مصطفي شاهنامه تصحيح درباره سخني
استفاده كهنتر نسخههاي
از جيحونيچرا
نكنيم؟
مخاطب؟ با پيوندشعر قطع
شعر
مصطفي شاهنامه تصحيح درباره سخني
استفاده كهنتر ازنسخههاي جيحونيچرا
نكنيم؟
مصاحبهاي خواندن پي در نوشتهام كه مختصرمطلبي اين
جيحوني مصطفي آقاي محترم فاضل با همشهري روزنامه كه است
نو پژوهشي" عنوان تحت آن و داده ترتيب شهريور 1380 در 5
در اين بر علاوه محترم وگزارشگر بود"شاهنامه تصحيح در
قبل سال دو كه جيحوني مصطفي":بود نوشته پيشانيمصاحبه
سال نمونه پژوهش بهعنوان فردوسي شاهنامه براي پژوهشوي
تصحيح...فشرده كار سال به 14 نزديك از پس شد ، انتخاب
".است كرده بازار روانه جلد پنج در..شاهنامه از تازهاي
شاهنامهشناس اين پژوهش كه ميدهد نشان سخن پساين
.است شده شناخته وزارتارشاد در علمي تحقيق بهترين محترم
مربوط -آن از برخي شايد - نوشتار اين در بنده انگيزه
دبيرستانها ، در و بودم معلم چون بنده اين كه اين به باشد
جلدي انتشار 9 و چاپ از پيش حتي را ، شاهنامه داستانهاي
ادبيات دانشكده در نيز اكنون هم و ميكردم تدريس شوروي
ميهني و ملي حماسه كه كتاب اين تدريس به تهران دانشگاه
.دارم اشتغال ماست
فلورانس دستنوشتهموزه كه مدتهاست تدريس اين كنار در
دفتر تاكنون و داده قرار پژوهش و دقت مورد را ايتاليا
در آن سوم جلد هماكنون و كردهام منتشر را آن ودوم نخست
و رستم داستان تا كيقباد":از كه ميباشد انتشار حال
.دارد قرار اقدام و كار دست در چهارم جلد و است"سهراب
روزنامه مصاحبه در مطالبيكه توضيح به ميپردازم اكنون
با البته) است شده نهاده ميان در جيحوني آقاي با همشهري
:(اختصار قدري
در نمونه براي.بله":گفتهاند مصاحبه اين آغاز در ايشان
جايگاه كه هست بيتي فريدون پادشاهي فصل در و شاهنامه
:است اين بيت و مينماياند را پايتختاو و نشست
كوسخوانيهمي جهان كز كجا
همي نداني نامي نيز اين جز
مشخص نسخهها از تنها نه بيت اين درست ضبط كه حالي در
.شناخت را آن ديگر متنهاي ياري با بايد بلكه نميشود ،
وجود طبرستان ديگر نام براي درست ضبطي كه جايي يگانه
ديگر نام را"ورچهارگوش" آنجا در كه است "بندهشن" دارد
بيت اول مصراع تصحيح ضبط و است آورده (دماوند) "دنباوند"
.(سخن پايان) ".همي خواني ورچهارگوش كجا:ميشود واقع در
نشده ديده جايي هرگز:كنم عرض بايد جيحوني آقاي پاسخ در
.باشند گرفته فريدون پايتخت را دنباوند يا دماوند كه است
است ، كرده تحقيق دماوند درباره بيشتر همه از كه كساني از
محمدمعين دكتر استاد آن از پس و كسروياست سيداحمد
.است نگرديده ابراز چنينچيزي آنانهرگز از و ميباشد
و واو بهفتح) "ورنه":گويد دريشتها داود استادپور ليكن
پهلوي تفسير و است شده خوانده گوشه چهار (راء بكسر
به راه چهار كه برايآن نخست:گويد و است توضيحاتداده
آن دومگفتند گوشه چهار را آن ميكند دلالت ورنه سوي
