خفته فرو موج يي ليا ايتا نئورئاليسم
جوانان از را كمخرج و سالم تفريح اين
!نگيريد
!نيستند مدرن پست مدرنها ، پست
شعر
خفته فرو موج يي ليا ايتا نئورئاليسم
محسن با گو و گفت در ايتاليا ادبيات و بوتزاتي به نگاه
(پاياني بخش)ابراهيم
با چون.بود روشنفكرانه خودبينيهاي به متهم بوتزاتي
ودهشهاي داد اهل و نداشت چنداني وآمد رفت ادبي محافل
به هم را انسان تنهايي دليل ، همين به.نبود وادبي هنري
تصوير به قادر دليل همين بازبه و ميكرد درك خوبي
.بود جهاني انسان اين تنهايي جهان وتوصيف "دروگو" تنهايي
باستاني قلعههاي جهان ، در كه دليل اين به جهاني انسان
عظيمي تنهايي كه دروگوهايي بيشمار و دارد وجود بيشماري
.نميكنند درك را آنها قلعهاي هيچ واهالي است درونشان در
.شد سپرده ناشر به "نظامي قلعه" نام با ابتدا كتاب اين
راس فاشيسمدر و سال 1940بود كه انتشار سال در اما
نام تغيير پيشنهاد نويسنده به ناشر طرف از بود ، قدرت
اين انتشار فاشيسماز كه ميرفت تصور اين چون.شد داده
دارد را حكومت به كنايه قصد كه اين گمان به كتاب
"تاتارها صحراي" به كتاب نام بنابراين.جلوگيريكند
.كرد تغيير
ايتاليا ، ادبيات در بسيارموفق اثري عنوان به كتاب اين
به حال به تا و قرارگرفت جهاني توفيق بلافاصلهمورد
توسط مقاله هزاران ساله هر و شده ترجمه زبان دو و سي
فرانسوي ، خصوصا غيرايتاليايي ، و ايتاليايي منتقدين
ادبيات آثار معدود از ميشود ، نيز نوشته دربارهآن
نظريهپردازي كتاب اين درمورد هميشه كه است ايتاليايي
كه است مشتركي و غمانگيز توهمات هم ، آن توفيق علت و شده
.دارد وجود انسانها همه بين
آخرين كه"عشق يك"سواي بوتزاتي ، آثار باقي البته
تبعيت روال همين از دارد ، متفاوتي شيوه و اوست كتاب
آثار تمامي واساس پايه تاتارها ، صحراي واقع ، در.ميكنند
.ميشود تلقي بوتزاتي بعدي
جاي رمان انواع از طبقهاي چه در تاتارها صحراي *
نوي رمان با رمان اين بين رابطهاي نوع وچه ميگيرد
است؟ فرانسه
و ميگيرد قرار تخيلي نويسندگان طبقه معمولادر بوتزاتي
كه درحالي.سوررئاليستميدانند را هماو بعضيها
وغريب عجيب غيرمعمولو فضاهاي صرفاايجاد سوررئاليسم
است ضميرناخودآگاه سوررئاليسم ، ازبنيانهاي يكي.نيست
برخي امانميشود پيدا بوتزاتي آثار از يك هيچ در كه
انديشههاي خاطر به "تد رزمناو" مثل داستانها از
تجليات اين البته آن ، كه قهرمان شيزوفرنيك و بيمارگونه
داستان ميشود ، ديده هم ديگر آثار از برخي در شيزوفرنيك
وسياق سبك اما.ميكند سوررئاليستي فضاهاي داراي را
با متافيزيك اين.است هنري متافيزيك كل ، طور به بوتزاتي ،
ضميرناخودآگاه واگر ميكند فرق است فلسفه در كه چيزي آن
شايد و ميشود سوررئاليسمنزديك به بگذاريم ، كنار را
جورجو" نقاشي آثار ادبي ، ونه زمينههنري در مثال بهترين
دو هر كه باشد "ديويدگاسپارفردريش" آثار و"ريكو دكي
عنصر هيچ داراي فضاها اين.بوتزاتيبودند توجه مورد هم
