نشنيدم جوابي تو از دگر آيدكه يادم
خاموشي سالگرد نخستين بهانه به مشيري فريدون از يادي
در مهرباني ، كوچههاي شاعر ،"مشيري فريدون":اشاره
خيابان تهران ، در خورشيدي ، ماه 1305 شهريور سيام
پدرش.آمد بهدنيا(فعلي "ايران") "عينالدوله"
به اجدادش كه بود افشار خانواده از "ابراهيممشيري"
در و شد متولد همدان در وي.ميرسيد"افشار نادرشاه"
پست وزارت" سالدر چهل حدود.آمد تهران به سالگي بيست
به سال 1360 در كه اين تا كرد خدمت"تلفن و وتلگراف
خانواده از "الامرا امين" نوه مادرش.پيوست ايزدي رحمت
لقبش و "خورشيد" نامش ،"كرماني ظهيرالدوله"
علتبيماري به سالگي ، سن 39 در وي.بود"اعظمالسلطنه"
ومرگ داشت سال نوزده زمان آن در"فريدون".درگذشت قلبي
.گذاشت شعرش و او بر عظيم تاثيري مادر
"سپهسالار" مسجد پشت "ادب" دبستان به را او سالگي شش در
"كسرايي سياوش" با مدرسه اين در "مشيري".فرستادند
درسشرا سپسبود تهران در دوم كلاس تا وي.بود همكلاس
به مشهد ، ابتدا در.داد ادامه مشهد در هشتم كلاس تا
كه شد دبيرستاني وارد آن از بعد و رفت "همت" دبستان
پس.بود خراسان ادب ازاساتيد "شهابي اكبر علي" مديرش
درس "دارالفنون" در سالي دو تهران ، يكي به بازگشت از
دليل به آن از پس.رفت "اديب" دبيرستان به بعد و خواند
"تلفن و وتلگراف پست وزارت" فني مدرسه در خانوادگي مشكلات
كار هم بود ناگزير "فريدون".ميدهد ادامه تحصيلاتش به
در سال 1324 ، در دليل همين به.بخواند درس هم كندو
واقع در و ميشود استخدام"تلفن و تلگراف و پست وزارت"
ميرزا" پدربزرگش.پيميگيرد پدربزرگشرا و پدر كار
كرمانشاه ، براي و كردستان و درهمدان چون ،"خان محمود
زيادي قاجارخدمات زمان در ايران مخابراتي خطوط ايجاد
داده "مشير" لقب وي به "شاه ناصرالدين" بود ، داده انجام
طرف يعني ;"مشيري"خانواده ميشوند بعد به آن از كه بود
.مشورت
كار تقريبادستاندر سالگي پانزده از"مشيري فريدون"
شوق.ميزد قلمي وگاهگاهي ميكرد خبرنگاري بود ، مطبوعات
از پس رفت ، كه هم دانشگاه بهبود زياد خيلي وي در نوشتن
در و داد تغيير را رشتهاش ادبيات ، رشته در تحصيل سال دو
چون.شد تحصيل به مشغول روزنامهنگاري رشته
در كه بعد ، شعر و داشت دوست بيشتر را روزنامهنگاري
او.بود پربار هم بسيار و ميزد همچنانجوانه وجودش
عضو "روشنفكر" و "سياه و سپيد" ،"سخن" مجله در سالها
.بود فرهنگي ادبيو صفحات هياتتحريريهومسئول
كرد ازدواج سالگي سن 28 سال 1333در در "مشيري فريدون"
نام به پسر يك و "بهار" نام به دختر يك آن حاصل كه
وزارت" از تقاضايشخصي با سال 1357 دربود "بابك"
.شد بازنشسته"تلگرافوتلفن و پست
:است مانده برجاي بسياري مجموعههاي كتبو"مشيري" از
;(عليشاه ، نوروز 1334 صفي) ،"طوفان تشنه" -1
;(1336) "نايافته"-3(نيل ، 1335)"گناهدريا"-2
;(نيل ، 1346)"ابروكوچه"-5;( شاعر ، 1340) "ابر"-4
با پرواز" -7 (نيل ، 1347) "كن باور را بهار" -6
يكسان و نگريستن يكسو" -8;(صفيعليشاه ، 1347) "خورشيد
-امروز شعر چشمانداز)"شعر برگزيده" -9;(1345) "نگريستن
;(سخن ، 1356) "ازخاموشي" -10;(بامداد ، 1349) (جيبي قطع
-12 كوتاه خبرهاي(مرواريد ، 1364)"اشعار گزينه" -11
(چشمه ، 1367) "باران آه" -13;(چشمه ، 1364)"مهر مرواريد"
