تعادل قواعد و اصول
كرماني توكلي حميد
اشاره
رسيده چاپ به صفحه همين در مقالاتي تاكنون تعادل باب در
نظرتان از تعادل "قواعد و اصول" بحث شماره اين در است ،
اصول جايگاه تعيين ضمن دارد نظر در مقالهزير گذرد ، مي
قرار شناسايي مورد را آن لازمه متدولوژي عمل ، در قواعد و
تعادل ، قواعد و اصول تعيين در است معتقد نويسندهدهد
از استفاده و شناختي ، روش (كثرتگرايي) تنوعگرايي
.است ضروري و لازم امري خود ، مناسب جاي در مختلف متدهاي
انديشه گروه
اصول.است عمل مبناي و ملاك معناي قواعدبه و اصول
.عمل و اقدام ملاك نيز و نظري گاه تكيه از عبارتست
كه است مقياسهايي و عقلاني مباني جستجوي معرف اصول
.يافت تقرب مطلوب هدف به توان مي آن بوسيله
مقابل در واقعي امر و هستند واقعي اموري قواعد و اصول
قواعد و اصالتاصول و ارزش.ميگيرد مطلققرار امر
بر.دارد پيوستن تحقق به و عينيشدن به ميل به بستگي
ميان به سخن تعادل وقواعد و اصول از كه هنگامي اساس اين
را جامعه كه است سرمشقهايي و تكيهگاهها منظور ، ميآيد
و توازن سمت نامتعادلبه نامطلوبو وضعيت عملاز در
قواعد و اصول ديگر عبارت به.ميدهد سوق پويا تعادل
.است اجتماعي فرديو زندگي گرههاي بازكننده تعادل ،
يا شناسي اصل مفهوم به متدولوژي نيازمند اصول ، استخراج
از اجمالاعبارتاست تعادل متدولوژي.است اصول علم
فرضيه كلمهبه عام معناي سياسيبه تبديلفرضيههاي
بودن متعادل و سنجشكارآمدي و پژوهش براي (امكان حد در)
و موقعيت و مرزها و حد تعيين تبدل ، تبديلو اينآنها
فرضيات ، اصولا.مينمايد تسهيل را مختصاتموضوعات
متدولوژي.وعميقتر بيشتر كاوش براي است مناسبي امكان
عوامل ملاحظه با) فعل و تطبيققول شامل همچنين تعادل
با) ذهني و عيني تطبيق فن ، و موضوع ، تطبيق(بازدارنده
، تطبيق(بيمورد تفتيش و ظن سوء رد و بشر ملاحظهحقوق
اينكه و محدوديتهايروششناسي ملاحظه با) كلي و جزئي
و (!نيست اجزا مجموع بزرگتراز يا مساوي كل الزاما
وتقرب اوهام و رفعابهام منظور به ديگران و خود به توجه
.حقيقت به
(كثرتگرايي) گرايي تنوع تعادل ، قواعد و اصول تعيين در
خود ، مناسب درجاي مختلف متدهاي از استفاده و شناختي روش
مجال موضوع ، با برخورد گونه اين.است وضروري لازم امري
يكسويه برداشتهاي و توهمي رهيافتهاي خودنمايي به كمتري
.ميدهد متغيرها (ظاهري) همبستگيكاذب و
سياست و جامعه رازهاي ميتوانند شناختي ، تعادل پژوهشهاي
بررسي به هم زيرا سازند آشكار ضروري و لازم حد در را
به هم و ميپردازند اجتماعي -سياسي پديدههاي مادي مباني
در تعادل متدولوژي.آنها اعتقادي و اخلاقي مباني بررسي
به پرداختن و ظواهرمتن از موقع به عبور و فهم بردارنده
و اصول برخي طرح به مقدمه اين با.است آن عميق لايههاي
:ميپردازيم تعادل قواعد
:تعادل قواعد و اصول
متعادل مستلزم ظرفيتها ، و قابليتها اثبات اساسا *
نيروها نمودن متعادل.آنهاست وزمينهتحرك نيروها كردن
ديگر عبارت به و آنها اساسي و مشترك نفع پايه بر نيز
صورت اساسي مشتركو نفع به نسبت نيروها كردن متقاعد
و مشترك منابع بهرهوري و مديريت از صحيح درك.ميپذيرد
.دارد جامعه وهماهنگي تعادل بر مستقيم و مثبت مشاع ، اثر
