ساحلهاي" شعر بهمجموعه نگاهي
راويان از بگو رمزي بزن حرفي
"شناور
رازها
نيست بيسابقه هم چندان شعر شدن عاميانه
شعر
شد آزاد ميلاني تهمينه
ساحلهاي" شعر بهمجموعه نگاهي
راويان از بگو رمزي بزن حرفي
"شناور
رازها
"شعر مجموعه بر پورنامداريان دكتر نقد نخست بخش :اشاره
گذشته روز را مشرف مريم دكتر خانم" شناور ساحلهاي
:خوانيم مي باهم را ايننقد پاياني و دوم بخش. خوانديم
نامداريان پور تقي دكتر
و عطار غزلهاي از است استقبالي نيز "كويهست" غزل
(5)مولوي
عشق درياي كف در هستيم زند موج
عشق روياي به روي ميشوم آينهاي
ميشوم رها تو در ميشوم فرا تو با
عشق درياي سر بر ميتپيم خسي همچو
سكوت در زند خيمه بلند خيالي كه شب
عشق برآواي باز نسيم سپارد گوش
ميزند صدا اينكه كيست ديوار پس در
عشق تماشاي به رو !هان كه برآور بانگ
كو؟ بيدار زنده زندهدار شب شب اي
عشق راي بگو چيست !تابناك خبر وي
نه ناي اين لب بر لب و فروبند چشم
عشق غوغاي همدم بردمي نفسي تا
(ص 91)
نشانه كه كهن شعر از چشمگير نسبتا استقبالهاي از غير
بهندرت است ، كلاسيك شعر با شاعر آشنايي و تاثر
چشم به نيز كهن فرهنگي ميراث به دلبستگي از نشانههايي
شعر طريق از تاثيرپذيري اين بيشتر شايد كه ميخورد
حي" ترجمه كه "بيدار زنده" تركيب مثل.باشد شفيعيكدكني
است اندلسي طفيل ابن و سينا ابن از آثاري در "يقظان بن
آن دارد اصل در كه آنچه از غير مفهومي در مشرف مريم كه
:است برده كار به را
بيداركو؟ زنده زندهدار شب شب اي
عشق راي بگو چيست !تابناك خبر وي
(ص91)
و اشراق شيخ از است اثري نام كه "سرخ عقل" است همچنين و
مفهومي زير شعر در كه جبرئيل يا فعال عقل از رمزي تصويري
:است شده اراده آن از ديگر
شوم شعلهور جهان سبز بربامهاي
شبي آورم ركاب زير به را خورشيد
سرخ عقل خروشان پيمبران همچون
شبي آورم كتاب فتنه واژههاي از
(ص 85)
كذامن" حلاج به منسوب مشهور شعر به اشاره نيز و
:"نجواگران"بهنام غزلي برصدر "بالصيف معتينن يشربالراح
را آئينه بزن بياسنگي خاموشان غوغاي
بيدارها صورت در اينچنين شكلم خفته من
كنم مهمان را ابليس كنم ، عصيان شبي آخر
بارها من نوشيدهام او دست از آذرخش خود
زن افسرده باور در بيباوران خنده اي
نارها از بيار فصلي آوران نور ناوك وي
تندخو اژدهاي با بنه بزمي مرا شب يك
رازها راويان از بگو رمزي بزن حرفي
(ص 125)
اشاره خود شاعر چنانكه -"شكل خفته" تركيب شعر همين در
از بعضي در.مولوي از برگرفته است تعبيري -ميكند
به تناسب عدم نوعي نظرم به غزلها واژههاي و تركيبات
آنها براي موجهي توجيه شاعر خود نميدانم كه ميخورد چشم
:مثلا نه يا دارد
خاك خوردگان گره گلوي
خاك خوردگان گره گلوي از كه شايد
شبي آورم ناب تغزل از فريادي
(ص 85)
"خاك گرهخوردگان يك" صورت به اينتركيبرا اگر
است ، "گلو" مضافاليه كه "خاك گرهخوردگان"بخوانيم ،
