شرق به اسلام گسترش در ايرانيان نقش
در اسلامي معماري (بخشپاياني) آفريقا
آفريقا
بتان مهر جمهوري رئيس براي يادداشتي
مثنوي شارح زماني كريم استاد با گفتوگو
شرح ويژگيهاي مولوي محمد جلالالدين مولانا
مولانا مثنوي بر اصيل
شرق به اسلام گسترش در ايرانيان نقش
در اسلامي معماري
(بخشپاياني) آفريقا
آفريقا
عظيم جامع مسجد سالهاي 1270 حدود در اول سليمان ابن حسن
دوره در كه نهاد بنا را عظيمي كاخ و ساخت را كيلوا
رسيد خود عظمت اوج به سال 1310 در دوم حسنابنسليمان
(قبه) كعبه گرديد تخريب پرتغاليها توسط بعدها كه كاخ اين
.داشت نام حسني
و بودند جهادگر و شيفته مسلمانان مافيا و كيلوا سلطان
اعزام را ماموراني داخلي مناطق مردم نمودن مسلمان براي
رابطه اين در گويا ابنبطوطه نوشته بنابر و ميكردند
.داشتهاند بوميان با نيز جنگهايي
آن وعلت شد كاسته كيلوا شهر قدرت و عظمت از سال 1490 در
استخراج موزامبيك ، سوفالاي در بوميان جنگهاي كه بود اين
بين تجارت و بود نموده مختل آنجا در را طلا تجارت و
عوض در سالها ، اين در بود شده متوقف كيلوا و سفالا
اولين جزء نيز پمبا و زنگبار.ميشد قدرتمندتر ممباسا
آن در (عربها و ايرانيان) بيگانگان كه بودند شهرهايي
بودند مستقل كيلوا پادشاهي از پمبا و زنگبار.شدند ساكن
در بويژه كيلوا سلطان با و داشتند مستقلي فرمانروايان و
در پمبا و زنگبار سلطان ميكردند ، رقابت طلا تجارت
قرن در نيز ممباسا.است زده سكه خود بنام سالهاي 1400
سلطان و شد تبديل مهم شهر يك به و گرفت رونق پانزدهم
شهر.نميكرد تبعيت كيلوا از كه داشت را خود مستقل
حاكم ميان اما گرفت ، رونق ممباسا با همراه نيز ماليندي
.داشت وجود دشمني و حسادت و رقابت ممباسا و ماليندي
سلطان را خود و بودند مسلمان حكام اين همه اگرچه
خونيني نزاعهاي به آنها ميان رقابت گاهي ولي ميناميدند
.ميشد منجر
و افر) مسلمانان حاكميت پانزدهم قرن تا دوازدهم قرن از
اين و گرديد تجارت رونق باعث شرقي سواحل در (شيرازي
بر علاوه و كرد تبديل ثروتمند منطقه يك به را منطقه
طول در ديگر شهر حداقل 30 مگاديشو ، مثل قديميتر شهرهاي
آنها همه در كه يافتند گسترش و رونق آفريقا شرقي سواحل
اختيار در آنها همگي حاكميت و بود حاكم اسلامي فرهنگ
.بود شيرازي افرو يا و ايراني افرو
قرن 4 تا شد وارد برآنها علي سلطان كه منطقهاي كيلوا
مسالمتآميزترين و بزرگترين از يكي به ميلادي
در سال شيرازي 400 خاندان و شد تبديل منطقه پادشاهيهاي
مذهب را اسلام دين و داشتند فرمانروايي و حكومت شهر اين
.دادند قرار مردم رسمي
زد ، برهم را منطقه آرامش كاتوليك پرتغاليهاي ورود اما
تجارت كه كردند سعي خشونت با سال 1502 در پرتغاليها
مطيع و كاتوليك را مردم و بگيرند خود اختيار در را منطقه
در را جيزر قلعه سال 1560 در آنها.نمايند واتيكان
منطقه حكام با را درگيري و جنگ بناي و نهادند بنا ممباسا
خود درگيريهاي به مذهبي شكل كه كردند سعي و كردند شروع
خود ، پيشرفتهتر سلاحهاي كمك با شدند قادر آنها.بدهند
و غارت در آنها بيرحمي اما آورند بدست را منطقه حاكميت
مسلمانان و شد منطقه در مسيحيت پيشرفت مانع مردم چپاول
سال 1689 در ايراني و عماني سربازان كمك با توانستند
تا و دهند پايان پرتغاليها سلطه به و فتح را جيزر قلعه
منطقه در را خود استعماري سلطه پرتغاليها هفده قرن پايان
حتي. شدند حاكم منطقه بر مسلمانان مجددا و دادند دست از