از بهرهوري نوين اخلاق و فرهنگ ايجاد خاطر همين به
لزوم به نسبت جامعه آحاد آگاهي مستلزم كه مشترك منابع
منابع از مشترك استفاده و مشاركت فرصتها ، عادلانه توزيع
.نمايد مي ضروري است
خودسري است ، اصلاساسيتعادل يك خودسري ، شمردن مردود *
با خودسري.است مجازي وموجودات بتها پرستش معلول
مستقيم رابطه مرزها و حد از غيرقانوني عبور تجاوزگريو
نابهنجار خودسريمستلزمتبديلوضعيت ونفي رد.دارد
اعلاميه.است موقع به و پرسشهايمناسب به بتها پرستش
بر ناظر كه تعادل قواعد و اصول برخي ،(1)بشر حقوق جهاني
نموده اعلام و تنظيم درستي به را ميباشند خودسري نفي
:ذيلميباشند شرح بهترتيببه اجمالاو كه است
ماده)بشود ، تبعيد يا حبس توقيف ، نميتواندخوسرانه احدي -
(9
يا اقامتگاه خانوادگي ، امور خصوصي ، زندگي در احدي -
و شود واقع خودسرانه مداخلههاي مورد نبايد خود مكاتبات
كس هر.گيرد قرار حمله مورد رسمشنبايد و اسم و شرافت
حملات ، مورد و مداخلات گونه اين مقابل دارددر حق
(ماده 12).گيرد قرار قانون حمايت
حق از يا تابعيتخود از خودسرانه نميتوان را احدي -
(ماده 15).كرد تابعيتمحروم تغيير
.نمود محروم مالكيت حق از خودسرانه نميتوان را احدي -
(ماده 17)
نفي بر نيز (2)(1990-قاهره)بشر حقوق اسلامي اعلاميه
به كه است ورزيده تاكيد ديگران حقوق به تجاوز و خودسري
:ميباشد ذيل شرح
انساني هر براي كه است حقي و الهي است موهبتي زندگي -
واجب وحكومتها جوامع و افراد همه بر و است شده تضمين
تجاوزيعليه هر درمقابل و نموده حمايت حق اين از كه است
(ماده 2)...كنند ايستادگي آن
بردگي به حق هيچاحدي و شود مي متولد آزاده انسان -
به يا بهرهكشيدن يا مقهوركردن يا كردن ذليل يا كشيدن
(ماده 11)ندارد ، را او كشيدن بندگي
و خانواده و دين و جان به نسبت كه دارد حق انساني هر -
.كند زندگي آسودگي در خويش ، مال و ناموس
مسكن در)خود خصوصي زندگي درامور كه دارد حق انساني هر -
جاسوسي و باشد داشته استقلال (ارتباطات و ومال خانواده و
جايزنيست او حيثيت كردن مخدوش با او نظارتبر يا
اين در زورگويانه دخالت گونه هر مقابل در او از وبايد
(ماده 18).شود حمايت شئون
هر مجازات يا تبعيد يا آزادي ساختن محدود دستگيرييا -
را او نبايد مقتضايشرعو مگربه نيست جايز انساني
حقارتآميز گونهاي به او با يا روحيكرد يا بدني شكنجه
(ماده 20).كرد رفتار انساني حيثيت منافي يا سخت ، يا
كه چيزي هر يا و مذهبي يا قومي برانگيختناحساسات -
گردد ، (3) نژادي تبعيض حس نوع برانگيختنهر به منجر
(ماده 22).نيست جايز
انسان كه است مهم مطلب اين مبين مجموع در مذكور اصول
انجام خواست دلش كه كاري هر نيست مجاز سياسي انسان بويژه
و مرز و حد به محدود ميبايست او اعمال و اراده بلكه دهد
اساسيديگر نكته.باشد عادلانه و هماهنگ قوانين چارچوب
دولت ، هيچ مايور ، برعهده فدريكو گفته به كه است اين
همه بلكه كند اعطاء را بشر حقوق كه نيست نهادي يا سازمان
(4).كنند رعايت را آن بايد
و تغيير به زياديبستگي اندازه تا جامعه يك جدي تحول *
توسعه انساني نيروي اصطلاح به و انسانها درونيدر تحول
عدهاي اگر چمران مصطفي دكتر شهيد قول به.دارد تعادل و
