الصفا اخوان رسالههاي
معصوم فواد دكتر :نوشته
بنيطرف عزيزي يوسف :ترجمه
:اشاره
و حيوانات زبان به را خود اساسي مباحث الصفا ، اخوان
و هفتاد و يكصد حيوان ، و انسان قصه و ميگفتند جانوران
برخي كه دربرميگيرد ، را آنان رسالههاي از صفحه پنج
.مينامند "الصفا اخوان" رسالههاي چكيده را آن پژوهشگران
اسلامي ، انديشه تاريخ در گروه اين اهميت به توجه با
مدينه و اجتماعي زندگي فلسفه ، سازماندهي ، به زير مقاله
.ميپردازد الصفا اخوان فاضله
انديشه گروه
اول نيمه اواخر در كه است فلسفي جمعيت يك "الصفا اخوان"
به آن اصلي مركز سپس و تاسيس بصره شهر در هجري چهارم سده
هر از بويه آل دوران در بيان آزادي زيراشد منتقل بغداد
.بود بيشتر ديگري زمان
ريش از برخي مقربان از كه توحيدي ابوحيان گفته طبق
در كه فراواني متون طبق نيز و بود جمعيت اين سفيدان
داشتند اعتقاد آنان است ، آمده "الصفا اخوان" رسالههاي
آميخته گمراهيها با و ناپاك نادانيها ، براثر شريعت كه
وجود آن تطهير براي راهي هيچ فلسفه ، با جز و است شده
.ندارد
دين فهم براي روشي عنوان به ازفلسفه آنان ديگر عبارت به
با دين همانند فلسفه به "الصفا اخوان"ميكردند استفاده
فلسفه نبوت ، از پس آنان نظر از.ميكردند نگاه تقدس ديده
خداگونگي نوعي آنان نيز.است بشري صناعتهاي شريفترين
.ميديدند فلسفه در را بشري توانهاي
شرعي پرستش تا ميخواستند خود گروههاي افراد از آنان
كه است همان فلسفي پرستش و درآميزند فلسفي پرستش با را
دانشآموزان و فرزندان بزرگ ، دانشمندان و كهن فيلسوفان
فيلسوفان از آنان منظور.ميكردند تشويق آن به را خود
.است يونان فيلسوفان كهن ،
ميگويند خود مكتب و فكري روش تعريف در "الصفا اخوان"
كنار را كتابي هيچ و نميورزند دشمني علمي هيچ با" كه
نميدهند خرج به تعصب مذهبي هيچ به نسبت و نميگذارند
در را علوم همه و مذهبها همه مذهب ، و اينديدگاه زيرا
.است آمده آنان رسالههاي در امر اين."ميگيرد بر
كه بدان":ميگويند خود رسالههاي از ديگري جاي در آنان
ورود.است جاري زباني هر بر و دارد وجود ديني هر در حق
اي پس.است ممكن و جايز انساني هر دورن در شبهه و شك
نسبت -مذهبي صاحب و ديندار هر براي را حق تا بكوش برادر
اين اگر كه نمايي ، تبيين -است پايبند بدان كه چه آن به
اوست درون در كه را شبههاي و شك ميداني نيك را صناعت
مردم مذاهب عيوب يادآوري به خودرا.كرد خواهي آشكار
".داري عيب بدون مذهب خود ، آيا كه ببين و مكن مشغول
و داعيان از برخي ويژه به و پژوهشگران از بسياري
و "تامر عارف" ميان آن از و اسماعيليه فرقه نويسندگان
اثنا شيعه "الصفا اخوان" كه باورند براين "غالب مصطفي"
.هستند عشري
امامت انديشه مورد در اسماعيليان با "الصفا اخوان"
در و هستند رياستي نظام به معتقد آنان زيرا دارند اختلاف
بر علاوه.گرفتهاند تاثير افلاطون جمهوري از زمينه اين
از.ميكنند انتقاد اسماعيليان از خود متون در اخوان آن
يا يونان فلسفي مكتبهاي از معيني مكتب به آنان رو اين
فرقههاي به يا خود از پيش يا معاصر فكري مكتبهاي
اغلب از "الصفا اخوان" اما.نيستند وابسته معروف اسلامي