عناصر رنگ ، كارگيري شيوهبه امانيست وعجيبي غيرطبيعي
.ميكند وهمانگيز و هولناك فضايي ايجاد وتركيببندي ،
تحت را چيز همه كه دارد حضور مقتدريدرمحيط نيروي گويي
سرنوشت داشتن به محكوم انسان انگار.است ارادهخودگرفته
طور به كه است چيزي سمت به رفتن و شده تعيين پيش از
فردريش ، درآثار.دارد تسلط چيز همه بر نگرانكنندهاي
آثار به نزديك بسيار و هستند طبيعي كاملا مناظر
فضاهاي فضا ، نزديكي ، اين همه با اما.كانستابلاند
كارهاي در.نيست طبيعتپرداز نقاشان ديگر و كانستابلي
و گستردهوباز معمولافضايي.همينطور دكيريكوهم
.انداختهاند بلند سايههاي كه ومجسمههايي طاقيها
هم درمقابل ابدي ، ملاقاتي در انگار كه معدودي آدمهاي
.ميمانند نه و ميروند نه كه قطارهايي.ايستادهاند
.باريد نخواهند هرگز و جاودانهاند انگار كه ابرهايي
متفاوت فضاهايي تركيبشان ، در هستند سادهاي عناصر اينها
ناامني ، از حسي و ميآيد وجود رئاليستيبه فضايي از
.وتنهاييبرانسانمستوليميشود سرنوشت ترس ، اضطراب ، حاكميت
.است عادي و معمول فضايي ظاهراداراي تاتارها صحراي
و عجيب چيز وهيچ اتفاقميافتد قلعه يك در عمدتا
سربازي زندگي و نميشود ديده آن در خارقالعاده و غريب
اما.ميافتد اتفاق آن در سيسال مدت براي كسلكننده
سينماي بيشتربه كه روشنهايي سايه القاي فضاها ، تركيب
بسيارباشكوه نثر دارد ، شباهت اكسپرسيونيستآلمان
فضايي اينها همه شاعرانه ، آن ، بخشهاي اغلب در و ومحكم
درستي به بوتزاتي.ميكند القا را وهمانگيز و غيرواقعي
و آلنپويي نوع كلاسيكاز رمانهاي ازتكنيك بااستفاده
تكنيك اين انتخاب و مختلف شيوههاي از آشناييكامل با
ايجاد همبود ، كالوينو توجه مورد شيوه اين كه آلنپويي
من دليل همين به.ميكند را نامنتظر حوادث وقوع وحس وهم
رئاليسم" سنخ از خودمرماني سليقه به را رمان اين
و رئاليسمجادويي از متفاوت البته كه ميدانم "تخيلي
.رمانهاست نوع سوررئاليستياين حوادث
نو رمان و تاتارها صحراي بين رابطهاي چه كه اين اما
ودرجاهايي دارد وجود درجاهايي رابطه اين است ، فرانسه
ساختار شكستن پي در فرانسه نو مثلارمان.ندارد وجود
نظرپرداخت از زمانبنديوچه نظر از چه داستان ، روايي
كلاسيكپيش مسير در نو رمان در زمان.است شخصيتها
زمان توالي بوتزاتي كارهاي در كه درحالينميرود
وجود بخش سي تاتارها صحراي در.ميشود كاملامراعات
در دروگو كه سالهايي تعداد با است برابر عدد اين داردكه
زنجير يك از حلقه سي مثل زماني دوره اين و ميماند قلعه
ضد به نو رمان شخصيتهاي.گرفتهاند قرار هم دنبال به
من كه تاجايي و تاتارها صحراي در.ميشوند بدل شخصيت
ضدشخصيت بوتزاتي ، شخصيتها ، آثار تمام در ميدانم
بيرون قلعه از اگر دروگو.نيستند هم قهرمان اما نيستند ،
محسوب قهرمان توهماتش ، يك تمام با حتي نميشد ، انداخته
احساس و نگاه همان اگر ميرود گمان كه دروگو مادر.ميشد
يك ميتوانست داشت را دروگو جواني سالهاي مادرانه