شدند منطقه وارد و 19 قرن 18 در انگليسيها هنگاميكه
مسيحي براي آنها تلاش و راپذيرفتند مسلمانان فرمانروايي
در جيزز قلعه هرحال به.ماند عبث و بيهوده مردم كردن
مسلمانان مسيحيان نزاعهاي و رقابتها از نمادي ممباسا
خود به را خارجي توريست صدها نظر روزانه اكنون هم و است
گسترش در مهمي و اساسي نقش ايرانيها شك بدون ميكند جلب
قرن چهار.داشتند آفريقا شرق سواحل منطقه به اسلام
گسترش آفريقا ، سنگبناي شرق در شيرازي خاندان حاكميت
ممباسا ، شهرهاي سپس گذاشت را آفريقا شرق سواحل در اسلام
فرهنگ صدور در بارزي نقش كيسمايو كيلوا ، مافيا ، زنگبار ،
.كردند ايفاء آفريقا قلب به اسلامي و سواحيلي
وصل خود اصلي سرزمين به را اعراب و شيرازيها آنچه اصولا
ابزارهاي و صنايع هنرها ، شيرازيها بود ، اسلام ميكرد
آنها كار اساسيترين ولي كردند معرفي منطقه به را جديدي
.بود منطقه در اسلام ارائه
اصلي تجارت ميكردند زندگي آفريقا شرق در كه مسلماناني
كنگو ، تا آفريقا شرق سواحل از و داشتند دست در را منطقه
براي تجار همين و بودند تجارت حال در زامبيا و رواندا
كنگو ، شرق اوگاندا ، مانند مناطقي وارد را اسلام بار اولين
آنجا ازنمودند زامبيا و تانزانيا غرب رواندا ، بروندي ،
و قومي امتيازات نفي و برادري وحدانيت ، دين اسلام كه
چنداني تضاد نيز بومي مردمان سنتهاي با و بود نژادي
در اسلام و يافت محبوبيت آفريقا شرق در زودي به نداشت ،
شرق در بلكه آفريقا درشمال تنها نه ميلادي قرن 11 اواخر
.درآمد غالب دين عنوان به نيز غربآفريقا و
بود گرفته ريشه آفريقا قاره سوم يك در اسلام سال 1880 تا
و جديد روشهاي با انگليس استعمار كه بود دوره اين از و
كرد تلاش برده فروش و خريد از جلوگيري بهانه به جمله از
به را اسلام و كند پر را كاتوليك پرتغاليهاي خالي جاي
لغو را بردهداري انگليسها كه سال 1807 تا.بطلبد مبارزه
به آفريقا قاره از سياهپوست برده ميليون حداقل 15 كردند
عملا كه سال 1900 تا و بودند شده منتقل آمريكا و اروپا
شرق در نيز ديگر نفر هزار صدها افتاد ، رونق از بردهداري
.شدند واقع موردتجارت آفريقا
پرتغاليها ورود
آفريقا شرق سوي به پرتغاليها چرا كه سوال اين به پاسخ در
و اولين.دارد وجود اساسي دليل سه حداقل كردند ، عزيمت
از نيز توسعهطلبي و تجارت است ، مذهبي انگيزه آن مهمترين
سال 711 در عربها هنگاميكه از.است بوده آنها اهداف
عربها نمودند فتح را پرتغاليها سرزمين يا اسپانيارد
پذيرش به وادار يا و رسانده قتل به را مسيحيان از بسياري
در همواره منطقه كاتوليك مسيحيان اين بنابر كردند ، اسلام
جنگ چندين و بودند عربها و مسلمانان از انتقامجوئي صدد
موفق مسيحيان سال 1085 از و گرفت صورت آنها ميان مذهبي
ميان برانند ، عقب حدوديبه تا را مسلمانان شدند
در مسيحي پادشاهي كه داشت وجود داستاني كاتوليكها
اين كه بودند اميدوار پرتغاليها كه دارد آفريقاوجود
چنين ولي دهد ياري مسلمانان به حمله در را آنها پادشاه
اين شايد واحتمالا نداشت خارجي وجود اصولا پادشاهي
از پس هرحال به.است بوده حبشه امپراتوري از ناشي توهم
اروپاييها از بسياري اروپا در رنسانسي عصر مذهبي تحولات
قدرت و ثروت بر تا بودند ناشناخته سرزمينهاي كشف بدنبال
سال 1460 ، در پرتغال شاه هنري مرگ از پس.بيفزايند خود
و نبود راضي مالياتي درآمدهاي از دوم جوان او جانشين