با كه محصلي مفهوم نميتوان و ميكند پيدا معنايي اشكال
اگر و كرد پيدا آن براي باشد همساز تركيب دستوري ساختار
از بخوانيم ، "خاك گرهخوردگان گلوي" صورت به را تركيب
تركيب ، چون ميشود طرف بر آن ايراد نحوي ساخت ژرف نظر
ساكن و است گرهخورده گلويشان كه آنان" جمله روساخت
و مبهم آن مفهوم صورت اين در اما.بود خواهد "خاكاند
به نميتوان مثلا را "گرهخورده گلوي" چون ميشود نارسا
علاوه به.كرد معني"خورده گلوگره در ناله يا فرياد" معني
"آوردن ناب تغزل از فريادي"كه مصراعدوم با آن مناسبت
از" كه است آن شاعر منظور ظاهرا.ميگردد سست باشد ،
خاموشاند ، و خورده گلوگره در فريادشان كه كساني گلوي
شاعر مراد منظوري ، چنين اگر ".برآورم ناب تغزل از فريادي
منظور برآوردن از ناتوان مزبور تركيب ساختار باشد بوده
شاعر طرف از زبان در را دست اين از تصرفاتي شايد.است
كتاب غزلهاي از بسياري زبان وقتي اما شمرد ، مجاز بتوان
تنگناي احتمالا جز تصرف براي دليلي و است فصيح و روان
زبان حوزه در حداقل موجهي حجت نيست ، قافيهپردازي
من را خردهگيريها اين ذكر.يافت آن براي نميتوان
و استعداد در كه را شاعري تا ميدانم واجب مخصوصا
بخصوص كنم حساس زبان سلامت به ندارم ترديدي او ظرفيتهاي
تصرفات لزوم عاطفي و روحي يا شناسانه زيبايي توضيحي وقتي
.باشد نكرده ايجاب را زباني
تر
تازيانهاش كف در تر و بود گرفته مست
شبانهاش تپش در گمرهي سوار مثل
رسيد راه از ويرانگرش آتش زنان چرخ
زبانهاش كشش در مرا فروكشد كه تا
ص 96
خوشبختانه كه آوردم وزنش پريشاني خاطر به را سوم مصراع
اول مصراع در "تر" كلمه اما.است كتاب نادر نمونههاي از
آن از را "جلد و چابك" معني شاعر ظاهرا دارد؟ معني چه
اين در معنايي نقشي كلمه اين واقعا اما.است كرده اراده
است؟ وزن كردن پر حضورش دليل تنها يا ميكند ايفا مصراع
.بزند داد را خود بودن زائد نبايد هم حشو
كنم آسان را آئينه
عاقبت شاهراهت در كنم آسان را آئينه
عاقبت ماهت باران از آئينه شود پر تا
(ص 105)
"آئينه كردن آسان" از قبولي قابل تفسير نتوانستم من
كردن آسان و ماه باران از آئينه پرشدن ميان آيا.دريابم
اول دفتر شعر آخرين كه غزل اين دارد؟ وجود ارتباطي آئينه
در را معماوار ابهام من.است ابهام از سرشار است كتاب
:كنيد دقت غزل اين ديگر بيت سه به.نميپسندم غزل
كن پرواز بيا سو اين طنازها آيت اي
عاقبت سياهت نور در كرد خواهم پرواز
آينهاي رخشانترين شعلهور بوتههاي در
عاقبت گناهت هرم مرا ميسوزد يكبار
آينه و بلور مثل ميكني گل من جان در
عاقبت نگاهت من از مگر ميخواهد ديوانه
كه بگويد ميخواهد شاعر و است ابليس شعر اين مخاطب آيا
است آن محرك ابليس كه گناه وسوسه تسليم روز يك عاقبت
از رباعي يك در كه "نورسياه" به توجه با خواهدشد؟
به را "نورسياه" عينالقضااين و است آمده بستي ابوالحسن