"دفتر سه" -15;(چشمه ، 1371) "آشتي ديار از" -14;
-17;(آثار ، 1372) "سرا سخن پنج با" -16;(چشمه ، 1372)
"غمگين پرنده آوازآن"18;(سخن ، 1376)"واحساس لحظهها"
چشمه ، ) (اشعار گزينه)"دلاويزترين" -19;(چشمه ، 1376)
;(سمايي ، 1376) (اشعار گزينه)"پرنده آسمان يك"-20;(1376
سخن ، ) (ايران معاصر شعر منتخب) "رستنها شكفتنهاو" -21
زيباي" -23;(سخن ، 1379) "اشعار گزيده" -22;(1378
"اهورايي صبحتابناك تا" -24;(سخن ، 1379)" جاودانه
نگاه) "مشيري فريدون گزيدهاشعار" -25;(چشمه ، 1379)
.( آيين ، 1379 مهر
موثر قرنفعاليت نيم از پس ،"مشيري فريدون" سرانجام ،
بامداد يك ساعت در پارسي ، شعر معاصرو ادبيات درحوزه
خون ، پيشرفتگيسرطان بهعلت ماه 1379 آبان سهشنبه ، 3
از قلبش ،"كلينيك تهران" بيمارستان در سالگي سن 74 در
.پيوست خاطرهها كوچه خم و پيچ به يادش و بازماند تپش
!نامش باد جاودان
جبين وگشاده لب خندان در از درآمد"
بنشاند غبارغم بنشستو من كنار
خويش سينه به را محبوب"حافظ" فشرده
"!خواند خواهد چه تا":! ريخت فرو سينه به دلم
بگشود ، صفحهاي و بست فرو چشم ناز ، به
!افشاند پايودست شادي ، كوبيد زفرط
:گفت و زد خندهاي و آغوش در فشرد مرا
!ماند نخواهد غم ايام مژدهكه رسيد"
استاد ترانه بر زدم بوسه هزار
"!باد رحمت پاك روح آن بر بار هزار
در را آن"مشيري فريدون" كه بود شعري نخستين"حافظ فال"
ترانه بر بوسه هزار والانصاف الحق.سرود سالگي پانزده سن
سرشاري طبعوذوق نوجوانيچنين از كه زد بايد استاد
.است داشته
"تلفن و وتلگراف وزارتپست" كارمند كه پدرش سال 1313 ، در
دوره بقيه بالاجبار"فريدون" و شد منتقل مشهد به بود
آن در گذراند ، مشهد در و "همت" مدرسه در ابتداييرا
حافظ از شعر صدها.ميداد نشان شعرعلاقه به سخت ايام ،
ترتيب مدرسه در كه مشاعرهاي ميدان از هميشه و برداشت از
.ميآمد بيرون پيروز ميشد داده
كلاس سر را مساله بچههااين كه بود ابتدايي چهارم كلاس
-"موتمن لعبا" خانم و "شهيدي" -ادبياتشانخانم معلم با
يا"است زيادبلد شعر اين!خانم":كه گذاشتند ميان در
معلمشان".ميداند حفظ از شعر صد ! خانم":ميگفت يكي آن
ده بچه - هم "فريدون" و بخواند شعر كه ميخواهد او از
:بود كرده حفظ را "قاآني" مخمسمشهور شعر -موقع آن ساله
سرگرفت جوانياز "باز فرتوت جهان"
گرفت افسر شقايق سرخ زياقوت سر به
پرگرفت آسمان بر سحاب زاغي تيره چو
گرفت زنجم ، زيور ربود ، اختر چرخ
نثار نسرين فرق به را جمله كند تا كه
مدير هم دفتر در و ميبرد دفتر به را خبر اين معلم
سرزنگ بعد هفته.بشود آشنا او با كه ميشود علاقهمند
بخواند شعر او كه خواست و آمد كلاس سر مدرسه مدير انشاء ،
را بود حفظ كه فردوسي "اشكبوس و رستم" از مقداري هم او و
كلاس تمام با كرد شروع او و شد مشاعره صحبت بعدخواند
و ميشدند خسته ديگري از پس يكي بچهها.كردن مشاعره
:مثل.بودراميگفت"ل" كهآخرش كنارميرفتندواوشعرهايي
نگاري عاشقكشي ياري ، به دادهام دل"
"خصائل محموده سجايا ، مرضيه
به حيرت انگشت معلمها ميخواند ، را شعرها اين او وقتي
جاي او ذهن در عربي كلمات آنهمه چطور كه ميماندند دهان
.ميگيرد
چند كه داشتم عمويي":ميكرد تعريف خود "مشيري فريدون"
كه بود سرهنگي موقع آن ايشان.درگذشت سوئيس در پيش سال
