|
حكومت سياسي پايداري و انتخابات
اشاره
عنصر سه از كه است جغرافيايي بحث يك نخست درجه در حكومت
نياز حكومت ايجاد هرچند ;است متاثر دولت و سرزمين مردم ،
رشد ، به توجه آن ، ايجاد از مهمتر اما است ، انساني جوامع
كه است سياسي پايداري بهتر عبارت به و بقا و گسترش
به نيازمندي اساس كه را امنيت و آرامش ثبات ، ميتواند
چه ميان اين در اما.آورد ارمغان به است حكومت تاسيس
به.ميكند تقديم مردمان به را امنيت و آرامش ثبات ، چيزي
ايجاد نهايت در و فردي انتخاب آزادي آزادي ، ميرسد نظر
در عامل مهمترين بشري حيات طول در انتخاباتي نظام
.است زير مقاله موضوع كه بوده اينباره
انديشه گروه
بشري زندگي ابعاد گسترش با همگام انديشه تكاملي روند
انسانها امور به كه منسجم ساختاري و نظم ايجاد به نياز
داراي بشر نوع آنجاييكه از.گرديد موجب را دهد سامان
وجود از الهام با بنابراين بود ، آيندهنگري و تعقل قوه
در خويش فطرت از بهرهگيري و آينده در بالقوه مخاطرات
اوليه نيازهاي شدن برآورده به منجر كه نهاد گام مسيري
بدون گردآمدند هم كنار قبلي اعلام بدون انسانها.شد وي
و آني منفعت آنها اجتماع در يا شود دعوت آنها از آنكه
قرارداد را اوليه همگرايي اساس.باشد مطرح زودگذر
از.ناميد ميتوان اجتماعي قرارداد نام به نانوشتهاي
كارآيي زندگي موانع بر غلبه براي فردي نيروهاي آنجاييكه
را اجتماعي نيروي و شدند متحد هم با مردم نداشتند
تعالي و ترقي.بود فردي نيروي مافوق كه آوردند بهوجود
حيطههاي در توجه قابل توليداتي انسانها تفكر و انديشه
وارد طبيعي حالت از انسان وقتيداشت بهدنبال را مختلف
انجام او در قابلملاحظهاي بسيار تغييرات شد مدني حالت
برخلاف او اعمال و غريزه جايگزين عدالت او رفتار در گرفت
كه است صورت اين در فقط.شد اخلاقي قوانين تابع سابق
و ميگيرد را هوس جاي حق و نفساني شهوات جاي وظيفه نداي
مجبور ميكرد توجه خود به فقط زمان آن تا كه انسان
از پيروي از قبل و كند رفتار ديگري اصول طبق ميشود
(1).نمايد مشورت خود عقل با تمايلاتش
به احترام و افراد حريم رعايت لزوم امنيت ، به نياز
و انسجام حفظ سرزمين ، از پاسداري و حراست يكديگر ، حقوق
ايده تا گرديد باعث...و گسترده مبادلات انجام يكپارچگي ،
اجتماع در انساني ابزار يك بهعنوان حكومت نام تحت نو اي
به حاكميت ، آن پي در و حكومت پيدايش فلسفهيابد عينيت
با مردم.بازميگردد قانون داشتن جهت به انسانها نياز
امتيازهاي بر چشمگيري نحو به حكومت تشكيل ايده پذيرش
عدم از ناشي امتيازهاي مقابل در قانون از اطاعت حاصل
قرارداد روسو عقيده به.مييابند دست قوانين از اطاعت
واقع عموم موافقت مورد گشته دولت تشكيل باعث كه اجتماعي
و بوده آزاد فرد هر طبيعي حالت در زيرا است ، گرديده
حكومت اداره تحت وي رضايت بدون را او نميتوانسته هيچكس
اذعان ميتوان اساس همين بر (2).دهد قرار جديدالتاسيس
آمده بهوجود مردم عمومي پذيرش براساس كه حكومتي داشت
از يكي انديشه اين.است مردمي و دموكراتيك حكومتي باشد ،
اصالت بر جوامع آن حكومت كه است جوامعي برجسته ويژگيهاي
.ميگذارند احترام آنان انتخاب حق و مردم حق