كه است جايي نام واين است عمده شهر چهار داراي ورنه كه
يوستي قول از و يافت تولد آن در اژيدهاك كشنده فريدون
اختصار ، به است آورده نيز "ورك" معروفآنرا ايرانشناس
داديم كه توضيحي اين از(داود استادپور سخن پايان)
بوده بدينگونه عبارت بندهش ، اصل در كه ميگردد معلوم
حروفچينان يا آنگاه"...گويند چهارگوشه را ورنه" استكه
كه مولفكتاب خود يا كردهاند حروفاشتباه درچيدن
بدين و انداخته قلم از را "نه".است بهار مهرداد مرحوم
را غلط جيحونيآن آقاي سپس"وچهارگوش":آوردهاند صورت
بهعنوان بيتشاهنامه درون در و كرده فرض درست كلمه يك
.است داده قرار تصحيحشده كلمه يك
بوده ، آياما اصل در هم چيزي چنين كه كنيم فرض اگر حال
و جغرافيايي نامهاي اصلي ريشه بگرديمو هستيم ملزم
دهيم؟ قرار شاهنامه شعر درون در و بيابيم را اعلام
و اسپ ااوروت /لهراسپ اژيدهاك ، / ضحاك" براي مثلا
ميدانند محترم خوانندگان آن؟ ومانند هربرزئيتي /البرز
مشخص آنها جاي نه كه هست جغرافيايي نامهاي از بسياري كه
دنبال داردكه لزومي چه واصلا آنها ريشه و اصل نه و است
"ورنه" بهمعني كه"چهارگوشه" همان شايد و باشيم كار اين
است"گوشه" كه دوم جزء آن ، از و خورده تراش خودبخود است
(هجري 614) دستنوشتهفلورانس در چنانكه مانده ، باقي
:(ب 48 اص139 ج فلورانس ، ) مانند است ، آمده
همي گوشهخواني جهان كز كجا
همي نداني نيزنامش اين جز
گوشخواني جهان كز كجا":ب 48 ص 81 ج 1) مسكو درچاپ و
جهان كز) كجا":ب 45 ج1ص 92) مطلق خالقي دكتر و"همي
نام كجا":(ص 59 ج 1) دبيرسياقي دكتر و"همي خواني (گوش
"همي خواني كوس جهان كز كجا":هند چاپ و "همي چالوسخواني
.(رشيدي فرهنگ) مازندران قصبات از است قصبهاي كوس و
روش از تصحيحخود در جيحونيگفتهاندمن آقاي بعد
كردهام استفاده بعض به بعض تفسير يا "هرمنوتيكال"
نسخه يك دادن قرار اصل تصحيحشاهنامه ، در وضمناايشان
گرفتار را خود ما نبايد ميگويد و ميكند رد نيز را كهن
دارد معايبي و محاسن نسخه هر زيرا بكنيم ، مشخص نسخه يك
جز نه كرد تصحيح منطقي و فني ابزار با را شاهنامه وبايد
.آن
***
كه معتقديد شما پس":ميپرسد آنگزارشگر بعد مراحل در
روبه مختلف كاتبان بدست و زمان طول در و متن يك در كلمات
.دقيقا -":ميدهند پاسخ ايشان "ميگذارند؟ سادگي
بيابان رستم ، خان هفت از دوم خان در براينمونه
روي پيش ميشي..آنگاه.است روي پيش زيادي گرماي و بيآب
به ميشمطلقا قديم در كه ميدانيم.ميشود ظاهر رستم
در آن صفت و است ميشده اطلاق وماده نر نوع دو هر
آنجا سرافراز ميش چو".است "سرافراز" متاخر نسخههاي
آن من آمده"سراور" سرافراز ، جاي به نسخه در ولي."رسيد
به سخن پايان) "شاخدار يعني كردم (آور+سرو)"سروآور" را
(اختصار
مانند كهنتر نسخههاي در كه بگويم بايد نيز اينجا در
:آمده گونه بدين فلورانس
ديد آب چشمه يكي بر بره