اينكه يكيميكرديم ذوق ما ميآمد ، ما خانه به وقت هر
"آمد داره شمشير عمو":ميگفتيم ما و داشت كمر به شمشير
مرا و ميورزيد عشق صميمانه شاهنامه به اينكه هم يكي و
فكر هم هيچوقت و بخوانم شاهنامه برايش كه ميكرد وادار
خسته و بخوانم شاهنامه كه دارم رمق حد چه تا من نميكرد
آن ستوني دو صفحات صفحه سه صفحه ، دو !نميشوم يا ميشوم
".ميخواندم قديم سنگي چاپ شاهنامه هم
.دارد "مشيري فريدون" با خاطرههايي نيز "شجريان محمدرضا"
در كه بود بهار 1353 روزهاي از يكي عصر":ميگويد وي
گروه با ارگ ميدان در راديو شماره 2 استوديو
داشتيم "لطفي محمدرضا" سرگروهي به "شيدا" جديدالتاسيس
ضبط را "...وطن جوانان خون از" ،"عارف" معروف تصنيف
گروه بچههاي كه بود شده چه روز آن نميدانم.ميكرديم
بار هر و نداشتند تمركز تصنيف اين ضبط و اجرا براي
كه نميرود يادم خلاصه.ميكرد خراب را برنامه يكيشان
را كار كه موفقنشديم ولي.خواندم گروه با مرتبه هشت
بودند گرفته بالا هم را مايه ضمن در.كنيم ضبط عيب بدون
اوج در سرهم پشت بار هشت كه بود سخت خيلي خواننده براي و
كه "ابتهاج هوشنگ" آقاي.باشد بينتيجه هم باز و بخواند
بيرون بياييد":گفت ما به بود ، اجرا شاهد فرمان اتاق در
".ميشويم موفق بار اين بالاخره.كنيد استراحت استوديو از
عبور حال در "ابتهاج" آقاي دوستان از يكي موقع اين در
يك بيا فريدون:گفت "ابتهاج" كه بود راديو راهرو از
اگر"...وطن جوانان خون از" براي مناسب رباعي يا دوبيتي
.بخواند برنامه وسط آواز به "شجريان" تا بگو هست يادت
پروانه ز عشق سحر مرغ اي":گفت تامل بدون هم "فريدون"
مدعيان اين /نيامد آواز و شد جان را سوخته كان /بياموز
..."نيامد باز خبري شد خبر كه را آن /بيخبرانند طلبش در
فريدون" جز كسي قريحه خوش و مهربان و خوشرو "فريدون" اين
و ميديدم نزديك از را او بار اولين براي كه نبود "مشيري
تا ايستاد "فريدون".داشتم كه بود سالها را ديدنش اشتياق
تاييد مورد اتفاقاهم و شد اجرا نهم بار براي برنامه
"مشيري فريدون" و من دوستي كه بود روز آن از.گرفت قرار
و مهربانتر را او ميگذشت ، بيشتر زمان هرچه و شد آغاز
و شاداب احوال و حال و طبع ظرافت.مييافتم صميميتر
و ظريف بسيار شوخيهاي و نكتهسنجي و "فريدون" پرطراوت
فرو "فريدون" در مرا پيوسته او انساني رفتار و رندانه
"...ميكرد ديدارش تشنه و ميبرد
استاد حيات زمان در "مشيري فريدون" همسر "مشيري اقبال"
و در و فاميل بچههاي همه ميبينم وقت يك":ميگفت
آنها براي كرده جمع خود دور را آشنا و دوست و همسايه
آنها با ميگويد ، قصه ميزند ، ماندولين.ميكند نقاشي
اداره را كودكستاني كه است اين مثل درست ميكند ، بازي
و دانشجويان از عدهاي بعدبراي آقاساعتي همين.ميكند
جزئيات شرح به و ميخواند شعر ميكند ، سخنراني جوانان
قافيه و وزن و مضمون تازگي و كلام و لطف از شاعري هنر
ديده دنيا و سالخورده پيران با ديگر ساعتيميپردازد
از و ميرود آنان پاي پابه.ميشود همصحبت و همزبان
و ميزند حرف جهاني مسائل به نسبت آنان چشم دريچه
و حرف كم خودش قول به آدم اين تازه.ميكند اظهارنظر
ميكنم ، اعتراض او كار يك به وقت هر..هست هم مظلوم
هم و همسر هم مادر ، هم شوهر ، براي بايد زن":ميگويد
ساكت ناچار فلسفه اين مقابل در هم من "!باشد معشوق
