نوين عصر ضرورتهاي و اسلام
( پاياني بخش ) هست و بايد ي معما
نوين عصر ضرورتهاي و اسلام
اسلام ، متفكران و فقها رويارويي اساسي مساله:جستارگشايي
ما اسلاف تفقهات و كتب مطاوي در ظاهرا كه است ضرورتهايي
زندگي به متعلق چه اگر ضرورتها اين.نيست سابقه به مسبوق
اما شدهاند ، مطرح غرب تمدن با تلاقي در و هستند نوين
و نسخ لحاظ به قديم ضرورتهاي و استحسانات با تفاوتي
و مشكلات حل براي زيادي قواعد گذشته ، درندارند موضوع
مطرح مسلمين و اسلام پيشرفت و حيات امكانات ابقاي
امثالهم و لاضرر قاعده به توجه با اولويتهايي و ميگرديد
مطرح بايد وسيعتر دايرهاي در مسائل اين حال بود ، مطرح
مسائل ساير و مال و جان حيث از مسلمانان صيانت تا شود
عابدالجابري ، محمد دكتر زير ، مقاله درگردد حفظ بهتر
تسنن ، اهل فقه پيشينه به توجه با را نكته اين عرب ، متفكر
نموده ، بحث طرح صرفا البته.است داده قرار بررسي مورد
دنياي به ورود دروازه ميتواند اجمالي ، طرح همين ولي
اسلامي فرهنگ غناي موجب كه باشد نكتهاي پر و وسيع
.ميشود
معارف گروه
.است معاصر زندگي مشخصههاي مهمترين از "تحول" و "تغيير"
سوي به حركت و پيشرفت را وتحول تغيير اين خواه نيز مردم
سير و "گمراهي" چشم بنامند ، خواهبه توسعه و تمدن
بنا اما بنگرند ، آن به "انساني والاي ارزشهاي"قهقرايي
بلكه روز به روز عرصهها تمام در نوشدن معترفند گزير
-را مردم كه پديدهاي.ميافتد اتفاق ساعت به ساعت
ميسازد مجبور -همگامند تكامل و تحول با كه آنان منظورم
جمعي و فردي رفتار كه شريعتي و خويش موضوعه قوانين در
بازخواني البته نمايند ، بازخواني ميبخشد سامان را آنان
يا قانوني ماده فلان تعطيل يا حذف مفهوم به ضرورتا
در بازنگري مفهوم به بيشتر بلكه نيست رفتاري قاعده
به نيازمنديهاست ترتيب مجدد تنظيم و بنديها اولويت
.ميگردد لازم جديد موادي نمودن اضافه گاه كه گونهاي
زنده ، ميراث از توشهاي با اسلامي و عربي جهان در كه ما
عصر تغيير اين گذشته ، قرون از برگرفته و متنوع استوار ،
قصد به كرده فراموش را حقيقت آن گاه ميزييم را كنوني
چه و خودمان سنت از بايد را چيزي چه":ميپرسيم نوگرايي
منظور "برگيريم؟ مان كنوني عصر قوانين از بايد را چيزي
پي آنرا اصول و كنوني تمدن كه است كشورهايي قوانين
واقع يادر و ميبريم ياد از پرسش اين با ما.ميافكنند
و يافته تحول عميقي طرز به زندگيمان كه ميورزيم تغافل
داده قرار موقعيتي در را ما مستمر و پيدرپي تغيير اين
قواعد و معيارها بازخواني مستلزم آن ، از خروج كه است
كنيم بسنده اينكه نه.برميگيريم كه است اصولي و اساسي
از را چيزي چه و اينجا از را چيزي چه كه پرسش اين طرح به
معيني حالت بر گذشته همچون زندگي گويي.اتخاذكنيم آنجا
شنيدن انتظار به تكامل و تحول كاروان گويي و شده ثابت
.ميماند ما انتخاب و تصميم
.برگزينيم آن يا اين از را چيزي نيست توانمان در ديگر نه ،
گزينشي چنان بر تاريخ طول در گمانم نيزبه بشري زندگي
در انسان از قدرت و اراده سلب اگر.است نگرديده استوار
از نمودن غفلت ميزان همان به نباشد ، صحيح حوادث كنترل
كنترل در بشر قدرت.نيست مجاز قدرت اين بودن نسبي خصلت
چند بين گزينش در وي توانايي و قدرت تبع به و حوادث سير
ميدهند ، انجام انسانها آنچه نهايت واقع در ممكن ، حالت
با خويش تطابق خوردند شكست يا گردند پيروز خواه حال
پديد در خود كه پديدههايي خواه.است جديد پديدههاي
و اراده از بهدور كه آنهايي خواه سهيماند ، آنها آمدن