رسيد آنجا دلاراي عزم كه
دست دستنوشتههاي رديف در آن اصلي نسخه كه مسكو چاپ در و
:است پنجم و چهارم
پديد آمد چشمه يكي بر بره
رسيد بدانجا سراور ميش چو
دستنوشته به ايشان ميبينند ، محترم خوانندگان كه همانطور
اعتنا نيز بنداري ترجمه به و ندارند توجه كهنتر
ماده يعني غزاله ، له سنحت اذ:است گفته كه نميكنند
سوال چند اينجا در اين بنابرشد پديدار رستم براي آهويي
:ميگردد مطرح
(مورخ 614) فلورانس نسخه در كه را دلاراي عزم آنكه يكي -
چرا ميكند تاييد را آن نيز (848) واتيكان نسخه و آمده
چيست؟ در كار اشكال و نگزينيم؟ بر
و ميكند حركت گله همراه نر آهوي معمولا كه اين ديگر -
را آن ديگري نر آهوي كه وقتي مگر ميكند ، مواظبت آنها از
كه باشد ماده آهوي همان بايد اينجا پس.براند گله از
بچه شيردادن براي ماده آهوي زيرا ;است كرده ترجمه بنداري
.ميرود بهسويي تنها و ميشود جدا گله از
نثر كتاب كدام يا فرهنگنامه كدام در اينكه ديگر -
آورده؟ ايشان كه آوردهاند شاخدار معني به را "سروآور"
و باشد؟ حيوانات براي صفت ميتواند "شاخدار" آيا ضمنا
شاخدار؟ كه نباشد صفت "دمدار" چرا بپرسد ما از كسي اگر
بدهيم؟ كه داريم جوابي چه ما
و نكنيم استفاده ما بهتر و كهنتر نسخهاي از چرا -
قبيل از پيشرو ، علماي برخلاف و دهيم خرج به سرسختي
نكنيم؟ عمل همايي و فروزانفر بهار ، دهخدا ، قزويني ، علامه
سازيم؟ دردسر همه اين دوچار را خود و
اين از مواردي":گفتهاند جا همين در ايشان كه است عجيب
آن مورد (500) حدود به من كه دارد وجود شاهنامه در قبيل
آن مورد كه 137 كرده اصلاح را آن شاهنامه در و يافتم دست
دست ماشاءالله:بگوئيم بايد كه "آوردهام مقدمه در را
!!كناد بخير را ما عاقبت خدا و مريزاد
واژهاي به هرگاه":ميگويند گزارشگر پاسخ در باز ايشان
تمامي برميخوردم شاهنامه در تاريك نقطهاي يا دشوار
با بود ، رفته بهكار آنها در واژه آن كه را بيتهايي
آن تاريك نقطههاي تا ميكردم استخراج ولف فرهنگ ياري
رستم هفتخان از سوم درخان نمونه براي...شود زدوده
توانايي كه ميبيند رخش.برميخيزد رستم جنگ به اژدهايي
.ميشتابد خويش سوار بياري است ، هم حدود در اژدها و رستم
:كه است آمده بيتي داستان همين در
شكفت اندرآمد گوش بماليد
كفت دو بدندان را اژدها بكند
بعد.است همين نسخهها عموم در بيت اين از اول مصراع ضبط
.نمينمايد درست اينجا در "ماليدن گوش" كه معتقدند ايشان
حدود 320 در كه را پاليدن و باليدن ماليدن ، همه آنگاه
به:ميگويد سرانجام كرده ، بررسي ولف فرهنگ از بوده مورد
متعدي ، بهصورت و است درست "بباليد" كه رسيدم جايي
گوش رخش يعني.ميباشد "افراشت" و "بلندكرد" بهمعناي
.(سخن پايان) شتافت رستم بياري و كرد تيز
در جا درهمه "باليدن" كه ميگويم ايشان پاسخ در بنده
نهال و موي و گياه كردن رشد و گواليدن معني به متون
