"ديگري" گفتمان طرح گفتوگو
لويناس امانوئل
اين داريد ، پيشرو در كه مقالهاي بنيادين مدعاي:اشاره
به را گفتوگو ضرورت معاصر ، جهان در كه آنچه كه است
جنگها ، وجود ميسازد ، ضروري پارادايم يا گفتمان يك عنوان
هستي كه است دهشتناكي گاه و خونبار ستيزهاي و نبردها
سبب اين از.است برده فرو خود كام در را انسانها
آن ، به توجه و "ديگري" مفهوم طرح با گفتوگو پارادايم
.بزند رقم كنوني انسان براي را بهتر وضعيتي تا ميكوشد
...و ديني و قومي فرهنگي ، فردي ، "من" برابر در كه "ديگري"
اديان فرهنگها ، افراد ، چهره در ميتواند ميگيرد ، قرار
نظر به رو اين از.كند پيدا تجلي ديگر جنس و اقوام و
تا ميشود فراهم فضايي گفتوگو ، در حاضر مقاله نويسنده
.شود بدل "من" از مستقل و پاينده خود موجوديتي به "ديگري"
يا تابع حكم در "ديگري" تكگويي وضعيت در كه حالي در
با نيز پايان در.ميشود مشخص و تعريف "من" از ابژهاي
بحث فرانسوي فيلسوف "لويناس امانوئل" ديدگاههاي به اشاره
.ميخوانيم را مقاله اين هم باميرسد انجام به
انديشه و فرهنگ گروه
ترسيم ما براي فضايي ميگوييم ، سخن گفتوگو از كه هنگامي
و اجتماعي موقعيت از جداي افراد همه آن در كه ميشود
انديشههاي و داشتهها به ژرف احترام با تاريخيشان
بيگمان.هستند ارتباط در آشتيجويانه شكلي به يكديگر
اجتماعي موقعيت از جداي افراد همه" ميشود گفته كه وقتي
از ويژهاي شكل مينشينند ، گفتوگو به "تاريخيشان و
وضعيت برحسب نه افراد آن در كه است مدنظر انسانها ارتباط
گوهره بودن دارا برپايه بلكه طبقاتيشان و اجتماعي
و ميآيند هم گرد "بودن انسان و انسانيت" نام به مشتركي
برداشت اين در گفتوگو يا مكالمه.ميپردازند مكالمه به
رسيدن براي فرهنگي و فكري گوناگون افقهاي آميزش ;يعني
اول درجه در گفتوگو در پس.همسان افقهايي يا افق به
و اجتماعي فكري ، گوناگون زمينههاي و افقها با افراد
اين فهم براي بعد مرحله در سپس و ميآيند گردهم فرهنگي
.ميگيرد شكل همهگير كنشي گونهگونگيها و تفاوتها
بعدي تفاهم و توافق زمينهساز سويه ، چند كنش اين پيامد
است پارادايمي "گفتوگو" نگارنده نظر به بنابراين ، .است
شكل را توافقي دگرسانيها ، و تفاوتها ميان از ميكوشد كه
پيرامون توافق اين -شد اشاره كه همانگونه- بيگمان.دهد
بيان به.ميگيرد شكل وي انسانيت وگوهره انسان محور
"ديگري" طرح مييابد ، گفتوگواهميت در كه آنچه فلسفي
پارادايم.است آن عام و گسترده بسيار معناي در انسان يا
و ستيزها از كه ميشود مطرح جهاني در گفتوگو
رنج ديگري از غفلت و تفاهم عدم از حاصل ناآراميهاي
هرمنوتيكي است كنشي گفتوگو ، ايده اساس ، اين بر.ميبرد
دسترس از همواره كه ديگرياي آن.ديگري شناخت و درك براي
ارتباط گفتوگو پس ، .ميبرد بسر غياب در و است خارج "من"
يك عنوان به من.است "ديگري" غياب و "من" حضور ميان
را ديگري نميتوانم خاص قوم يك يا فرهنگ يك يا انسان
همانند را او خواستهام ، صورت اين در كه چرا ببخشم ، حضور
.كنم تصور خودم
،"من" از غايب وجودي عنوان به "ديگري" مفهوم واقع در
موجوديتي را او كه ميسازد فراهم را امكان اين همواره
من با انسانيتش دليل به فقط كه موجوديتي بدانيم ، مستقل
در كوششي هيچگاه گفتوگو ، در بنابراين ، .ميشود همگوهر
اگر كه چرا نميگيرد ، صورت ديگري به بخشيدن حضور جهت
گفتوگو از نميتوان هيچگاه باشد ، داشته وجود كوششي چنين
و تفاوتها پذيرش گفتوگو ، شرط پيشآورد ميان به سخن
