برگزار كيش در آماتور فيلمهاي جشنواره
ميشود
ناشناختهها جستوجوي
از تمدنها گفتوگوي مركز رئيس بازديد
هنرمندان خانه در ارمني نقاش نمايشگاه
برگزار كيش در آماتور فيلمهاي جشنواره
ميشود
با كيش در آماتور فيلمهاي جشنواره نخستين:هنري گروه
.شد خواهد برگزار زودي به غيرحرفهاي فيلمسازان حضور
در جوانان حضور براي مساعد زمينه ايجاد گزارش ، بنابراين
مشاركت براي خانوادهها و آنان تشويق فرهنگي ، فعاليتهاي
اين اهدف از استعدادها شناخت و نو انديشههاي طرح در
حضور اصلي شروط از آماتور صرفا افراد حضور و است جشنواره
فيلم يك حتي توليد كه بهطوري ميباشد ، جشنواره اين در
خانه.بود خواهد جشنواره اين در حضور از مانع حرفهاي
اين در شركت براي سني شرط تعيين بدون كيش هنر و فرهنگ
بخش دو در جشنواره موضوعات كه است كرده اعلام مسابقات
دوم بخش كه است شده تقسيم فرهنگي اجتماعي و لحظهها شكار
ايران ، سنتي مشاغل به نگاهي تاريخي ، آثار معرفي شامل
كيش جزيره معرفي و اجتماعي موضوعات طبيعت ، و محيطزيست
.است
ناشناختهها جستوجوي
باشد ، عالي حتي و خوب ميتواند ما زندگي روزمره روند
عميق آبهاي در نهفته راز براي عطشي ما در همواره اما
است عطش اين فرونشاننده شعر ، و دارد وجود
نوشته سطر هر.هااست ناشناخته جستوجوي شعر ، نوشتن كار
و تر طويل شعر هرچه و ميجويد را بعدي سطر شده ،
نيز مكاشفه لحظه به رسيدن براي ميشود ، فشار سنگينتر
براي را راه بايد انديشهاي يا تصوير هر.ميشود بيشتر
كند هموار بعدي انديشه و تصوير
زبان به ما.هستيم خود زمانه از بخشي خواهناخواه ، ما
زبان اين بسا چه شاعران ، براي.ميگوئيم سخن خود زمانه
حال ، هر به اما ;باشد پيچيدهتر و آراستهتر محدودتر ،
.ماست فرهنگ از بازتابي
هرروز ، كه ميكنم اعتراف وقتي نيستم تنها ميدانم
چرا؟ راستي.ميدوزم چشم سفيد كاغذ صفحهاي به ساعتها
مكاني به ميخواهم زيرا است؟ دشوار حد اين تا سرودن چرا
كه تازهام زباني جستوجوي در فقط نه كنم ، سفر بكر
جهان همه بيگمان و ميخواهم بكر و تازه نيز را افكارم
اين با است ، محال آرزويي چنين كه ميدانيم ما !نيز را
.منطقنميشناسند ما اميال همه ،
روانه آمريكا ، كشف قصد به كلمب كريستف كه نيست شكي
همه ما.نبود بد هم چندان آنچهيافت اما نشد ، درياها
نگاه با ميكنيم ، متمركز "لحظه" در را خود دانستههاي
اشتباه اين مرتكب هرگاه.نزديك آينده به نگراني دزدانه
دلم بيدرنگ بگيرم ، نظر در شعري براي كلي طرحي كه شوم مي
جايگزين نبايد چيز هيچ.كنم نابود يكسره را آن ميخواهد
.گردد مكاشفه سيرطبيعي
و دوستداشتني اما پرتوقع بسيار دردانه معشوقه شعر ،
آن از !نه.ميخواهم اين از من":ميگويد اواست زيبايي
آنچه اصلا !نه.آن از هم اين ، از هم حالا.ميخواهم يكي
طلبيدن:مطلوب واكنش. "آن نه و است اين نه ميخواهم
دست خاطر به زبان زيبايي دوباهم ، هر زيبايي ، و حقيقت
.حقيقت به يافتن
ممكن شيوه آرامترين به را كارشان دارند خوش اشعار بعضي
.تنيدن كنجي ، گرم در عنكبوتي مثل درست برسانند ، انجام به
به مدام ناهنجار صداهايي با كلمات پرهياهويند ، ديگر بعضي
هيچ.حلبي قوطي تعدادي مثل درست ميآورند ، فشار يكديگر