به كه كردهاند برداشت را چيزي فرقهها و مكتبها اين
براي آنان تصور با و داشتند اعتقاد درستياش به نوعي
:ميگويند آنان.داشت انسجام نظرشان مورد هدف به رسيدن
".است علوم همه بردارنده در و مكتبها همه شامل ما مكتب"
كه سخنرانيهايياند و درسها "الصفا اخوان" رسالههاي
-خود تخصص در هريك -فيلسوفان و دانشمندان از گروهي توسط
.شدهاند گردآوري و نوشته
اوليه مسايل كه بودند دايرهالمعارفي شبيه رسالهها ،
ذهنيت با تا ميشد بيان ساده شيوهاي به آنها در فلسفي
.نشوند متنفر فلسفه از و باشد هماهنگ مردم عامه
اين در افراد سن و است شكل هرمي "الصفا اخوان" سازماندهي
ميدهد تشكيل را مراحلي انسان عمر.دارد نقش تقسيمبندي
قابليتهاي و ويژگيها نيازها ، جايگاهي ، يا مرحله هر كه
.دارد را خود
شانزده ميان سنشان كه است مبتدي اعضاي ويژه نخست جايگاه
سازمان قاعده كه است صنعتگران مرحله اين.است سال سي تا
همه عمومي اصول مرحله ، اين در عضو.ميدهند تشكيل را
.ميآموزد را خود روزگار دانش رشتههاي
هستند ساله چهل تا سي كه است اعضايي ويژه دوم جايگاه
جايگاه حد در كه ميبينند بالاتري آموزشهاي اينان ،
پيشرو كادرهاي را ، آنان ميتوان كه است سياست با روساي
.دارند اشراف نخست جايگاه افراد بر كه ناميد
و دارند سال پنجاه تا چهل كه است كساني ويژه سوم جايگاه
و دارند عهده به را سازماندهي و فراخواني مديريت مسئوليت
انتخاب آنان ميان از زيرمجموعهها و مناطق مسئولان
.ميشوند
سالگي پنجاه از كه است كساني ويژه چهارم جايگاه
اخوان همه از لذاحكماست جايگاه واقع در و گذشتهاند
بالاترين كه -جايگاه اين به تا ميشود خواسته (برادران)
[غربي پژوهشگران از يكي] مكدونالد.يابند دست -است جايگاه
طبقه:است كرده نامگذاري چنين را مراتب سلسله اين
رهبران آن از بعد و معلمان سپس دانشآموزان ، يا مريدان
.واصلان يا خدا به مقربان نهايت در و مرشدان يا
مجموعه:است رساله دو و پنجاه ،"الصفا اخوان" رسالههاي
و ميگيرد بر در را آموزشي رياضي رسالههاي كه نخست
دوم مجموعه.است موسيقي و نجوم و هندسه و رياضيات درباره
در سوم مجموعه.است عملي صنايع و منطق و جغرافيا درباره
ديني باورهاي بيانگر چهارم مجموعه و عقلي اصول برگيرنده
مدينه و سياسي پندارهاي و "الصفا اخوان" متافيزيكي و
.است آنان فاضله
رسالهها زبان درباره [مصري بزرگ نويسنده] حسين طه
ناب هنري ارزش از "الصفا اخوان" رسالههاي":ميگويد
فرهنگ ارتقا و آموزش رسالهها اين هدف چون و برخوردارند
سادهنگاري به فلسفي دشوارنويسي از بود مردم تودههاي
رسالهها ، اين":ميافزايد وي ".يافتهاند تعديل ادبي
پذيرش منظور به عمومي زبان كردن ساده والاي نمونه
ميتوان كلي بهطور و است گوناگون و رنگارنگ دانشهاي
پي ارزشش به كسي هنوز كه است گنجي رسالهها ، اين گفت
".است نشناخته را آن و نبرده
همه و علمي موضوعهاي به پرداختن بر علاوه رسالهها اين
كه است جانوران زبان از داستانهايي داراي آن ، فروع
عليه كه حملههايي و بيان نوع اين با "الصفا اخوان"
براي سپري ميخواستند ميكردند اجتماعي و سياسي اوضاع
:ميگويد [غربي پژوهشگر]ديبور كه همانگونه.بسازند خود