سازش و سازش يعني تطابق.ميآيند پديد انسانها شعور
به نه البته جديد ، واقعيتهاي و (جمعي يا فردي) خود ميان
منظور به بلكه واقعيتها آن برابر در ضعف و كرنش منظور
پيش تحول از آگاهي چه هر.آنهاست بر تسلط قدرت مجدد كسب
در "خود" توانايي بر ميزان همان به باشد ژرفتر آمده ،
خويش مراجع و اصول تداوم و اصالت و استقلال از محافظت
يافته گستردهتري ابعاد مطلوب ، سازگاري و ميگردد افزوده
موفقتر اصول مجدد تاسيس و واقعيتها بازسازي بين جمع در
.مينمايد عمل
از بسياري بر ميتوان كه عقيدهايم هم ديگران با نيز ما
برقراري راه از يافت ، غلبه نوين زندگي از برآمده مشكلات
ملزم بدان نوين عصر آنچه بين تركيب و سازگاري از گونهاي
و اصول براي منبعي مثابه به ما سنت آنچه و ميسازد
شخصيت و هويت از مهم پارهاي مثابه به نيز و قوانين
تحقق ميكنيم تاكيد اينجا در.ميدارد عرضه ما ، فرهنگي
سده يك از بيش كه مسالهاي -خويش اصالت حفظ با نوگرايي
نمودن سازگار راه از تنها -ميساخته را ما فكري دغدغه
غير درميباشد جديدامكانپذير عصر با خويش آگاهانه
آن كنوني زندگي بر حاكم تحول و تغيير موجهاي صورت اين
گذرا آرايي طرح به دهيد اجازه.افكند خواهد سو هر به را
مورد مساله به آگاهيمان نمودن ژرف در شايد كه بپردازيم
.باشد مفيد بحث
بازنمودن قصد به فقها و اصوليين از پارهاي كه هنگامي
بر فقه اصول مجدد تاسيس فكر به اجتهاد ، "بسته" در مجدد
مبناي بر اجتهاد به نكردن بسنده و شريعت مقاصد مبناي
افتادند ، -نص داراي جزئيات بر نص فاقد جزئيات قياس -قياس
پايه بر شريعت":قراردادند مبنا را "اصولي قاعده" اين
و "است شده نهاده بندگان هنگام دير يا هنگام زود مصالح
:دانست دسته سه بر ميتوان را شريعت مقاصد اساس براين
.عقلي استحسانهاي و حاجات ضروريات ،
:دانستهاند ذيل ترتيب به مورد پنج در منحصرا را ضروريات
قبل را جان حفظ رتبه پارهاي) مال و نسل عقل ، جان ، دين ،
.(دادهاند قرار دين حفظ از
بدان تنگنا و مشقت و حرج رفع قصد به آنچه هر نيز ، حاجات
بيمار شخص براي روزهخواري مجازشمردن مانند:افتد حاجت
از بهرهمندي دانستن مباح و رمضان ماه در سفر حال در يا
.اليآخر و عرصهها همه در حلال و پاك خوبيهاي تمام
نويني پديدارهاي و عادات به عمل نيز ازاستحسانات منظور
آنچه هر از جستن دوري و دانسته نكو را آنها عقل كه است
در خواه ضروريات ، عرصه در خواه ميداند ، زشت و قبيح عقل ،
منظوركامل به را ديگري اصول آنگاه اصول علماي.حاجات
كه گونهاي به البته نمودند اضافه دسته سه آن به نمودن
مثابه به را ضروريات.نباشد آنها با تناقض در جديد اصل
قرار ديگر فروع و اصول و استحسانات و حاجات اساس و مبنا
بر اخروي و دنيوي مصالح تمام":كه فرض پيش اين با دادند ،
جان ، دين ، حفظ يعني "است گشته استوار مورد پنج آن پايه
.مردم مال و نسل عقل ،
و اسلام دين در استقرا را اصل اين به دستيابي راه
"ديگر شرايع و ملل عادات مطالعه و واقعيت مشاهده"
.دانستهاند
اصول علم تفاصيل به نميتوانيم مجال اين در گرچه
حاجات ضروريات امر در تا نميشود مانع اين اما بپردازيم
بلكه) تاريخي ديدي با تكميلي موارد و استحسانات و
.رويم مطلب سراغ به (تاريخگرايانه
طريق از را موارد ديگر و موارد اين ما فقهايپيشين
فرهنگي دادههاي بر تكيه با يعني نمودهاند معلوم استقرا
سوي از شرعي منهيات و اوامر بر تكيه و سويي از خويش عصر
محدود را ضروريات آمد پيشتر كه همانگونه آنان.ديگر