.ندارند برتري يكديگر به فينفسه شعر نوع دو اين از يك
تكاندهنده ، اشعاري سال ، به سال كه است حيرتانگيز
منتشر و نوشته محزون ، بس گاه و مفرح گاه عميق ، هشيارانه ،
نميگنجيدهاند ، نيز ما تصور در كه اشعاريميشوند
و بودهايم آنها نيازمند مييابيم در اكنون كه اشعاري
ما ، فرهنگ بيشعر ، .نيست پاياني هرگز شعر به را ما نياز
چيزي ما انساني مشترك احساسات و عواطف آن ، از مهمتر و
.است رفته دست از و شده متلاشي
باشد ، عالي حتي و خوب ميتواند ما زندگي روزمره روند
عميق آبهاي در نهفته راز براي عطشي ما در همواره اما
مخاطب شعر ، .است عطش اين فرونشاننده شعر ، و دارد وجود
نظر به ناتمام ما اندرون در كه را آنجايي ميدهد قرار
يا ديوانه كه ببخشد اطمينان ما به ميتواند و ميرسد
.طاقتفرسا و شاق است امري آن و نيستيم تنها
درآوردن حركت به است ، درآوردن حركت به شعر ، از ما توقع
تاييد پي در تنها ماايستادهايم اكنون كه جايي از ما
ما شعر باشد ، چنين اگر و نيستيم خود احساسات يا افكار
اندر بود خواهد ملالآور و تكراري وعظي كه شعر نه ديگر
بودن غمانگيز و جنگلي درختان قطع مضرات بچهكشي ، كراهت
.مرگ
وشريف ، احساساتپاك اين همه با همدردي ضمن خوب ، شاعر
موثرتر و عميقتر نتيجه در و فراتر چيزي به ميكند تقلا
.يابد دست
را زبان كه ميرسد شهود و كشف مرحله به وقتي تنها شاعر ،
خطرناك افكار كه بيافريند استعاراتي يا دهد ، قرار برلبه
.ديگر گوناگون روشهاي بسياري ويا كند متبادر ذهن به را
در ما مستمسك نخستين عنوان به زمان كه جاست اين مهم نكته
تحريف زبان وقتي.مخاطرهآميزباشد ميتواند جهان ، اين
اينكه بر مشروط مييابد ، ديگرگون جلوهاي دنيا ميشود
حتي كند ، پيدا را ديگرگون زاويه اين بتواند شعر خواننده
.باشد كردن تامل از تجربهاش نخستين اگر
آن آنچه ميكنيد ، پيدا خاصي علاقه شعري ، به شما وقتي
خاص "بصيرت"ميكند ، متمايز ديگر خوب اشعار بسياري از را
را والاتري كلمات ميتوانم اطمينان با من و آناست
و كشف" يا "الهام" همچون كلماتي:كنم بصيرت كلمه جايگزين
."شهود
در آنها.فريبندگياند و جذبه عوامل از بيان ، نحوه و سبك
ميكنند كمك آنها.ميآيند شمار به عشقورزي آيين واقع ،
كه امكاناتي از مجموعهاي و مناسب فضاي و لحن ايجاد به
"شايد"ميگويم.يابد تحقق شهود و كشف آنها واسطه به شايد
اميدوار ميتواند تنها شاعر.ندارد وجود تضميني هيچ زيرا
.نيست مكاشفه قطعا شده ، طراحي پيش از مكاشفه.باشد
نوشته سطر هر.است ها ناشناخته جستوجوي شعر ، نوشتن كار
و تر طويل شعر هرچه و ميجويد را بعدي سطر شده ،
نيز مكاشفه لحظه به رسيدن براي ميشود ، فشار سنگينتر
براي را راه بايد انديشهاي يا تصوير هر.ميشود بيشتر
نياز نشاندهنده همين و كند هموار بعدي انديشه و تصوير
شعر ، هر.خود توان حداكثر كسب براي است شعر ضروري
بارقه كوچكترين مشاهدهمكاشفه سير اهميت بر است تاكيدي
به نو نگاهي ارائه با تنها كه است ارضاكننده نيز بصيرت
يا افتاده پا پيش موضوعي ديدن ديگرگون براي شعر خواننده
نام به شعري سيميك ، چارلز.شود مي ميسر فرسوده تجربهاي
:ميكند آغاز گونه اين را "چنگال"