دهان از اگر كه ميگفتند جانوران زبان از را چيزهايي
حيوان و انسان قصه.ميشدند مشكوك او به ميشد خارج انسان
بر در را رسالهها از صفحه پنج و هفتاد و يكصد كه
فلسفه و انديشه در برجستهاي جايگاه ميگيرد ،
را آن پژوهشگران از برخي كه بهطوري دارد ، "اخوانالصفا"
.ناميدهاند "الصفا اخوان" رسالههاي چكيده
الصفا اخوان فلسفه
هدف فلسفه ، و دين آنان ، ديدگاه از گفتيم كه همانگونه
دنياست ، و دين اصلاح همانا كه ميكنند دنبال را واحدي
فلسفه ، در ادراك ابزار.دارند اختلاف هم با وسيله در گرچه
متفاوت هم با نيز دو اين بيان.وحي دين ، در و است "خرد"
آنان نظر از دين.دارند را خود خاص اصطلاحات هريك و است
حقايق درك از خرد زيرا دارد ، فلسفه از والاتر جايگاهي
روحانيون فلسفهو امر به مشغولان ميان و است قاصر هستي
.دارد وجود دشمني و كشمكش
از دوري فهميا در سببكوتاهي به شريعت عالمان از برخي
كه فيلسوفاني اما هستند ، فلسفه منكر آن با عناد يا فلسفه
و آسماني كتابهاي از بياطلاعي علت به ميشوند دين منكر
دشمني به آن با والا مفاهيم آن حقايق درك از ناتواني
نيز.نميشناسد كه است چيزي دشمن انسان زيرا برميخيزند ،
را دين و نميكنند درك راخوب فلسفه كه هستند ديگري گروه
ميكنند ، حمله -فروعش همه با -فلسفه به اينان.نميفهمند
نميدانند چيزي طبيعيات از و ميكنند صحبت الهيات از
واقعيت وهندسه ، است باطل نجوم علم كه ميكنند وادعا
با كه ميپندارند چنين و است وزندقه كفر منطق ، و ندارد
.ميكنند كمك دين به كارها اين
در فارابي ديدگاههاي از تاثر با"اخوانالصفا" رو اين از
و الهي افلاطون ;حكيم دو ديدگاههاي ميان جمع" كتاب
-اسكندريه يوناني فيلسوف -افلوطين وديدگاههاي "ارسطو
انديشه اين محورهاي.دهند آشتي را فلسفه و دين كوشيدند
:از بود عبارت گرايانه آشتي
.ميآيد وحي طريق از كه معرفتي واقعي ارزش به اعتراف -1
وحي نزول از قبل فيلسوف ، عنوان به پيامبر كردن قلمداد -2
او بر
علاوه ديني متون كه معنا اين به ;باطن و ظاهر نظريه -3
كه دارند هم دروني معاني فهم ، ظاهريقابل معاني بر
درك را آنها انديش ژرف عالمان يا "فيالعلم الراسخون"جز
فلسفي دقيق معاني آن با را ديني متون اين آنان.نميكنند
.ميكنند تفسير
فلسفي علوم
تقسيم بخش چهار به "الصفا اخوان" نظر از فلسفي علوم
.الهيات و طبيعيات منطقيات ، رياضيات ، :ميشوند
آنان كردند الهيات وارد را سياست علم الصفا اخوان
يا شناخت و گفتهاند سخن تفصيل به شناخت نظريه درباره
بالاترين را -الهامي چه و حياني چه-آشكار معرفت
دست آن به ميتواند انسان كه ميشناختند معرفت مرتبههاي
كه است تجربي و مادي اخوان ، نظر از اكتسابي معرفت.يابد
جز نيست چيزي عقل نيست ، فطري ميشود ، گرفته حواس از
تفصيل به آنان.ميآيد دست به تجربه خلال در كه آزموني
خدا يعني اول مبدا از آن مراتب وسلسله وجود درباره
مرتبه كم موجودات پايينترين به تا صحبتكردهاند
.هستند هستي درباره فيثاغورثي مذهب شيفته آنان.رسيدهاند
كه آن يكي:داشت وجود فيثاغورثي عدد مورد در تفسير دو
اعداد كه آن دوم و موجوداتاند عناصر همان اعداد
آنها از گونهاي تقليد موجودات ، هستندكه نمونههايي
