ديروز بزرگراه
خندان سيد زيرپل بر گذري
امروز ، محله
يا بود ، خيابان يك نام پيش دهه دو تا "سيدخندان":اشاره
محله به را مركزي تهران كه گذرگاه يك بهعبارتي
نصب از پس.ميكرد وصل بود ، خلوت روزها آن كه تهرانپارس
رسالت ، به سيدخندان بزرگراه نام تغيير و سيدخندان پل
"سيدخندان".است مانده پل اين روي اكنون پيشين نام
دوران وارد كه نسلي براي است خاطره از دنيايي يادآور
خدمات عرضه براي كه فضايي در اكنون اما.است شده كهنسالي
و حال آمده ، بهوجود سيدخندان پل ير ز در شهري گوناگون
از پرسشي بر تكيه با حاضر گزارش.است حاكم ديگري هواي
وضعيت نام ، اين پيشينه درباره سيدخندان پل ير ز اهالي
.است كرده بررسي را سيدخندان پل ير ز در كسب و كار كنوني ،
كه شهروندان اين.ميروم تاكسي رانندگان سراغ به ابتدا
خود حنجره كه كساني آنهاست ، كار طبيعت از بخشي صدا و سر
.گيرد پيشي آن از رقيبشان مبادا تا ميگذارند عاريه را
برهمزنندگان:ميكشند يدك را جانبهاي يك اتهام آنان
شهر ، هواي آلودهكننده عوامل از يكي شهر ، ترافيك نظم
هزينه بيقاعده بالابرندگان آرامش ، و اعصاب تخريب عوامل
!...و آمد و رفت
به پرسشگر بهعنوان بلكه مسافر بهعنوان نه اينكه ، از
از وقتي.است ناباورانه كمي برايشان آمدهام آنها سوي
وقت كه ميشود باورشان زود خيلي ميپرسم ، زندگي شرايط
:ميگويد دارد سن چهلسال حدود كه آنها از يكينيست شوخي
آن درآمد اينكه علت به ولي بودم ساختمان نقاش قبلا
كنم تهيه توانستم كه پولي مقدار با نبود زندگي جوابگوي
و خريدم (خود قديمي پيكان به اشاره) را ماشين اين
.ميدهم انجام نقاشي كار نيز گاهگاهي.ميكنم مسافركشي
اجاره جوابگوي نميتوانم ندهم ، انجام را كاري چنين اگر
نميدانم:ميگويد او.باشم زندگي سنگين هزينه و خانه
مكان ميدانم اما سيدخندان ، ميگويند مكان اين به چرا
حدودا 38 كه ديگراو همكار.است مسافركشي براي خوبي
سيد ميگويند را مكان اين چرا نميداند نيز است ساله
اداره را ماركتي سوپر شراكت صورت به قبلا وي.خندان
يك داشته كه پولي مقدار با و شده ورشكست ولي ميكرد ،
كساني بيشتر:ميگويد او.ميكند مسافركشي و خريده پيكان
يا دانشجو يا هستند كارمند يا ميكنند كار من مثل كه
.دولت بازنشسته يا و ارتشي
ميكند ، جلب را توجهم اتومبيل يك ممتد بوق طرفتر آن كمي
از را سرش -است شده كامل مسافرانش كه -آن پير راننده
خونسرد كه خود جوان همكار به و آورده بيرون ماشين پنجره
كمي كه ميگويد فرياد و بوق با است داده تكيه ماشين به
به را سرش او اما.كند حركت بتواند او تا شود جابهجا
راننده.ميكند نگاه رهگذران به و برگردانده ديگر سوي
پياده بالاخره.ندارد توجه او ميكند تلاش چه هر پير
نميخوري؟ تكون كمي چرا:ميكشد فرياد او سر و ميشود
جوان با رويارويي از بعد سالخورده راننده.نيستم مجبور
:ميزند داد و ميزند جوان راننده ماشين چرخ به محكمي لگد
...و جلو برو كم يه
كه ميكند خواهش او از و ميشود پياده مسافران از يكي
.ميدهد انجام را كار اين او و دهد تكان را ماشينش كمي
كنار جوان دو پيادهرو كنار.ميشوم پيادهرو وارد
جلوي نرگس گل از پر رنگي قرمز سطلنشستهاند يكديگر
لباس سرو به آنها از يكي.ميشوم نزديك آنها به.آنهاست
...و سبز پيراهن جين ، شلوار زده ، ژل موهاي.است رسيده خود