وظايف حيطه گسترش بشري ، جوامع تكامل و زمان گذشت با
مرزها ، حدود تعيين ارتش ، ايجاد قوانين ، وضع حكومتها ،
و قيمتي مسكوكات و پول رواج اقتصادي ، مراكز كردن داير
برقراري لزوم ممالك ، ديگر با روابط و اقتصادي تبادلات
بخش پيوسته صورت به حكومت تا گرديده باعث امنيت نظمو
حذف تصور امروزباشد انسانها اجتماعي زندگي از مهمي
اساسا حكومت كه چرا نيست ، قبول قابل كس هيچ براي حكومت
سياسي اجتماعي ، اقتصادي ، حيات با نزديك ارتباط در
با افراد روابط ماهيت آن كاركرد و دارد قرار شهروندان
يا دولت شكلگيري با.ميدهد تشكيل را حكومت و يكديگر
بعداز كه سال 1648 در مرزها ترسيم و مدرن شيوه به كشور
مثابه به سياسي واحد هر امروزه افتاد ، اتفاق وستفالي صلح
برعهده وظيفهاي آن در هركس كه است گستردهاي خانواده
كه است حكومت بزرگ خانواده اين در بخش مهمترين.دارد
حكومت.ميباشد جامعه امور تنظيم و هدايت نقش عهدهدار
برمبناي كه است قانوني تشكيلاتي سياسي ساختار عمودي بعد
.ميگيرد پا مشخص انساني گروه يك در مردم عمومي رضايت
و است حكومت فيزيكي جلوهگاه كشور يا بوم يا سرزمين
گذشته در.(3)سرزمين سازماندهنده و عمودي ساختار حكومت
مباحث امروزه اما بود ، شهرها دولت قالب در حكومت از بحث
رابطه و دربرميگيرد را گذشته از فراتر گسترهاي حكومت
.دارد سرزمين چون سياسي واحد سازنده عناصر ساير با قويتري
تفكر با نزديكتري بسيار رابطه سرزمين امروزي مفهوم
محدودهاي و سياسي مفهوم هنگامي سرزمين (4).دارد حاكميت
باشد داشته سلطه آن بر حاكميت كه ميگيرد خود به را مشخص
.باشد هميشگي و دنبالهدار سلطه اين و
جغرافيايي بحثي حكومت
كه چرا است جغرافيايي بحث يك نخست درجه در حكومت بحث
مباحث در موضوع مهمترين و است جغرافيايي مبحث يك كشور
كه چراميآيد بهشمار سياسي جغرافياي به مربوط
پديدآورنده عنصر سه مطالعه درگير اساسا سياسي جغرافياي
بيوجود.است سرزمين و حكومت مردم ، يعني سياسي واحد
سياسي واحد مناسب ، هيچ جغرافيايي بستر يك با سرزمين
هستند روابطي داراي وحكومت مردم سويي از نمييابد ، ماهيت
.بازميگردد جغرافيايي محيط به روابط اين عمده نتيجه كه
شيوه.دارد تاريخي قرابت قدرت آميزه با حكومت ساختار
بوده متفاوت زماني و مكاني ويژگيهاي به توجه با آن اعمال
:است همراه برداشت سه با قدرت ازجغرافياي عمومي درك.است
قدرت داراي خود سرزميني محدوده داخل در حكومتها -1
امور -ميباشند20 حاكميت دربردارنده كه هستند انحصاري
هدف كه هستند جدا حوزههاي داراي لزوما خارجي و داخلي
مرزهاي اينكه -و 3 ميشود آنهادنبال از يك هر در خاصي
اولي كه ميباشد اجتماع مرزهاي تعيينكننده كشور
در قدرت اعمال از حاصل نتيجه (5).است دومي دربردارنده
امور تنظيم ميگيرد صورت حكومت توسط كه كشور داخلي حوزه
يك روابط كه است حاكميت خارجي حوزه در.ميباشد جامعه
حاكميت.تنظيممينمايد را واحدها ساير با سياسي واحد
سياسي مستقل واحد يك بهعنوان كشور يك شناسايي از حاصل
.ميباشد كشورها ساير توسط
قوانين ، اجراي قانونگذاري ، با حكومت داخلي حوزه در