وسيله بدين تا هستند دوم تفسير به معتقد اخوان.هستند
از.سازند نزديك دركبشر به را حساس و دقيق موضوع اين
قبل خدا رو اين از و است اعداد همه از قبل "يك"آنان ، نظر
.هموست آغاز ، و است موجودات همه از
اختصاص خود رابه "اخوانصفا" انديشه از بزرگي بخش اخلاق ،
رونده پايين حركت ;هستند حركت دو به معتقد آنان.ميدهد
وجود تسلسل اساس بر حركتي كه انسان متعالتا خداي از
حركتي كه خدا تا انسان از بالارونده حركت نيز و است
.است اخلاقي
همه قانون و اصل"فنا از نفرت و بقا به عشق غريزه"
و اخلاقها همه قوانين و اصول شهوتها ، و شهرتها
و اعمال همه قوانين و اصول اخلاق ، اين و خصلتهاست
و اعمال لذا.است غريزه آن رفتارهاي و معارف و صنعتها
بقا به عشق:است حالت دو اين تحقق براي همگي انسان اخلاق
.فنا از نفرت و
از.دارند تفاوت هم با جنبه ازچهار -اخلاق نظر از -مردم
تربيت"نظر از هوا و آب و خاك جنبه از ;بدني تركيب نظر
،"ستارگان احكام آثار" جنبه از و "سنتها و وعادتها
بر ستارگان احكام تاثير در آشكاري ديدگاه "اخوانالصفا"
.دارند انسان رفتار
انسان.است خوشبختي يا سعادت زندگي در انسان غايي هدف
خير خود خاطر به را خير و خير خاطر به را چيز همه
به را سعادت انسان ، .است سعادت همان محض خير و ميخواهد
اخروي و دنيوي سعادت ، ميخواهد ، ديگر چيز ونه آن خاطر
.است
انسان روح تكامل ،"الصفا اخوان" نظر از اخلاق نهايي هدف
جهان به روح همانبازگشت كه مرحلههاست بالاترين تا
.است افلاك
اخلاق علم به اسلام مكتب در گرچه:مينويسد "كاراديفو"
و منطق به كه اهتمامي از علم اين اما شده توجه
تنها.است نبوده برخوردار شده مابعدالطبيعه
و دادند نشان توجه اخلاق علم به كه بودند "اخوانالصفا"
.دادند قرار فلسفه اوج رادر تصوف با مرتبط علم اين
كشمكشها دوران "اخوانالصفا"دوران يعني هجري چهارم سده
حتي كه طوري به.بود وقومي مذهبي و سياسي نزاعهاي و
اين از قرن ، اين در پيشرفتش و شكوفايي رغم به هم فرهنگ
.است نيامده بيرون موفق كشمكشها
خليفه متوكل ، قتل با كه سياست در ترك نظاميان دخالت
در نويني صفحه آغازگر گرفت ، انجام هجري سال 247 در عباسي
كه طوري به است عباسي دولت سياست ترك ، در نظاميان حاكميت
كه اين تا شد ، تبديل آنان علاقه مورد بازي به خلفا تغيير
.يافتند تسلط خلافت پايتخت بر هجري سال 334 در بويه آل
شانزده ازميان كشيد طول سال هفت و هشتاد كه دوره آن در
چهارتن فقط رسيدند ، حكومت به پياپي طور به كه خليفهاي
يا كشته يا خلفا ديگر اما مردند ، طبيعي مرگ به آنان از
فقط "المعتز ابن"نام به آنان از يكي.شدند خلع خلافت از
ابنطقطقي كه همانگونه و شد كشته و كرد خلافت روز يك
اگر بود اسير همانند آنان دست در خليفه":ميگويد
ميكردند خلع يا ميداشتند نگه را او ميخواستند
".ياميكشتند
از پس را عباسي خليفه قاهر همديگر توافق با ترك رهبران
تا كردند راكور چشمانش سپس كردند ، خلع خلافت ، از ماه 18
.گردد ساقط آنان از خليفه تبعيتاز سوگند شرعي تكليف
دست از را حكومت صلاحيت چشمانش فقدان از پس خليفه زيرا
بغداد مسجدالمنصور در نابينا را او مردم بعدها.ميداد