مظهر كه "نورمحمدي" مقابل در ميداند ابليس مظهر تفصيل
كه بخصوص نيست بيراه چندان تفسير اين است ، (ص)محمد حضرت
و ابليسي نورسياه ديگر عينالقضامظهر هم را "ماه"
ديگر طرف از و ميشمارد محمدي نورسفيد مظهر را خورشيد
مفاهيم ميان هماهنگي.دارد ارتباط گناه با نيز ابليس
بيشتر نيز "گناهت هرم" و "سياهت نور" ،"ماهت باران" رمزي
در نيز "طنازها آيت" چنانكه ميكند اشاره تاويل صحت بر
از ناشي نيز شعر ابهام آيااست تاويل قابل جهت همان
است؟ شعر در مطرح معنايي زمينه به اعتراف موانع
داغ مهتاب خوشه
بركردم ماه فراسوي پياله شبي
كردم تر داغ مهتاب خوشه به لبي
( ص108)
رود ، انتظار "مهتاب باده" از كردن تر لب كه است واضح خيلي
كردم؟ تر لب "مهتاب خوشه" به:است گفته شاعر چرا اما
تسامح دليل شاعر بيتجربگي كه كرد حكم آساني به ميشود
هميشه حكم اين اما است كلمات همنشيني تناسب رعايت از او
غزلهاي از بسياريبود نخواهد تامل روي از و منصفانه
و پخته بياني و زبان از هم شناور ، ساحلهاي مجموعه
خيالهاي و تجربهها با هم و است برخوردار شورانگيز
دشواري به روي اين از.است متناسب زن يك مقام در شاعري
انتظارستيزي بخصوص و غزلها اين ابهامهاي ميتوان
شاعر سهلانگاري از ناشي را معاني و تصويرها از پارهاي
و غزلها با.كرد خردهگيريها دستمايه را آنها و دانست
با ميبايست "شناور ساحلهاي" مجموعه ديگر شعرهاي نيز
تاملآميزي احتياط چنين با اگر.كرد برخورد بيشتر احتياط
گسترده بسيار ايرادگيري مجال نشويم مواجه شعرها اين با
و تجربهها با كتاب اين غزلهاي از بعضي فضاي.ميشود
ميان ارتباطهاي و تناسبها كشف و است غريبه ما عادتهاي
زديم مثال كه را مصراعياست تامل و دقت مستلزم آن اشياء
گونههاي اما كرد قرائت ميتوان هم ديگر گونه چند به
شراب" تشبيهي تركيبميكند پيدا نحوي ايراد ديگر
.شدهاست برده كار به "پيكرتراش" شعر در"ماه كفآلود
به پياله مثل شعر ، اصلي عناصر همه مشرف مريم شعر در (6)
باده" تشبيهي تركيب انتظار كردن ، تر بركردن ، لب ماه سوي
پيدا حضور "مهتاب خوشه" چرا اما ميكند تقويت را "مهتاب
است؟ كرده
خلاف بر را خواننده كه است آن براي تركيب اين آيا
غافلگير ستيز عادت تركيبي با كلام ، كلي بافت از انتظارش
است ، بوده ميان در مقصودي چنين اگر وادارد؟ تامل به و كند
يا مقبول خواننده نظر از مقصودي چنين اينكه از جدا
در.است موفق خود مقصود برآوردن در شاعر باشد ، نامقبول
ابهام به منجر كه عادتستيزيهايي چنين غزل اين تمامي
دشواري و خواننده پرسشهاي افزوني و شعر فضاي بيشتر
غزل اين ابيات بقيه در.است آشكار ميشود ، متن با ارتباط
مبهم فضاي ايجاد به "اخگران سياه" نام با هم عنوانش كه
:كنيد تامل ميكند ، كمك آن
زنداني ماهيان با كه بود غروب
كردم گذر گردابها تيره عمق ز
تشويشم اندامهاي بوته وراي
