انداموارگي نظريه و اسپنسر - فارابي
اشاره
و فارابي ابونصر انداموارگي نظريات مقايسه به حاضر مقاله
تشابه وجود تا است كرده سعي و اسپنسرپرداخته هربرت
و يونان از ارگانيسمي نظريه.سازد آشكار را آنان وتفاوت
اجتماعي متفكران و بوده مطرح امروز به تا باستان روم
كار به را آن اجتماعي پديدههاي بيشتر و بهتر شناخت براي
بناي عنوان به كه نظريهاست همين و ميگيرند
در زير مقاله ودر گرفته قرار استفاده مورد كاركردگرايي
اساسي موضوعات از يكي و بهكاركردگرايي نظري چارچوب قسمت
.است شده ويژه توجه الگوها يعني آن
انديشه گروه
ارگانيسمي نظريه و كاركردگرايي
دربرميگيرد را گرايشهايي "كاركردي جامعهشناسي اصطلاح"
جامعهشناسي در تبيين اصلي بستر را كاركردي ديدگاه كه
در را كاركردي تحليل جامعهشناسانروش اين.ميدانند
.ميدارند اعمال اجتماعي هاي پديده مورد
نظام هر در كه است فرض پيش اين داراي كاركردگرايي ،
و ميپردازد كار به جهتيخاص در يكپارچه كلي اجتماعي ،
كه نيست معني آن به ايناست نهان غايتي داراي درنهايت
مثبت كاركرد داراي جامعه يك يا فرهنگ يك عناصر تمامي
.باشند
اجتماعي تعادلنظام اصل كاركردگرايان اساسي اصول از يكي
.دهند اهميت اجزاء وحدت به كه ميشود موجب اينامر.است
به آميخته ، در يكديگر با متشكله اجزاء و كل آنان نظر در
نسبت نگرش اين.كردهاند واحديپيدا هويت و رسيده وفاق
زيرا است ، مناسب بسيار الگوسازي براي اجتماعي زندگي به
دهد كهنشان است اين در(1)الگويي نظريه يك اصلي قدرت
پيوند هم به ظريفي صورت به مختلف اجزاء كل ، يك در چگونه
.كردهاند پيدا ووحدت يافته
اجتماعي انديشه در الگوها
و انديشمندان و فلاسفه اكثر كه است معتقد "روشه گي"
بحث به اجتماعيانسان زندگي درباره كه محققان
توسل تصاوير ، بعضي يا مشابهت به همواره پرداختهاند
به كنند ، معرفي خود نزد در را جامعه بتوانند تا جستهاند
و چندگانه غامض ، است امري اجتماعي واقعيت كه دليل اين
اين داردكه توانايي كمتر انسان ذهن كه حدي به فرار
آنكه براي پس.كند درك آن پويايي و كليت در را واقعيت
و اجزاء به را آن و گفت سخن پيچيده واقعيت اين از بتوان
كامل جوامع كه منظور بدين يا كرد تجزيه متشكلهاش عناصر
اين.بپردازيم "قياس" به مجبوريم شوند ، مقايسه يكديگر با
شناختهتري و ساده موجودات و اشياء با پيچيده جامعه قياس
.ميشود اطلاق "الگو" آن به اصطلاحا كه ميگيرد انجام
تقسيم "غيرمادي" و "مادي الگوهاي " به ميتوان را الگوها
الگوهاي كه است اين دو آن ميان اساسي تفاوت (2).كرد
استفاده عيني موارد مشابهت براي عيني چيزهاي از مادي
چيزهاي تشبيه براي (غيرمادي)صوري الگوهاي ولي.ميشود
طور بهميشود متوسل رياضي و ذهني ساختارهاي از عيني
:دارد وجود مادي عمده الگوي نوع دو جامعهشناسي در كلي
داراي كه (غيراندامي)(3)ميكانيكي الگوهاي (الف)
مختلف جنبههاي شناخت براي و هستند خاصي پيچيدگيهاي
رودخانه آب جريان ;فيالمثلميشوند گرفته كار به زندگي
در (ب).دهيم مطابقت اقتصادي شريانهاي جريان به را
شناخت براي انسان بدن و زنده اندام ،"اندامي الگوهاي"
فارابي ، ارسطو ، افلاطون ، .گيرد قرار الگو عنوان به بهتر
مثل ، .گرفتهاند خدمت به را (4)مدلي چنين..اسپنسرو
