انتظار و اميد
جعفري علامه درگذشت سالگرد سومين مناسبت به
;اشاره
بزرگان نادر از حق به جعفري محمدتقي علامه استاد شادروان
ديني معرفت ايضاح و تبيين در عمري كه بود ديني حكماي و
نغز و شيرين سخنان و درسي حلقههاينميشناخت پا از سر
همواره را او روز ، مسايل از وي معاصر دريافتهاي و ايشان
استاد تفحص و تدبير.ميكرد متمايز خويش عصران هم از
آثار در دامنهدارش تفاسير و نهجالبلاغه ژرف درمعاني
مناسبت به.رفت نخواهد بيرون يادها از هرگز مولانا ،
ديدگاه از گوشهاي متفكر ، حكيم آن جانسوز سالگشت سومين
است ، موعود مهدي نام به روزها اين كه مهدويت درباره او
.ميكنيم درج را
معارف گروه
رو اميدهاي ساختن شكوفا درنيستي او با تو توست ، با او"
بگويدت راه خود مگوي ، وهيچ درنه راه به پاي تو تكامل ، به
".رفت بايد چون كه
مهدويت به اسلامي ريشهاي اعتقاد از گوشهاي مبحث اين در
را مقدماتي اصلي ، بحث به ورود از قبل.ميكنيم بيان را
.ميكنيم بررسي
شود محاسبه واقعيات تدريجي جريان بايستي -1
مقداري هستيد آن جستوجوي در كه هدفي و شما ميان وقتي
هدف آن وصول انتظار در شما باشد ، داشته وجود زماني فاصله
.بود خواهيد
مورد در دارند ، كه گوناگوني روحي گنجايش برحسب مردم
ميخواهند همواره كه هستند گروهي.هستند مختلف هم انتظار
روييده ديدگانش مقابل در فاصله بدون آنان زندگي هدفهاي
روبه ناكامي با دنيا در هميشه ضعيف نفوس اين.شود
است چنين خدا مشيت و زندگي قانون جريان زيرا ميشوند ،
تدريجا زيادي و كم حوادث هدف ، به رسيدن براي بايستي كه
.كند سير
براي سيب درخت شاخههاي به ماه فروردين دراول كس هيچ
در مادري ديدهايد تاكنون آيا.نميشود خيره سيب يافتن
كودكي زاييدن آماده نطفه ازانعقاد روزپس پنج
باشد؟ كاملالخلقه
قرار هدف را چه آن ميخواهند هميشه كه اشخاصي گفتيم
در كه مربوطه رويدادهاي وجريان زمان گذشت بدون دادهاند ،
كمطاقت و ضعيف نفوس دريابند ، است ، گسترده زمان جويبار
با زيرا.ندارد وجود زندگاني در اميدي اينان براي.هستند
شكست با دائما گرفتهاند ، پيش در كه طبيعت مخالف روش آن
است ابتدايي كلاسهاي در كه كسي مانند.ميشوند روبهرو
كه هنگامي.شود دانشمند ششم كلاس در دارد انتظار مثلا و
با است ، نشده ابنسينا مانند ديد و كرد تمام را ششم كلاس
.ميشود تلخ برايش زندگي و شده روبهرو شكست
طبيعي جريانات باوضع حدودي تا كه هستند ديگري گروه
روي فصلي هر در ميوهاي هر ميدانند اينان.دارند آشنايي
به رسيدن براي ميدانند اينان.نميشود پيدا درخت شاخه
پهنه تا است ، لازم مجهزي كشتي اقيانوس ، يك ساحل
براي ميدانند اينان.نوردند درهم را اقيانوس بسياروسيع
دهها بايستي خودبرسد ، كامل رشد به انسان يك عقل كه اين
را وشيرين تلخ تجربههايبيندوزد تامعرفتي بگذرد سال
ورزيده زندگي سنگلاخهاي و نشيب و فراز در و دهد انجام
.دارد شايستهاي مفهوم اميد و انتظار گروه اين براي.شود
انتظار و ميشوند اميدوار هدف به رسيدن براي آنها
به چيزي سخن ، اين از باطلتر دنيا اين آيادر.ميكشند
و باشد روشن زمين فضاي بايد همواره كه است رسيده شما گوش
!فرانگيرد را زمين فضاي هرگز شب
ضروري را شب تاريكي شمسي منظومه اجزاي قانوني حركات
روزگار تاريك شب در غيبت ، دوران در ما كه حال.ميسازد
فراموش را شب در زندگي ضرورتهاي تنها نه ميكنيم ، سپري
كه شب اين در را خود زندگي شئون همه بايد بلكه نكنيم ،
و تلاش و دقت با است ، حقيقت و حق خورشيد ظهور بامدادش