غرب در مسيحي امپراطوري يك تشكيل آرزوي گرفت تصميم
ديوگود سال 1481 در منظور بدين وي.سازد عملي را آفريقا
غرب در پرتغاليها اسكان به كه كرد مامور را امبوجا از
او جانشين و مرد دوم جوان سال 1495 در بپردازد ، آفريقا
انحصار در و پرتغاليها اسكان براي را او راه مانوئل
به سال 1497 در و كرد دنبال آفريقا سواحل تجارت گرفتن
مردم كردن مسيحي كه داد ماموريت (15241469) واسكادوگاما
براساس. كند بررسي را مسير و نمايد پيگيري را آفريقا شرق
منعقد اسپانيا و پرتغال ميان سال 1494 در كه پيماني
و اسپانيائيها را آمريكا قاره مستعمرهسازي تجارت گرديد
.كنند دنبال پرتغاليها را آفريقا قاره
نترس دريانوردي كه واسكادوگاما براي عظيم نسبتا كشتي سه
را خود سفر او و شد تدارك بود متعصب مسيحي يك و بيرحم و
محاسبه اشتباه اثر در او.كرد شروع جولاي 1497 هشتم در
چرخيد خود بدور را كيلومتر و 9000 شد گرفتار گردباد در
كه رسيد موسمبيك بندر به مي 1498 در او هرحال به اما
پذيرايي دوگاما از وي بود تبار ايراني مسلمان آن حاكم
.كرد
و دارند گردن به صليب همگي آنها كه شد متوجه سپس ولي
نتيجه ، در است شده تزئين عظيمي صليبهاي به آنها كشتي
دوگاما.كرد اعزام آنها كشتن و تعقيب براي را افرادي
قتل صدد در ممباسا تبار ايراني حاكم رسيد ممباسا به وقتي
آنجا در رفتند ماليندي سوي به آنها نتيجه در برآمد ، آنها
سلطان دشمن سيدعلي بنام ماليندي سلطان كه شدند متوجه
ممباسا سلطان كه شنيد وقتي سيدعلي نتيجه در.است ممباسا
قرار عنايت مورد را وي است ، برآمده دوگاما قتل صدد در
از يكي و داد قرار او اختيار در لازم مواد و آذوقه و داد
كه ماجد احمدبن بنام را خود دريانوردان خبرهترين
هند سوي را آنها تا كرد آنها همراه را بود گجراتيالاصل
طول در مسير كوتاهترين در را آنها احمد.كند راهنمايي
.رساند بمبئي به روز 24
از و آمد ماليندي حاكم نزد مجددا برگشت مسير در دوگاما
سفر گزارش و برگشت پرتغال بسوي مستقيم سپس گرفت ، كمك وي
متوجه دوگاما گزارش از شاه داد ، امانوئل كينگ به را خود
اكثر اما.است سودمند بسيار آفريقا شرق در تجارت كه شد
قرار مسلمانان اختيار در طلا سودآور تجارت و ساحلي مناطق
به ناچار سفالا طلاي تجارت از برخورداري منظور به و دارد
.بود خواهد مسلمانان با جنگ
و سفالا كه كرد تلاش كابرال الوارش پدرو سال 1500 در
.خورد شكست ولي بگيرد خود اختيار در را منطقه طلاي
كشتي از 19 متشكل ناوگان يك با دوگاما سال 1502 در اما
و ثروتمند شهر به ابتدا و برگشت منطقه به توپ به مجهز
ابراهيم سلطان و تصرف را حاكم كاخ و رفت كيلوا استراتژيك
مبني دوگاما خواسته با سلطان اما نمود زنداني را شيرازي
موافقت پرتغال به ماليات پرداخت و پرتغال سيادت پذيرش بر
ابقاء خود پست در را وي مجددا دوگاما نتيجه در و نمود
ابراهيم سلطان ولي داد ادامه هند بسوي را خود مسير و كرد
.كرد خودداري ماليات پرداخت از سپس
تبار ، ايراني حاكم اواسكو ، لورينكور روي سال 1503 در
سيادت كه ساخت مجبور را ساحلي جزيره چند و زنگبار مافيا ،
شرق به پرتغالي ناوگانهاي ورود بپذيرند ، را پرتغال
منطقه تجارت در و زد برهم را تجارت نظم 500ساله آفريقا
.نمود ايجاد ركود
بتان مهر جمهوري رئيس براي يادداشتي
خرداد ، غرورانگيز18 و بزرگ انتخابات به نزديك روزهاي در
خوانندگان از يكي حضور شاهد بهاري ، غروبهاي از يكي در