كردم سفر نيزهها سر تبسم سوي
رفت بايد ديوانهوار كه گفت بود كه
كردم حذر شب داغ نفس از كه مرا
ميپيچيد درد جام در كه بود ستاره
كردم در به پيكرش از عافيت لباس
ميلرزيد ماه امواج در بريده سري
كردم سحر خون مرداب به كه دگر شبي
و تصويرها كلمات ، غزل ، اين در ميشود ديده چنانكه
بوته گرداب ، زنداني ، ماهيان داغ ، مهتاب مانند تركيبهايي
ستاره ، شب ، داغ سرنيزهها ، نفس تبسم تشويش ، اندامهاي
خون ، مرداب ماه ، امواج سربريده ، عافيت ، لباس درد ، جام
كه را جملههايي مفهوم همينها و است برانگيز پرسش همه
كه مبهمي فضاي.كردهاند پرسشانگيز نيز نشستهاند آن در
و رمزي تركيبهاي و كلمات اين طريق از غزلها اين در
بهناچار و است مهآلود و ابري ميآيد ، پديد استعاري
آسماني در تمام ماهي مثلاست عادتستيز و برانگيز تاويل
اين رويايي فضاي در غريبي زيبايي پارهپاره ، ابر از پر
لذتي به تماشا كه آن از پيش و مينمايد لحظهاي شعرها
اين در.ميشود پنهان و ميپوشد روي شود ، نائل سيراب
قافيه و وزن در غالبا را كلاسيك شعر حضور غزلها
همان بعداز كه غزلي.نيست قديمي نگاهي نگاه.ميبينيم
.است دست همين از نيز است آمده بالا غزل
شدم نور رود تسليم و كردم سلام
شدم بيعبور مرز از ثانيه عبور
روييد سبك شبنمي تنم انهدام در
شدم صور صفير سنگي تلاطم آن در
دارم دوستت آهنگ از سبكتر افق
شدم نور سمت به كشيدم بال روي به
آتش يخ حفرههاي از دلم در چكيده
شدم صبور تني آتش آستانه در
زد پر ستارهاي اشكم جاده سوي دو
شدم دور تو از تنهايي پيچك بوي به
(ص 109)
نگاه و ذهن كه دست اين از غزلهايي سوررئاليستي فضاي
سبب رادارد ، لازم غريزي توانايي آن آوردن پديد در شاعر
اين.نگردد ميسر سرعت به آن با سريع ارتباط كه ميشود
شعر خواندن به كه را كساني اگرچه مشرف مريم شعر از جنبه
عدم و ميكند محظوظ سطح در تنها كردهاند عادت كلاسيك
ملول شعر خواندن از را آنان شعر مبهم فضاي در ورود
در تامل حوصله و فرصت بيشتر كه را كساني اما نميكند ،
طريق اين از و برميانگيزد آن خواندن مكرر به دارند شعر
مانع تا ميكند پنهان را خود زيبايي از بخشي هميشه شعر
مريم غزلهاي از پارهاي درگردد آن سريع شدن عادي
تاثير هم و سعدي جذاب و روان زبان تاثير هم مشرف
مهآلود فضاي نيز و ديد ميتوان را حافظ و مولوي فضاسازي
:را شاملو و نيما شعرهاي از بعضي غريب و
بود نمايان تازه ماه ايوان از و ميگذشتم
بود عريان و گزيده تب سياهيها درون شب
خون از شكفت دشنه مرغ چند ، خشكي شاخه روي
بود هراسان و عميق شب ميكرد ، صدا تشنه باد
رسيدنها تمام در سرگردان قبيله آن
بود انسان سلاله از پرورد ، خون ستاره آن
نپرسيدن گلوي در ميبست گره كه پرسشي
!بود آسان چه كه وه و سخت ميخورد ترك كه پاسخي
بيحاصل خسته خاك ياراني تشنه خاك
بود نمايان كهنه ماه چشمت در و ميگذشتي
(ص 118)
