متفاوتها و ها متوسط جولانگه ترجمه دوره
شعر
شعر ميز در خوانندگان صندلي
شعر انتظار در
متفاوتها و متوسطها جولانگه ترجمه دوره
:اشاره
آن شاعران و امروز شعر كه است فعال منتقدي عابدي كاميار
داده قرار بررسي و بحث مورد خود كتابهاي و مقالات در را
مخاطب چرا اينكه و امروز شعر" درباره ترتيب اين به.است
.بنگرد قضيه به منتقد يك نگاه از ميتواند او "ندارد
به شخصي به ارتباطي چندان ميدهد ، ارائه وي كه ديدگاهي
مورد امروز شعر وضعيت پيدايش بنيادهاي و نداشته شاعر نام
و وضع و ايران شعر پيشينه به عابدي.ميگيرد قرار نظر
تحليل را آن بر موثر مولفههاي و پرداخته كنوني شعر حال
.ميكند
عابدي كاميار
.است داشته عمدهاي نقش شعر ايرانيان ، ما فرهنگي حيات در
و سياسي دگرگونيهاي نيست ، اما ترديد نكته اين در
نقش اين وسعت و ابعاد از اخير سده دو -يكي در اجتماعي
آموزشهاي جمعيت ، رشد جديد ، زندگي شتاباست كاسته
سبب تصويري و كلامي ارتباطهاي قلمرو و تخصصي و همگاني
.شود وانهاده حدي تا بلند ، جايگاه آن از فارسي شعر كه شده
هنوز چند ، دلايلي به كه كرد انكار نميتوان حال اين با
به خوشآوايش ، زبان به توجه در ايراني ذهنيت اساسي تكيه
.ميشود معطوف "شعر" گستره
فارسي شعر براي غريب تقديري گويي بيستم ، سده به ورود با
ايراني ، جهان كه است آن عمده نكته يك البته شد ، زده رقم
شعاع مقابل در ديگر ، شرقي جهانهاي بسياري چون
زمين ، قطعيت مغرب وفرهنگ فكر جذاب بسيار و رنگينكمانانه
چه آن به نسبت اعتراض رگههاي ناگزير.داد كف از را خويش
به گاهيافت فزوني فارسي شعر در (موجود وضعيت) هست
و برابري به گاه ميشد ، انديشيده وطن آزادي و استقلال
به گاه ميشد ، پرداخته وجهان انسان به گاه سوسياليسم ،
تاب را اضطرابها اينگونه هم ميهنكساني و پيرامون
فردي رستگاري نوعي به يعني گرفتند ، كناره و نياوردند
گويندگان ، و شاعران همه اين ، چه و آن چه اما.انديشيدند
غريب تقدير اين از كلمهها ، به را خود انديشه و ايمان
.گرفتند
و كردند آغاز مشروطه انقلاب با را بيستم سده ايرانيان ،
آرزوها همان با را سده آن.نهادند بسيار آرزوهاي بر دل
.آمدند جديد سده به آرزوها همان رساندند ، با پايان به
ذهن بر سياسي ، و اجتماعي تجربههاي و تكاپوها خاطره
بسيار.نميدانند كه چيزهاست بسيار.ميكند سنگيني ايشان
.نيست كافي "شعر" دامنه ديگر.رفته كف از كه فرصتهاست
به پس.نميآيد كار به كه گفت و شد دلير بايد حتي
پيش دهه چند از كه تقلايي و تلاش.برخاستهاند چارهجويي
و دهه 1360 در آمده ، ميان به "انديشيدن" و "دانستن" براي
درواقع.است يافته پرشتاب جلوهاي دهه1370 بهويژه
بيستم سده اواخر در ايرانيهاتازه ما كه كرد اعتراف بايد
گويي.بپردازيم "ترجمه" به كه افتادهايم فكر اين به
.است شده شروع ما براي تازه "ترجمه" دوره
خوب شعرهاي استثناء ، موارد جز دهه 1370 در چرا ميگوييد
"ترجمه" دوره همين به دلايل از يكي ميگويم نداشتهايم ،
.بد متوسطهاي اغلب هم آن.متوسطها عصر يعني برميگردد ،
تاريخ در را خود مقام حال هر به خوب ، متوسطهاي وگرنه
دهههاي در كه همچنان.زود چه دير چه مييابند ، ادبي
.شده چنين گذشته
گفتوگو مورد دهه در كه است بد متوسطهاي همين قبل از
ادعاي با كه كساني گذاشتهاند ، ميدان به پا هم متفاوتها
بهترين در يا) داداييسم از شكلي مدرنيته ، پست يا مدرنيته
نمود به را (سوررئاليسم و داداييسم از تلفيقي حالت
يا ماه چند خشنودند ، هم چندروزه شهرت به آنها.مينهند
.دارد خود جاي كه سال چند
اما.دارد وجود هم استعدادهايي ميان ، اين در البته
از نميدهدتا مجال آنها به اغلب ترجمه ، موجهاي هيجان
خواندهها ، برابر در خود احساسي و عاطفي وضعيت لاي و گل
دريافتهها و دانستهها به نسبت خردورزانه بازتاب به