و فهم براي دقيقا گفتوگو كنشاست ديگري دگرسانيهاي
از هرمنوتيكي ، كنش اينميپذيرد انجام تفاوتها همين درك
افقهاي به نگاه با و رفته فرا اينجايي و اكنوني واقعيت
.ميريزد جهان در نويني طرح غايب ، و پنهان نشده ، تعريف
"ريكور پل" تعبير به يا گوناگون افقهاي آن در كه طرحي
در رو اين از.ميآميزند هم در انساني گوناگون جهانهاي
كنشي گفتوگو پس ، .ميشوند تنيده هم در افقها گفتوگو ،
هر در نهفته توانهاي و امكانها افقها ، كشف جهت در است
بازي باب در "گادامر گئورگ هانس" ايده با اينجا در.متن
بازي را هنر گادامر.ميشويم روبهرو هنر با آن ارتباط و
بازي گونهاي خود نيز گفتوگو اساس اين بر.ميداند تخيل
ميان پويايي و خودجوش آنارتباط راه در كه چرا.است
ميان پويا ارتباط اين.دارد وجود گوناگون افقهاي
هنر در تخيل آزادانه بازي با ميتوان را گوناگون افقهاي
و حاضر "من" ميان آزادانه بازي گفتوگو ، در.كرد مقايسه
حضور از همواره گفتوگو در.ميگيرد صورت غايب "ديگري"
اين از.هستيم نوسان در حضور به غياب از برعكس و غياب به
آن بر بيرون از كه قاعدههايي هرگونه از گفتوگو امر رو
چيزي وجود از همواره گفتوگو در.است گريزان شوند ، تحميل
از پرسش طرح با گفتوگو بنابراين. ميپرسيم نيست ، كه
. ميسازد فراهم را غايب افقهاي كشف امكان ديگري
كه گفت ميتوان پس ميپرسد ، "ديگري" از همواره گفتوگو
- ديگري.است ديگري گفتمان طرح نهايت در گفتوگو
به درست و برد مي سر به غياب در -شد گفته كه همانگونه
هيچگاه و شود توصيف ميتواند فقط غياب ، همين دليل
گفتوگو بنابراين.گرفت سراغ خاص جايي در او از نميتوان
و سامان هرگونه از تجويزي ، است امري كه ايدئولوژي برخلاف
به واقعيت فروكاستن با ايدئولوژيهاميگريزد محدودهاي
درحالي دارند همهچيز يكسانسازي در سعي مشخص ، جنبه يك
و متفاوت برداشتهاي واقعيت ، از گفتوگو پارادايم كه
چيزي آن فقط آن ، در واقعيت و ميدهد ارائه را متنوعي
شكلي به كه است امكانهايي آن همه بلكه دارد حضور كه نيست
كنش با تا ميكوشد گفتوگو درواقع.دارند وجود نهفته
و كشف را واقعيت نهفته و نهان اشكال اين خود ، هرمنوتيكي
را انسان ومعنوي فكري رشد تعاليو امكان و بشناساند
امكانهايي فراهمسازي با گفتوگو رو اين از.سازد فراهم
پي را اميد فلسفه نوعي انسان پويايي و تحول براي بالنده
براي نيرومند اتكايي ميتواندنقطه اميد ، فلسفه.ميريزد
.سازد آماده هستي گسترده روزنههاي سوي به انسان حركت
انسانها ذهن در گفتوگو پارادايم كه اميدي فلسفه
ايدئولوژيك رنگارنگ آرمانشهرهاي از بيگمان ميآفريند
ايدئولوژيك نظامهاي اتوپياهاي يا آرمانشهرها.است متفاوت
با اول درجه در كه هستند خيالپردازانهاي تصويرهاي بيشتر
گرفته شكل ديگر انسانهاي سيال و خودپاينده موجوديت نفي
خاصي افراد تلقيهاي و برداشتها نگرشها ، حامل درواقع و
تسري جهان يا و جامعه كل به را آنها ميكوشند كه هستند
خويش بر شده تحميل تصوير وضعيتي چنين در انسانها.بدهند
روابط بازتاب را آن و ميپذيرند يكتا حقيقتي چونان را
فلسفه بخواهيم اگر نظر اين از.ميپندارند خويش راستين
بسنجيم ، نظامهايايدئولوژيك آرمانشهرهاي با را اميد
به آن از فرانكفورت ، مكتب انديشمندان قول به ميتوانيم
جهت بدين آرمانشهر يا اتوپيا اينكنيم ياد منفي اتوپياي
در و ميگريزد تحديدي و تعريف هرگونه از كه است منفي
.انسانهاست همه به متعلق بلكه نيست ، خاصي گروه هيچ خدمت