اين اكنون افراشتن ، و كردن بلند معني به نه.است درختان
:آمده طبري تفسير ترجمه در مثلا.فرهنگنامهها و شما
در."كن راست بالب سبلت و ببالايد تا فروگذار ريش كه"
ناخنان برآورد چاه آن از را روز فرخ":آمده عيار سمك
"باليدن" اين بنابر."خاكآلود و باليده موي و گشته دراز
بهتر كردن رعايت را امانت حفظ و است بيمعني اينجا در
از موردي چنين در "ماليدن گوش" معني كه گفت بايد و است
خطر هنگام در اسب گرچه است ، مانده بهدور لغتنويسان نظر
تا ميگرداند نزديك بهم را دوگوش و ميكند تيز را گوشها
.ميشود ماليده هم به و ميگردد حاصل اصطكاك كه آنجا
مول ژول شاهنامه روي از ولف فرهنگ كه ميافزايم ضمنا
تا كرده صرف وقت سال بزرگ 25 مرد اين گرچه گرديده ، تهيه
اين كرد بايد چه ليكن است ، كرده فراهم را فرهنگنامه اين
بسياري و ميگردد كشف معتبرتري متون كه است زمان قاعده
شاهنامهشناسان نيز و ميگشايد را ناگشودنيها از
استفاده دستنوشته چند از مول كه نميدانيم ما:ميگويند
مانند يا و است خوانده درست را كلمات آيا نيز و كرده
در فقط آنان زيرا شده خطا دوچار شوروي فرهنگستان اعضاي
دارند بدخواني و غلط چهل از بيش اسفنديار و رستم داستان
داشتهاند ، اختيار در كه را لنينگراد نسخه جاها بسيار و
داستان در "انديشهها نبرد".بخوانند درست نتوانستهاند
.تهران دانشگاه انتشارات چاپ اسفنديار و رستم
***
داستان در:گويد جيحوني آقاي مصاحبه اين پايان در باز
بهصورت فلورانس نسخه در كه است مصراعي منيژه و بيژن
نسخههاي در.است شده نوشته "بيد شاخ يك برسان گيارنده"
.است شده ضبط "كزارنده" بهصورت "گيارنده" كلمه ديگر
ممكن كه است "گذارنده" محلي تلفظ گيارنده كه است روشن
باشد شده دگرگوني چنين دچار سيستاني لهجه تاثير از است
.(بهاختصار و پايان)
نسخه از منيژه و بيژن همان از بيت دو يكي بنده اين اكنون
اصل در كه ببينيم تا ميآورم خوانندگان براي فلورانس
است؟ بوده چگونه
غذا برايش منيژه و ميشود زنداني چاه در بيژن كه آنجا در
داستان آن از دوبيت ميافكند ، پائين به بالا از و ميبرد
:است چنين
روزگار همي گذارد بدانسان
زوار بر او بر بگريد هزمان كه
نااميد شده خويشان و زپيوند
بيد شاخ يك برسان گيارنده
اگر كه بپرسيم محترم پژوهشگر اين از كه داريم حق همه ما
بيت در چرا پس كرده ، گيارنده را گذارنده سيستاني كاتب
است؟ نكرده را كار اين ديگر جاي يا و آن از پيش
در بعد و فرس لغت در گيار يا كيار كه اين ديگر
تنبلي و كاهلي معني به كه شده آورده ديگر فرهنگنامههاي
معني ، در "باگيار" و است خوف و بزدلي دهخدا لغتنامه در و
كه لرزان و ترسان يعني "گيارنده" با بود خواهد برابر
مانند ميگردد ، همراه "بيد" با "لرزان" معمولا
بيد بكردار تركان سواران
اميد نا بر و وزبوم گشته نوان
:كه را منيژه و بيژن بيت اين معني ايراني هر شمااز و
نااميد شده خويشان و زپيوند