مشرف مريم غزلهاي از بسياري بگذريم كه غزلها اين از
و غزلها گونه اين از بعد زماني در ميبايست احتمالا كه
و بافت باشد ، از شده سروده وي غزلسرايي اوليه تجربههاي
و است برخوردار ملايمتر ابهامي و استوارتر ساختي
در يا كند سرگردان عميق ابهامي در بيآنكه را خواننده
زيباييشناسي لذت از سازد ، سنترها آشناي كوچههاي
عادتستيزي كه غزلها اين.ميسازد برخوردار معتدلي
و امروز شعر با آشنا خواننده معقول انتظار با را ملايمي
.است كتاب اين غزلهاي بهترين از ميسازد ، هماهنگ ديروز
ص) ناگهان و رگان در (ص 110) خاموشي زبان با غزلهاي
از (ص192) آينه عين (ص136) تابدار تنورههاي (185
...و (ص228) برهنه خورشيدهاي (ص202) بيبرگ پلكهاي
.است دست اين از
چشمگير بسامد با مشرف مريم غزلهاي به اجمالي درنگاهي
دريا ، مهتاب ، ماه ، ستاره ، موج ، آب ، نور ، آينه ، واژههاي
رود ، شهاب ، ابر ، آذرخش ، سحر ، باران ، عطر ، پيچك ، ساحل ،
اين را او شعر فضاي.ميشويم مواجه عشق و آتش ، آفتاب
و عاطفي هيجان و شور و روشني و نور از سرشار واژهها
را افسردگي و اندوه و غم سيماي و است كرده اميد و شادي
بر تسلط.ميبينيم مبهم و محو واژهها اين هاله در بيشتر
آشنايي و جسارتآميز گاه هيجاني و شور و روان طبع وزن ،
را "شناور ساحلهاي" مجموعه صاحب نو ، و كهن شعر با
از يكي شمار در متنوعتر تجربههاي با همراه ميتواند
مجموعه اولين بيترديد.دهد قرار معاصر خوب غزلسرايان
كه دهد دست فرصتي اميدوارم.است درخشاني طليعه نيز او شعر
به كه شعرهايي ;كنم تامل نيز مجموعه اين نو شعرهاي در
هيجانهاي و شور براي ظرفي كه غزلها كنار در ميرسد نظر
او تاثرات و تاملات و انديشهها ظرف است ، شده شاعر عاطفي
.است انسان و هستي درباره
:ها پانوشت
به نيابي باز /عشق سوداي شيوه برد پي كجا عقل:عطار -5
(ص358 عطار ديوان) عشق معماي سر عقل
ز آمد بر باز /عشق آمدعنقاي قاف كوه آن از باز:مولوي
(شمس 133/3 كليات) عشق هيهاي و نعره جان
شراب پاشيدهام /اوست در شستشو وسوسه كه پيكرت بر -6
را ماه كفآلود
نيست بيسابقه هم چندان شعر شدن عاميانه
"داشت؟ ميتوان برخوردي چه امروز شعر با" به پاسخي
شعر مخاطبان به شاعران تعداد نسبت
شعر خوانندگان از شاعران تعداد درواقع و شده معكوس
!است بيشتر
:اشاره
ادامه را "ندارد مخاطب امروز شعر چرا" سئوال بخواهيم اگر
ميتوان برخوردي چگونه امروز شعر با" پرسيد بايد دهيم ،
و نظريات اول سئوال به پاسخ در كه همچنان ؟"داشت
هم دوم پرسش پاسخ شد ، مطرح مختلفي و گوناگون ديدگاههاي
.بود خواهد برخوردار تنوع از
صحه ضمن برخي كه بود پرسشي "ندارد مخاطب امروز شعر چرا"
ديگر طيف و نماياندند را آن بر موثر عوامل آن بر گذاشتن
چنين به معتقد و كرده نفي را "امروز شعر نداشتن مخاطب"
امروز شعر:شد مطرح نيز ديگري ديدگاههاي.نبودند بحراني
