|
(دوم بخش) كانت انديشه فلسفي صورتهاي
قانوني
دولت مدني ، دولت
كانت ، انديشه فلسفي صورتهاي مقاله نخست شماره در :اشاره
بعدالطبيعه ، ما مساله معرفتشناسي ، به راجع كانت مباحث
بخش ، اين در گذشت ، نظرتان از دين فلسفه و اخلاق فلسفه
فلسفه و حقوق فلسفه تاريخ ، فلسفه به راجع ديگري موضوعات
.ميگذرد نظرتان از سياسي
انديشه گروه
تاريخ فلسفه
به.است وي سياسي و اجتماعي فلسفه اساس كانت تاريخ فلسفه
سير عنوان به تاريخ كه است اين فلسفهتاريخ اوموضوع نظر
اعلا خير تحقق به است ممكن چگونه انساني جامعه تكاملي
آزادي بالاترينحد در تاريخ.بيانجامد خاكي عالم دراين
به تاريخحركت نهايي پيشرفت ميرودو پيش بشري خير و
و آزادي سوي به رفته هم روي بشر.است ملكوتآزادي سوي
تاسيس تاريخ نهايي هدف.مينهد گام انديشي روشن
مكانيكي بررسيرابطه صرفا استنه آرماني جامعهاي
.رويدادها
است انسان فطري استعدادهاي شكوفايي براي ايجادجهاني
حاصل عقليآدمي سايهفعاليت در فقط وكمال سعادت واين
كننده دگرگون قدرتي برخورداراز را عقل كانتميشود
كرده مقدر چنين طبيعت ميگويد و ميداند كننده وتعيين
عقل نيروي تااز باشد ناتوان جسمي نظر از انسان كه است
(1):كانت تاريخ فلسفه بنابراين ، اصلدربهرهگيرد خود
كانت فلسفهتاريخ.است غايت و هدف وجود (2) و آزادي
خود دست به آينده كانت ، عقيده به.است خوشبيني توامبا
براي زمينهاي جز نيست چيزي طبيعت و ميشود ساخته ما
غريزه براساس انسان" بنابراين.انساني وجود بخشيدن سامان
پرورش آماده و حاضر معرفتي وسيله به و نميشود هدايت
پشتوانههاي و منابع روي از را چيزي هر بلكه نمييابد ،
خود ، از ودفاع غذا و پناهگاه تهيه در.ميبرد جلو به خودش
خوشايند را زندگي ميتوانند كه سرگرميهايي همه و...
اينها همه دل پاكي در نهايتاحتي و هوش بينش ، سازند ،
(Rundell,1987:16) ".اوست خود كار كاملا
كانت توسط تنازع و ستيز ملاحظهعنصر توجه ، جالب نكته
ولازمه جامعه منشا را تضاد روسو و هابز خلاف بر او ، .است
ستيزهجويي كه است باور اين بر و پيشرفتميداند ذاتي
كار به را انسان وابتكار عقل و هوش طبيعت ، در موجود
روح.ميدهد پرورش را او استعدادهاي و مياندازد
براي كه ميرساند فهم بدين را انسان رقابت و ستيزهجويي
اجتماعي شكلگيريگروههاي و ديگر افراد بقاءنيازمند
سرشت و نهاد.است ديگران مستلزمحيات او وحيات بوده
نشان افراد همه و اعصار همه تجربه كه همانگونه بشر
كه افرادي از انبوهي ميگيرد ، شكل جمعي بهطور ميدهد ،
ارتباط نميتوانندبدون كه كساني.هستند هم دركنار همواره
نميتوانند همه اين با و كنند زندگي آرامي يكديگربه با
.نمايند ديگرجلوگيري افراد آفريني مشكل از همواره
حقوق فلسفه
بيرونيآنها و اجتماعي روابط و انسانها بودن هم دركنار
در ميتوان را كانت فلسفهحقوق.است حقوق متضمنمساله
مابعدالطبيعه" نيز و حقوق فلسفه باب در او كوچك رساله
و عملي عقل و بررسيقلمرو به آن در كه كرد پيدا "اخلاق