مستقل جايگاه حفظ با فقط معنا ، اين در اتوپيا بنابراين
-رو اين از.باشد انسانها همه اميدبخش ميتواند "ديگري"
موجوديتي بهعنوان "ديگري" به توجه با -ميبينيم چنانكه
را حضورمان ميتوانيم "من" از غايب و خودپاينده جدا ،
از را "من" ،"ديگري" كه چرا ببخشيم ، وسعت ژرفاو معنا ،
و فراميبرد جنسيتي و زباني فرهنگي ، قومي ، فردي ، مرزهاي
بنابراين.ميگشايد وي روي بر را آزادي بيكران مرزهاي
رهايي براي ملاطفتآميز و مداراجويانه است كنشي گفتوگو ،
به توسل با آرمانگرا ، ايدئولوژيهاي كه حالي در.آزادگي و
پيروي به را انسانها ديگر ميخواهند هراسافكني و خشونت
به احترام و "ديگري" پذيرش با گفتوگو وادارند ، خويش از
تعاملي در را انسانها وي ، غيروابسته و آزاد موجوديت
.ميدهد قرار يكديگر با پويا و سازنده
نبردهاي و ستيزها در گاه به گاه كه جهاني در گفتوگو
انساني روابط درمان به تا ميكوشد فرورفته ، خانمانسوز
در محصور و درگير انسان چشمانداز ، اين از.گردد نايل
به ميخواهد ايدئولوژيك ، تنگ طرزنگرشهاي و تلقيها
يك از.بيانديشد بيكرانه ساحتهاي و پويا افقهاي امكان
ذهنيت داراي است انساني ايدئولوژي ، مقهور انسان نظر ،
كه فضايي ايجاد با تا ميكوشد گفتوگو روش و بيمارگون
بگذرند ، حاضر واقعيت تنگ محدوده از بتوانند انسانها
افق از همواره كه دهد نشان وي به را واقعيت از جنبههايي
تخيل واقعيت از پويا برداشت ايناست مانده پنهان او ديد
با اينجا در.واميدارد آزادانه گردش و بازي به را انسان
اينكه آن ، و كرديم مطرح بحث آغاز در كه نكتهاي به رجوع
طبقاتيشان و اجتماعي وضعيت از جداي انسانها گفتوگو ، در
كه ميكنيم اشاره مسئله اين به هستند ، ارتباط در هم با
خاص زمينه از انسانها كه جايي در يعني همينجا در درست
بازي چنين ميتوانند شوند ، جدا تاريخيشان و فرهنگي
برخلاف اينجا ، در بنابراين.باشند شاهد را آزادانهاي
روبهرو تاريخي مكاني و زمان با گفتوگو از پيش وضعيت
اين.است فراتاريخي گفتوگو در مكان و زمان بلكه نيستيم ،
چيزي آن شبيه بسيار گفتوگو در فراتاريخي مكان و زمان
بهعنوان دايره نماد اهميت در گوستاويونگ كارل كه است
رواني بيماريهاي درمان در بشري الگوهاي كهن از يكي
نقطه هيچ نميتوان دايره در.ميكند گوشزد معاصر ، انسان
نقطه كه راست خط برخلاف گرفت ، درنظر را پاياني و آغاز
از گذشتن با گفتوگو رو اين از.دارد انجامي و آغاز
فضاي به فرهنگي و تاريخي خاص زمينههاي و زمانها
كه گفتوگو از پيش وضعيت برخلافميشود نزديك دايرهاي
پارادايم بنابراين.دارد تكخطي سيري آن در مكان و زمان
كه است متمايز ايدئولوژيها از نيز ديدگاه اين از گفتوگو
كه حالي در.نميشناسد انجامي و آغاز هيچ تاريخ براي
واقع در تكخطي ، تاريخ بر تكيه با تاريخگرا ايدئولوژيهاي
و غايت را خود خاص فرهنگي و قومي گروهي ، فردي ، تاريخ
.ميانگارند تاريخ پايان
;"لويناس امانوئل" انديشههاي به نگاهي با را مقال اين
.ميبريم پايان به (19031995)فرانسوي معاصر فيلسوف
فيلسوف ، اين ديدگاههاي از برخي در ژرفنگري بيگمان
گفتوگو ، باب در تاكنون كه را آنچه فهم در را ما ميتواند
حوزه در لويناس تاملات آنكه بويژه رساند ، ياري نگاشتيم ،
اديان گفتوگوي حوزه در روزنههايي ميتواند ، دين فلسفه
.بگشايد
گاه آن و هوسرل پديدارشناسي به توجه رهگذر از لويناس
طرح به توجه ضرورت بر هيدگر مارتين هرمنوتيك پديدارشناسي
را فلسفهاش بنيادين هسته او.داشت تاكيد "ديگري" گفتمان