نهتنها امر اين كه ;كرده پيدا تشخص چون ندارد ، مخاطب
شعر چون ندارد ، مخاطب امروز شعر.است حسن كه نيست مذموم
لذا و شده تخصصي بسيار هنر ، عرصههاي ديگر همچون
پاسخها اينگونه...و باشد ، داشته عام مخاطب نميتواند
قرار نظر مورد را شعر نداشتن مخاطب ديگر بهگونهاي نيز
.ميدادند
چه امروز شعر با" پاسخ تكثري ، چنين وجود با است طبيعي
درواقع.باشد متنوع و متكثر نيز "داشت ميتوان برخوردي
منتقدان ، شاعران ، كه هستيم آن بر سئوال ، اين طرح با
بايد آيا بگويند شعر حوزه صاحبنظران و دانشگاه استادان
به حمايت آن از يا كرد نفي و طرد كاملا را امروز شعر
يا است بازسازي و تصحيح نيازمند امروز شعر آيا آورد ، عمل
نياز امروز شعر اگر يابد ، تداوم سياق همين بر بايد آنكه
بايد روشهايي چه با و چگونه اصلاح اين دارد ، اصلاح به
.گيرد انجام
براي پاسخي بود خواهيم آن دنبال به پس اين از بنابراين
ميتوان برخوردي چه امروز شعر با" كه بيابيم پرسش اين
مخاطب امروز شعر چرا) خود اول پرسش حال همين در."داشت
هم موازات به را دو هر و كرد نخواهيم فراموش را (ندارد
.كرد خواهيم عرضه را مختلف انديشههاي و آرا و پيگرفته
آزاد.م
عرصه به ورود ما ، جوان شعر عمده مشكل من گمان به
دليل وگرنه است زده ژورناليسم سخت ما شعر.است ژورناليسم
واقعي تيراژ درحاليكه باشيم ، داشته شاعر صدها كه ندارد
عجيبي پديده اين.نميرسد هم نسخه دويست به كتابهاشان
و شده معكوس شعر مخاطبان به شاعران تعداد نسبت.است
چه اين !است بيشتر شعر خوانندگان از شاعران تعداد درواقع
.ژورناليستي پديده يك جز باشد ميتواند
هر معياري ، هيچ بي كه بودند روزنامهها و مجلهها اين
بحران" از بعد و كردند چاپ شعر بهعنوان را كوتاهي نوشته
.زدند دم "شعر
هم چندان ما ادبيات در كه است جرياني شعر ، شدن عاميانه
و بود شاعر چقال و بقال هر صفويه دوره در.نيست بيسابقه
درواقع جريان اين.كرد سقوط روزمره شوخيهاي حد در شعر
درخششهايي انحطاط ، عين در كه سبكي.بود هندي سبك زائده
جريان كنار در تا 1355 سال 1345 بين دههاي درداشت هم
هر مثل كه افتاد راه "نو موج" امروز ، شعر پوياي و زنده
عدهاي تلاش و شد فراموش زودي به كاذبي ، ساختگي جريان
"ناب شعر" و "تصويرگر شعر" مانند جريانهايي ايجاد براي
به شعر جرياننرسيد جايي به "چهارم نسل" و "سوم نسل" و
(اصطلاحسازي در بيسليقگي همين با) "پسانيمايي" اصطلاح
رويايي يدالله گفته به كه هم" پستمدرن" يا "پسامدرن"
يقينا زده ، فارسي زبان تخريب به دست (حجم شعر تئوريسين)
كه بود اميدوار بايد تنها.نيست "نو موج" از نيرومندتر
اصيل چهرههاي خوابيد ، ژورناليستي هياهوي اين تب وقتي
سر هياهوها ميان از كه كنند پيدا فرصت ما جوان شعر
نام ، همه اين و "شعر" همه اين كنار در بيگمانبركنند
كار و نميشوند شهرت مجذوب كه فروتني جوان شاعران هستند