اجراي جهت در خوب شهروندان تشويق و مجرمين مجازات
گام امنيتي و سياسي اجتماعي ، اقتصادي ، سياستهاي
مشروعيت.است "مشروعيت" رفتارهايي چنين مجوز.برميدارد
-اعتقادي مباني گذشته در كه است اصولي بر مبتني نظامي هر
بخش امروزه و ميداد تشكيل را جامعه اقتصادي و سياسي
يك در حكومت يك "عام مقبوليت" به مشروعيت از عمدهاي
مشروعيت با نميتوان را وجودي علت.بازميگردد جامعه
انديشه يا وجودي علت كه چرا كرد ، تصور يكسان و برابر
كشور اقتصادي و سياسي حيات ادامه براي چرايي بيان سياسي
باشد داشته خود موجوديت براي علتي بايد دولت هر.ميباشد
را اين دلايل بتواند و باشد روشن ملت افراد همه براي كه
بيان دهد حيات ادامه مستقل كشوري صورت به بايد چرا كه
(6).كند
سياسي نظام و شهروندان
قويايهستند و محكم پايههاي مثابه به سرزمين و مردم
از يكي اگر.ميدارند نگه پويا و زنده را حكومت كه
واحد آن پي در و ميگردد محو حكومت كنيم حذف را پايهها
مردم و اقوام نميتوان بنابراين.ميپاشد هم از سياسي
يا و آورد شمار به مستقل كشور نام به را سرزمين بدون
.شناخت سياسي واحد يك عنوان به را سكنه از خالي سرزمين
مثال را جهان در كولي نفر ميليونها ميتوان اول مورد در
مختص سرزمين فاقد فرهنگي پيوستگي و ارتباط عليرغم كه زد
نمونه ميتوان را جنوب قطب دوم مورد در و هستند خود به
عنوان دائمي و بومي سكنه نبودن علتدارا به كه آورد
تركيبي كشور هر مردم.كرد اطلاق آن بر نميتوان را كشور
و شدهاند متولد كشور آن در كه شهرونداني تمام از است
تابعيت توانستهاند مهاجرت علت به تولد از پس كه افرادي
محيط بين كه است اين مهم نكته.بياورند بدست را كشور آن
وجود همگوني و همخواني رابطه مردم و شده اشغال جغرافيايي
مانند سايرين و سرزمين بين رابطهاي چنين كه دارد
در شهروندان مهم همگوني بارزترين ندارد ، وجود اشغالگران
.است حكومت طريق از جامعه بر حاكميت
را خود دلايلي كهبه ميشود گفته مردم از گروهي به ملت
دلايل اين.ميدانند هم به وابسته و يكديگر به متعلق
دين ، فرهنگ ، و زبان مانند باشد عيني و ملموس است ممكن
عامل و مشترك مشترك ، تاريخ سرزمين اجتماعي ، رسوم و آداب
(7).باشد ذهني و غيرملموس مشترك جهانبيني مانند يا نژادي
يكپارچگي ايده برگيرنده در "ملت" مفهوم امروز جهان در
اين موجوديت.است مشخص سرزمين در مردمان از جمعي گروهي
آن تركيبكننده افراد كه ميپذيرد واقعيت هنگامي مفهوم
.يابند مشترك خود ميان را پديدههايي انساني گروه
و دهد پيوند هم به را افراد آن همه كه پديدههايي
كه نمايد معرفي آنان از را يكپارچه و كلي چهرهاي
ملت مفهوم (8).باشد افراد آن همه مشترك ويژگيهاي نماينده
اقتصادي بعضا و سياسي مرزبنديهاي با كنوني جهان در
مردم دنيا در مستقل كشورهاي تعداد به امروزه.است همراه
يك سياسي مرزهاي داخل در كه افرادي تمامدارند وجود
آن شهروندان يا مردم ميكنند زندگي مستمر طور به كشور
و حقوقي بار داراي شهروند مفهوم.ميروند شمار به كشور
شود استفاده اصطلاح اين از كه هنگامي است ، مدني و سياسي
افراد تكتك حقوق رعايت اهميت به اساسي توجه معناي به
حقوق از افراد همگي كه مهم اين بر تاكيد و است جامعه