.بودند ديده
آنان سيطره و هجري سال 334 در بغداد به بويه آل ورود با
به خليفه آغازو عباسي خلافت از جديدي دوره حاكميت ، بر
كه داشت منشي يك فقط اوشد بدل قدرت بدون ديني رييس يك
.داشت عهده به را خصوصياش داراييهاي و مسايل سرپرستي
از پيش تا كه هستيم اسلام جهان گسستگي سده ، شاهد اين در
خلافت اندلس ، در امويان خلافت:بود يگانهاي كشور آن ،
.يافت سيطره مصر بر هجري درسال 385 كه مغرب در فاطمي
حكومت مصر بر ورودفاطميان سال تا سال 323 از اخشيدي دولت
كرد وامارت بود جزيره و حلب در حمداني دولتكردند
و عرب جزيره از بخشي در قرمطيان دولت ;كردستان در حسنويه
آل.رسيد هم بصره صحراي به حاكميتش كه اين تا بود خليج
و هند و ميكردند حكومت ماوراءالنهر و خراسان در سامان
.بود سبكتكين آل دست در افغانستان
اجتماعي زندگي
آن دايره و گرفت شدت دوران اين در مذهبي ، دشمنيهاي -الف
عليه ستم حنبليها ، .دربرگرفت را مردم عموم و يافت گسترش
داخلي جنگ آستانه در وبغداد دادند افزايش را مخالفان
امتيازهاي از ترك رهبران عهد در سنت اهل.گرفت قرار
شيعيان ضد بر كلي طور به حاكميت و بودند برخوردار فراوان
اغلب در كه وعراق شد دگرگون وضع بويه ، آل دوران در.بود
شاهد چندي از هر ميبرد رنج گرسنگي و قحطي از سالها اين
امر ، اين پيامدهاي.ميشد سني و شيعه ميان مذهبي فتنههاي
هزاران كه بود وآتشسوزيهايي كشتهها فراوان شمار
از آلبويه ارتش.دربرميگرفت را تجارتخانه و خانه
آنان ميان كه ميشد تشكيل سني تركهاي و شيعي ديلميان
اختلافهاي مذهبي ، اختلافهاي بر علاوه آنان ، .بود دشمني
پيروزي هنگام به كه ميجنگيدند هم با و داشتند هم قومي
سني محلههاي نصيب كشتار و وويراني ، آتشسوزي ديلميان
شيعه محلههاي نصيب امر اين تركان ، پيروزي هنگام به و
ميان عصبيت:مينويسد ابنمسكويه كه همانگونه.ميشد
دنيا و دين مساله سپس و دين مساله در ابتدا گروه دو اين
.دربرگرفت را
:داشت جريان گروه سه ميان قومي كشمكش:قومي تعصب -ب
اين و ميكردند افتخار خود مزيتهاي و تاريخ به عربها
نما و نشو آنان ميان در اسلام و است آنان از (ص)محمد كه
.است شده نازل آنان زبان به قرآن و يافته
خود كهن تمدن و گسترده امپراتوري تاريخ به نيز فارسها
مديون را عباسي دولت تكامل و تاسيس و ميكردند افتخار
در خود توان و قدرت به تركها اماميدانستند خود
سني خلافت حامي خود كه اين و ميكردند افتخار جنگها
.هستند آن ضد بر فارسها و شيعيان توطئهچيني از عباسيان
كه يافت ، رواج عهدشكني دوران ، اين در:اخلاقي انحطاط -ج
نيز رشوه.است آن مثال بارزترين خليفه ، چشم كردن كور
.يافت مشروعيت
شهر براي حاكم نوزده روز يك طي عباسي مقتدر وزير خاقاني
مساله و رسيدند هم به شهر اين راه در كه كرد تعيين كوفه
نفر حاكميت تا كردند توافق خود ميان در آنان.شد آشكار
در و بازگشتند وزير نزد ديگران و بدانند قانوني را آخر
وي كه شدند منصبهايي خواستار بودند داده كه پولي برابر
.داد قرار آنان اختيار در را ديگري پستهاي
عنوان به را شوارب ابي ابن بغداد ، حاكم ديلمي ، معزالدوله
هزار دويست سال هر كه آن شرط به كرد ، تعيين شهر قاضي