موج و كهولت صفاي كه وي.بوديم روزنامه تحريريه در محترم
با و آرام بود ، هويدا قامتش و چهره از زمان گذر سنگين
ما با را مطالبي و نهاد همشهري روزنامه در قدم طمانينه
در دولتي روزنامههاي منع قانون دليل به كه نهاد ميان در
عليرغم امانبود ميسر آن درج امكان كانديداها ، تبليغ
ديگري روزنامههاي به ميتوانند ايشان كه ما پيشنهاد
وي نمايند ، ارائه را خود مطالب و نظرات و كنند رجوع
يافته الفت و انس همشهري با سالهاست كه گفت و نداد رضايت
آقاي.ميپسندد را روزنامه عقلاني و معتدل مشي و
سال هشتاد به قريب كه نژاد شهباز نياوران منطقي فضلالله
.بود خاتمي آقاي براي جهانديده مردي پيام حامل داشت ، سن
ملت خردمند و فيلسوف را - خاتمي-برگزيده مرد اين وي
آرزوهاي ميتواند صداقتش ، و ايمان واسطه به كه ميدانست
.سازد متحقق و دهد سامان سرو را ايران مردم بزرگ
ميكنند ، حمايت خاتمي از كه كساني از هيچيك و من:گفت وي
گروه و فرد وامدار او زيرا كرد ، نخواهيم طلب چيزي او از
داريم ، انتظار خاتمي از ما همه آنچه بلكه ;نيست خاصي
صداقت و ايمان و است صداقت و ايمان عنصر دو همان بر تكيه
مردم را همهمشكلات باشد ، توام حكمت و خردمندي با اگر
تواضع و خلوص تاب و تب در سالهاست ما.كرد خواهند حل خود
دارد ، (ع)علي عشق به دل كه سرزميني در و ميسوزيم
گام ايشان به تشبه با ميبايد حضرت آن مكتب شاگردان
ايمان من.كنند متحقق را مردم و خود اهداف و بردارند
خواهند تاييد را ايشان گذشته از پرشورتر مردم كه دارم
شناخت و تجربه سال هفتاد براساس تا آمدهام امروز و كرد
به دارد ترديد زمينه اين در كس هر بگويم جامعهمان از
تداوم براي را خود مطمئن ، قلبي با خاتمي آقاي و رفته خطا
.نمايد آماده اهدافش و برنامهها
مابسيار در كه بود ارجمند خواننده آن سخنان خلاصه اين
به ملتزم حقوقي لحاظ به ما اينكه عليرغم و كرد تاثير
اين گيرايي از فردي ، لحاظ به اما بوديم ، قانون رعايت
را هديهاي كپي ايشان پايان در.نمانديم بيبهره كلمات
خاتمي آقاي دست به تا كرده قاب و نگاشته خود دست به كه
ادب گنجينه از زيبا بيتي ارمغان ، آن.داد ما به دهد ،
رياست خاتمي آقاي جناب ايمان با رادمرد به" كه بود پارسي
:شده تقديم "ايران اسلامي جمهوري محبوب و محترم
سنجيدهام مهربتان گرديدهام ، را آفاق"
"ديگري چيز تو اما ديدهام ، فراوان خوبان
نشانگر اما ندارد ، مادي وزن اگر ، هديهها و پيامها اين
همه كه است بيمانند و بزرگ ملتي اميدهاي و آرزوها
جامعه تحقق و اصلاحات و سربلندي براي را خود داشتههاي
.است نهاده اخلاص طبق در اسلامي ايران در مدني
معارف گروه
مثنوي شارح زماني كريم استاد با گفتوگو
شرح ويژگيهاي مولوي محمد مولاناجلالالدين
مثنويمولانا بر اصيل
.او روح و قلب به هم و ميدهد جواب انسان عقل به هم مثنوي
و كرده تلفيق هم در را عرفان و عشق و علم مولانا كه چرا
فهم گنجايش و فكر سطح قدر به هركس كه است ساخته معجوني
ميكند استفاده آن از خود
اخلاقي و حكمي را بلخي جلالالدين مولانا مثنوي :سرآغاز
ادبيات در تاكنون كه خواندهاند اثري عرفانيترين و
و دقيق مثالهاي مضامين ، تنوع.است شده نگاشته فارسي
سياسي ، اجتماعي ، زندگي زمينههاي تمامي در همهفهم
از پس كه است بركشانده بدانجا تا را اثر اين...و فلسفي
در و دارد فراواني خواهندگان و خوانندگان هنوز ، سال 700
و نفوذ عظيم معرفتي كتاب اين كه است سالي چند نيز غرب