به اخلاق او ، نظر بهميپردازد ازحقوق تفكيكاخلاق
آن در بد و نيك داردومعيار نظر نفساني و دروني امور
به و ميپردازد خارج جهان به حقوق اما است "نيك اراده"
.دارد توجه او كار نتايج به شخص عمل انگيزه به توجه جاي
بايد همواره شخص(اخلاق همان)فضيلت آموزه طبق بر
ميشود ، محسوب وي وظيفه كه دليل اين صرفابه را وظيفهاش
.دهد انجام
كارهايي براي ميتواند شخص(حقوق) حق آموزه طبق بر اما
نيز ديگري محركهاي ميرساند ، انجام به را شخص وظيفه كه
وجدان به تكليفاخلاقي ، ديگر عبارت به.باشد داشته
از ترس خاطر حقوقيبه تكليف انجام اما برميگردد آدمي
قانون كه است اجرايي ضمانتهاي ساير از گريز يا مجازات
.دارد مي معين
طبيعي حقوق-تفكيكمينهد1 حقوق دسته دو ميان كانت
قواعدي طبيعي حقوق.(موضوعه) اكتسابي حقوق -و 2 (ذاتي)
قانون گونه هر به توجه بدون و عقل ، خودبهخود كه است
قواعدي از اكتسابي حقوق ولي ميكند حكم آن بر خارجي
تحميل اشخاص بر و وضع قانونگذار طرف از كه ميشود تشكيل
.ميشود
كه چرا است ايدهآليسمحقوقي نوعي كانت حقوق فلسفه
و ميپندارد ذهن "قبلي معلومات" زمره در طبيعي حقوق
نميدهد دخالت آن قواعد دريافت در را تجربهوحس
.(صص 5245.كاتوزيان 1365)
براساسآن كه ميداند شرايطي مجموعه را "حقوق" كانت
اختيار آزاديو رابا كس هر واختيار آزادي بتوان
را فردي آزادي حقوق ، از تعبير اين.جمعنمود ديگران
نرفتن ميان از استبراي ومعتقد ميداند جامعه كلي قانون
بخشي تا آورد فراهم را قواعدي بايد ، حقوق ديگران آزادي
.گردد مشخص افراد آزادي حدود و برود بين از آزاديها از
.آزاديهاست هماهنگكردن حقوق هدف معنا ، بدين
دو هنجاري را آزادي آزادي ، و حق تبيينرابطه در كانت
آزادي براي طرف يك از حق او عقيده بهميداند جنبهاي
با شخص آزاديآن كه طوري به تعيينميكند مرزي فرد هر
حق ديگر ، طرف از.نباشد متعارض ديگر آزادياشخاص
سوي به طبيعت اشخاصاز كلي حركت كه معناست بدين همچنين
ميگيرد ، صورت شناختي انسان خواست يك مبناي بر فرهنگ
.او ابزارگونهاز تصور نه و پنداشتنانسان غايت يعني
مبناي بر خصوصي حقوق مردمدر روابط كه است آن بر كانت
و است انساني زندگي پايه آزادي و آزاديقراردارد اصل
قانوني دولت مدني ، دولت.ميشود حاصل مدني دولتي در تنها
:است زير اصول اساس بر كه است
انسان يك مقام در اجتماع از عضو آزاديهر (1)
يك مقام در ديگر اعضاي با اجتماع از عضو هر برابري (2)
فاعل
شهروند يك مقام در اجتماع از عضو هر استقلال (3)
مطلقه دولت قانونگراييسنتي تضادبا در ودوم اول اصل
طبيعي قانون طبيعتو طبق بر فلسفي لحاظ به كه ميباشد
يافتهتوجيه سازمان سلسلهمراتبي طور به هستي نيز و
دولت از عضوي هر آزاديكه حق كانت ، عقيده به.ميشود
سنتي آزاديهاي و منكرحقوق است ، آن از برخوردار مدني
.بازرگاناست طبقات و مالكان اجتماعات ، شهرها ، شركتها ،
خود به كه است ، كسي يافته رهايي و آزاد شخصي آزاديحق