ميبايد غريب شيئي اين
باشد سردرآورده جهنم از راست
ميماند را مرغي پاي پنجه
...آدميخوارهاي دهان از شده پرتاب
و نو و شگفتآور دنيايي در را خود قطعه ، اين خواندن با
آثار وقتي.مييابيم تصور قابل كاملا حال عين در
vincent.Edna st) يا (John clare)يا (orid)چون شاعراني
پي روشني به ميخوانيم ، را(John Ashbery) يا (Millay
و اوضاع.نيستند تغييرپذير انساني موجودات كه ميبريم
آنها به كه زبانهايي نيز و دنيوي توقعات آنها ، احوال
شاديها.نه احساساتشان اما ميپذيرد تغيير ميگويند سخن
بارزي نحو به آنها ، حسرتهاي و ناكاميها آلام ، و
شاعران همه ، اين با.پيش هزارسال چندين كه است همانگونه
بخشيدن و ما پيرامون اسرار در بهكاويدن اصرار همواره
.داشتهاند را زبان به تازه جاني
هزار از عبور يا متعدد موانع از پرش شبيه شعر ، نوشتن
خاطر به ما.سراشيبي در اسكي.است پرپيچوخم توهاي
كه ميگوئيم خودمان به نرخ ، بردن بالا و آفريني هيجان
تعيين و باشند سرنوشتساز ميتوانند ما انتخابهاي
دهد ياري را ما كه چيزي هر.زندگي و مرگ ميان مرز كننده
جهنميكه هر گو ، برويم ، بايد كه جايي به رسيدن براي
.نكوست باشد ، ميخواهد
فرصت مطلقا كه چيزي تنها براي كار ، هنگام به شاعران
.است نظريهپردازي ندارند ،
بهنظر چنين و ميشود گرم شعر ناگاه ، لحظهاي در
بسيار.ميشود نزديك خود اوج نقطه به دارد كه ميرسد
نميدهند تشخيص را شعر رسيدن لحظه كه شاعراني اند اندك
طبيعي و ساده بسيار هميشه ، احتمالا اتفاق ، اين البته و
يك پختن كه طبيعي و ساده همانقدر تقريبا.ميدهد روي
.حاضري پيتزاي
ديگر بعضي;ميشوند نوشته نشست يك در خوب اشعار بعضي
.ندارد هم اهميتي چندان.ميكشند طول سالها يا ماهها
پايان درباره يا بگويند سخن ناچيز ذرهاي درباره اينكه
دارد اهميت كه چيزهايي از يكي ندارد ، اهميتي چندان جهان ،
چيز همه آيا.است يكديگر با شعر اركان و اجزاء بين رابطه
نامربوط كه هست چيزي آيا ميرود؟ پيش مشترك جهتهدفي در
شعر بر آشفتگي و پراكندگي نوعي ظاهر ، به اگر و باشد؟
هدفي به يافتن دست جهت در را آن ميتوان آيا است ، حاكم
دانست؟ بزرگتر
را زيبا ادبي نوشتههاي بعضي نميتوانيد شما چرا
خاطر به] بناميد؟ شعر را آن و بياوريد هم زير تكهتكه
كه آنجا [!لوده اي سپاسگزارم؟ تو از طنزآلودي پرسش چنين
تنها شعر است ، توجيه و تعيين تفسير ، پرحرفي ، نوعي نثر ،
آن زمينه پس پرده كه ميدهد گفتن سخن به درصحنهايتن
دارد ، كراهت گفتن سخن از واقع در شعر.باشد سكوت جنس از
خود اصلي منظور بيان به قادر هرگز كه نكته اين از آگاه
نيازمند سكوتي ابيات ، و افكار تصاوير ، كلمات ، ميان.نيست
يك ميتوانيم ما كه است سبب همين به.است نهفته نگران و
بسا چه خواننده ، .بخوانيم بارها و بارها را خوب شعر
كه شكافهايي به ميدوزد چشم غريزي ، كاملا و ناخودآگاه
در ناگفته سخن كه جايي ميكشانند ، ديگر دنيايي به را او
.است مانده مسكوت تاريكي
براي را ايدههايي همواره نيت ، خوش همكاران و دوستان
غريبي و عجيب حوادث از كردهاند ، پيشنهاد من به اشعار ،
به خود كه خندهداري وقايع يا بودهاند آن شاهد خود كه