زياد احتمال به و مال و نسل عقل ، جان ، دين ، حفظ به كردند
دست مورد پنج اين به اسلامي جامعه در پژوهش راه از
مستقل ، جهاني زمان درآن كه درجامعهاي پژوهش.يافتند
آن كه چرا ديگر ، جوامع به وابسته غير و خويش به متكي
كه بهگونهاي اسلامي ، جامعه آن از موقعيت و اهميت زمان
اما.بود جهان سراسر فرهنگ و تمدن اسلامي ، فرهنگ و تمدن
[معنا يك به ] و ميزييم ديگر جهاني در ما كه امروزه
و حقوق يافته ، تغيير اوضاع پيشرو ، نه هستيم دنبالهرو
يافته فزوني خطرات و رقابتها گشته ، متكاملتر آن تكاليف
نوگرايي و اجتهاد در "نمودن باز" دغدغه كه كس هراست
وقوع مساله است ناگزير باشد داشته اصالت حفظ با همراه
.كند تلقي مهم را جهان گوناگون و ژرف جدي ، تحولات
را "ضروريات" ما پيشين فقهاي كه موردي پنج آن آري ،
ضروري اموري نيز آينده در و هنوز كردهاند محدود بدانها
اساسي غايت مثابه به آمد خواهند شمار به
وضع "بندگان مصالح" خدمت براي واقعا كه قانوني هر
"بندگان مصالح" ديگر امروزه كه تفاوت اين با.ميشود
بلكه نيست مال و نسل و عقل و جان و دين حفظ به محدود
ضروريات آن بر بايد باورما به كه ميشود ديگري امور شامل
.شود مندرج
حق تحزب ، آزادي بيان ، آزادي حق:قبيل از نويني موارد
نان ، شغل ، داشتن حق آنان ، كشاندن پايين و حاكمان انتخاب
حقوق تمام خلاصه..و بهداشت آموزش ، حق پوشاك ، و مسكن
بر علاوه نيز حاجات.معاصر جامعه در شهروند يك اساسي
حاجتهاي ميتوان نمودهاند ذكر پيشين فقهاي كه آنهايي
اسباب نمودن فراهم به حاجت همچون نمود ، اضافه نويني
ساخت راه از بيماريها از وپيشگيري بهداشت و تندرستي
آنچه به حاجت نيز مطلوب ، اندازه به آن مشابه و بيمارستان
مختلف زمينههاي در را فكري ابداع و انديشهورزي اسباب
كسب براي آنچه به وحاجت آورد فراهم تئوريك و فني علمي ،
اما...و است ضروري اتفاقات و وقايع از صحيح اطلاع
.است خارج حد از آن بيان و شرح كه ما عصر خاص استحسانهاي
عصر استحسانات و حاجات ضروريات ، از پارهاي اينها
است واضح پر.كرديم ذكر گذرا طور به كه بودند ما كنوني
و باطل را ما گذشته فقهاي پنجگانه موارد تنها نه آنها كه
كرده كاملتر را موارد آن عكس ، به بلكه نميكنند ملغي
كنوني زندگي در موارد آن حفظ براي را لازم و ضروري شرايط
ميبريم پايان به را مطلب عبارت اين با.ميآورند فراهم
.باشند داشته وجود جاودانهاي و عام ضروريات اگر كه
عصري هر نيز كردهاند ، ذكر ما پيشين فقهاي كه آنگونه
براين.دارد را خويش خاص استحسانهاي و حاجات ضروريات ،
مقاصد از جزيي را خويش عصر ضروريات شويم موفق هرگاه اساس
جهت در گامهايي تنها نه ما آنگاه دهيم ، قرار شريعتمان
را شريعت اصول بلكه برداشتهايم اجتهاد باب نمودن باز
نيازهاي پاسخگوي كه گونهاي به كرد خواهيم مجدد تاسيس
.باشد جديد
عابدالجابري محمد دكتر: نوشته
اريحي مسلم:ترجمه
( پاياني بخش ) هست و بايد ي معما
از يكي معناي در بيشتر حكمت و فلسفه اما متاخران ميان در
يا "اولي علم" يعني شد منحصر شاخههايش و شعب
به نه) الهيات و مابعدالطبيعه به آن از كه "علمالوجود"
دربرگيرنده معناي به بلكه كلام ، علم و لاهوت معناي
معنا اين.است شده تعبير نيز (اخص الهيات و هستيشناسي
موضوعش و ميپردازد هستي از بحث به كه است فلسفه از
محمولاتش عكسالعمل ، طريق به و است "موجود بماهو موجود"
آن حال(استي) رابط وجود نه است (هستي) محمولي وجود همه
معناي از گذار با "عملي عقل كاوشهاي" گرانقدر صاحب كه