چند؟ شاخهاي:ميپرسم.دارد سادهتر ظاهري ديگري اما
ميدهيد؟ جواب من به دارم سوال چند ميگويم.تومان صد
ناباوري از ناشي شيطنتي با و ميخندد سبزپوش جوان
.بپرسيد او از اينه مال گلها:ميگويد
تاييد نيز آنهاهستند شهرستاني كه ميآيد نظرم به
اينجا هميشه:ميپرسم.هستند اردبيل اهل دو هر.ميكنند
.بله هستيد؟
آمديد؟ تهران به چرا
اردبيل در:ميدهد پاسخ است جديتر كمي كه فروش گل جوان
آب كمبود خاطر به.نداشتند آب زمينها ميكرديم ، كشاورزي
تا.تهران آمدم دليل همين به دهيم انجام كه نبود كاري
.ميكند كار اينجا برادرم.خواندم درس راهنمايي دوم كلاس
و ميكنم كار آنجا او با.دارد فروشي روزنامه دكه يك
بابت كه پولي به توجه با اما.ميخوابم همانجا هم شبها
زندگي هزينه جوابگوي دكه درآمد ميدهيم شهرداري عوارض
اينجا ميآيم وقتها بعضي من دليل همين به.نيست ما همه
ميدهد را شهرداري عوارض برادرم اينكه با.ميفروشم گل
.كند جمع را دكه كه خواستهاند او از چندبار وجود اين با
ماشين كه كساني چون نيست ، مناسب دكه محل كه معتقدند چون
چيزي دكه از شوند پياده اينكه بدون نميتوانند دارند
را ماشين شيشه دارند ، نگه خيابان كنار مجبورند و بخرند
ببرد را ماشين دزد مبادا تا كنند قفل را در ببرند ، بالا
.بخرند سيگار يا روزنامه مثل چيزي تا
پروتئيني مواد فروشگاه به ميشوم دور كه قدم چند
برادرم:ميكند صحبت راحت خيلي مغازه صاحب.ميرسم
براي بوديم مجبور بود شده كهزخمي اوايل.است جانباز
زيادي مدت و بياييم تهران به بار چند سالي او مداواي
زندگيمان و كار كه نهايتاتصميمگرفتيم.بمانيم اينجا
فروشي ميوه آب ابتدا.بياوريم تهران به شهرستان از را
تغيير را آن كه شديم مجبور بود فصلي فروشمان چون.داشتيم
اين.پروتئينيميفروشيم مواد كه است مدتي الان.دهيم
.خريدندارند مردمتوان چون ندارد ، سوددهي چندان هم كار
ميآيد مشتري وقتها خيلي.نداريم اين چارهايجز فعلا
اگر ندارد خوب.رود مي و نميخرد چيزي ميپرسد ، را قيمت
.ميخريد داشت
كههميشه بوده سيدي مال قبلا منطقه اين ميكنم گمان
.(باشد ديگري چيز شايد نميدانم)ميخنديد
صاحب.هست (فروشي پيتزا) ساندويچفروشي يك جلوتر كمي
در:ميكند منطقهنقل نام مورد در را ديگري حكايت مغازه
بود ، عصباني خيلي كه ميكرد زندگي سيدياينجا قديميك
چون فرد اين داشت تعلق او به كه بود اينجا هم چشمهاي يك
را هرچيزي كه دارند عادت هم بداخلاقبودمردم خيلي
البته.سيدخندان راگذاشتند اسمش بنابراين كنند برعكس
وضع از و است اراك اهل او.نبود شلوغي اين به موقع آن
شهر به كه ندارد دوست اما نارضايتيميكند اظهار موجود
.بازگردد خود
چيدن مشغول كه حالي در.ميروم فروش سمتروزنامه به
متاسفم:ميگويد و ميزند داري معني لبخند روزنامههاست
.نميكنم مصاحبه من
چرا؟
.ندارم وقت
او -ميگويد را ديگري چيز برخوردش و او نگاه اما
نشان اينطور ميكند سعي.كرد صبر كمي بايد -ميخواهد
او زود خيلي او رفتار سادگي اما.نيست من متوجه كه دهد
ديگر نفر چند من از قبل كه ميشوم متوجهميدهد لو را
ميتوان كه ميداند او و آمدهاند سراغش به مصاحبه براي
چنين وجودش اصل آنكه بدون كند برخورد نيز شكل اين به
:شروعبهصحبتميكند.همراهبامزاحكارسازاست كميسماجت.باشد
.كنم زندگي نميتوانستم آن با اما داشتم دولتي كار سال 15
اينجا كه است سال چهار الان و كردم رها را آن