.است كرده درخشاني رسوخ
كلاسيك و مهم اثر اين بر مختلفي شروح گذشته سال چند در
اثر اين از خرد گوشهاي آنها از كدام هر كه شده نگاشته
اهميت سالها اين در كه آنچه اما برشكافتهاند ، را عظيم
همه بود ، شرحي شده پرداخته آن به كمتر متاسفانه و داشته
و ادبپژوه زماني كريم دكتر.بود گرانسنگ اثر اين از فهم
شرح" جلدي مجموعه 6 انتشار با بصيرت ، صاحب مولويشناس
انتشارات سوي از و صفحه به 6000 نزديك در كه "مثنوي جامع
اين توانست بود ، يافته راه بازار به اطلاعات روزنامه
.كند حل حدودي تا را مشكل
به 7 نزديك تاكنون نخست چاپ انتشار زمان از كه كتاب اين
به و ساده نثري و روان زباني است ، با شده چاپ تجديد بار
پيچيدگيهاي و شرح را مثنوي اشعار تمامي بيت ، بيت شكلي
زماني كريم با.است كرده باز خواننده براي را آن مختلف
وگويي گفت وي شرح ويژگيهاي نيز و مثنوي شروح درباره
كه است شده رضوي مسعود مختابادو ابوالحسن توسط
.ميخوانيد
معارف گروه
بلخي جلالالدين مولانا مثنوي چرا !زماني آقاي *
است؟ تفسير و شرح نيازمند
و عرفان مباني تعليم در گرانسنگ است اثري معنوي مثنوي -
و اخلاقي و اجتماعي مسائل و انسانشناسي و شناختشناسي
انديشه دائرهالمعارف اعتباري به مثنوي..و روانشناسي
و فلسفي مشربهاي و نحلهها همه ردپاي زيرا است ، بشري
ناقل فقط مولانا اما.ميشود ديده آن در مذهبي و كلامي
هيچ رو اين از انديشههاست ، سازنده بل نيست انديشهها
ذهن در عرفاني و فلسفي و كلامي مسائل از مسالهاي
مولانا.است نمانده باقي نخورده دست او مبتكر و نيرومند
.مسلم است آيتي بيان قدرت و فكرت بلندي و نظر وسعت در
بزند ، حرف پيچيده و دشوار عمدا است نخواسته مولانا البته
كوشيده برعكس او.است اينگونه فروشان فضل روش چنانكه
توضيح عامه افهام سطح در نيز را موضوع دشوارترين حتي است
اندازه به گويندهاي هيچ كه ميبينيد اينرو از دهد ،
موضوع هرقدر او.است نجسته توسل تشبيه و تمثيل به مولانا
است افزوده مثل مقدار بر ميديده دشوارياب و ديرفهم را
قبول بايد اما.شود روشن مخاطب براي موضوع بالاخره تا
محسوسات ماوراي و انسان باطن به مربوط مسائل كه كنيم
معاني آن انعكاس براي الفاظ قالب و است ذاتي غموض داراي
اينرو ازندارد را لازم انعطاف و گنجايش قاهر و ژرف
به توجه با خلاصه و ميشود دشوار خود به خود موضوع
تفسير و شرح نيازمند مولانا مثنوي كردم عرض كه مطالبي
.است
سال ، هفتصد از پس دوراني در معاصر انسانهاي ما چرا *
هستيم؟ مولانا مثنوي فهم و قرائت نيازمند هنوز
ميخواندند را مثنوي نزديك ، يا دور گذشتههاي در شايد -
فقط امروزين و معاصر انسان اما كنند ، پيدا حالي فقط كه
كنجكاو ذهن بلكه نميرود ، مثنوي سراغ انگيزه اين با
سوالات براي مولانا ابيات مطاوي ميخواهددر امروزيان
نهايتا و خود زيستن چگونه و انسان و هستي پيرامون خود
امروزي انسان اينرو از.بيابد پاسخي خود سعادت براي
را عرفاني ادبي كهن اثر يك فقط كه نميخواند را مثنوي
در را خود حقيقي هويت كه ميخواند مثنوي بل باشد ، خوانده
انسان براي مولانا كه چرا.كند پيدا مولانا كلام آينه
استقبال و دارد گفتن براي حرف ما عصر انديشور
شده عالم غرب و شرق در مولانا آثار از كه حيرتانگيزي
در است مهمي عامل مثنوي جامعيت.است مطلب اين بر خودگواه
پاسخ انسان عقل به فقط آثار از بعضي چون.انسانها جذب
فقط آثار از بعضي و ندارد كاري او روح و قلب به و ميدهد