در اجتماعي كار تقسيم و انسان سر به جامعه رهبر تشبيه
.زنده موجود بدن در الاعضاء وظايف تقسيم به جامعه
ارگانيسمي نظريه
نظر در موجوداتي ، همچون جامعه ارگانيسمي نظريه در
زيست قياسهاي طريق از آنان كاركرد تبيين و ميآيند
(1844-1922)اسپيناس نظريهاز اين.ميگيرد صورت شناختي
از مجموعهاي كه است بزرگ اندامي جامعه ، او زعم به.است
را جامعه كه آنان تمامي.آنند سلول همچون جوارح و اعضا
تطور ، از مراحلي آن ، براي و ميدانند زنده موجودي همچون
در ميانگارند ، زنده و طبيعي پديدههاي مشابه تقريبا
دارند ، تاكيد آن گوناگون اندامهاي و جامعه كل بر حال عين
.ميآيند شمار به مكتب اين جزء
نظريات باستان ، هند مقدس كتب در ،"لوي" و "سيسرو"آثار در
و كنت آگوست فارابي ، ، ارسطو افلاطون ، چون انديشمنداني
.ميخورد چشم به بحث اين اسپنسر
اسپنسر و فارابي انداموارگي انديشه بررسي
اجتماع تشكيل فلسفه -1
براي انسانها معتقدندكه دو هر اسپنسر و فارابي
تن اجتماعي زندگي به روحي و جسماني نيازهاي به دستيابي
قواي در آدميانهم":فارابيمينويسد.ميدهند در
خود ، كمالاتممكن برتري وصول به ميل در هم و خود وجودي
انجام متكفل تنهايي به يك هر كه بسيارند اموري به محتاج
گروهي به احتياج آن انجام در بلكه و نميباشند امور همه
آن مايحتاج از امري انجام متكفل آنها از يك هر كه بود
وصول انسان افراد از فردي هيچ براي كه سبباست بدين بود
ممكن است نهاده او براي طبيعياو فطرت كه بدانكمالي
(5)".بسيار تجمعگروههاي و بواسطهاجتماع مگر است نبوده
ديدكاركردي با را انساني گيريجوامع شكل اسپنسر
زندهها از ترس تضاددرونگروهيبه.است نگريسته
اجتماعي قراردادهاي تشكيل به زندهها از ترس و ميانجامد
بقاء حفظ ديگر تعبير به (6)برميگردد ، وجامعه دولت و
.ميكشاند جمعي زندگي به را آدمي كه است
:رسيد استنباطزير به ميتوان فوق مطالب از پارهاي از
سودشان به اجتماعي زندگي كه معتقدند آنها دوي هر:الف
انسانها به نيازها از بعضي كردن برطرف در ميتواند و است
.رساند مساعدت
اجتماعي قرارداد به تن اراده و واختيار تعقل با آدمي:ب
.ميدهد زندگيجمعي و
برطرفنمودن براي متفكر ، آدمي دو هر نظر به:ج
.دارد احتياج اجتماعي كار تقسيم به نيازهايشان ،
سعادت و نميآيد دست به كار تقسيم با جز آدمي كمال:د
.جمعياست بلكه نيست فردي امر
است اين در اجتماعي متفكر دو اين نظر اختلافدر تنها:ذ
كمالات دستيابيبه تشكيلاجتماعرا فارابيلزوم كه
برطرف در را تشكيلاجتماع لزوم اسپنسر ولي ميداند ،
.ميداند بقاء حفظ و زندهها از ترس كردن
اسپنسر و فارابي اشاره مورد الگوهاي -2
روشن و برايتبيينبيشتر اجتماعي متفكران و فيلسوفان
.يازيدهاند مشابهتدست به مساله زواياييك شدن
فارابي توسط شده كاربرده به الگوهاي:الف
مدينه" - فاضله مدينه به تامالاعضاء بدن شباهتتعاون -
در آن همهاعضا كه بود تامالاعضاء بدني مانند به فاضله
(7)".كنند تعاون ادامهزندگي و تماميت راه
(مرئوس رئيسو) مخدومي و مراتبخادمي تعميمسلسله -
فاضله مدينه به زنده موجودات
عضو" فاضله مدينه رئيس با رئيسهبدن مشابهتعضو -
بود تمامتريناعضاءآن و بالطبعكاملترين بدن رئيسه
روساي ويژه كه است كارهايي از برتر آثاراو افعالو كه