بيد شاخ يك برسان گيارنده
و شد نااميد خويشان ديدار از بيژن":گفت خواهد بپرسيد ،
"گذار" زيرا."ميلرزيد برخود بيد شاخ چون ترس از چاه در
هم آن كه است گذارنده معني به آمده تركيبات بعضي در كه
:"گذارنده" ديگر معني و آمده كننده وضع و "نهنده" معني به
اين در و ميباشد ، كننده عبور و گذراننده دهند ، عبور
.ندارد باشد ، سازگار منطق با كه معنياي شاهنامه ، بيت
والسلام
جويني دكترعزيزالله
مخاطب؟ با پيوندشعر قطع
:اشاره
را خود به شاخصههايمخصوص و ويژگي امروز ، ايران شعر
نظرات و بحثها تا است شده باعث امر همين كه دارد
تكيه خواند ، خواهيد آنچه.شود ابراز آن درباره گوناگوني
زبان رابطه آن براساس كه دارد شعر دنياي در كلي اصلي بر
.ميگيرد قرار نظر مورد خارج جهان و شعر
دانشگاه ، استاد و شاعر مشرف ، دكتر سوي از آنچه نهايت در
واقع به متني اگر كه است متن يك بودن شعر ميشود ، تاكيد
.مييابد را مخاطبش باشد شعر
مشرف مريم دكتر
مستقل هيئتي در و وارهيده ايضاحي معيارهاي از امروز شعر
لازم تفاوتهاي حفظ بر صحيح و پيوسته تاكيداست شده ظاهر
شعر جهان و خارج جهان ميان و شعر زبان و گفتار زبان ميان
بكند پيدا را خود مستقل هويت پيش از بيش شعر كه شد موجب
و عمق به را شعر زبان كه بود خوشي حادثه البته اين و
مثل بيستم قرن بزرگ منتقدان.ميگشت رهنمون بيشتري وسعت
علمي روش به را هنري اثرگذاري شيوههاي ريچاردز و امپسون
ژانر سنت با هنري اثر رابطه اهميت اليوت.كردند بررسي
درك كه داد نشان و داد قرار تاكيد مورد را خودش (نوع)
درك و تحول ايجاد شرط اولين ادبي نوع هر زمينههاي صحيح
كنار در عيني نقد.شعر خوانندگان سوي از حتي است ، تحول
خواننده ، به معطوف نقد نظريات و زباني چشماندازهاي
يكديگر با تعارض در گاه گرچه پديدارشناسي و هرمنوتيكي
روي بر را بسياري پنجرههاي همه و همه ميگيرند قرار
با گاه حتي كه طوري به برگشودند ، شعر و ادبيات
ادبي محافل در پيش سال چند تا.شد روبهرو هم اعتراضهايي
زيرا ميرفت ، كار به زياد (بحران)Crisis كلمه غرب ،
نقد از ادبيات پيروي كه داشتند عقيده قلم ازاهل عدهاي
تدريج به.است كرده وارد شعر زبان به لطماتي ادبي
و يافت افزايش آكادميك و علمي روش به ادبي روياروييهاي
نوين ديدگاههاي كه بود اين اصلي پرسش.گشت مشخصتر مرزها
امروز.است كرده كمك ادبيات پيشرفت به حد چه تا ادبي نقد
آن و شدهاند مطرح شكني شالوده از پس كه نويني مكتبهاي
استقلال حفظ با تا ميكوشند قراردادهاند تحتالشعاع را
زبانشناختي ديدگاههاي حد از بيش نفوذ از را آن شعر ، زبان
امروز هم ما كشور در خوشبختانه.كنند حفظ فلسفي و
و شده ترجمه ادبي درك بردن بالا براي بسياري كتابهاي
نيست امكانپذير برايشان اصلي منابع از استفاده كه كساني
افواهي شيفتگي از را خود آثار ، اين مطالعه با ميتوانند