عقل به هم مثنوي اما ميكند ، ارضاء را انسان روح و قلب
مولانا كه چرا.او روح و قلب به هم و ميدهد جواب انسان
ساخته معجوني و كرده تلفيق هم در را عرفان و عشق و علم
آن از خود فهم گنجايش و فكر سطح قدر به هركس كه است
گرسنه مثنوي سفره سر از هيچكس و ميكند استفاده
.برنميخيزد
باشد؟ داشته بايد ويژگيهايي چه مثنوي شروح *
محور حول كه است اين مثنوي مقبول شرح يك اصلي ويژگي -
همه كه است كسي خوب شارح يعني.بچرخد مولانا بيانات
گيرد بكار ابيات مشكلات بازكردن جهت در را خود معلومات
خصوصي و عمومي معلومات تا كند بهانه را ابيات آنكه نه
بايد كه همانطور شارح اين بنابر.بگذارد نمايش به را خود
كه بداند بايد نسبت همان به بگويد را چيزهايي چه بداند
كه مطالبي از بسياري انصافا.بگويد نبايد را چيزهايي چه
خواننده فهم مزاحم گفتهاند مثنوي ابيات توضيح در شارحان
به نميآوردند را نامربوط و حجيم مطالب آن اگر و است
شرح.ميكنم خلاصه پس.بودند كرده كمك بيشتر خواننده
مربوط ، و هم و بياورد مفيد مطالب هم كه است شرحي آن مقبول
تنهايي به هم مطالب بودن مفيد حتي يعني.اندازه به هم
مربوط شرح مورد بيت به شارح ، مطالب بايد بلكه نيست ، كافي
هم مربوط و مفيد مطالب نقل در اين از گذشته و باشد هم
"نبض" به مولانا اگر مثلا.دارد نگه را اندازه بايد
و نبض موضوع سطر چند در است مجاز فقط شارح ميكند اشارت
جاي به او اگر اما دهد ، توضيح خواننده براي را نبضشناسي
همه و كند باز خود جلوي را ابنسينا قانون برود سطر چند
خورد به و كند رونويسي را نبض انواع و نبض به مربوط فصول
اگر است؟يا كرده كمك خواننده به آيا دهد خواننده
اين سطر چند در بايد شارح ميكند صحبت "ني" از مولانا
نمايش براي شارح اگر ولي كند ، معرفي خواننده به را ساز
و موسيقي فني كتب سراغ برود كتابش شدن حجيم يا و معلومات
آيا كند رونويسي نينوازي و ني باب در را متوالي صفحات
!هيچ نكرده كه كمكي مسلما است؟ كرده كمك خواننده فهم به
به قديمي شروح بيشتر اصولا.است كرده هم خسته را او ذهن
جهت تلاش جز است آن در چيز همه.شدهاند نوشته كشكول سبك
شرحهاي نيز معاصران شروح ميان در.ابيات از ابهام زدودن
.نيست آنها بردن نام به حاجتي كه ميشود ديده كشكولي
بر بايد شرح نميخورد خواننده درد به كشكولي شرحهاي
.لاغير و شود متمركز ابيات مبهمات گشودن
كردن شرح اساسا و هستند كدامها مثنوي شروح مهمترين *
شد؟ آغاز زمان چه از مثنوي
چرا.دارد والا بس جايگاهي ما تفسيري ادبيات در مولانا -
توجه مورد مولانا مثنوي اندازه به عرفاني اثر هيچ كه
را كارهايي همه اگر كه بطوري.است نگرفته قرار شارحان
خود ببريم ، نام فقط شده انجام مثنوي پيرامون تاكنون كه
صديق ماندانا خانم چنانكه.شد خواهد مفرده رسالهاي
دهها ميان از بنده.است كرده فراهم را كاري چنين بهزادي
يكي.ميدانم ممتازتر را شرح دو قديمي ، شده شناخته شروح
هر ، دو اين.آبادي وليمحمداكبر شرح ديگر و انقروي شرح
شرح عالمانه و هوشمندانه را مثنوي دفتر شش
ممتازتر را شرح دو نيز معاصران شروح از و اند كرده
قبل متاسفانه كه فروزانفر استاد مرحوم شرح يكيميدانم
اثر نامه مولوي ديگر و مانده متوقف اول دفتر اتمام از
اما.است مثنوي بر موضوعي شرحي كه همايي استاد مرحوم
فصل سر شناسي مثنوي در كوب زرين استاد شادروان آثار
بحر" و "ني سر" كه نحوي به گشود مثنوي پژوهش در تازهاي