مادرانه احساسهاي آن دادن دست از با اما باشد قهرمان
خلع شدن قهرمان از بودن ، قهرمان مرز در درست پيش ، سالهاي
اهميت فرانسه نو رمان در كه همانقدر اشياء حضور.ميشود
.اصوات هم و اشياء هماست مهم هم بوتزاتي آثار در دارد ،
آثار در دارند درواقع كه آنچه از بيش شخصيتي عناصر ، اين
بسيار رمان فضاي ساختار در و خودميگيرند به بوتزاتي
رئاليسم فضاي آن به شوند ، حذف اينعناصر اگرموثرند
.ميشود نزديك پليسي داستانهاي به و ميخورد لطمه تخيلي
وحاصل هستند غالبامكانهانامشخص بوتزاتي ، دركارهاي
شهر ديوار"كوتاه داستان مثلا.تخيلنويسندهاند
جغرافيايي هاي نقشه در كه ميشود توصيف ، شهري"آناگور
آغاز مكاني از سفر ،"فرستاده هفت" در.است نشده ثبت
جايي يك است كافي فقط.كجاست نيست مشخص هيچ كه ميشود
تاتارهاهم صحراي در.بگيرد شكل آنجا در وداستان باشد
نو رمان در.دارد وجود مكاني توصيفهاي فقط.شكل همين به
تحليلهاي.است همينطور هم ربگرييه آثار وخصوصا
آثار در ندارد ، وجود نو رمان در كه همانطور روانشناختي
اما.ندارد وجود پروستيوارش و آشكار صورت به هم بوتزاتي
شخصيتهاي رواني شناخت به كلام ، طويل به بينياز خواننده
جزييات از برخي در صورت هر بهميبرد پي داستان
دور به آن از آثار كليت در اما دارد وجود مشابهتهايي
.است كلاسيك آثار ترتيبهاي و نظم داراي و است
از اروپايي يا و ايتاليايي خواننده برداشت شما گمان به *
چه در و اندازه چه تا داستان ، شصت و تاتارها صحراي
اجتماعي ، فضاي در ايراني خواننده برداشت با زمينهاي
دارد؟ فاصله فعلي سياسي و فرهنگي
را تاتارها صحراي ما كه قدر آن كه ميكنم فكر من -
.نميفهمد را آن اروپايي و ايتاليايي خواننده ميفهميم ،
زندگي شرايط آن در بايد پديدهاي يا و موضوع هر درك براي
آن مشكلات و جنوب گرماي در زندگي من كه طور همان.كرد
مصيبتي چه شن توفانهاي نميدانم و نميفهمم را نواحي
آنها در آب كه گودالهايي از متعفن آبهاي جمعآوري است ،
-هم ايتاليايي خواننده يك است ، وحشتناك چقدر ميشود جمع
وسطايي قرون قلعههاي از پر ايتاليا سراسر كه وجودي با
ايتاليا حاضر نسل.نميفهمد را قلعه در كردن زندگي -است
اروپا در چون.ندارد مرز از و ديوار از درستي درك
پس.رفتهاند بين از مرزها و شدهاند برداشته ديوارها
ميكنم ، زندگي مرزكشيها و ديوارها در كه مني ميشود چطور
.باشم داشته ديگران با يكساني درك واحد پديده يك از
با جهاني جنگ دو در حاضر قرن در اروپايي و ايتاليايي
فقط و داشتهاند جسميت دشمنان اينشدهاند روبهرو دشمن
اروپا پيش نسلهاي را اين ولي.نبودهاند توهم زاييده
دشمن تعريف اما.نميكند درك را آن حاضر نسل و ميفهمند
.است مشخص من براي
چيز اروپايي براي و است چيزي يك من براي ترس معناي
.است ديگري
جديد نسل.هستيم متفاوت ادراكهاي داراي ما بنابراين
ميتوانيم ما اما.كند درك را فرضي دشمن نميتواند اروپا
.چه يعني تاتارها حمله كه فهميم مي ما بنابراين.