زبان ، پوست ، رنگ به توجه بدون بنابراين.برخوردارند يكسان
شرايط از شهروندان تمامي اجتماعي منزلت و مقام و نژاد
مزاياي و فرصتها امكانات ، از بهرهگيري در مساوي و برابر
اساسي قانون در مهم امر اين به.برخوردارند جامعه
:ميخوانيم نوزدهم اصل در كه آنجا است شده تاكيد كشورمان
مساوي حقوق از باشند كه قبيله و قوم هر از ايران مردم
امتياز سبب آنها مانند و زبان نژاد ، و رنگ و برخوردارند
افراد همه:كه دارد تصريح نيز بيستم اصلبود نخواهد
و دارند قرار قانون حمايت در يكسان مرد و زن از اعم ملت
-فرهنگي و اجتماعي اقتصادي ، سياسي ، -انساني حقوق همه از
از فصلي اختصاص (9).برخوردارند اسلام موازين و رعايت با
شهروندان و مردم اهميت از حكايت ملت حقوق به اساسي قانون
رابطهاي شهروندان و حكومت بيندارد آنها نقشآفريني و
و دارند وظايفي حكومت برابر در مردم.است برقرار متقابل
شهروندان برابر در خويش وظايف انجام به موظف نيز حكومت
به منوط رابطهاي چنين قانونمند و منظم برقرارياست
سعادت آن ملموس نتيجه كه ميباشد طرف دو هر وظايف انجام
.ميباشد جامعه بهروزي و
حكومت و شهروندان انتخابات ،
و است مردم از برگرفته مردمسالار نظامهاي در حكومت قدرت
هر در و شود برگردانده مردم به بايد باشد لازم وقت هر
نگهداري آنان توسط بايد كه حاكمان نزد است امانتي حالت
.نگيرد قرار استفاده مورد مردم غيرمنافع جهت در و شود
باستان يونان دوره به مردمسالاري تفكر شكلگيري تاريخ
معناي به دموس بخش دو از دموكراسي اصطلاح.بازميگردد
كه گرديده تشكيل كردن حكومت معناي به كراتئين و مردم
حكومت يا مردم حكومت به آن كلي مفهوم و دارد يوناني ريشه
به دموكراسي مستقيم اعمال.ميكند تاكيد خودشان بر مردم
دولت در شهروندان زمان آن در بازميگردد ، باستان يونان
شهر مركزي ميدان در مسئولان و رهبران تعيين براي شهرها
محل كه فروم در حضور براي و ميآمدند گردهم
با.ميكردند انتخاب را مسئولان بود بزرگ تصميمگيريهاي
تبديل و شهرها -دولت گستره و مفاهيم در تحول و زمان گذشت
عملا مشخص سرزمين و حكومت با مستقل كشورهاي به آنها
نماند ، باقي گذشته شيوه به انتخابات برگزاري براي امكاني
گستره در انتخابات نام به آن از امروزه آنچه بنابراين
كارآمدترين عنوان به ميشود ياد سياسي مفهوم با و ملي
.شد برگزيده گزينش ، امر به رويكرد
فامنين عسگري سهراب
دارد ادامه
:پانوشتها
-(سياسي حقوق اصول) اجتماعي قرارداد -روسو ژاك ژان -1
ص 24 - انتشاراتگنجينه 1352 -كيا منوچهر ترجمه
-غرب در سياسي انديشههاي تاريخ -ابوالقاسم طاهري دكتر -2
ص 25 - 1357- قومس نشر
واقعيتهاي و ژئوپوليتيك ايدههاي-پيروز زاده مجتهد -3
ص 26 - 1379-ني نشر -ايراني
4- Taylor, peter - political geography longman-uk-
1991-139
5-AgnewJohngeopolitics- routledge- London 11998-p49
انتشارات -سياسي جغرافياي مباني -دره حيدر ، مير دكتر -6
ص 93 - 1377-سمت
ص 129 -همان حيدر مير - 7
ص 44 - همان مجتهدزاده - 8
فصل - مرداد 1368 مصوب اسلامي ، جمهوري اساسي قانون -9
(ملت حقوق) سوم
|
|