يك ميتوانند...ظاهري وتحول تغيير با فقط كنندكه فكر
(5).اشتباهند در كنند ايجاد درجامعه را عميق دگرگوني
دغلبازيكه و ظاهرسازي سالوسي ، با طبعا بنابراين
ذهني عميق تحول به نميتوان ندارد جامعه اغفال جز حاصلي
عميق جامعه ، تحول اساسي شرط.يافت دست جامعه عينيدر و
مسير اين در.ايدئولوژيميباشد كردن متعادلعمل و
به دروني ظاهرالصلاح تظاهردشمن از دشوار و طولاني
:مولانا قول به.كرد غفلت نبايد دوستي
هست آدمروي ابليس بسي چون
دست داد نشايد دستي هر به پس
اعتماد چندان نبايد وبرچسبها عناوين به خاطر همين به
.است انسان حق استدلال ، .كرد واطمينان
شلوغ ، تركيببندي كه است اين تعادل قواعد از ديگر يكي *
به و موقع به اجتماعي ، مرج و پرهرج و نابسامان آشفته ،
يك خلق به فني نكات واجراي هماهنگي طريق از سنجيده صورت
استنباط امكان تركيبيكه منسجم ، و محكم تركيببندي
ترتيب بدين.بينجامد آورد فراهم را موشكافانهپديدهها
فصل و حل و مطرح خودش جاي در بايد مسالهاي و سوال هر
يا احساس يك داشتن كه بخورد رقم گونهاي به اوضاع و شود
شرايط درباشد تشخيص قابل آن به تظاهر واقعياز تجربه
و گفتار وضميرو تطبيقظاهر قالب امانتداريدر متعادل
بررسي و طرح محل اصولا و ميپذيرد انجام سهولت به كردار
اين از بعد و اقدام از پس نه و است عمل حين در يا عمل از
!كارگذشت از كار اصطلاح به كه
با ساخت خوش و پرمحتوا و غني آثار و متعادل انسانهاي *
.نميگيرند قرار اندازه و درجه يك در سطحي آثار و انسانها
مثبت نتيجه و اثر و فايده اما است آساني كار بودن ، سطحي
آثار و مايه پر انسانهاي.نيست مترتب آن بر روشني و
جامعه براي ارزشمندي ذخيره و بزرگ سرمايه آنها ، پرمحتواي
مطالعه مثل سطحي اقدامات و انسانها.ميرود شمار به بشري
مرتضي استاد شهيد قول به كه باشد مي وجود عوالم سطحي
دقيق مطالعات و تحقيق به مقرون مطالعه گونه اين مطهري
كافي كه است كتاب جلد پشت كردن مطالعه مثل و نيست علمي
(6).نميفهمد آن از درستي چيز انسان و نيست
و متعادل نخبگاني داراي و اراده با دانا ، مردم تا *
براي.نميپذيرد صورت حقيقي اصلاح و تغيير نباشند ، توانا
تكيه به اول درجه در "تعادل" كه است ضروري واقعي اصلاحات
اصولا.گردد تبديل مردم ثاني در و نخبگان اقدام و كلام
عبارت به.دارد تحقق امكان سالم زمينه در توسعه و تعادل
بودن بشر خيرخواه عدالتخواهي ، آزادگي ، عزت ، شرافت ، ديگر
نميكند رشد جا هر در و كس همه در اخلاص و واقعي اميد و
به تحقق براي مناسب انساني و مادي زمينههاي بايد زيرا
و موعظه صرف.باشد فراهم تعادل و توسعه سالم و موقع
در ميرود پيش انحطاط سوي به جامعه كه شرايطي در اندرز
مثل.ندارد چنداني تاثير اجتماعي نامساعد شرايط تحول
مثبت تغيير دارد ، اطلاعات انباشت و علم به بستگي كه تفكر
اجتماعي اراده داناييو به بستگي نيز جدي اصلاحات و
معاني به رسيدن و الفاظ از موقع به عبور اين بنابر.دارد
اقدام و شناخت عمق و سطح در متوازن حركت ديگر عبارت به و
.است اجتنابناپذير ضرورت يك
اصطلاحات و تعبيرات و فرم و صورت صرفا در زندگي تازگي *
به كه است تدبر و فكري مهارتهاي و تفكر در بلكه نيست