چه قلعه كه ميفهميم ما.ندارند خارجي وجود كه تاتارهايي
تجربه وجودمان تمام با را مرز و را ديوار ما.است شكلي
كه را ، بم ارگ بيننده ، عنوان به وقتي من.كردهايم
شد ، فيلمبرداري جا درآن تاتارها صحراي از بخشهايي
ترس و حقير اتاقكهاي تمام و ديوارها تمام ميبينم ،
تاتارها حصار ، من.ميفهمم را بود آن با مدام كه جانكاهي
با ايتاليايي يك براي اماميفهمم خوبي به را ناامني و
قلعه ميكند ، زندگي باستاني آثار از پر كشوري در كه اين
نگاه را آن كارشناسانه بيشتر و است باستاني اثر يك
وجود به من در كه اضطرابي و دلهره و ترس حس با تا ميكند
جانكاه آه يك هرگز قلعه يك باديدن ايتاليايي يك.ميآورد
ميكند نگاه بلكه.نميكشد است مصيبت يك درك از ناشي كه
چه از آورده دوام همه اين كه كاهگلي اين ببيند فرضا تا
.ميشده انجام چطور آبياري مساله و شده ساخته
ما هم را مرگ.است بوتزاتي آثار در مرگ مساله بعد و
زندگي هميشه مرگ با چون.ميشناسيم آنها از بيشتر
بميريد بميريد از پر ما ادبيات و فرهنگ و كردهايم
به رسيدن را مرگ عموما كه اين با و است بگيريد سماوات
همه البته.ميترسيم آن از ولي ميدانيم ، بهتر دنياي
براي آن ، باور و مرگ اين اما.ميترسند مرگ از جهانيان
باورها بعضي براي و انتهاست يكنيست فاجعه يك اروپايي يك
مرگ كه حسي بنابراين.واقعيت يك چيز هر از بيش و شروع يك
.بهماميدهد ، بسيارسهمگينودردناكاست درآثاربوتزاتي
و شرقي نگاهي بيشتر كه بوتزاتي نگاه اين بيترديد
دوره.است بوده او زماني شرايط لحاظ به است ، عرفاني
يك بعدهم و فاشيسم دوران در زندگي جنگ ، يك در نوجواني
من.بوده او با هميشه كه هم درون جنگ و ديگر جهاني جنگ
مصيبتهاي اين ماديدرگير طور به بوتزاتي كه نيستم مدعي
با نويسندهاي عنوان به اما بوده ، خود دوران اجتماعي
واسطه به كه روزنامهنگاري شغل و زياد بسيار حساسيتهاي
جنگ صحنههاي از بسياري در و حوادث كوران در هميشه آن
به نميتوانسته ميكرده ، تهيه گزارش و داشته حضور
مصائب و مسائل اين و موضوعات اين درگير حسي و طورذهني
.نباشد
و نميآيند سر به كه انتظاراتي.است انتظار مساله بعد و
به خدمت ماه سه براي كه ميشويم دروگويي به تبديل كمكم
اين.كشيد طول سال سي قلعه آن در اش زندگي و رفت قلعه
هم بوتزاتي دليل همين به و است شرقي بيشتر موضوعات
بسيار دارند مشابهي فرهنگ كه كشورهايي در هم و درايران
.است شده پذيرفته
چه و دارد جهان در جايگاهي چه ايتاليا فعلي ادبيات *
است؟ كشورهاگذاشته ديگر ادبيات بر تاثيراتي
به ليسم نئورئا دوره در كه را موجي آن ايتاليا ادبيات-
در چه جريان اين و پراكند ، جهان در جريان يك عنوان
آن فاقد حالا بود ، تاثيرگذار جهان سينماي در چه و ادبيات
نوي رمان موج مثل.ميگذارند تاثير موجها معمولا.است
اما.غيره و لاتين آمريكاي ادبيات موج يا و فرانسه
نوي نسل مثل ميدرخشند ايتاليا ادبيات در چهرههايي
استه توندلي ، ويتوريو پيئر:قبيل از ايتاليا نويسندگان
آندرادكارلو ، آلدوبوزي ، جوديچه ، دل دانيئله بني ، فانو
پنج كتابهايش از يكي كه تامارو سوزانا الساندروباريكو ،
ركوردشكنهاي از -اكووفالاچي از بيش -داشت تيراژ ميليون
مثل نويسندگاني از بايد نويسندگان اين سواي.بود قرن
وينچنتزو واسالي ، سباستيانو اومبرتواكو ، تابوكي ، آنتونيو
نسل اين از كه ببرم نام بوفالينو جهزوآلدو و كنسولو