.كند واريز آلبويه امير خزانه به دينار
از يكي شيرزاد ، ابن مثال ، عنوان به:غارت و چپاول -د
امير منصب بغداد ، به آلبويه ورود از پيش كه ارتش رهبران
دريافت كه ماهانهاي مبلغ برابر در داشت را الامراء
.بود گرفته خود پناه در را دزدان از جماعتي ميكرد
.بود هم ديگري منفي پديدههاي پديدهها ، براين افزون
و مينوشيدند را آن شراب ، حرمت رغم به عباسي خلفاي اغلب
كنيزداران ، از برخي نيز.بودند آن شيفته آنان از برخي
در را آوازهخوان كنيزهاي و كردند ايجاد عشرتكدههايي
آزادي با جوانان و ميباختند عشق نرد كه گردآوردند آنها
فاحشهها ، از حاكميت و ميآوردند روي خانهها اين به كامل
برخوردار رسمي حمايت از فحشاء و ميگرفت بردرآمد ماليات
.بود
در عباسي خلافت جامعه در آشكار و منفي پديدههاي اينها
.بود "الصفا اخوان" دوره
همچون و ورزيدند اهتمام پديدهها اين به "الصفا اخوان"
گرچه ;نگرفتند منزوي تماشاگريا موضع آنها به نسبت فلوطين
را ديدگاههايش از بسياري و بودند فلوطين شيفته آنان
ديدن از را خود -راسل برتراند قول به - وي.داشتند قبول
درباره تا بود كشيده كنار دنيا مردم تنگدستي و ويراني
تامل است زيبايي و خير براساس كه جاودانه و ديگر جهاني
نكردندتا اتكا حاكمي هيچ بر "الصفا اخوان" نيز.ورزد
افلاطون نظر خلاف بر اين و سازد محقق را برنامههايشان
و ميپذيرد را ديدگاههايش پادشاه ميكرد تصور كه بود
نكشيد ديري واقع در اما.ميكند اصلاح را حكومتياش نظام
فيثاغورس همانند آنان.رفت باد بر افلاطون آرزوهاي كه
اجراي وظيفه كه منسجم و گسترده سازمان يك تشكيل براي
خود بر ميگرفت ، عهده به را انديشههايشان و برنامهها
به و يوناني فيلسوف اين به آنان شيفتگيكردند تكيه
مدرسهاي وي.سرچشمهميگيرد همينجا از مواضعش و فلسفه
را اعضايش ديني ، اخوت نوعي كه كرد تاسيس انجمن شكل به را
اعلام و مخفي مدرسه ، اين آموزشهاي.ميداد پيوند هم به
را گمانهايي امر اين.نبود مجاز اعضا غير به آن
اينها كه كرد ايجاد را شك اين و برانگيخت آن پيرامون
لذا هستند ، حاكميت بر چيرگي خواستار كه سياسياند گروهي
.شد بسته انجمن و گرديد پنهان و كرد فرار فيثاغورس
و خلفا اغلب كه رسيدند باور اين به "الصفا اخوان"
شرايط از رسيدند حاكميت به اسلام جهان در كه سلاطيني
وجود در شرايط اين از بسياري يا نبودند ، برخوردار ضروري
برادر كليله ، زبان از حيوان و انسان حكايت در.نبود آنان
ورثه ميكنيد ادعا كه شما خلفاي اما و":ميشنويم دمنه
و متعال خداوند توصيف هستند ، عليهمالسلام پيامبران
نبوتي هيچ گفت كه است كافي آنان حق در (ص) ايشان پيامبر
خلافت نام اينان.باشد نشده منسوخ توسطجبروت كه نيست
از و ميكنند عمل جباران سيره طبق و ميگذارند خود بر
مرتكب را آن محرمات همه خود و ميكنند نهي منكرات
".ميشوند
اين":است آمده "الصفا اخوان" رسالههاي از ديگر جايي در
و شده مردم الرقاب مالك غلبه ، و قهر با كه ستمگر سلطان
دلخواه ، به است ، كشيده بردگي به را آنان اكراه و زور با
كند خدمت و بدهد او به كه را كس آن هر و ميكند حكومت
باشد مخالفش كه را كس آن و ميدارد بزرگ و ميكند تكريم