كنار را مطلقگرايي از ناشي وامتيازات بوده علاقهمند
اين.ميكند داوري و عمل خودش براساساراده و مينهد
عملي عقل عينيتيافتن ميكند خاطرنشان كانت چنانكه امر ،
:ميگويد او.است
ديگران رفاه از خودش تصور مطابق مرا نميتواند كس هيچ"
به است ممكن هركس زيرانمايد خوشحالبودن به وادار
به باشد ، خوشبختي درصدد و ميداند مناسب خود كه طريقي
آزادي با ميتواند كه مشابه تعقيبهدفي در كه شرطي
يعني -نكند تجاوز شود منطبق كلي عملي قانون در ديگر شخصي
نيز ديگران براي ميبرد حظ خود كه همانگونه بايد او
عنوان به اجتماع عضوياز هر..باشد حقيراقائل چنين
موجودي شخص هر كه جايي است ، تا آزادي حق داراي انسان يك
(Rundell,1987:31)".است حقوق صاحب
اصلياستعلايي بهعنوان حق كه ميدهد نشان دوم اصل
برابري متضمن حق.است آزادي به مقيدTranscendental
دربرابر كه است فاعلاني بهعنوان اشخاص برابري و قانوني
مدرن قانونمدار دولت بهوسيله شده تدوين عام قوانين
شخص به مدني استقلال سوم اصل و دارند يكساني جايگاه
اراده بر نه را خودش معاش و زندگي تا ميدهد اجازه
نيروهاي و حقوق واسطه به صرفا بلكه ديگر اشخاص خودسرانه
.شود صاحب جامعه از عضوي بهعنوان خودش
سياسي فلسفه
او بحث اول محور:دارد عمده محور دو كانت سياسي فلسفه
منع و آزادي با آن ارتباط و دولت مشروعيت و ضرورت درباره
دوم محور و آمده "اخلاق بعدالطبيعه ما" در كه است شورش
مطرح "پايدار صلح" رساله در كه است بينالملل روابط بحث
.است گشته
دولت مشروعيت و ضرورت از دفاع در نيرومند براهيني كانت
مردم از گروه يك ميان در بايد او نظر به.ميكند ارائه
باشد ، داشته وجود (دولت) حكومت نام به واحدي نهاد
اجبار و زور بهكارگيري با كه اقتدار اين از برخوردار
تا بگذارند خود حال به را ديگران كه سازد وادار را مردم
كنند ، دنبال و انتخاب دلخواه نحو به را خود اهداف بتوانند
خدشهدار را ديگران مشابه آزادي آنان كه شرط اين به
.نسازند
كه وقتي تا -اخلاقي كمال -طبيعت نهايي غايت او ، عقيده به
در زيرا.نميگردد محقق بمانند باقي طبيعي وضع در مردم
به و عامدانه آنها و ندارد تاثير اخلاق شرايطي چنين
بيقانون آزادي وضعيت در كه ميگيرند تصميم خود دلخواه
توافق كه ميماند اين مثل بدينترتيب ، و بگيرند قرار
تكامل و رشد امكان.است مباح برايشان چيزي هر باشند كرده
قبال در كامل وظايف كه است دولتي وجود به منوط اخلاق
دولت اگر اما.نمايد اجرا را (نده دروغ قول مثل) ديگران
نيز را (نكن خودكشي مثل) شخص خود قبال در كامل وظايف
.ميكند خدشهدار را افراد اخلاقي تكامل نمايد اعمال
محدود آن عملكرد حدود اما است اخلاق لازمه شرط دولت وجود
به بنا كانت.دروني آزادي نه و است بيروني آزادي عرصه به
مفهوم مينهد فضيلت آموزه و حق آموزه ميان كه تمايزي
آزادي به بررسي ، مورد ذهني كنش نوع به بسته را آزادي
كنكاش براي دروني آزادي.مينمايد تقسيم بيروني و دروني