اخيرند چهاردهه نويسندگان ازمعتبرترين و هستند عقبتر
داراي كه بازيگري و نويسنده داريوفو ، از همينطور و
نوبل جايزه برنده ششمين و است خودش شخصي جايگاه
.ايتالياست
كدامند؟ ايتاليا ادبيات شاخص چهرههاي *
مثل ماندگاري بسيار كلاسيك چهرههاي ايتاليا ادبيات-
عرصه در بسياري نويسندگان و دارد پتراركا بوكاچو ، دانته ،
چهرههاي منظور اگر اما كرده عرضه جهان به كلاسيك ادبيات
كه ازوو مثل كساني از بايد و هستند بيستم قرن و حاضر عصر
نام شد معرفي او توسط و بود جويس جيمز توجه مورد بسيار
شد در 1934 نوبل جايزه برنده كه پيراندللو و برد
موراويا.بود تئاتر در هم و ادبيات در هم وتاثيرگذار ،
و طرح به كه ديگري آثار با همچنين و هايش"بيتفاوت" با
در گفتوگو" با ويتوريني ميپردازد ، اجتماعي مسائل معرفي
شمار به خودش عصر نوي كارهاي از كه "سرخ ميخك" و "سيسيل
ودوري مفرط درونگرايي و شاعرانه نثر با پاوزه ميرفت ،
مردم نگاهي با پازولينيپيچاپيچ ماجراهاي از جستن
."خيابان بچههاي" در مردم آلام بررسي در گرايانه
فلسفه و تاريخ و علم آنها در كه تخيلي آثاري با كالوينو
از دور به كه بوتزاتي مثل هم او و ميآميزند هم در
بيش(1985)مرگش از بعد و بود خود زمان ادبي حاكم جريانات
حياتش زمان در گرچه ;گرفت قرار توجه مورد حياتش دوره از
و عجيب شخصيتي با اميليوگادا.بود برخوردار شهرت از هم
و "مرولانا خيابان زشت مخمصههاي آن"اسم به اثري و غريب
آثاري با لئوناردوشاشا.ديگر برجسته آثار بسياري
قالب در بزرگ فلسفههاي با گينزبورگ خانمضدمافيايي
كه ديگر برخي و خود به مختص نثر و خانوادگي كوچك دنياي
تعداد اين وبه هستند ايتاليا ادبيات ماندگارهاي از
توجه قابل بسيار تعدادشان و نميشود ختم گفتم كه مختصري
.است
اسلامي رضا حميد:از گو و گفت
جوانان از را كمخرج و سالم تفريح اين
!نگيريد
با" كه سئوال اين با كرديم آغاز را بحثي پيش چندي:اشاره
ادامه پرسش اين واقع در "كرد؟ ميتوان چه امروز شعر
شعر چرا":بوديم كرده مطرح اين از پيش كه است پرسشي
بود آنلازم از پس ديگر عبارت به "ندارد؟ مخاطب امروز
سئوال نيز ما جامعه كنوني شعر با برخورد چگونگي درباره
-معاصر نويسنده و شاعر -آزاد.م قبل ، شماره چند در.شود
ديدگاه شماره اين در و كرد بيان مورد اين در را خود نظر
شادخواست.م همچنين.ميخوانيم را صلاحي عمران
.است گفته پاسخ ما اول پرسش به(شاعرومنتقد)
صلاحي عمران
بايد ميگويند مدرن پست شعرهاي كه شاعراني با پرسيدهايد
از برخي در.داريم برخورد نوع چند ما كرد؟ برخوردي چه
كله برخوردها از بعضي درميشود قرمز آدم صورت برخوردها
.ميگردد گردن تورم باعث برخوردها از بعضي.ميكند باد آدم
بدن نواحي ديگر يا و پهلو و پشت هم برخوردها از بعضي
مدرنيزم پشت به مربوط ديگر اين كه ميسازد قرمز را انسان
به هواپيما برخورد هم برخوردها تازهترين.ميشود
اشكال با كمي برخورد اين.است نيويورك دوقلوي برجهاي
پست شاعران دوقلوي برجهاي بايد اول چون ميشود ، روبرو
سوم نوع از نزديك برخورد هم برخورد يك.كرد مشخص را مدرن
به كاري معتقدم من.ميكند پيدا فضايي حالت مقداري كه است
وقت هيچميكند را خودش كار شعر چون باشيم ، نداشته شعر
بهترين.است نداشته رونق همه اين شاعري و شعر بازار
دوربين كني عكاسي بخواهي اگر.هست هم ارزان.است سرگرمي