كرد ، فروكش كه "شعر" عاميانگي سيلميگيرند جد به را شعر
.ميدرخشند خزفها انبوه ميان از صدفها
جريان ، اين در ميتواند كه است سازنده و سالم نقد تنها
شعرهايي انبوه ميان در.بشناساند و بشناسد را استعدادها
كه ميخورد چشم به درخششهايي گهگاه ميرسد ، چاپ به كه
عين در ما نقد اگر ميشوند ، گم شده ، چاپ چيزهاي انبوه در
;باشد اصالتها جستجوگر عاميانگي و ابتذال با جدي مقابله
كنم خلاصه.كرد خواهد ياري بحران اين از ما شعر رهايي به
است بيمعني قدر همان امروز شعر جريان نفي قصد به مقابله
عقب قصد به جريان اين با همراهي و چشمبسته تاييد كه
.است تاييد نوعي هم ماندن بيتفاوت.قافله از نماندن
چاپ امكان آوردن فراهم كارساز ، و موثر راههاي از يكي
را جوان استعدادهاي گزينش ، و نقد با كه است نشريهاي
.كند ياري شعرشان به بخشيدن كمال در را آنها و دريابد
نقد با ميتوان كه است سازنده جريان اين كنار در تنها
انتقاد صرف وگرنهكرد برخورد ادبيات با تفنن و شوخي جدي
نقد نيروي تمركز بهجاي.نميرسد بهجايي جريان يك نفي و
و شناخت را واقعي ارزشهاي بايد منفي ، صرفا ارزشهاي روي
عملا هم ، كنار در آثار اين نشر امكان آوردن فراهم با
.كرد نفي را منفي ارزشهاي
شعر
سيماچه
تميمي فرخ
خدنگ ايستادهام
تواند روزها اين كمترمردي چنانكه
ميخمد و ميلرزد زانوانش
داشتهام نگه راست را شانههايم
روزها اين تواند مردي كمتر چنانكه
ميكند قوز و ميخمد
نياموختند ما به اول از را زندگي
داريم ما كه اين است مردگي
عروسي به اگر
رسيد هتلي به پايتان
كنيد برانداز سنگي آينه در را خود قد تمام
بالاست و قد آن نام اگر "زندگي"
است؟ كدام پس "مردگي"
غمباري يا شادباري بايد ديگر
بزند نم را چهرتان
نبرد شك چيزي به اشكها از كسي تا
راستي دودي ، عينك
ميزنم هم من كه
باشيد داشته سيماچهاي كه داريد دوست
دارند صورت به صورتك هنرمندان بيشتر
گندم انجير ،
ميرباذل سيدعلي
گندم انجير ، سيب ،
نبود اين بود هرچه
ما طلسم و شديم پرتاب
.نشد گشوده هرگز كه پنجرهاي
بگويد نيست كسي
كيست دست پس
خاطرهها؟ و روياها پرميگشايند كه
را دستها ميكنند سپيد آوازها
.ميشوند آرام وحشي واژههاي و
نبود اين بود هرچه
شوند آتش همه اين
: بخواني هنوز و
...گندم انجير ، سيب ،
ترانه
پيرتاج حسين
عشق تمام
آدمي استكه ترانهاي
ميخواند زندگي براي
ميكنم فكر من
لبي هيچ
.نيست خالي ترانه از
مادر
مجدفر غلامرضا
شده تباه بيحاصلم عمر
شده گناه از مملو نامهام
يزدان مقابل در كنم چه
شده سياه رخسارهام رنگ
افول جايگاه به عمرم ماه
شده چاه كنار رهسپار
افتاد بام ز رسواييام طاس
شده گواه بدين عالم همه
رفت مقصد به جملگي كاروان
شده راه نصف كه خيالم به
كردند وا خويش بنديل بارو
شده روبراه جمله كارها
شادي و دم ديگران قسمت
شده آه و درد نيز ما سهم
دائمالخمرم و مخمور دوست