بگوييم و بنشينيم كه اين نه.كنيم مراعات بيشتر تكاپوي
اين معناي زيرا.ميافتيم تكاپو به رسد فرا روز كه وقتي
زندگي شب در نبايد كه نيست اين جز چيزي نابخردانه پندار
!مرد بايد و كرد
نكنيم مخلوط خيالات با را اميد چگونه -2
داريم بينهايت وخواستههاي هستيم دنيا در كه مادامي
نشان را خواستهها موضوعات از فهرستي هم طبيعي وجهان
.داشت وجودخواهد بشري قاموس در هم آرزو و اميد ميدهد ،
كه فراواني جهت به ذهني ، جريانهاي و فعاليت طرف ، آن از
نيز.ميكنند مشغول خود به را ما روح همواره دارند ،
جهت به ميكنند ، مطرح را واقعيات كه منطقي انديشههاي
جريانات و فعاليت تمام نميتوانند دارند ، كه محدوديتي
.كنند استخدام خود راه در را ذهني
و فعاليتها واكثر ميشوند توليد خيالات جا همين از
با كاري خيالات اين.ميدهند تشكيل را ما ذهني جريانات
بي اغلب لذا.ندارند ما معنوي و مادي زندگي واقعيتهاي
.ميشوند بيهوده انرژيهاي صرف باعث بوده ، پوچ و پايه
است اين دارد ، وجود اميد و خيالات بين كه فرقي مهمترين
و واقع از مخلوط صور جريان:از است عبارت خيالات كه
تحريك توانايي كه اين بدون انساني ، ذهن صفحه در ساختگي
واقعيات به تعلق جهت به اميد كه صورتي در;باشد داشته
اميد كه دارد موضوعاتي سوي به تحريك جنبه آنها ، وخواستن
.است گرفته تعلق آنها به انساني
با را پايه بي و سست خيالات بكوشيم زندگاني در بايستي ما
تمايل مورد و خوب ما ذهن در هرچهنكنيم اشتباه اميد
.نكنيم تلقي زندگي موتورمحرك عنوان به ميكند ، جلوه
:فرمود (ع) اميرالمومنين
پيروي:است چيز دارم ، دو شما درباره كه ترسي شديدترين"
".ودراز دور وآرزوي هوس و هوي از
امكانات محاسبه اميد ، رسانيدن ثمر به شرط اولين بنابراين
با ميتواند كيفيت چه به و اندازه چه تا است ، كه خودانسان
شرط ، اين مراعات عدم.كند پيدا تماس زندگي مفيد واقعيات
ميكند ، وارد انساني شخصيتهاي به سنگيني تلفات
كميت و انسان خود امكانات در دقيق محاسبه كه زيرامادامي
و لرزان هميشه اميد پديده نگيرد ، انجام واقعيات كيفيت و
ناراحتي موجب باشد ، زندگي محرك كه اين جاي به و بوده سست
.بود خواهد وياس
:الهي انسانشناس دانشمند آن قول به
و ميسوزد آب روي بر نفت چون اضطراب ، روي بر اميد"
بشري آلام روي بر همواره شناور شعله اين.ميدهد روشنايي
".ميكشد زبانه
بوده متصل نور اصيل منبع يك به بايستي اميد درخشندگي
.كند تحريك را آدمي بتواند تا باشد
ميكند توليد را اميد كه هدفي -3
است ، هدف و آينده به ناظر رواني پديده يك اميد كه آنجا از
.ميكند توليد را اميد كه است هدفي به وابسته آن ارزش
فعلي اقدام يك به فعلي اراده ميان تفاوتي هيچ جهت اين از
ديده دارد ، پيوستي آينده در موجود هدف به اميدكه و
.نميشود
فعلا كه كاري درباره را شخص اراده بخواهيم اگر
را مفروض كار مجبوريم كنيم ، ارزيابي دهد ميخواهدانجام
كنيم ، ارزيابي را اميد اگربخواهيم همچنين.كنيم ارزيابي
چيست؟ است ، اميدواري مورد كه هدفي ببينيم بايستي
اميد باشد ، عاليتر انسان هدف چه هر كه نيست ترديد جاي
.بود خواهد ارزشتر با و عاليتر است ، بسته هدف بهآن كه
براي را شخصي مادي و جزئي هدفهاي فقط انسان گاهي مثلا
علت اين به شهرت ، و ثروت جاه ، مانند.ميدارد منظور خويش
.هستند موثر دنيا اين در او مادي مقاصد پيشبرد براي كه
براي اگر و پست بسيار موضوعات ، اين به مربوط اميدواري