تازگي.ميبخشد گذشته به نسبت متمايزي و مترقي وجه زندگي
چيز چه دنبال كه بداند دقيقا جامعه كه است اين به زندگي
حالت از جامعه كه دارد اين به بستگي مهم اين تحقق.است
به و موفقيت با و موقع به هويت ، بحران و خودبيگانگي از
تعيين فعلي آگاهي.برسد هويت تشخيص به و كند عبور سلامت
بنابر !كرد نبايد كار چه و كرد بايد كار چه كه ميكند
نسبت را خود جدي تمايل و آگاهي جامعه آحاد است بهتر اين
ادامه عادلانه ، رفتار مثبتگرايي ، ارزشمند ، اهداف به
.دهند گسترش كردن زندگي خوب و زندگي
قواعد و اصول از ديگر يكي مسئوليت احساس با توام آزادي *
و قضاوت در اعتدال دربردارنده مسئوليت احساساست تعادل
رقابت و مسئوليت احساس و آزادي دامنه.است تصميمگيري
فرد آن پيرامون شعاعهاي اولين به متعادل فرد هر براي
شامل نيز را جهاني و بينالمللي سطح بلكه نميشود محدود
.ميگردد
روي بيهوده كردار و گفتار از كه باشند آزاد بايد انسانها
وجودداشته امكان اين بايد همچنين آنها براي.برگردانند
به اجتماع خدمت در آزادانه را خود استعدادهاي كه باشد
مقابل در تحميلي اعتذار از بايد انسانهاكارگيرند
در.باشند آزاد و مصون بهجا و بهحق اعتراض و انتقاد
و حوادث مطلوبيت ، و مسئوليت احساس و آزادي شرايط
اتفاق موقعيت بهترين و زمان بهترين در عمدتا پديدهها
.ميافتند
مخل واسطههاي جاي به تعادل ، مرز به رسيدن براي جامعه *
كه عواملي دارد ، انرژيزا عوامل به فوري نياز مخرب ، و
محيط در را تعديل و استقامت و اتحاد براي راسخ عزم
.ميدهند رواج پراكندهكاريها و انحرافات از مملو نامناسب
فاقد و خودخواهانه آرزوهاي و احساسات مزبور عوامل
حراست به و مينمايند تعديل را لازم امكانات و ابزارها
و نژادي و قبيلهاي قومي ، خانوادگي ، تعصبات مقابل در ذهن
تلاشهاي اين.ميپردازند كوتهبينانه ابتلائات هرگونه
كسري جبران به بلندمدت در ميتواند خالصانه و صادقانه
پيشرفته جوامع به نسبت موفق اجراي و يادگيري موازنه
.بينجامد
ناداني يا غرضورزي روي از جامعه سعادت وسايل كه هنگامي
اين در ميگيرد قرار اشخاص بازيچه و استفاده موردسوء
جامعه عادتآفرين وسيله ميكنند سعي انرژيزا عوامل صورت
و شخصي منافعكوتهبينانه و فرقهاي اغراض آلودگي از را
را جامعه مديريت قدرت منشا و منبع و دهند نجات جانبه يك
ابزار مهمترين قانون كه شرايطي در.دهند قرار قانون
اجتماعي وحقوق سازمان شاهد جامعه باشد ، سياسي كنترل
شخصي اخلاق آن تبع به و چندجانبه و متعادل و موزون
.بود خواهد متعادل و موزون
دارد ادامه
:پانوشتها
روابط فرهنگ بابايي ، علي غلامرضا به شود رجوع -1
خارجه ، امور وزارت انتشار و چاپ موسسه:تهران بينالملل ،
(صص 265259)1375 ،
(صص 278270) همان ، -2
آيا كه است اين است مطرح خصوص اين در كه مهمي سوال -3
محسوب فرقهاي يا نژادي تبعيض نوعي ستيزي (دگر)بيگانه
بيگانه با است مساوي الزاما ستيزي ظلم آيا ميشود؟
!ستيزي؟
(ص 34) آذر 1377 ، مورخ شماره 331 ، يونسكو ، پيام:به رك -4
بنياد:تهران نيايش ، و بينش چمران ، مصطفي:به رك -5
(ص 52) بيتا ، چمران ،
صص)صدرا ، 1358 ، :قم بيستگفتار ، مطهري ، مرتضي:به رك -6
(263260
|