صداهاي وجود.كنند حفظ بيجا ورزي تعصب يا و عاميانه و
تازه چشماندازهاي و تنوع ايجاد به ادبي پهنه در مختلف
.نيست كنندهاي نگران امر خود خودي به و ميرساند ياري
.نشود بريده مخاطبانش با شعر پيوند كه است اين مهم
و شعر ميان خارج ، جهان و شعر ميان ارتباط گرفتن ناديده
.است شعر ذات نياوردن حساب به خواننده ،
و است پيوند از لبالب يگانگياش و بيپيوندي همه با شعر
ميتوان نظر اين ازتعلق خواهش از پر استقلالش ، همه با
.ديد دريا و ماه رابطه چون را مخاطبانش و شعر رابطه
باشد ، كه شكل هر به ميشود ، ظاهر آسمان در ماه كه هنگامي
بدر ، چون سرشار سحرانگيز ، و رازآلود يا آشكار ، و درخشان
ظاهر كه هنگامي شكل ، هر به هلال ، مانند تن كاهيده يا
دريا در مدي و ميكشد خود سوي به را آب امواج ميگردد ،
و او ميان يگانگياش و بيپيوندي همه با.ميكند ايجاد
نيز شعر ذات اقتضاي.رمزهاست و رازها آب تكتكذرات
قديم در.ندارد تازگي دست اين از بحثهايي.است تعلق همين
دكتر."ژاژخاي طيان" بخوانيد ، را طيان ماجراي.بوده هم
همين به شعرهايش از يكي در پيش سال هشت هفت كدكني شفيعي
و كنايه دنيا يك با.دارد اشارهاي مطلب اين به نام ،
است طين ريشه از طيان.اوست معمول كه چنان البته ، ايهام
لقب اين و ميكند گل كار كه كسي يعني طيان و گل معني به
را خود و ميكرده زندگي بم در پيش قرنها كه بوده شاعري
در قضا از و است ميدانسته دوران آن نوگرايان سرآمد
توده زمان گذشت.است داشته دست نيز بم باروي و برج ساختن
:رفت يادها از طيان و نهاد جا به را گل
خام خشت سوي آن ز/ژاژخاي طيان
:گويد "ببين"/و بام به ميخواندم
و نمانده دلم كار/نخواند برآن نسيمي و نماند شعرها آن"
".جاست به گلم كار
باران و يافت گزند "باران و باد از كه" است نظمي از صحبت
:كرد ممهور را خودش حكم لبخندزنان آن ، خام خشتهاي بر
با اينجا در سرشك.م "نمنم بم باروي روي به باران"
شرح را ادبيات طبيعت خويشكاري ساخت ، خوش و مترنم زباني
را خودش كار "نمنم بم باروي روي به باران":ميدهد
و ميشويد را شستنيها ميرود ، را خودش راه و ميكند
گلم كار و نمانده دلم كار:مينهد برجاي را گل تودههاي
هميشه /ديدن و پنجره ميان فروغ قول به.جاست به
.آوريم دست به را ديدن داريم ، را پنجره فاصلهايست ،
شعر
باغ در
صلاحي عمران
دارد قشنگي رقص عجب فواره
تار نغمه با
ميافتد من استكان در نغمه يك
***
ميكردم سفر عشق رايحه با
بهشت باغ در
ميكرد تعارف سيب من به تو ياد
***
باغ ميشد غوطهور خويش سبزي در
بود تو نام درختها تنه روي
دريا
رجبزاده كريم
پيداست ، درخشان دندانهاي
ناخدا
كرده گم بادبان خداي
را چاره
ميداند رفتن فرو
برنميگرداند ، صفحه
و ميخواند توفان آهنگ با
.راميچرخاند ما
آرزوها
حيراني رضا
باورنكردنيست
روزها اين
آينهها
ميشوند اعصاب خرابي باعث
ديگر
شمرم نمي را شدهام ريخته موهاي