.باشد مضر ديگران براي شايد باشد ، مفيد شخص خود
.است الهي و انساني عالي مقاصد هدفها ، اينگونه برعكس
بشر عظمت كه هدفهاست اينگونه به بستن اميد گفت بايستي
صورت در چه و دانش داشتن صورت در چه ما ، تاريخ در را
كرده اثبات عمومي ، معناي به تمدن شكل در چه و رادمردي
.است
:بگوييم است شايسته بنابراين
اجزاي از يكي دارد ، اساسي جزء چند تاريخ تحرك عامل اگر
.است اميد آن اساسي
برميدارد گام هدف قلمرو در اميدوار شخص -4
در هدف يك به وصول اميد كه جامعهاي يا شخص كه نيست چنين
خلا حالت اميد ، اين امتداد در است ، شده پديدار آنان روح
گمان معمولي مردم كه اين توضيح.كنند سپري را روحي
آن و كرد مشخص خود براي را هدفي انسان كه هنگامي ميكنند
آغاز از بود ، وصول قابل هستي قوانين جريانات مطابق هدف
اميد و بوده خالي او دست آن ، به رسيدن تا هدف كردن منظور
.دارد تسليت جنبه فقط كه است رواني لذتي برايش
اشخاصي سطحي حركات به نظر با استكه بيهودهاي گمان اين
بيشتري دقت اينباره در بايستي ما.ميدهد دست معمولي
موضوع دو داديم ، قرار هدف را حقيقتي كه هنگامي.كنيم
:ميشود مطرح ما براي
گذشت به احتياج مزبور هدف كه نكته اين به توجه با:اول
نميتوانيم ما و دارد زيادي رويدادهاي شدن سپري و زمان
همچنين و بگذاريم كنار بريده ، را زمان از قطعهاي
و گرفته ناديده را رويدادها قانوني جريان نميتوانيم
هدف جهت بدين باشيم ، داشته توقع آنها بدون را هدف حصول
حركت آن سوي به داشته ، دورنمايي قيافه ما براي مزبور
و برداشته گام هدف راه در نظر اين با يعني.ميكنيم
.ميشويم نزديك آن به تدريجا
دريافت شگفتانگيز خاصيت داشتن جهت به انسان روح.دوم
نيازمند زمان گذشت به هدف به وصل ميداند كه اين با هدف ،
.برميداد گام هدف قلمرو در فعلا گويي حال اين با است ،
روح در را گذشته حوادث است شايسته مسئله اين توضيح براي
سپس.ميدهد رخ انسان براي ازحوادث گروهي.كنيم محاسبه
آن كه جهت آن از وليميگذرد حوادث آن از طولاني مدتي
آنها ياد به انسان هرگاه بوده ، اهميت با بسيار حوادث
حوادث آن وقوع از كه زماني كه است اين مانند ميافتد ،
حوادث آن ميان در را خود انسان و ميشود بركنار شده سپري
.ميبيند
.است شده منجر دلبندش فرزند شدن كشته به جنايتي مثلا
خاطره ، آن يادآمدن به موقع جنايت ، زمان از پس سال بيست
.ميبيند را جنايت لحظه همين در گويي
واقعا اگر است ، شده منظور انسان براي آينده در كه هدفي
در بلكه نبوده ، خلا هدف آن به وصول اميد دوران باشد ، هدف
.برميدارد گام هدف قلمرو
هدف كه اين گمان به مردم اغلب است شده گفته جهت همين به
از را حقيقت اين آمد ، خواهد دست به آينده در ايدهآلي و
هدف ، به وصول زمان بودن آينده دليل به كه:ميدهند دست
...گذارد كنار را ايدهآل و هدف فعلي اثر نبايستي
خواهد شما به آينده در حقيقتا شما معشوق بدانيد شما اگر
نشان را خود شكفتگي شما روح وصال ، آن تصور موقع از رسيد ،
.داد خواهد
:كنيد توجه درست را ذيل بيت
ميرسد يارم البته ميدهد گواهي دل
ميرسد نگارم بيشك شد ، بيش اضطرابم
نمود رخ وصالم صبح و شد آخر هجر عمر
ميرسد غمگسارم ندارم غم غم ، از ديگر
براي اگرميكند روشن كاملا را قضيه اين ديگر مثال يك
خود كند ، جلوه ايدهآل و هدف عنوان به حقيقي انسان روح
هدف آمدن وجود به زمان اگرچه ميبيند ، غوطهور آن در را
.باشد نرسيده فرا
ملاقات.است زندگاني در الهي مردان روشن مصداق مثال اين
