بر علاوه قصهها
كه است شده ثابت همچنين.ميباشند موثر بسيار نيز كودكان
.زمان گذر در انسان سرگذشت از نانوشته ، است تاريخي قصه
قصه در كه را آنچه حتي و شنود جان گوش با بايد را قصه پس
باشد چراغي تا سنجيد زندگي واقعيات با است ذهن از دور
:آري ناخالصيها ، و ناهمواريها تشخيص براي
است پيمانه چون قصه برادر اي
است دانه مثال وي اندر معني
عقل مرد بگيرد معني دانه
نقل گشت گر را پيمانه ننگرد
فرهنگ انتقال و حفظ در آن اهميت و قصه شناخت به توجه با
مومن و فهيم نياكان كه درمييابيم تعقل كمي با جامعه ، يك
قصه راه از كه دريافتهاند فراست به ايرانيان دورانديش و
كه مردم آحاد و كودك ذهن در را صحيح اعتقادات ميتوان
جايگزين ندارند را پيچيده و فلسفي مباحث پذيرش آمادگي
و روانشناسان توجه مورد هم امروزه نظريه اين.كرد
مردم عامه كه را فلسفي مباحث چنانچه دارد ، قرار متفكران
و شيرين و آسان داستان ، و رمان قالب در گريزانند آن از
.ميدهند عمومقرار استفاده دسترس در درك قابل
قصههاي بيان با كودكي آغاز همان از ما آگاه نياكان
ديني شخصيتهاي و دين به علاقهمند را كودكان مذهبي
را كودك اعتقاد و ايمان آموزش ، گونه اين.ميدادند پرورش
نميتوانست ترفندي هيچ كه ميكرد محكم و استوار چنان آن
و ايمان و كند رخنه او روان و روح در زندگي مسير در
.سازد متزلزل را او اعتقاد
بايد كه آنچنان ديني و مذهبي قصههاي كه صدافسوس و افسوس
و نگرفته قرار شناسان قصه و گردآورندگان توجه مورد
از ما فرزندان و شده سپرده فراموشي به آنها از بسياري
.گشتهاند بيبهره فرهنگي موهبت اين
به مربوط قصههاي ديني ، و مذهبي قصههاي از مهمي بخش
صفات تمام (ع)علي حضرت قصههاي دراست(ع)حضرتعلي
همگان براي درك قابل و ساده زباني با(ع)علي مولا
ذهن با كودك.است شده بيان نوجوانان و كودكان بهويژه
امامان و پيامبر خدا ، با قصهها ، اين شنيدن با خود ، ساده
زبان از عزيزانش ، عزيزترين زبان از هم آن ميشود ، آشنا
رشد براي كه همانگونه مادر.بزرگ مادر و مادر
در قصه گفتن با ميخوراند ، او به جان شيره جگرگوشهاش ،
.است سهيم نيز او انديشه و روح پرورش
كه درمييابد كودك بتدريج (ع)علي حضرت قصههاي شنيدن با
سختيها همه و دشمنان همه بر پيروزي توان فرزندانش و علي
(ع)علي از عميقي عشق چنان آن قصهها اين تكراردارند را
و پراكنده تندبادي هيچ با كه ميدواند ريشه كودك جان در
كه است اولينواژگاني جزو (ع)علي نام.شد نخواهد خشكيده
با.ميآموزد قصه و متل ترانه ، لالايي ، راه از كودك
از كودك كه هرگاه قصهها ، راه از و مادر و پدر تقليداز
يا و ميكند بلند را سنگيني شيء يا برميخيزد زمين
شيرين زبان همان با ميآيد پيش برايش حادثهاي
در ها عليگفتن يا اين و ميگويد "علي يا"كودكانهاش
.بود خواهد او ياور و يار مشكلات ، و زندگي مسير
از دستگيري و فتوت جوانمردي ، از سخن كه جا هر قصهها در
كسوت در (ع)علي بيدرنگمولا آيد ، ميان به محرومان
چون سبزپوش ، اسبسواري نورانيو سيدي فرزانه ، پيري
پاك قهرمان به را نجات راه و ميشود ظاهر غيبي امدادي
را خود بيآنكه و بيدرنگ آنگاه ميدهد ، نشان قصه نهاد
با هم قصه قهرمان.ميشود خارج صحنه كنداز معرفي
وزشت اهريمنان و ديوان بر خويش مولاي راهنماييهاي
و فروغ را تاريكوبيپايان راه و ميشود پيروز طينتان
.ميبخشد روشنايي
امام براي است ناممكن عادي انسان براي اگر كارها اين
حركات و اراده علم ، شيعيان اعتقاد به زيرا است ، آسان
طي امام پس.است تفويضشده وي به خداوند جانب از امام
حاضر نفس آخرين در دوستانش بالين بر و ميكند الارض
.مييابد در را درماندگان آشكار و دردپنهان و ميشود
از و ميكند درك خوبي به را امام صفات اين قصه فهيم راوي
است شنيده بارها كه هم قصه شنونده ميبردو استفاده آنها
است ، ستمكاران دشمن و درماندگان و بينوايان حامي (ع)علي
قصه بر كه ونااميدي وياس ميشود وسوار سيد پيرو آن شيفته
.مييابد تغيير پيروزي و اميد نور به و افكنده سايه
و حقايق از بسياري كه داشت توجه بايد نيز نكته اين به
قالب در بوده ، دشوار انسان براي دركآنها كه مجهولاتي
و يافته تحقق تاكنون آنها از برخي كه است شده بيان قصه
مجهولات از بسياري آينده در انسان ، آگاهي و علم گسترش با
پروازانسان داستان چنانچهيافت تحققخواهد نيز ديگر
به انسان ديرين آرزوهاي از يكي قصهها و اسطورهها در
.پيوست حقيقت به گذشته قرن در كه است ميرفته شمار
نيست ، مستثني قاعده اين از هم (ع)علي حضرت قصههاي
و خدا جز كسي را علي"شد اشاره كه گونه همان مضافا
(ع)علي امام درباره مجهولات از بسياري پس "نشناخت پيامبر
.است نگشته معلوم هنوز عادي انسان بر
دانه آنها در كه هستند وظرفي پيمانه قصهها اين حقيقت در
بايد و گرفته جاي(ع)علي حضرت كمالات و صفات يعني معني ،
است شده وارد حضرت آن درباره كه احاديثي و اخبار با
.گردد آشكار آنها واقعي معني تا شوند سنجيده
توسط نبي ، آدم زمان در اژدها دست بستن قصه روي اين از
مادر و فارسي سلمان با حضرت آن برخورد يا (ع)علي حضرت
وجود تولد از پيش هم آن شير ، چنگال از آنها رهايي و خويش
(ص)مرتبت ختمي حضرت معراج درباره كه حكايتهايي يا مباركش
و لاهوتي زمان آن در (ع)علي حضرت با ايشان وديدار
آياتي با بايد همه و همه است ، مشهور مردم نزد كه ملكوتي
و (ص)محمد نور خلقت جمله از گفتهها ، و احاديث و قرآني
هضم قابل تا شود سنجيده آفرينش آغاز در خاندانش و (ع)علي
.گردد فهم و درك و
نظر مورد (ع)علي حضرت قصههاي در همه از بيش آنچه اما
به ارادت و عشق و ايمان روح ايجاد دارد اهميت و است
.است مردم آحاد براي قصهها راه از خاندانش و (ع)علي
استوارايجاد و محكم حصاري ميتوان قصهها اين بوسيله
مذهبي و ديني شعاير به پيش از بيش را مردم و كرد
.كرد علاقهمند
صالحي خسرو -وكيليان احمد
|