دكه نتوانستم نداشتم سرمايه چون.ميكنم روزنامهفروشي
اينكه با.بگذارم زمين روي را روزنامهها مجبورمبخرم
شهرداري اما كرده را من سفارش شميرانات بسيج پايگاه
ادامه و ميكند اشاره ديگر گوشه به.ميشود من مزاحم
كه من همكار از روزنامه وانت يك پيش هفته يك:ميدهد
مجوز شهرداري از او اينكه با.بردند ميكرد كار اينجا
وارد دود كلي روزانه.است سخت خيلي اينجا كاركردن.داشت
اعصاب كسي براي ماشينها سروصداي.ميشود ريههايم
.ميشود مزاحم بازهم شهرداري ولي نميگذارد
كار من:ميگويد قاطع خيلي و ميكند نگاه من به مستقيم
.ميكنم تامين را زندگيام راه اين از و ميكنم فرهنگي
كه چيزها چه است خبر چه ببينيد و برويد پل طرف آن به
.نميفروشند
.نميدهد ميرسد؟جواب فروش به چيزي چه
تحرير لوازم و لباس و روسري تلفن ، سكه و كارت جز به مگر
ميرسد؟ بهفروش ديگري چيز چه بهزيستي ارمغان برگه و
را سرش و ميكند اخم كمي.ببين برو خودت.نميدانم
با را روزنامهها ميآيم ، شميران از من:مياندازد پايين
گرانتر تومان بيست يا ده مجبورم و ميخرم آزاد سهميه
ارزانتر دكهها از ميدهند ترجيح مردم از خيلي.بفروشم
.بخرند
سيدخندان؟ ميگويند اينجا به چرا ميداني
.بود هم سيد.ميخنديد زياد كه بود نفر يك قديم زمان در
كسي مستضعفتر من از پل اين زير در.ساخت هم پل يك بعد
دكهها درصورتيكه ميفروشم روزنامه تنها اينجا من.نيست
آدامس ، ارمغانبهزيستي ، برگه و مجله روزنامه ، بر علاوه
بدهد دكه يك من به شهرداري.دارند هم...و سيگار و شكلات
.ميكنم جمع اينجا از را بساطم من
روزنامهفروش حرفهاي نميدهد اجازه اتوبوس ممتد بوق صداي
لبه به را دستش خونسرد خيلي اتوبوس راننده بشنوم را
كمي ديگر اتوبوس ميخواهد بوق با و است داده تكيه پنجره
و خسته همه.اوست منتظر مسافران طويل صف.برود جلوتر
فرو جيب رادر دستها ديگري دارد ، دست در كيف كسي.منتظرند
را بچهاش دست ديگري.ميخواند را كتابي يكي.است برده
به.است اتوبوس داخل به برداشتن خيز آماده و گرفته
ميخورد چشم به بيشتر كه چيزي اينجا در ميرسم پيادهرو
موسيقي ، هنر ، كنكور ، است مختلف آموزشي موسسات تابلو
...و آشپزي آرايشگري ،
كند تصور شايد بيايد اينجا به بيگانهاي اگر ميكنم فكر
جمع سيدخندان پل گوشه اين در دنيا فرهنگ و علم تمام كه
.است شده
.ميآيد روبهرو از جواني دختر.ميدهم ادامه مسيرم به
گويي.ميخندد.دانشجوست.ميايستم او جلو.ميخورد چيزي
سيدخندان اينجا به چرا نميدانم:است شده غافلگير
ميكنم زندگي منطقه اين در سال چندين اينكه با.ميگويند
را شاهدانه پاكت) نرسيده ذهنم به پرسش اين هيچوقت ولي
ياد را من شاهدانه (ميكند تعارف و ميگيرد من سوي به
را سيدخندان اسم وقتي ميپرسم.مياندازد بچگيهايم
ميشود؟ مجسم ذهنت در تصويري چه ميشنوي
.شهر جنوب مناطق
چه؟ يعني شهر جنوب
واجور ، جور آدمهاي آلوده ، پرسروصدا ، و شلوغ محيط
...و كارند منتظر كه كارگرايي
اين شد خوب:گويد مي باخنده شوم جدا او از خواهم مي وقتي
.بيشترفكركنم بايددرموردايناسم.كرديد راازمن سوال
خانمي.ميشود تاريك كمكم هوا.ميروم ديگر اي گوشه به
وعينك سفيد دست يك موهايميشود پياده تاكسي از
بازگو را شدهاي سپري روزگار او بالاي نمره نزديكبين
.ميروم جلو آرام.است آراسته و صلابت با همچنان ميكند