.داشت معطوف اخلاق چشمانداز از "ديگري" باب در تامل به
كه آنجايي از گذشته هستيشناسيهاي كه بود معتقد لويناس
غافل "ديگري" وجود پرداختهاند ، از هستي مطالعه به تنها
يكسان لويناس ، انديشههاي در مهم نكته.ماندهاند
يك در را دو اين او.است "خدا" و "ديگري" مفهوم پنداشتن
و ايجاد را دين هر اصلي لويناسوظيفه.ميبيند ارتباط
نيز اجتماعي اخلاق پيششرط.ميداند اجتماعي اخلاق بسط
ارتباط از جدا لويناس نظر به.است نهفته خدا ايده در
داشته وجود نميتواند خداوند از شناختي انسانها با پويا
يا خدا مفهوم اديان ، همه مشترك هسته كه آنجايي از.باشد
خداوند ، با انسان ارتباط شرط اين بنابر است ، متعالي وجود
به يا فرهنگها گفتوگوي رو اين از.است "ديگري" به توجه
محور پيرامون ميتواند اديان ، گفتوگوي خاص طور
.گيرد شكل "ديگري -خدا"
در و غايب افقهاي و امكانها آن تمام ميتواند خداوند
براي "ديگري" با ارتباط و چهره در را بالنده عينحال
ايده به رجوع با ميتوانند اديان.سازد فراهم "من"
بتوان شايد.بپردازند هم با گفتوگو به "ديگري -خداوند"
:ميگويد كه را حافظ معروف بيت اين
عذربنه را همه ملت دو و هفتاد جنگ
زدند افسانه ره حقيقت چوننديدند
غايب و پوشيده حقيقت آن بيشك.كرد تعبير راستا همين در
يكديگر با نبرد و جنگ به ما اگر و است خداوند ما ، نظر از
اصل آن به مشترك توجه از كه است اين نشانگر برخاستهايم ،
مقصود) ما از كدام هر اگرچه.افتادهايم دور بنيادين
ميكنيم اقرار خداوند وجود به ظاهر در (ملت دو و هفتاد
و رنگ بيشتر ساختهايم ، متعالي امر آن از كه تصويري ولي
در و دارد را تاريخيمان خاص و فرهنگي قومي ، تعلق بوي
خداوند از خودپرستانه برداشت و تعبير همين دليل به واقع
.شدهايم ديني و فرقهاي خانمانسوز جنگهاي درگير كه است
از برسيم ، ديني همزيستي يك به آنكه براي اين بنابر
مفهوم همانا كه دين گوهره به تا است لازم لويناس نظرگاه
است ، اجتماعي اخلاق ايجاد بعد مرحله در و "ديگري -خداوند"
روابط تسهيل و اجتماعي اخلاق برقراري دين ، هدف.برسيم
امري گفتوگو ، چشمانداز ، اين از.انسانهاست اجتماعي
دستگيري و همدردي حس تعميق و گسترش جهت در اخلاقي صرفا
را پرسش اين ميتوان اينجا در.ميگردد انسانها ديگر
در تاريخ طول در كه ستيزهايي از بسياري آيا كه ساخت مطرح
همگاني اخلاق مسير از انحراف حاصل داده ، رخ اديان ميان
.بود خواهد مثبت زمينه اين در لويناس ، پاسخ است؟ نبوده
بر مبتني اجتماعي اخلاق كه است يافتني آنجايي خداوند پس
كه ديدگاهي هر با لويناس.يابد گسترش "ديگري" به احترام
مخالف دهد ، قرار ايدئولوژيكخود هدفهاي درخدمت را دين
جنبههاي به واقعيت فروكاستن با ايدئولوژيها كه چرا است ،
.ميورزند مبادرت "ديگري" نفي به معيني ، و شده تعريف
فرافكني واقع در ايدئولوژيك ، دين يك در خدا تصوير
كه بوده خاصي فرهنگي و تاريخي قومي ، "من" خواستههاي
دينهاي رو اين ازاست ديگران بر آن تحميل درصدد
تصوير از ديگران پيروي بر مبني اصرار با ايدئولوژيك
آنها ، طرف از خداوند و ديني باورهاي دين ، از شده ارائه
ديگران ديني ارزشهاي و عقايد باورها ، نفي به واقع در
اديان گفتوگوي لويناس ، نظر از اين بنابر.برميخيزند
.پذيرد انجام ميتواند "ديگري -خداوند" پوياي افق در فقط
اخلاقي اساسا رابطهاي "ديگري" با ما رابطه سبب اين از
.ميبرد خودپرستي فراسوي به را ما كه چرا ميگردد
ارشاد محمدرضا
|