سعي هرگز منم ، قدرناشناسكه موجود و آوردهاند وجود
.كنم استفاده شعرم در مواهب اين از نكردهام
به دست بايد كه ميپنداشتم چنين بودم جوان كه هنگامي
و بهتر را دنيا بتوانم تا بزنم بسياري ماجراجوييهاي
گفتن براي حرفي شاعر ، يك عنوان به و بشناسم عميقتر
بسيار ، كردنهاي خطر و جستنها پي از و كردم چنين و بيابم
بگويم بايد كه افسوس و نهادم سر پشت را بسياري ماجراهاي
يك اندازه به حتي نيافتند ، راه من شعر به آنها از هيچيك
.كلمه
من شعر به ناشناخته پرندهاي كه اين احتمال نيز ، امروز
كه است شدهاي خارج ريل از قطار از بيشتر بسي يابد راه
كه نيست اين سبب بودهام ، آيا آن شدن متلاشي شاهد خود
آشكارا را تراژدياش و ميزند حرف شده ، خود متلاشي قطار
ظرافت خاطر به پرنده كه حالي در ميگذارد ، نمايش به
احتمالي پرسش يك و هزار برانگيزنده ميتواند او در نهفته
آنچه.هستند روشن و واضح نسبتا نمونههايي اينها باشد؟
"موضوع" به شاعر چگونه كه است اين بدهم نشان داشتم سعي من
نيست كار در ي"يافتن دست" اولا ، امامييابد دست خود
"موضوع" كلمه كه گفت خواهند شما به شاعران اكثر ثانيا و
همه نامناسبياست ، كلمه باشد ، ميان در شعر صحبت وقتي
شما.هستند شعر خود شعر ، دهنده تشكيل عوامل و اجزا
واقعا آنكه مگر كنيد ، جدا آن از را "موضوع" نميتوانيد
.اويند وجود دهنده تشكيل انسان ، لباسهاي باشيد معتقد
گنگ احساسي جز چيزي آن ، اوليه مراحل در شعر من ، براي گاه
دروني ، پرسوجوي و زدن پرسه ساعتها بعد.نيست مبهم و
را احساس آن ماهيت كه بيابم كلمه دو يكي بتوانم شايد
بسيار راهي اين واقع ، دركند روشن حدي تا من براي
و بارها من كه شعر كردن آغاز براي است كند و طولاني
شده درها گشودن به منجر كه راهي;آزمودهام را آن بارها
اوليه ، احساس راه ، اين نپيمودن صورت در بسا چه و است
همين يافتن اما.ميرفت ميان از و مانده مبهم و ناشناخته
كه چندان شده ، رهنمون ديگر كلمات به مرا كلمه ، دو يكي
جاري سيلآسا يا چكه چكه تصاوير و افكار سرانجام ،
.شدهاند
آن باشد ، مراقب و هشيار شديدا زبان ، به نسبت كسي وقتي
راه استحقاق او نظر از واژهاي هر تقريبا كه است وقت
برحسب كه واژهاي هر.ميكند پيدا را شعر حريم به يافتن
سوپر يك در يا مترو در چه شود ، شنيده يا ديده اتفاق
درشت تيترهاي در يا ديواري شعار يك در چه ماركت ،
را درسهايش خيابان ، در كه محصلي اذهان يا و روزنامهها
موقعيتي هيجانانگيزترين اين و ميكند مرور بلند صداي با
پا پيش و عادي كلمات.شد دچار آن به ميتوان كه است
نفر يكميكنند جلوه اسرارآميز و زيبا ناگهان افتاده
و "شيرخوارگاه" مثل ميبرد كار به را عادي اصطلاحي
،"برگ كلم".ميكند روشن را شما ذهن جرقهاي ناگهان
اين نيست مهم "شهرباني وانت" ،"باريك دندانه شانه"
كه حالي در باشند پاافتاده پيش و عادي حد چه تا واژهها
و زبان جستوجوي در خود ، اراده و اختيار از خارج شاعر ،
زبان افتاده پا پيش و عادي تكه آن شاعر ، .است آن آزمودن
."ميكند نو را آن" سپس و ميدارد بر را
.نيستند متفاوتي موجودات شاعران ، من ، شخصي تجربه بنابر
و كم رفتارهاي و عادات و خيالها و فكر حماقتها ، آنها