شده پادشاه كه ديدم خواب
فرموده جلوس شاهان جاي
شده سپاه و لشكر صاحب
ابليس چون بود مطرود كه اين
شده؟ جاه و عز داراي چه از
پرسيدم رفيق از سببش
شده نخواه خواه البته گويد
بود مادر غلام دائم:گفت
شده شاهراه به بر ميان از
را مادر پاي زير زد بوسه
شده اله رحمت مورد
دريا برتنهايي صندلي يك
محمدزندي
آمدند موج با دريايي عروسان
صندلي يك
گذاشتم دريا تنهايي بر
كردم تعارف ماهيها به و
آمدند
را ماهيها
كردند برآتش
نماند ماهي هيچ صندلي بر
برگشتند عروسان
درآمد تنهايي از دريا ،
نيمهشب از بعد سه
آپدايك جان
يثربي چيستا:ترجمه
پنسيلوانياي ايالت در سال 1932 آپدايكمتولد جان
از قبل و زيباست هنرهاي التحصيل فارغ او.آمريكاست
آپدايك.است پرداخته روزنامهنگاري به مدتي نويسندگي ،
براي او.ميشناسند سبك صاحب نويسندهاي عنوان به را
شده پوليتزر دريافتجايزه به موفق "دونده خرگوش" كتاب
شمار به خود نسل مستعدتريننويسنده را منتقداناو.است
شعرنيز نگارش داستاننويسي ، به كنار اودر.ميآورند
نمادگرايي ،"آپدايك" شعر ويژگيهاي از.است داشته اشتغال
پيشگامان از آپدايكيكي.ميرود بهشمار او مدرن
از.ميرود آمريكابهشمار معاصر شعر در نوين نمادگرايي
در" ،"فقرا خانه نمايشگاه" به آپدايكميتوان داستانهاي
آپدايكبه.كرد اشاره كوتاه داستان مجموعه سه و "مزرعه
جمله آن استاز داشته اشتغال نيز كودكان براي نگارش كار
براي شعر مجموعه سه و"جادويي فلوت" رمان به ميتوان
او "هفتادشعر" كتاب زيراز شعر داشت ، اشاره كودكان
به اجتماعي نمادين شعر از نمونهاي و است شده انتخاب
.ميرود شمار
نور پنج از عبور
...ماشين تعميرگاه از شده رها
چشم ،
روزنامه ، تكهاي همچون
تركيبرنگها ، در خيره
موسيقي ، صفحههاي
اعصاب مشبك شبكه بر گرفته ضرب
پاسبانها
خيابان چسب روي پرسهزنان
سربازها و
پيادهرو به چسبيده
نيمهشب سه در
...تعميرگاه يك گريختهاز نور در رها
ميآيي زود هميشه
احمدنوريزاده
!پاييز زودآمدي
را رنگت و زودآمدي
سبزي هنوزتشنه برچشمهاي
.برافشاندي
ديد دژخيمت دستان نوازش آنچه هر
.پژمرد و شد زرد
!پاييز زودآمدي
ميماني مرگ به كه را راستي
كني دير كه هم چه هر
.ميآيي زود هميشه
شد آزاد ميلاني تهمينه
فيلمنامهنويس و كارگردان ميلاني تهمينه:هنري گروه
سينمايي معاونت ضمانت با يكشنبه بعدازظهر ايران سينماي
.شد آزاد اسلامي ارشاد و فرهنگ وزارت
رئيس مقدس احمدي حسن با امروز:گفت ديروز پزشك محمدحسن
با ايشان و كردم صحبت اسلامي انقلاب دادگاه سه شعبه
صادر را ميلاني تهمينه آزادي حكم اينجانب ، ضمانت پذيرش
.كرد
بازداشت انقلاب دادگاه توسط گذشته هفته ميلاني تهمينه
با مطبوعاتي جلسه در جمهوري رئيس خاتمي سيدمحمد.بود شده
ابراز كارگردان ، اين بازداشت به اعتراض ضمن خبرنگاران
فراهم وي آزادي قانوني زمينههاي كه بود كرده اميدواري
.شود
|