به بيروني آزادي فضيلت ، آموزه حيطه در و است اخلاقي
دولت.حق آموزه حيطه در و است مربوط افراد اجتماعي روابط
به تا ميدهد اجازه آنان به افراد بيروني آزادي تضمين با
آزادي كه شرط اين به بپردازد خود مدنظر غايات تعقيب
.نكنند نقض را ديگران
كه است حقي آزادي.است طبيعي حق تنها آزادي كانت ، نظر به
شرط.است برخوردار آن از خود انسانيت صرف به انساني هر
بيروني ، آزادي تحقق براي.است عدالت حق ، اين عام تحقق
و باشند داشته قرار عادلانه شرايط يك در بايد مردم
ميكند رفتار غيرعادلانه كه كس هر عليه زور از استفاده
كانت ، عقيده به.ميباشد سازگار آن با و بوده عدالت لازمه
حق و شخصي امنيت حق:دارد اصلي جزء دو بيروني آزادي
پايمال حق دو اين طبيعي وضع در.بيروني چيزهاي مالكيت
براي اينرو از هستند ، آزادي حق لازمه كه حقوقي ميشوند ،
و جمعي ، عام اراده.آيد فراهم شرايطي بايد آنها تحقق
دارايي به احترام براي همگان موافقت هيئت در كه قدرتمندي
مدني جامعه يك در تنها كه ارادهاي.شود ظاهر فرد هر
است مدني اساسي قانون يك تحت كه جامعهاي.مييابد عينيت
از بيرون چيزهايي بر يكديگر مشروع مالكيت به نسبت مردم و
تنها حكومت وجود.ميشوند قائل متقابل احترام خودشان
ديگران حقوق فرد هر آن در و است مردم شخصي حقوق حفظ ضامن
به مصمم كه ارادهها از اتحاديهاي در مشاركت با را
.مينمايد تضمين است ، حقوق اين از حمايت براي زور كاربرد
دولت حاكميت اما دارند مشخصي سياسي وظايف جامعه يك اعضاي
باشد چنان قانوني اگر.است محدود نيز قانونگذاري امر در
آن كنند موافقت آن با نتوانند هيچوجه به مردم همه كه
.است دوپهلو كانت انديشه اينجا در.است ظالمانه قانون
مجاز را قانوني چنين دربرابر مخالفت يكسو ، از يعني
و ميپردازد فرانسه انقلاب از تمجيد به كمااينكه ميداند
عليه شورش و نامشروع قوانين با مخالفت ديگر سوي از
.ميكند اعلام ممنوع را ظالمانه قوانين واضع دولتهاي
قانون و حكومت به او ريشهدار دلبستگي از نشان كه امري
شورش مطلق منع به او.دارد اخلاقي تكامل لازمه بهعنوان
اگر است معتقد زيرا دارد باور مردم سوي از زور به توسل و
تنها يابد عموميت و درآيد قانون يك بهصورت شيوهاي چنين
و ميرود دست از طبيعت نهايي غايت به رسيدن امكان
حكومت ، بدون صورت ، اين در.ميشود حاصل كامل بيقانوني
ياس به مبدل پيشرفت به اميد و ميشود بياثر حقوق
يك عضو خود كه امن دولتهاي درون در تنها.ميگردد
بشري فرهنگ تكامل رشد دولتهاست از سالم فدراسيون
.ميباشد امكانپذير
نباشد برقرار قانوني رابطه هيچ دولتها ميان اگر" اما
حقوق حكومت هر اعضاي كه داشت نخواهد وجود هم تضميني
است اين او راهحل...بدانند محترم را ديگر حكومت اعضاي
حكومت يك درون در عضويت به را فرد كه نيروهايي همان كه
از فدراسيوني در عضويت به را حكومتها ميبايد ميكشاند
ميان در را نقشي همان فدراسيون اين.بكشانند حكومتها