جهات همه در و شريفتر نيز فضايل در استو دوم درجه
(8)".است همينطور نيز مدينه رئيس وضع.است اكمل
مراتب مانند به را مدينه مراتباجزاء فارابيسلسله -
.طبيعيميداند نظام در
تغلبيهبه مدينه اجتماعاتتوسط و مردم غلبهبر -
.است جانوران ديگر جانورانوموجوداتبر مانندغلبه
نيز جوامع تقسيمبندي به را ومخدومي خادم بحث فارابي -
.ميكند مربوط
ده وضع كه آن جز مدينهاند مردم خاطر به دو هر وده محله"
محله وضع و است شهر خادم ده كه است حال بدين شهر به نسبت
".است مدينه اجزاء از جزيي محله كه حال بدين شهر به نسبت
(9)
مزارع هرز علفهاي درحكم را خودسر و خودرو گروههاي فارابي
را آنها از پارهايميكند زراعتمقايسه در خار يا
را ديگر برخيميداند مانندميمون به نما انسان حيوانات
ادامه در وي ميكند ، مقايسه درنده و وحشي حيوانات با
اعمال قبيلانسانها دربارهاين كه نظامي:است معتقد
صورتپارهاي بدين.باشد حيوانات حدود در بايد ميشود
باركشموردبهرهبرداريقرار مانندحيوانات به آنها از
بايدمانندحيوانات نميباشند مفيد كه آناني و گيرند
.شود برخورد آنان با زيانآور
و ميكند مقايسه روحي امراض با را جسماني امراض فارابي -
و ميشوند مبتلا تب به كه كهكساني همانطوري مينويسد
امراض به كه هستند نيز كساني ميبرند ، لذت تلخ چيزهاي از
و حالات از متخيله قوه فساد اثر در و شدهاند دچار روحي
.ميبرند لذت مكتسبهپست هيات
اسپنسر نظر مورد الگوهاي:ب
و ميكند مقايسه رشدبشري با را جوامع اسپنسرتكامل -
كودكي دوران از انسان رشد مانند جامعه استكه معتقد
(جهش) ميانبري راه و ميپيمايد را كمال سن و ميشود آغاز
.ندارد وجود برايش
ميداند فردي ارگانيسم مانند را اجتماعي ارگانيسم وي -
شرايط با توازن به تا بپذيرد را دگرگوني چندان بايد كه
.يابد دست محيطياش
هر به كه ميداند زندهاي اندامهاي مانند را جامعه او -
پيچيدگي بر فزوني باعث گردد افزوده آن حجم بر ميزان
.ميگردد آن ساختاري
انسان با رهبر بدون ساده جامعه بين شباهت به شدن قائل -
.سر بدون
جامعه با زنده اندام ميان شباهت و تفاوت -3
اسپنسر:الف
را ما كه چيزهايي ساير و جامعه ميان مقايسه با اسپنسر -
دايمي روابط كه ميرسد نتيجه اين به كردهاند ، احاطه
دايمي روابط به شبيه جهات بسياري از جامعه يك اجزاي ميان
دو ، اين ميان تشابه وجه اولين.است زنده موجود اعضاييك
گسترش بر علاوه رشد اين.است تكامل و رشد مسير در حركت
به نيز را ساختاري افزايش و پيچيدگي ابعاد ، و اندازه در
و فردي ارگانيسم يك ميان ديگر ، عمده شباهت.دارد دنبال
(10).است اجزاء ميان وظايف تفكيك در اجتماعي ،
اسپنسر نظر از جامعه با زنده اندام ميان تمايز
حال ميدهند ، تشكيل را يكپارچهاي كل حيوان ، يك اجزاي -
(11).ميسازند را هم از مجزايي كل جامعه ، يك اجزاي آنكه
از خاطر به ميكانيكي همبستگي دوركيم ، نظر به اينكه توضيح
.داد ارگانيگي همبستگي رابه خود جاي سنتها ، پاشي هم
اجزاء ميان شباهت و همانندي خاطر به نه همبستگي اينجا در
به يعني.است فزاينده تمايز خاطر به همبستگي بلكه است
به افراد نياز اجتماعي ، كار تقسيم و اجتماعي تمايز خاطر
جديدي همبستگي باعث عامل همين شدهلذا مضاعف يكديگر