تفاوت ميكوشد آن متاخر اسلامي معناي به فلسفه تحليلي
هستي و استي تفاوت به را اخلاق فلسفه با اخلاق علم
اخلاقي ، مباحث اصلي مشكل كه است درحالي اين و بازگرداند
اخلاقي قضاياي بودن "بايددار" عويصه بعد ، به هيوم از
در "استدار" قضاياي از را آنها استنتاج كه است
استاد.ميسازد ناممكن علمالنفس و كلام و مابعدالطبيعه
:ميفرمايد يزدي حائري
تفاوت يك استي و هستي ميان ما اسلامي انديشه سيستم در"
از يك هيچ در نبايد و نميتوان كه است موجود بنيادي
كه شد انگاشت ، گفته ناديده را تفاوت اين انساني تفكرات
و قضايا تنها مييابد شكل هستيها محمولات با كه قضايايي
كه قضايايي ميكند ، بنيادسازي را انتولوژيك فلسفه مسائل
پائين و ميانه علوم به مييابد ترتيب استي نسبتهاي از
در كه بحثهايي محاسبه اين براساس ميگيرد ، تعلق
اخلاق معمولي هستيهاي و واقعيتها از اخلاقي انديشههاي
تصوري مبادي بهعنوان كه بحثهايي آن يا و ميآيد ميان به
همه ميگردد بررسي و طرح اخلاقي بسيط حقايق و ماهيات اين
الاخلاق علم حوزه از و است اخلاق فلسفه مسائل عداد در
(چهارده ص /همان /يزدي/1361 حائري)".ميباشد بيرون
از كه استي و هستي ميان فوق تمايز كه است آشكار كاملا
در فلسفي سنت براي فارابي ابونصر ثاني معلم يادگارهاي
با جزئي علوم موضوعات ميان نسبت براساس است اسلام جهان
موضوعات ديدگاه اين بنابر.است شده استوار كلي علم مسائل
و طبيعيات و هندسه و حساب نظير جزئي علوم مبادي و
اثبات به اولي فلسفه يا كلي كلام در غيره و علمالنفس
نيز و منفصل و متصل كميتهاي وجود اينكه نه مگر.ميرسند
موضوع كه باري ، وجود حتي و جسم يا آن جوهريت و نفس
كلي علم در مسائل بهعنوان است ربوبي علم و خاص الهيات
.ميشود اثبات وجودشان سپس و گرفته قرار بررسي مورد
در "عملي عقل كاوشهاي" كتاب مولف كه است طبيعي اينرو از
اخلاقي ، ارزشهاي و امور و اخلاق پيرامون خود فلسفي بحثهاي
حقايق" و "اخلاقي ماهيات تصوري مبادي" كه باشد آن درصدد
بررسي مورد معنا بدين "اخلاق فلسفه" در را "اخلاقي بسيط
"اخلاق محمولي هستيهاي" از و دهد قرار "هستيشناسانه"
بنيادي آوردن فراهم يعني اين و آورد ميان به سخن
و مفاهيم از منطقي تحليل نه اخلاق براي مابعدالطبيعي
.اخلاقي گزارههاي
روش با مجموعه اين در":ميفرمايد مولف وقتي رو اين از
از سخني و پرداختهام بحث به اخلاق فلسفه انديشه
".نياوردهام ميان به علمالاخلاق
مابعدالطبيعه را ايشان بحث مورد اخلاق فلسفه نسخ بايد
اما.آورد بهشمار اخلاق باب اولدر درجه معرفت و اخلاق
فلسفه سنت رويكرد منظر از بزرگوار حكيم كه آنجا از
جديد انديشههاي به نيز نگاهي كردهاند اختيار كه اسلامي
معاصر فيلسوفان آراي و تحليلي فلسفههاي بخصوص فلسفيو
در بهويژه كتاب ، فصول برخي در دشواريهايي دارند اخلاق
منطق" و "بايستيها و استيها صورت منطق" مهم فصل دو
به معطوف بايد عليالقاعده كه "بايستي و استيها ماده
معرفتشناسانه و منطقي تحليلهاي و دوم درجه معرفتي مباحث
قرار كاوش و بررسي مورد عليحده بايد كه ميآيد پيش باشند
.بگيرند
فقيه رضوي سعيد دكتر
:منابع
و مطالعات موسسه عملي ، عقل كاوشهاي مهدي ، يزدي ، حائري -1
.نخست ، 1361 چاپ فرهنگي ، تحقيقات
ارتباط در پژوهشي) ارزش و دانش عبدالكريم ، سروش ، -2
.سوم ، 1359 چاپ ياران ، انتشارات تهران ، ،(اخلاق و علم
اخلاق فلسفه ،-تاليف و ترجمه -منوچهر درهبيدي ، صانعي -3
اول ، چاپ بهشتي ، شهيد دانشگاه انتشارات غرب ، تفكر در
1368
|