سال چندين:ميگويد پاسخ مهربان ولي جدي.ميكنم سلام
خندهرو آدم صاحبش كه بود منطقه اين در قهوهخانهاي پيش
به پايين از ميخواستند وقتي مردم.بود خوشبرخوردي و
و ميايستادند آنجا برعكس ، يا و بروند شميران سمت
.ميگذشت قهوهخانه كنار از هم نهريميكردند استراحت
كمي.كنند برطرف را خستگيشان مردم كه بود خوبي جاي
.ميدادند ادامه را راهشان و ميخوردند چاي يك مينشستند ،
مادرم با گاهي و بودم جوان من موقع آن.بود باصفايي جاي
در توقف.است بد خيلي حالا ولي.ميگذشتيم مسير اين از
اين از وقتي.ندارم تحمل واقعا من.است سخت خيلي اينجا
آن از.ميشوم غمگين (پل زير به اشاره) ميگذرم قسمت
.ندارد وجود آرامشي.نيست خبري اصلا لطيف و پاك هواي
سعي وقتها خيلي.دارند دعوا هم با آدمها همه انگار
ذهنم در آن قديم تصوير تا بگذرم منطقه اين از زود ميكنم
.نشود محو
جدا هم از.نميتواند ولي دارد گفتن براي زيادي حرفهاي
گم ايستادهاند پيادهرو در كه كساني بين او.ميشويم
و دستفروشها.ميشود زيادتر سروصداها.ميشود
نيز نفري چند.كردهاند تنگ را پيادهرو كوپنفروشها
.سكه كارت ، :ميكنند تكرار
را خوبي جاي ميكنم فكر.ميافتد مسكن آژانس به چشمم
وارد.كردهام انتخاب گشتوگذارم به دادن پايان براي
.است نشسته در نزديك ميز ، پشت ميانسالي مرد.ميشوم
گويي كه ميكند برخورد جوري.ميدهد پاسخ را سلامم
قيمت كه ميآيد او سراغ به كسي روزي بالاخره ميدانست
چيز او پرسش بلكه نميپرسد او از را ديگري ملك يا و خانه
و باحوصله آرام ، است آن پاسخگويي منتظر او كه است ديگري
ديگران براي و باشد خوب فردي وقتي:ميكند صحبت متين
احترام او به هم ديگران خواهناخواه باشد ، قايل احترام
از يكي.نگهميدارند زنده را اسمش بنابراين.ميگذارند
بود افرادي آن از سيد.هستيم ما كه همينجاست راهكارها
با ميشناختند را او كسانيكه و داشتند دوستش مردم كه
هم ديگران براي وضعيت همين.ميكنند ياد او از احترام
شود حسين امام ميدان وارد ميخواهد فردي وقتي مثلا.هست
حقوق به احترامميشود وارد احترام با توام حسي با
آن كسي هر كه است خصوصياتي از ديگران حق از دفاع.ديگران
.ميكنند تداعي ذهن در را تصويري اسمها.ندارد را
.تداعيكند ذهن در را تصوير چندين است ممكن سيدخندان
:مثلا
و كامپيوتر و كنكور كلاسهاي انواع ، چون آموزشي مركز يك
زشت تصويري بعضي براي.هست مكان اين در غيره و بدنسازي
آمد و رفت آن در آدم جور همه كه است مكاني چون دارد
و كنيد پيدا را كسي تهران در شما كه ندارد امكان.ميكند
اينجا به همه.است نديده را سيدخندان تاكنون بگويد
يكي آن.ميآيد شهرري از است من همكار كه خانميميآيند
شمال ارتباطي پل سيدخندان.كرج از ديگري و آزادي از
.عقيدهها و فكرها ارتباطي پل همچنين.است وجنوب
شهر نقاط تمام از ميآيند آموزشي كلاسهاي به كه بچههايي
ميدهد درس خوب كه معروف اساتيد از يكي است ممكن.هستند
مجبورند بچهها بنابراين باشد آموزشگاهها اين از يكي در
.بيايند مكان اين به مسيرها ازتمام او از استفاده براي
اين به افراد شدن كشيده براي را مختلفي استدلالهاي او
پايان از پس.شيرين و تلخ دلايلي.كرد ارائه منطقه
ابتدايي پرسش همان اما ميكنم خداحافظي او از گفتگويمان
چقدر هستيم كه موقعيتي و وضعيت هر در.است باقي ذهنم در
ميشناسيم؟ را اطرافمان محيط
كياني رامش:گزارش
|