خود شهروندان ميان در حكومت يك كه ميكند ايفا حكومتها
"حكومت شهروندان ميان در بيروني آزادي تضمين:ميكند ايفا
(اسكروتن 19101375190)
ميان پايدار صلح به رسيدن راه در را مرحله سه كانت
قانون و آزادي حاكميت اول مرحله.دولتهامطرحمينمايد
ضرورت بر او.است مملكت هر در جمهوري حكومت استقرار و
جمهوري را آن مطلوب نوع و ميكند تاكيد حكومت وجود
نماينده داشتن و انتخابي حكومت جمهوري ، لازمه.ميداند
اراده به قانونگذاري قدرت كه آنجا از نظام اين در.است
مشروعيت ميشود وضع كه قانونيهم دارد تعلق مردم جمعي
ميتواند جمهوري اساسي قانون تنها.مييابد عيني و عام
مناسبات بايد دوم مرحله درنمايد فراهم را مداوم صلح
برقراري يعني.بگيرد صورت قانوني برمبنايي دولتها ميان
الگوي بر مبتني خود كه دولتها از آزاد فدراسيون نوعي
در تجاوز گونه هر به بايد فدراسيون اين.باشد جمهوري
امضا را دائمي متقابل تجاوز عدم پيمان كه قدرتهايي ميان
از بايد فدراسيون اين آغازين شكلگيري.دهد پايان كنند ،
كه صلحي.گردد آغاز متعهدانه تجاوز عدم مثبت نمونه يك
بهتر نخواهند داوطلبانه را آن درگير طرفين همه يا دوطرف
متجاوزان راندن عقب براي دفاعي ائتلاف با كه صلحي از
تا) متجاوزان دربرابر مشترك دفاع گرچه يعني.شود حاصل
كمكي اما است مشروع موقتا (نشود تشكيل فدراسيون كه وقتي
صلح به دستيابي راه جنگ.نميكند پايدار صلح برقراري به
.ميانجامد قويتري طرف سلطه نامعقول پذيرش به چون نيست ،
عدم مثبت نمونه منافع و فوايد دولتها ساير وقتي اما
بدينسان ، و ميپيوندند بدان ببينند ، را متعهدانه تجاوز
نظمي حكمفرمايي نهايي مرحله.مييابد گسترش فدراسيون
كانت هدفدرميآيد افراد ميهن صورت به دنيا و است جهاني
قانوني اعمال انجام با دولتها همه آن در كه است جهاني
واحد جهاني دولت يك نه.دهند نشان را خويش استقلال خود
ممكن كانت نظر به كه) دولتها به آنارشيستي يوتوپياي يا
آن در كه جهاني (شود منتهي استبدادها ترسناكترين به است
عضو دولتهاي وظايف و حقوق متقابل شناسايي طريق از
مرزهاي از افراد حقوق يكديگر ملتهاي قبال در فدراسيون
حركت مستلزم او ميهنانه جهان آرمان رود ، فراتر كشورشان
و قوانين تابع همواره اما كالاهاست و انسانها آزادانه
.(صص 4522 گالي 1372).است موجود دولتهاي اجرايي قدرتهاي
خطايي از ماندن مصون تضمين پايدار صلح درباره كانت طرح
حقيقت در پايدار صلح براي او تضمين.نميكند ارائه را
و طولاني كاري را پايدار صلح استقرار كانت.اوست دفاعيات
بهرغم سياسي تجربه و تلاش قرنها به كه ميداند دشوار
تضمين يكسره عمليشدن صورت در و دارد نياز مكرر شكستهاي
انجام است درست ميكنيم فكر كه را آنچه بايدنميگردد
نيز ما ناكاميهاي و خطاها حتي كه اميد اين به دهيم ،
روابط آينده او.بيايند ما كمك به درازمدت در بتواند
ميدانست ، بيكران دريايي در سفرها سختترين را بينالملل
.نجات اميد با همراه ناگزير سفري
نوري هادي
دارد ادامه
|
|