محققان به مثنوي تفسير و تحليل در را جديدي افق "كوزه در
بايد شد آغاز زمان چه از مثنوي شرح امااينكه.داد نشان
برميآيد فيهمافيه از چون.مولانا خود زمان از كه گفت
سوال او از ابيات از برخي مفهوم درباره مولانا ياران كه
به پس.است ميكرده شرح را ابيات آن خود او و ميكردند
مولانا خود مثنوي شارح نخستين كه گفت ميتوان اعتبار اين
مثنوي موضوعات با فيهمافيه مطالب كه بخصوص.است بوده
را ابيات از برخي اينرو از.است قريبالافق بسيار
آثار مولانا خود جز.داد شرح فيهمافيه مطالب با ميتوان
.است مثنوي بسط و شرح نيز مولانا ارشد فرزند ولد سلطان
ابيات از تعدادي بر رسمي بهطور كه شرحي نخستين اما
سلطان معاصر كه است رومي احمد شيخ از شد نگاشته مثنوي
.نوشت مثنوي شرح بر را دقايقالحقايق كتاب او.بود ولد
نگاشته روشهايي و اصول چه به اتكا با شما مثنوي شرح *
دارد؟ مثنوي شروح ساير با تفاوتي چه و است شده
را مثنوي فهم كه بود آن شرح اين تدوين در بنده هدف -
چهار از كوشيدم را هدف اين و كنم آسان مردم عموم براي
:كنم حاصل طريق
.بدهم خواننده به مفيد معلومات -1
.باشد هم مثنوي ابيات به مربوط مفيد ، معلومات آن همه -2
.كنم مراعات را تناسب مربوط ، و مفيد معلومات دادن در -3
.ابيات شرح در روان و روشن زباني گزينش -4
تا كردم استفاده معلوماتجنبيام همه از ترتيب اين به
.شود مفهوم زوائد و حشو از خالي و صريح صورت به بيت هر
است ممكن كه نبودم غافل هم خطر اين از حال عين در اما
اين از بكاهد ، آن تحقيقي و علمي جنبه از شرح آسانسازي
تا كردم شرح روان و آسان زبان پشتوانه را موسع تحقيق رو
.شود جمع هم كنار در ممتنع و سهل و يابد تحقق ضدين جمع
حتي كه بودم بسته عهد خود با شرح اين نگارش طول در
مينويسم آنچه بل نياورم شرح در حشو و زائد جملهاي
هم دشوار ابيات باهمه كوشيدم ديگر و باشد لازم و ضروري
ابيات دشواري كنار از كه شارحاني همچون نه شوم روبهرو
شرح ميتوانند تا را آسان جاهاي عوض در و ميگريزند
شرح اين در كه ديگري نكته.ميانگيزند ملال و ميدهند
آنجا تا هم ديگر شارحان نظرات و آراء كه اينست شده رعايت
اين معمولا كه است شده منعكس كرده كمك ابيات فهم به كه
.است بوده همراه بنده سوي از نقدهايي با نقلها
سادگي به توجه با آنها توضيح و تعريف و واژگان شرح آيا *
نيست؟ كافي آن درك براي مولانا زبان در مفاهيم
مفهومي كه باشد موثر ميتواند ابياتي براي فقط كار اين -
مثنوي ابيات همه اما باشد ، داشته لايه يك و ساده
به وافي ابيات منطوق شرح تنها رو اين از.نيست اينگونه
پيچيدگي مثنوي مشكل ابيات از بسياري چون.نيست مقصود
:ميگويد مثلادارد پيچيدگيمفهومي بلكه ندارد لغوي
شد رنگ اسير بيرنگي چونكه
شد جنگ در موسيئي با موسيئي
دچار را شارحان اما ندارد لفظي پيچيدگي هيچ بيت اين
ابيات ، منطوق بيان بر علاوه بايد شارح پس.است كرده اشكال
از بسياري كه درحالي.بداند هم را ابيات مقصود و مفهوم
نه ورزيدهاند تلاش ابيات منطوق مرتبه در فقط شارحان
.بالاتر
در وي وچرا دارد ويژگيهايي چه مولانا عرفاني تفكر *
حكمت به مربوط كه -تمثيل ولو -استدلال از آنها بيان مقام
ميگيرد؟ بهره است برهان و
لطيفه عشق ميگويد او.مولاناست عرفان اصلي ويژگي عشق ، -
براق با سالك اگر رو اين از.است حق حضرت ووصف است رباني
.مطمئنتر هم و ميرسد مقصد به سريعتر هم كند سلوك عشق
:ندارد را خاصيت اين زهد يا خوف با سلوك اما