.داري لازم رنگ و بوم كني نقاشي بخواهي اگر داري ، لازم
به جمله از چيز هزار به بسازي فيلم بخواهي اگر
به كني بازي كفتر بخواهي اگر حتي داري ، نياز تهيهكننده
كاغذ ورق يك و ميخواهد مداد يك شعر اما داري نياز كفتر
نيست حيفنيست نيازي هم اينها به باشد قوي حافظهات اگر
بگيريم؟ جوانان دست از را كمخرج و سالم تفريح اين
.ميشود طوري يك بالاخره بكنند ، را كارشان بگذاريم
!نيستند مدرن پست مدرنها ، پست
شادخواست.م
معناگريزي و مغلقبافي با اينكه گمان به شاعران از برخي
معرفي آوانگارد و صاحبسبك شاعري عنوان به ميتوانند
مكتب هر كه صورتي در.ميزنند هنجارشكني به دست شوند ،
آگاهي بدون و دارد را خود خاص معيارهاي و شاخصها ادبي ،
به نسبت كامل احاطه عدم نيز و شاخصها آن به نسبت
مساله.شد نامآور عرصه آن در نميتوان زباني هنجارهاي
شعر جريانهاي از برخي رفتن بيراهه به موجب كه ديگري
اوليه اصول از نوآوري ، .است نوآوري مساله است ، شده امروز
معيارهاي برمبناي كه) را نوآوري هرگونه اما است ، هنر
.آورد حساب به هنر نميتوان (نباشد...و زيباشناختي
و مطالعه و آموزش فراگيري ، بدون جوانان از برخي متاسفانه
ادبي مكتبهاي و سبكها قالبها ، شعري ، قواعد در تحقيق
شمار به ما فرهنگي مفاخر كه) متقدم شاعران طرد با تنها
سرآمد را خود معاصر شاعر چند از تاسيجستن با و (ميروند
و مدرن تئوريهاي از دم و ميدانند شاعران تمامي
بارز ويژگيهاي از يكي كه ساختارشكني !ميزنند پستمدرن
با صرفا البته.دارد قواعدي نيز است جهان امروز شعر
توجه درخور شعري نميتوان مزبور قواعد و تئوريها دانستن
شعر ، ":ميگويد پاز اوكتاويو.كرد ارائه تاثيرگذار و
نمايد ، تمرين و ممارست سالها بايد شاعر."است زميني عرفان
سبكهاي و قالبها باشد ، داشته وسيعي مطالعات بكشد ، رياضت
و قريحه داشتن صورت در آنگاه كند ، تجربه را مختلف
روشنتر براي.بزند ساختارشكني به دست نياز و استعداد
:ميپردازيم مدرنيسم پست مكتب بررسي به اكنون موضوع شدن
از ميكند ، بازيافت را چيز همه مثبت و حقيقي مدرنيسم پست
طرد را روشنگر و تاريخي هاي شيوه و..محاوره تا سنت
اما ميكند ، تجويز را گذشته و تاريخ به بازگشت.مينمايد
مهم شاخصهاي.نميدهد نشان را بازگشت راه هيچگاه
ميكند روشن را آنها تمايز وجه كه پستمدرنيسم و مدرنيسم
:قرارند اين از
-تمركزگرايي 3 -فرم 2 -مدرنيسم1 شاخصهاي
-طرح 6 داراي -كلينگر 5 و تكساحتي -بسته 4 و نشانهگرا
-7(سنتز و تز ;آينده و حال گذشته ، تفكيك) زماني اختلاف
پارانويا -تفسير11 -نظم 10 -مجاز 9 -معناشناسي 8
...و (شيدايي)
فرم ضد -مدرنيسم1 پست شاخصهاي
-3(شكني ساختار) محتوا و كلمات پراكندگي -2
(پلوراليسم) تكثرگرايي -باز 4 و غيرنشانهگرا
متنشناسي -7(آنتيتز) زماني اشتراك -اتفاق 6 -5
و آشناييزدايي) بينظمي -كنايه 9 -8(معناگريزي نوعي)
-ضدتفسير 11 -10(ميانجامد نظم به كه هنجارگريزي
...و اسكيزوفرنيا
را پستمدرنيسم مكتب كه شاعران از بسياري تصور برخلاف
نيز گذشته به مدرنيسم پست ميدانند ، مدرنيسم از مدرنتر
عدم.دارد نظر ميكند ، توجه حال به كه اندازهاي همان به
زبان زيبايي موجب ميتواند نيز زباني آرايههاي كاربرد
نيست ، شعر در قافيه آوردن به مقيد مدرن ، پست شاعر.شود
.بيايد هم سر پشت قافيه چند است ممكن اتفاق برحسب اما
و (آينده) آرزوها و آمال بيان ،(گذشته) خاطرات به گريز