.نميكنند سنگيني وجدانم روي سيگارها ته و
خط؟ يا شير
بردار دست
آرزوهايم تمام روي روزگار كه وقتي
-دبستاني مشقهاي مثل-
است كشيده قرمز خط
سكه اين ميكند فرق چه ديگر
...بنشيند رو كدام از
تو براي سكه روي دو اصلاهر
خورده پيشانيخط همين
!كافيست من براي
گلها مسير
حسننژاد قاسم
ميخواهي را امروز پيام اگر
كن عبور كوچهها از
باغچهبرويان در را دلت و
داد خواهد پيام تو به باغ سبز دانش
.كن جستجو خيابان كسوت در را خود
ميكني عبور مردم ميانانبوه از كه وقتي
دربدريديدهام لباس در ترا اما من
شد سپري روزها آن كه باش خوشنود
گرفتي قرار گلها مسير در سرانجام و
بيايي تو تا
سرشگي ناهيد
نشستهام جا اين
جستجو خيس
نيامدند كه فصلهايي و
كه شيوهاي با نه
داشتند قبيلهات مادران
هندو مادر با نه
ابريشم دايه و
بيوزن گهواره
بيقافيه
كدام چارهنشين
؟ چهارراه
بيتراش بامداد
ميكنم مدار را پيشانيام
مينشينم آنقدر و
گنگ رودخانه كنار
و بيايي تو تا
هندو درشت خال
ژرفنا
(يزد)احتياط مجتبي
چشمانت
طوفاني خواه
آرام خواه
دارد فرقي چه
!است شناور ژرفنا در كه غواصي براي
ساحل
شفيعي ساغر
بزن ورق
بزن ورق
بزن ورق تندتر را روزها اين
را برگها بكناين
آفتابي دوردستهاي تا ببر زنان چرخ و
صدف و سپيده ساحل تا
درخشان ماسههاي بر برهنه پاهاي آرامش تا
آرام حالا
...آرامتر
نفسهايمان ميترسماز
.بلرزد تقويم از برگي
ياد
احمدلو فرشته
ميشود گم كوچهها در صدايم
ميخوانمت نام به وقتي
كتابها از كدام هيچ
نميكنند تعبير مرا خواب
!نميآيي و
روزها تقويم در عاشقانههايم
!ميپوسد
نداند كس هيچ شايد
بهار اين رنگي روزهاي لابهلاي
ميدهد جان دختركي سرانجام
!ميكند تكرار را تو خواب شب هر كه
ميرسد؟ راه از صلح كي
بيرمان وولف
عبداللهي علي ترجمه
ديوونه دنياي اين در
خونه ميكنه صلح كي
عظيم زرادخانههاي
.عظيمه رنج وردشان رها
خونه غرق زمين
ميگرين بهار بارون مث مردم
ميكنه قور قارو شكمشون بچهها
ميده نشون دندوناشو هولناك مرگ
نيست زنجيرا تقصير
نيست بمبا تقصير
.ميكنن تهديد آدمارو كه آدمان اين
ويران و پاشيده هم از جهان در
تنگ شده ما بر عرصه چنان
راهي نمانده را ما مرگ جز كه
بياد ره از صلح مگر
خونه غرق زمين
ميگرين بهار بارون مثل مردم
ميكنه قور و قار شكمشون بچهها
ميده نشون ناشو دندو هولناك مرگ
نيست زنجيرا تقصير
نيست بمبا تقصير
.ميكنن تهديد آدمارو كه آدمان اين
رفتهها
مهاب
خيابان و ميدان
سكوت ، آوار زير
شيرواني بام ساختمان
ماسه ، و قير بيسوداي
خاك و درخت
باروري ، از خشك
فواره
فرود ، و بيفراز
قورباغهاي ماشين چرخ
زمين ، پرچ
عابر گام و
ساكن و سنگ
ابد تا جايگزين بي همه ،
بيبرگشت رفتههاي همه ،
بيقاب زمان جاودان مكث همه ،
قاب در عكس در
لحظهها
رضيئي شبنم
باريكند لحظهها
ميانديشي؟ چه به
نور از شعاعي و
!ميشكند افق در
|