.داشت انتظار نميتوان هم اين جز گويا.يابند امتداد
اسلامي محمدعلي استاد تعبير به كلمههايي و لحظهها چنين
اما بكنند ، هم "ربايي جوان" گاهي چند است ممكن ندوشن
و اميدها اين با كلام ، زيباييشناسانه منظر البته
.دارد فاصله فرسنگها پرهياهو و بيبنياد و سطحي پرتوهاي
چنين از.هاست متفاوت و متوسطها جولانگه ترجمه ، دوره
داشت؟ ميتوان انتظاري چه عصري
شعر
ديروز قله
كاكايي عبدالجبار
يالت فروريخته كوه اي بزن زانو
خيالت به پس اين از ببينيم كه بايد
خورشيد ريخته چنين كه قحطي دره در
مجالت غريبانه ندادند پيداست
شد تلف تو شكوه تماشاي به عمري
حلالت ديروز قله اي همه اين با
كشيدن تيغ نتوان فردا حضرت با
سئوالت تيز لبه فروكن خويش در
بتازند سحرگاه سواران كه فردا
نهالت بكوبند نعل از دوزخي در
نجوا
مراديان جمشيد
را رويايت دورپردازي
سپردهاي پير ارابهراني دست به
!كن رها رويا سكان
مگو سخن كس هيچ با من از
رهائيم راز من
بادم آستين در زمين رمز
مگو سخن كس هيچ با من از
برسد ارابهران گوش به اگر
!خواهدشد سياه طلسمت
كن سكوت همه با من از
كرد سوال اگر خود ارابهران
داري سر در خيالي كه كن انكار
مگو سخن كس هيچ با من از
كتاب
شكروي سيدحسين
هستم كتابي دنبال به من
آن در را خود دل بخوانم كه
بهشت به رو پنجرهاي بازكنم آن از و
نوشت؟ چه بهاري باد آن در كه ببينم و
است نسترن گل امواج همه
است تن جراحات تصوير همه
فراق و جدايي و است عشق همه
است من غمهاي آيينه همه
نگاه عمق داشتن نگه باز اين چيست
را خود كتاب من
كوتاه بهنگاهي بستم باز
دريچه بي
مهاب محمد
ديوار
ميگفت ساده ديواري چار انهدام از
سقف
نميكرد سرپناهي احساس
در
بست همه روي به را خود
پنجره
نشود باز ديگر خورد قسم
هوا
نداشت كسي براي جايي
يكيگوشهايميگريست
سالگي هجده گمشده نامهاي
محمودي هادي
ميفرستم برايت را دستهايم
ميداني تو كه
دارد لذتي چه
شدن عاشق
زمين ساده زنان و مردان براي
ميفرستم برايت را دستهايم
دريايي پري
را خوابهايم كه
بازگشتهاند دريا به كه ماهيگيراني با
(بازگشتهاند دريا از -)
اي كرده پر
ميشوند گم واژهها لابلاي در انگشتانم
بنويسم را نامت تا
رفته رو و رنگ هاي روزنامه در
ميگردم مجهولي دنبال
نوري سال چندين كه
نامها ميان در
است بازنگشته خانه به
شعر ميز در خوانندگان صندلي
خوانندگان شما براي جايي داريم قصد همشهري ، شعر ميز در
ميخوانند ، شعر كه كساني براي هم صندلي يك.كنيم باز هم
.ميكنند نقد را شعر و ميسرايند شعر
هم نامهها و تلفنها ميشد چاپ شعرها كه مدت اين در
شعرهاي درباره
نوشتهها و حرفها اين كه خوب چه پس بود ، زياد شده چاپ
اولين.باشد داشته خود براي صفحه در جايي و بگيرد نظمي
.برميداريم اينگونه را گام
به است شده چاپ صفحه اين در و امروز كه را شعرهايي
مورد وشعر بندي اولويت پسنديدهايد ، خود كه ترتيبي
.كنيد بررسي و نقد را نظرتان
مطلب اين بنابر است ، محدود صفحه فضاي چون باشد يادتان
.كنيد ارسال دستنويس صفحه چهار تا سه در حداكثر را خود
.كنيم چاپ صفحه همين در را بهترينها ميدهيم قول هم ما
شعر انتظار در
از قبل هفته از.ميشود منتشر شعر صفحه دوشنبه روزهاي
را مطالبي و شعرها هفته چند اين در و كرديم آغاز سال 80
از.بود ايران شعر روز بحثهاي و شعرها كه كرديم چاپ
سعي كه بود مشوقي را ما شما ، مطالب و شعرها ابتدا همان
عزيزاني اسامي ذكر با پس اين از.كنيم صفحه كردن بهتر بر
شعرهاي براي را خود انتظار فرستادهاند ، شعر ما براي كه
:ميكنيم اعلام ديگرشان
نوشين ،(همدان) فاطميراد طيبه ،(آبادان) جعفري محمد
بهرامي حبيبالله ،(تهران) بارش.الف ،(تهران)بيات
(تهران) محمدزاده مرتضي ،(تهران) احساني عبدالله ،(اهواز)
،(لنگرود) محمديپور فرامرز ،(تهران)نورائي ليلا ،
.(تهران) عزيزي اميرحسين و اوليخان عزتالله
|