به شعر در زباني ، ساختار چند با (حال) شاعر كنوني وضعيت
نمونه چندصدايي اشعار.ميشود منتهي منسجم ساختار يك
ليبرالش ، سيماي برخلاف مدرنيته ، ".است شيوه اين بارز
از جنبه يك به تنها زيرا ;است كلينگر و تكساحتي بسيار
.(ماركوزه هربرت) ".دارد نظر واقعيت
چرا ;است شده پستمدرنيسم پديدآمدن موجب مدرنيسم ، بحران
در را انسان تكنولوژي ، و تكنيك ازدحام در مدرنيته كه
:مثال عنوان به.بود ساخته رها نيستانگاري و دهشت دالان
باعث شدهاند ، ساخته مدرنيسم معماري سبك به كه مكانهايي
زيرا گشته...و پوچي خودكشي ، اضطراب ، استرس ، افزايش
آرامبخش و زيباشناختي جنبههاي به مدرن معماري
راهكارهاي از ديگر يكي.است بوده بياعتنا كلاسيسيسم
را ايماژي و شكل مضمون ، هر كه است اين پستمدرنيسم
استحاله خود در و ميكشد بيرون پيشينيان آثار از بخواهد
شكل كه ميدهد انجام مهارت با چنان را كار اين و ميكند
مدرن پست هنر.ميكند پيدا نمود تازهاي بافت در سنتي
ميشود ، تصوير دوگانگي و پارادوكس ايهام ، ابهام ، با كلا
.است تفكيكزدايي و شباهتها بر ناظر كه چرا
آن در و شود نمي تحميل عبارات و واژهها به مفهوم و سوژه
به (مجاز نه) كنايي زباني با اما ندارد ، معنايي شيدايي
بنا.ميشود پرداخته (غيرمستقيم طور به) شيدايي و انسان
مدرنيسم از قويتر و بالاتر سبكي نبايد را آن اين بر
اين شاعران از بسياري سرودههاي در غرب ، در امروزه.دانست
ميتوان را متقدم شاعران و شكسپير زبان تاثير مكتب ،
زبان از كه هركسي ايران در متاسفانه اما.كرد مشاهده
به نسبت آگاهي بدون ميشود ، دور اندكي شاملو فاخر
بهترين را خود شعر پستمدرنيسم ، ظرفيتهاي و شاخصها
به پستمدرن نيز ، موسيقي در حتي.ميداند مكتب اين نمونه
ملوديهاي و آرامش به و ميپردازد كوبهاي سازهاي نفي
و گوشخراش آهنگهاي به اينجا اما دارد گرايش ملايم
!!ميشود اطلاق پستمدرن موسيقي ذوقستيز
نيست ، مدرنيسم پست قبول يا طرد مقصود
كه داشت نظر در بايد.است ناسره از سره تمييز هدف بلكه
با و است ، برنخاسته مدرنيته انكار به پستمدرنيسم هيچگاه
اگر حال. ميآيد حساب به آن بخش تداوم نقادانه رويكردي
بر ايرادي باشد ، هنجارشكن و غيرمتعارف نرمي داراي شعري
و نباشد تاثيرگذار كه آنجاست اشكال بلكه نيست ، مترتب آن
تقابل مدرنيسم ، كه اين آخر نكته و !شود مخاطبگريزي موجب
تضادي هيچگونه پستمدرنيسم كه حالي در ;است سنت و نوآوري
نيز درستي به و ندارد پيشينيان گرانبهاي ميراث و سنت با
.ميگيرد بهره آنها از
شعر
معلول و علت
بولد آلن
(مصطفوي) حسنزاده فريده:ترجمه
آوريل متولد 20 اسكاتلندي ، شاعر (ALAN BOLD) بولد آلن
اشتغال و ادينبورگ دانشگاه رساندن پايان به از پس 1943
نويسندگي به يكسره سال 1966 از روزنامهنگاري ، حرفه به
كه كرد منتشر بسياري نقد كتب شعر ، بر علاوه وي.پرداخت
.است اسكاتلند جديد ادبيات درباره آنها مهمترين
برگزيده آثار معرفي جهت در متعددي كتب همچنين بولد آلن
ميان آن از كه كرد منتشر جهان بزرگ نويسندگان و شاعران
كه برد نام را (Social verse) اجتماعي شعر كتاب ميتوان
.وموثرتريناشعاراجتماعيقرنبيستماست گلچينيازقويترين
جنگ از پيش او
بايد كه دشمناني و قهرمانيها مبارزات ، به
.ميانديشيد ميشكست درهم
.بود جنگيدن از ناگزير آنها خاطر به كه دلايلي