كودك يك مثل ميكنم احساس واقعا گاهي چون ميشوم ،
ميآيد اداره از كه ظهر..دارد مراقبت به احتياج
لقمه هنوز اگر ولي باشد ، حاضر در پشت ناهارش ميخواهد
درباره مثلا ساعت يك بزند ، زنگ تلفن نخورده را اول
گرسنگي احساس اينكه بدون ميزند ، حرف "ناصرخسرو" قصيده
نيست ، خودش كار هيچكدام.دارد كار شب تا صبح از..كند
و كاغذها دست از خدا بر پناه.است مردم براي همهاش
رو و زير را كتاب پنجاه كوچك موضوع يك براي !او كتابهاي
سر را آنها است محال ديگر ولي ميبيند ، لغتنامه ميكند ،
كوچكترين به بچهها يا من كه وقتي از امان.بگذارد جايش
ميز اينكه با...!بزنيم دست ياكاغذپارههايش كاغذ
و بنشيند مبل روي زانو چهار دارد دوست اما دارد ، تحرير
يك حتيكند گم كتابها و كاغذها انبوه ميان در را خودش
ميديدم ناگهان ميكردم خياطي سابقا من كه هم كوچك گوشه
گذاشته "اسرارالتوحيد" كتاب لاي مثلا را الگوهايم كه
و دنده يك است درست خودش نظر به كه كارهايي در...است
و خواندن به او وقت تمام بگويم ميتوانم نشنوست ، حرف
ديدهام ، كسي كمتر در را او عمومي اطلاعاتميگذرد نوشتن
درباره يا الكترون و اتم درباره ساعت يك مثلا است قادر
كه روانشناسي مباحث يا زندگي در آن نقش و كروموزوم
"...بزند حرف است دور او شاعري كار از فرسنگها
"روشنفكر" مجله دفتر در":ميكرد تعريف "مشيري فريدون"
آمد ، من نزد شرمگين قيافهاي با خجول و جوان دختري.بودم
شعر من":گفت.دارد دست در شده مچاله تقريبا كاغذي ديدم
و گرفتم را شعر باحيرت ".كنيد چاپ آوردهام و ميگويم
"گناه"شعر.ديدم آن زير را "فرخزاد فروغ" نام بار اولين
بارها بعدها كه "فروغ" كه دريغ و كردم وچاپ گرفتم.بود
جهان اين از زود سپاسگزاري ، و كرد اشاره كوچك كار اين به
معروفيت اوج به "فروغ"شعر كه بارها بعد..".يافت رهايي
او به را خود بستگي نوعي به ميخواست كس هر و بود رسيده
قصهپردازي و نكرد خاطرهپردازي كه كسي تنها كند ، مطرح
شعرهاي بيشترين بعدها كه صورتي در.بود "مشيري"نكرد ،
.ميكرد چاپ "مشيري" را "فروغ"اوليه
گوناگون طبقات نبض سال چهل":ميگفت "بهبهاني سيمين"
منظم آن نظم با را خود شعر ضرب و داشتن دست در را مردم
از آساني به "مشيري فريدون" امااست دشوار بيگمان كردن
".برآمد آن عهده
بخصوص "مشيري" شعرهاي با ما كشور جوانان از نسل چند
ياد به و ميآورند خاطر به را خود گذشتههاي "كوچه"شعر
از بسياري گفت بايد يعني.كردهاند زندگي جواني روزهاي
از اصطلاح به و خواندهاند را "كوچه"شعر ايران ، جوانان
:كردهاند عبور مشيري "كوچه"
گذشتم ، كوچه آن از باز شبي مهتاب بيتو"
گشتم ، تو دنبال به خيره شدم چشم تن همه
وجودم ، جام از شد لبريز تو ديدار شوق
بودم ، كه ديوانه عاشق آن شدم
درخشيد ، تو ياد گل جانم نهانخانه در
خنديد ، صدخاطره باغ
پيچيد ، صدخاطره عطر
"...گذشتيم كوچه آن از هم با شبي كه آمد يادم
پژمان آرش
:منابع
علي كوشش به ،(مشيري فريدون نامه جشن)باران نرمي به -1
دوم ، چاپ سخن ، انتشارات و ثاقب شهاب انتشارات دهباشي ،
.1379
صاحب بهروز تدوين ، خاطرهها ، كوچه شاعر مشيري ، فريدون -2
اول ، چاپ هيرمند ، باقرزاده ، انتشارات حميدرضا اختياري ،
.1380
چاپ مرواريد ، انتشارات مشيري ، فريدون اشعار ، گزينه -3
.دوازدهم ، 1378
|