پري هر و است پر پانصد را عشق
الثري تحت تا عرش فراز از
پا به ميتازد ترس با زاهد
هوا و برق از پرانتر عاشقان
عشق؟ گرد در خائفان آن رسند كي
عشق درد سازد فرش را كاسمان
اماكهخوف ايزدست وصف عشق
جوف و مبتلايفرج بنده وصف
از نيز او مثنوي.است شور و عشق يكپارچه او غزليات ديوان
مولانا عرفان ديگر ويژگي.است عشق حديث پايان تا آغاز
.است مثنوي بيانات جميع انسانمحور.اوست انسانشناسي
سر انسان موضوع از سرانجام آغازميكند كه را مطلبي هر او
.ميآورد بيرون
نوعا كه نيست محض تجريدي و انتزاعي انسان او ، انسان اما
انسان بل است ، شده ترسيم ديگران و عربي ابن آثار در
در است ، اجتماع در.است فرق عالم تعين داراي او ايدهآل
سرمشق و اسوه را او و يافت را او ميتوان و است دسترس
تحول و حال تغيير براي مولانا عرفان آنكه ديگر.كرد خود
آن با بشر تا است نردبان خودش قول به.است انسان شخصيت
آنكه نه كند ، كامل را خود اخلاقيات ، يعني رود آسمان به
:گويد چنانكه.كند پر واژهها از را خود ذهن فقط
حمالشان دل اهل علمهاي
احمالشان تن اهل علمهاي
شود ياري زند دل بر چون علم
شود باري زند تن بر چون علم
اسفاره يحمل ايزد گفت
زهو نبود كان علم باشد بار
بيواسطه زهو نبود كان علم
ماشطه رنگ همچو نپايد آن
علم بار اين هوي بهر مكش هين
علم رهوار بر تو راكب شوي تا
وتعليمي بياني شيوه يك بهعنوان مولانا نزد در تمثيل اما
بينظير واقعا تشبيه و تمثيل قدرت در مولانااست مطرح
نميشناسيم را شاعري و سخنور و سخندان هيچ قطعا ما.است
روزمره و عادي پديدههاي از را بلند مفاهيم بتواند كه
منازل و سالك كمالي سير مولانا مثلا.كند استخراج زندگي
قاعده اين از و است كرده تشبيه شطرنج صفحه به را سلوك
انتهايي خانه به را خود بتواند پياده اگر كه بازان شطرنج
بهره خوب ميشود تبديل فرزين يا وزير به برساند حريف
:است برده
راد فرزين شود بيدق سفر ، از
مراد صد بيابد يوسف زسفر و
رساله تشبيه اين از الهام با سمناني علاءالدوله شايد
بودن نسبي بيان در يا.است آورده پديد را خود شطرنجيه
حركت كه را بادبزن ميگويد تمثيلا عالم در شرور و خيرات
پشهها ولي ميكند ايجاد خنك و لطيف هواي تو براي ميدهي
:ميترساند را مگسها و
كس پيانعام جنبان مروحه
مگس و پشه هر قهر وزبراي
سبيل بر فيالله فناي خردسوز و مهم موضوع تفهيم در يا
حضرت نزد در باد از پشه:ميآورد لطيف حكايتي مثال
و باغ در لحظهاي نميگذارد كه ميكند شكايت سليمان
همينكه.ميكند رااحضار باد سليمان.كنيم گردش بوستان
.است عارف تمثيل اينجا در "پشه".ميگريزد پشه ميآيد باد
هستي برابر در سالك مجازي هستيحق حضرت تمثيل ،"باد"
:ميرود فنا به و نميماند برجاي حقيقي
تيز تيز آمد بشنيد چون باد
گريز راه زمان آن بگرفت پشه
كجا؟ پشه اي گفت سليمان پس
قضا من رانم دو هر بر تا باش
اوست بود از من مرگ شه اي گفت
اوست دود از من روز اين سياه خود
قرار؟ يابم كجا من آمد چو او
دمار من نهاد از آرد بر كو
خدا درگاه جوياي همچنين
لا جوينده شود آمد خدا چون
سبب به عدهاي كه بگويم اجمالا است لازم هم را نكته اين
است ، مخالف استدلال نفس با مولانا كردهاند خيال تتبع عدم
:است گفته چون
بود چوبين استدلاليان پاي
بود تمكين بي سخت چوبين پاي
همين خود گفتهاند سنجي نكته و اعتراض باب از هم عدهاي
.اول شكل و اقتدايي قياس نوع از است استدلال هم بيت
دارد ادامه
|