صاف ، آسمانهاي براي فرصتي هيچ جنگ از پيش او
نداشت همسرش و گرم خورشيد مزارع ،
.بود جنگيدن از ناگزير آنها خاطر به كه دلايلي تنها
ميكنم ديدار را او حياتم زمان در جنگ ، از پس اكنون
همسرش و مزارع صاف ، آسمانهاي خورشيد ، به او عشق شاهد من
.هستم
.است جنگيدن از ناگزير آنها خاطر به كه دلايلي
زنجيرها صداي
(فلسطيني معاصر شاعر) درويش محمد
پژمان آرش:ترجمه
افكندند تاريك زنداني به مرا
.شد فروزان نور مشعلهاي از دلم
نوشتند ديوارها به را شمارهام
.شد بدل سبز چمنزارهاي به ديوارها
كشيدند را دژخيم صورت
نور نوارهاي
.زدود زود را چهره
نكردند فتح را چيزي آنها
را چيز هيچ
برانگيختند را لرزهها زمين تنها
ميبينند را پيشانيها تابش تنها
.ميشنوند را زنجيرها صداي و
خود رنج صليب بر من هرگاه
بميرم
شهيدم
.مبارزم
زندان از نامهاي
پژمان آرش:ترجمه(فلسطيني معاصر شاعر) القاسم سميح
!مادر ميكشم درد !مادر
ميگيرد فرا اشك را چشمانت كه
ميكوبد را خانه در دوستي كه هنگامي
ميپرسد من از و
مادر دارم ، ايمان
زندگي جلال كه
ميشود زاده من زندان در
است اين من ايمان و
من ديدارگر آخرين كه
.بود نخواهد كور گوشكي سياه
بيايد روز كه بايد
.بيايد روز كه بايد
پول
پرينستون دانشگاه استاد.ويليامز.كي.سي
(سال 2000 در ادبي پوليتزر جايزه برنده)
(مصطفوي) حسنزاده فريده:ترجمه
روح؟ به يافت راه پول چگونه
برآمدند پست سنتهاي و دلارها چگونه
لجن؟ از
وجدان ، شكافهاي در كردن رسوخ براي
تن؟ اندرون به راهيافتن آساني به
لرز و تب باكتريها همچون بيانتها ، طلب بيهدف ، خواستن
ميآورند ، را خود
ميكنند ، سرايت كه عصبي ، ياختههاي فرساينده ويروسهاي
.انساني ارزشهاي حريم به حتي
بصيرت ، معرفت ، عطوفت ، فراست ، داشتيم ، آرزو عظمت روح ، براي
:اين نه اما
و "زياد و كم" لشكريان پوك هياهوي در پول با همآوايي
."زيان و سود" خيمههاي برافراشتن
و شمردن براي چيزي زندگي ، حسابگري ، به شده بدل "شادي"
:سنگريزه تودهاي همچون اندوختن
خردكننده ، تحقيري شفاناپذير ، زخمي يكريز ، باراني ،"اندوه"
.قيمتي هر به كردني تلافي
مصيبت اين ضايعه ، اين مرض ، اين گمراه ، و تباه ،"حرص"
حقير ، بستان بده اين دردناك
سر بر چه:سوزاننده و سخت فلزي پنجههاي روح ، ضد بر روح
است؟ آمده ما
خود سر بر چه
ما؟ آوردهايم
ابراهيم آيات معني
قزوه عليرضا
ترتيلش يكريز بارش در خواندهام نمازي
تحويلش سال ي"حالنا حول" عطر فداي
راه از ميرسد مردي دست ، در آسمان كليد
تنزيلش ابراهيم ، آيات معني از است پر
دارد آستين در دگر فرعوني روز هر زمين ،
نيلش شود موسي آبستن سحر ، هر كن دعا
ماند را موعود مهدي سپيد اسب زمان ،
فيلش؟ با ورجاوند بهرام رسد كي گردش به
كرد خواهد راست قد خدا پيش در روز يك زمين
انجيلش و تورات از كردهست گل كه قرآني به
مهتابي
مشرف مريم
است رايحهاي پوستها
است رايحهاي دستها
است لبريزتر ميكده از تو خون در عشق
باران در ميروي
.همراهت من عطر
شعر دو
(ابهر) جماعت محمد شير مسعود
چشمانم بر -1
ميريزي كه آبشار
ميشوم ترانه
هيچ ديگر
نوشت ميتوان چه چشم با -2
ميكند نگاه را تو شمع
:ميخواند خروس و
شويم راهي بيا
سرآغاز
آبادي مكي محمد
ميخزد بيرون پنجره از دستي
را نانها خرده ميريزد
برف روي
گنجشكها براي
واقعه اين بر كسي
نداد تكان صميمانه دستي
شدند خاطره گنجشكها تا
|