.است شده
يك تشكيلدهنده زنده واحدهاي اينكه خاطر به لذا -
بيشتري آزادي چسبيدهنيستند ، هم به اجتماعي ارگانيسم
(12).دارند زنده موجود يك اجزاي به نسبت
همبستگي عامل عنوان به كار تقسيم عامل بر علاوه وي -
اجزاي برقراري عامل عنوان به نيز زبان به ارگانيكي ،
.ميكند ياد سازنده
برخي كه است نحوي به كاركردها تفاوت و تعدد اندام ، در -
وظيفه انجام انديشه و احساس مركز صورت اجزاءبه از
.ندارد وجود تفاوتي چنين اجتماعي اندام در ولي ميكنند ،
(13)
حال آمدهاند ، پديد كل مصلحت براي اجزاء اندام در-
حوائج ارضاء منظور به جامعه كل انساني ، جامعه در آنكه
(14).است آمده پديد افراد
اندام والا موجودي چون را جامعه تمايزات اين با اسپنسر
فردي اندامواره يك از جهات بسياري از كه ميكند معرفي
.است پيشرفتهتر و برتر
فارابي:ب
زنده اندام بين شباهتي كه چند هر اسپنسر مانند به فارابي
:دارد اشاره نيز آنها تفاوتهاي به ولي است قائل جامعه با
خود هم بدن اعضاي":ميداند چنين را تمايزات اين فارابي -
قوتهاي از عبارت آنها براي حاصله هيئت هم و است طبيعي
افراد) بودند طبيعي چه اگر مدينه اجزاء و بود طبيعي
كارهاي افراد آنها بواسطه كه ملكاتي و هيئت لكن و (مدينه
.است ارادي بلكه و نيست ميدهندطبيعي انجام را مدني
اجتماع و مدينه خاطر به مدينه افراد كه رذايل و فضائل)
.(طبيعي و غريزي طور به نه است ، ارادي ميدهند انجام مدني
(15)
:توجه خور در نكات
طور به را خود وظيفه زنده اندام فارابي نظر به:اولا
ميدهند ، انجام اجبار و باغريزه همراه تعقل بدون و اجبار
و تعقل و اراده طور به را وظيفهشان مدينه افراد ولي
براي كه آگاهند خوبي به مدينه اعضاي.ميكنند عمل آزادي
دست از را خود آزادي از مقداري بايد سعادت به دستيابي
.بدهند
توافق مورد جامعه اندام و اختيار و آزادي بحث:ثانيا
.است متفكر دو هر
تعاون انواع و (16)اجتماعي كار تقسيم -4
اجتماعي كار تقسيم:الف
سوي از اجتماعي پديده يك عنوان به بار نخستين كار تقسيم
پديده يك عنوان به سپس و است شده مطرح سياسي اقتصاددانان
نام و گرفته قرار زيستشناسان قبول مورد زنده اندامهاي
چيزي همان است ، گرفته خود به را فيزيولوژيك كار تقسيم
يك عنوان به حيواني جامعه مانند را انساني جامعه كه است
.ميكند ابقاء زنده كل
و ساده جامعه سطح دو در ميتوان را اسپنسر كار تقسيم
:كرد مطرح پيچيده
پيچيده و ساده جوامع در اجتماعي كار تقسيم -
سطح در كار تقسيم ساده ، جامعه در كه است معتقد او
است شكارگر هم جوامع اين از فردي هر.است برقرار ابتدايي
كشاورزي يكجانشين جوامع پيدايش با اما.جنگجو هم و
موازات به.ميشوند متمايز هم از افراد نقشهاي
كردن پيدا تفاوت و اجتماعي كل يك اجزاي گشتن ناهمانندتر
.مييابد افزايش نيز متقابلشان وابستگي افراد ، نقشهاي
اميل (17)"ارگانيكي همبستگي" و "ميكانيكي همبستگي")
نظريات (است صدق قابل اينجا در دقيقا (18) دوركيم
به.دارد كلي شباهت كار تقسيم مورد در دوركيم با اسپنسر
در اجتماعي ، كار تقسيم و اجتماعي تمايز علت دوركيم نظر
افزايش اسپنسر و است نهفته (19)اخلاقي و مادي تراكم
.(20)!ميداند موثر اجتماعي تمايز در را جمعيت
پيچا شعبانپور موسي
دارد ادامه
|