نهايي ايدهآل و هدف عنوان به مرگ از پس خداوندي پيشگاه
بشريت تمام براي الهي متفكرين و پيامبران تمام وسيله به
دو به هدف اين درباره مردم ميبينيم ولي.است شده عرضه
:گروهاند
ملاقات ميگويند كه هستند معمولي مردمان:اول گروه
شدن سپري و مرگ و عمر ساليان گذشت از پس خداوندي پيشگاه
ملاقات اين پس.بود خواهد رستاخيز فرارسيدن و برزخ جهان
اثر آنها گفتار و كردار در لذا.دارد درازي و دور بس راه
.نميشود ديده ملاقات اين از نقشي و
كه ميدانند ، نيز آنانهستند الهي مردمان:دوم گروه
آن از ولي است ، نيازمند زمان گذشت به الهي پيشگاه ملاقات
يقين و ايمان حد عاليترين در آنها يقين و ايمان كه جهت
سپري الهي پيشگاه در آنان زندگاني لحظات تمام لذا است ،
.ميشود
انتظار حقيقت در دارد ، وجود اميد اينگونه در كه انتظاري
بلكه.نيست ميشود ، نمودار مطلوب فقدان از كه غمانگيزي
ليوان كه است كسي شدن سيراب انتظار به شبيه انتظار اين
.بياشامد آن از ميتواند لحظه هر و دارد دست در آب
،(عج)بقيالله حضرت درباره ما انتظار و اميد بايستي -5
ملاقات درباره الهي مردان كه باشد انتظاري و اميد مانند
.دارند خداوندي پيشگاه
حضرت ظهور انتظار و اميد بايستي گذشته ، مباحث بنابر
و كنيم درك معمولي تصورات از شايستهتر را (عج)بقيالله
چنين هستي جهان درباره بزرگ خداي مشيت جريان كه بدانيم
را گل مناسب ، خاك و آب و گل هسته ديدن با باغبان كه است
خاك ، زير در هسته آن نهفتن و كاشتن با.ببيند شكوفا
موقع به.كند شادمان و خندان را او گل زيبايي و طراوت
خاك در هسته آن مبادا كه ببيند را خود پاي زير رفتن ، راه
باغباني كه آن براي...چه؟ براي.كند پايمال را رفته فرو
و ميخواهد گل او است ، پوشانيده خاك زير در گل هسته كه
در را نهالي كه آن از پس باغباني ديدهايد آيا !دارد گل
درخت من كند ادعا و برافروزد آتش زيرش كاشت ، زمين
همين از غير ميوهدار درخت مگر !نميسوزانم را ميوهدار
مواد از تغذيه و آفتاب طلوع به صباحي چند كه است نهال
.است نيازمند آب و زمين
الهيات رهبر ديدار اميد به امروز كه الهي ، شخص اي تو ،
;ميآوري بيرون شعلهورت درون از سوزان آه و نشسته
شبهاي دل در كه مطلق ، عادل زمامدار قدوم منتظر اي تو ،
.ميپردازي نياز و راز به او پرده پشت وجود با تاريك ،
نيستي؟ او با تو چرا توست ، با او
را زمين روي گلشن و مزرعه همين باشي ، او با ميخواهي اگر
.ابديت گل دسته آن شكفتن جايگاه جاست اين كن ، نظاره
بر تو ستمكاري تو ، هوسپرستي و هوي كه ميداني ، آيا
اين كردن پايمال الهي ، دستورات به تو بياعتنايي ديگران ،
سر همانجا از تو خندان گل دسته كه است گلشن و مزرعه
زد؟ برخواهد
خداي آن سوي به دست برخيزي ، شبانه خواب از كه بامداد هر
:بگو و كن بلند است حاضر جا همه در كه بزرگ
سيماي آن و عظمت با دلرباي جمال آن پروردگارا ، بار"
".بده نشان ما به را محبوبت
خود زيباي چهره من ابدي محبوب كه بدانم كجا از:ميگويي
كردار از سوالرا اين پاسخ...است؟ داده نشان من به را
!بپرس خود روزانه گفتار و
وجدان و الهي دستورات مطابق تو كردار و گفتار ديدي اگر
در گام ابديت ، زيباي محبوب آن كه بدان ميگيرد ، صورت پاك
كه هستي كساني آن از تو و است گذاشته تو دل خانه نهان
شايسته تو فرارسيد ، الهي عادل رهبر آن دولت امروز اگر
.هستي بشريت پيشواي يگانه آن الهي پرچم زير در زندگي
.انتظار و اميد است اين آري ،
|