فريبش يا كند خيانت او به كه را كس هر و ميكند تبعيد
".ميكشد و ميدهد شكنجه دهد ،
موضع فرهنگي و مذهبي دشمنيهاي عليه "الصفا اخوان"
و دين خاطر به تعصب اين كه داشتند باور آنان.گرفتند
و جلال و جاه و رياست براي ابزاري اغلب بلكه نيست مذهب
"انداختند جا دين در را فراواني چيزهاي اينان.است سلطه
امر آنها به و نياورده را آنها عليهالسلام رسول كه
الناس عوام به و كردند ابداع را آنها اينان ، .است نداده
را اين و است السلام عليه رسول سيرت و سنت اين:گفتند
ابداع را چه آن بردند گمان كه طوري به خواستند خود براي
".است كرده امر آن به پيامبر و است حقيقت كردهاند
در نفرت و دشمني و آورد روي تحزب و تفرقه به امت" لذا
و شدند جنگها و فتنهها گرفتار و شد جاودانه آنها ميان
".شمردند حلال را ديگر برخي خون برخي
مدينه برپايي براي كوشش "اخوانالصفا" حركت دوم مرحله
از جزئيات از بسياري در زمينه اين در كه است فاضله
تاثير فارابي فاضله مدينه از نيز و افلاطون جمهوري
.گرفتهاند
آن با دوران آن در اسلام جهان كه برجستهترينمشكلي
وكشمكشهاي آشوبها جنگها ، است خلافت مساله بود روبهرو
معتقد"الصفا اخوان".داشت شدتجريان به افراد ميان
كه كساني ميان خونين كشمكش راه بستن منظور به كه بودند
از هياتي شورايا دارند ، يارياستچشم خلافت منصب به
كه ميگيرند عهده به را فاضله مدينه اين رياست فيلسوفان ،
الصفا اخوان تشكيلات مراتب سلسله در احتمالا اينان
شورا ، سياسي ، اين وظيفه.ميگيرند قرار درجايگاهچهارم
جاي شهر راسحاكميت در و است واخلاقي ديني اداري ،
.ميگيرد
افلاطونوجوه جمهوري زيربا موارد در"اخواني" شهر اين
:اشتراكدارد
خوشبختي و ترقي و وابزارپيشرفت معرفت همان فضيلت -1
.است انسان
تربيت فاضلهو مدينه اساس تحكيم تربيتدر نقش -2
.است اساسي صالح شهروندان به آنان وتبديل آن ساكنان
آموزش به موفق اگر استكه آموزشي نهادي دولت ، -3
حل را خود روياروي مشكلات ميتوانند اينان شود شهروندان
.كنند
و علمي پختگي بالاترينمراحل به روشنفكركه نخبه -4
.ميگيرد عهده به را فاضله مدينه حكومت رسيده ، اخلاقي
خود عصر در رايج سياسي حيات افلاطونبه كه گونه همان -5
نظام اصلاح هرگونه راه عمده مانع را آن و ميكرد حمله
حاكم قدرتهاي به نيز الصفا اخوان ميكرد ، قلمداد حاكميت
فساد به رامتهم آنها و ميكردند حمله خود دوران
.مينمودند
هر[افلاطون و الصفا اخوان] فاضله مدينه دو هر در-6
كند ، به دولتيپيشرفت مناصب بالاترين با ميتواند شخص
امكان اين تجربهاش و آموزش وشايستگيو كهتوان آن شرط
.بدهد او به را
اخوان اصلاحطلبانه كوششهاي علت به كه آن سرانجام و
وارد ايشان به تهمتهايي و شد مبارزه آنان الصفابا
كوششهاي تهمتهايمخالفانبا پژواك گرديد ،
مدينه.پژواكدارد درجامعه هنوز اصلاحطلبانهآنان
صفحات روي بر نرسيدبلكه منصهظهور به فاضلهآنان
از عرصه ، اين در آنان اقبال.ماند باقي رسالههاشان
اين و انديشه اين اما بيشترنبود فارابي افلاطونو
آزاديشان از صيانت راه در توجه استقابل كوششي پندار ،
.انسان بزرگ
طرف بني عزيزي يوسف:ترجمه
.است موجود دفترروزنامه در منابع *
|