يك در تنها اصلي تفاوت دارند ، را آدمها همه متعارف بيش
كه است مورد اين در و مينويسند شعر آنها:است چيز
.متفاوتاند و عادي غير كاملا
يافتن براي جستوجو به شود منتهي بسا چه كارآنها
كه است اين واقعيت اما.شعرشان ياخوانندگان شنوندگان
براي صرفا وسواس ، مختلف بادرجات را اشعارشان شاعران ،
اين كه رضايتي احساس و شعف خاطر به مينويسند ، خودشان
چيز هيچ كه خواهشي و عطش خاطر به و ميدهد آنها به كار
آنها با بخت اگر سپس ، و نيست آن فرونشاندن قادربه ديگري
دست به را اشعارشان مجموعه اشتياق و شادي با باشد ، يار
گوش به را شعرخواني ، آنها جلسات در يا و ميسپارند چاپ
استقبال به خاطر طيب با و ميرسانند بسيار مخاطبان
در و ميروند احتمالي جايزههاي و تشويق و تحسين هرگونه
بر كامل تسلط با شاعر كه ميرسد نظر به چنين هنگام اين
به اقدام اهدافي ، چنين به يافتن دست نيت به و خود ذهن
چنين لحظات اين در هم شاعر خود بسا چه و است كرده سرودن
.ندارد واقعيت چيزي چنين خوشبختانه اما كند باور را چيزي
نميتوانست شعر داشت ، واقعيت اگر زيرا خوشبختانه ميگويم
ندارد واقعيت اما.نمايش يا سرگرمي جزنوعي باشد چيزي
خود براي صرفا انزوا و خلوت در را خود اشعار شاعر زيرا
هميشه كه توصيفناپذير عطشي فرونشاندن اميد به مينويسد ،
نيازهاي والاترين ارضاي براي و ميدارد نگه تشنه را او
كه دنيوي ، و مادي انگيزههاي از عاري كاملا خود ، روحي
رو پيش در را آفاقي ميتواند و است ناپذير تطميع شعر
قابل حتي روزمره زندگي در مردم عامه براي كه بگستراند
را شعري مردم همين وقتي بنابراين.نباشد هم تصور
نشان واكنش مشتاقانه بسا چه ميدهند ، گوش يا ميخوانند
خود كه بيابند را حرفهايي خواندن يا شنيدن شهامت و دهند
كاملا ديگر اكنون اما نبودهاند آنها بيان به قادر هرگز
به تنها شاعران اگر ميكنم گمان من.است ريخته ترسشان
هيچ هرگز بينديشند خود مخاطبان خواستههاي و اميال ارضاي
.شد نخواهد گفته تازهاي حرف
و 1991 سالهاي 1984 در پوليتزر جايزه برنده تيت ، جيمز
بهترين عنوان به گذشته ، سال در وي اشعار جديد مجموعه
مدرس حاضر حال در وي.شد انتخاب آمريكا سال شعر كتاب
.است خلاقيت رشته در دانشگاه
تيت جيمز:نوشته
(مصطفوي) حسنزاده فريده:ترجمه
(Artistry Poetry Rev):ماخذ
از تمدنها گفتوگوي مركز رئيس بازديد
هنرمندان خانه در ارمني
نقاش نمايشگاه
گفتوگوي مركز رئيس مهاجراني عطاءالله دكتر:هنري گروه
.كرد بازديد سركيسيان آرارات نقاشي نمايشگاه از تمدنها
مجموعه نمايش با ارمنستاني نقاش هنرمند سركيسيان آرارات
است ، از كرده ارائه ايران هنرمندان خانه در كه آثاري
نمايش به را جهان مختلف فرهنگهاي الفباء و خط طريق
خط ، طريق از تمدنها گفتوگوي براي راهي آنرا و گذاشته
مورد آثار ازجمله.ميداند غيرمقدس و مقدس خطوط از اعم
هنرمند اين كه بود اثري تمدنها گفتوگوي مركز رئيس توجه
خود اثر خلق دستمايه را مجيد قرآن از سورههايي ارمني
در تير سي تا شده ياد نقاشي نمايشگاهاست داده قرار
باغ شمالي ، ايرانشهر در واقع ايران ، هنرمندان نگارخانه
.برپاست تا 20 ساعت 16 از هنر
|