جنگ قصههاي در مميزي
بپذيريم بايد را بحران
شعر
اعلام فجر فيلم بينالمللي جشنواره جزئيات
شد
جنگ قصههاي در مميزي
بخش واپسين - جنگ قصه شناسي آسيب
فراست قاسمعلي
جنگ قصه در زندگي نبودن
زندگي از آن بودن تهي جنگ قصه جدي آسيبهاي از ديگر يكي
وقتي.دارند گردن آرتروز ما جنگ نويسندگان از كثيري.است
رزمندههاي سنگر به رو فقط گردنشان ميگيرند دست به قلم
و خانه و خط پشت به رو اصلا و است دشمن و خودي
كه همين و است فصلي آرتروز اين.نميچرخد خانوادهها
راحتي به آن از پس و ميشود خوب ناگهان شد ، تمام قصهشان
اين در.ميكنند رامشاهده رزمندهها مختلف زندگيهاي
(شده خلق نه و شده گذاشته) شخصيتها داستانها ، گونه
جنگ يا گريه يا ميكنند دعا يا ميخوانند نماز يا هميشه
خود بچه يا نامزد مادر ، پدر ، دلتنگ آنها هيچكدام...يا
راه دل به ترس هيچكدام نميشوند عاشق هيچكدام.نميشوند
.نميدهند
و نوشتار اين نخست بخش در بيشتر آسيب اين طرح جاي شايد
با كه تناسبي و ترابط دليل به اما بود نويسنده به مربوط
از بيتاثير بهنوعي و) دارد فرهنگي مسئولان رويكرد
.گنجيد بخش اين در (نيست آنان غيركارشناسانه عملكرد
داستان بودن تهي زندگي ، از جنگ داستان بودن تهي بههرحال
كه است طبيعي صورت اين در و است آن بودن داستان از
و جوانان بيرغبتي كه جفاست و زند سرباز آن از خواننده
بيرغبتي جنگ ، چنيني اين داستانهاي به را نوجوانانمان
.بدانيم مقدس دفاع به آنان
كه باشيم داشته قدرتمند داستانهايي يا داستان اگر يقينا
شده تصوير زندگي از نوعي يا قسمتي عنوان به آنها در جنگ
زندگي نوعي رزمندهها از بسياري براي كه همانگونه) باشد
پنداري همزاد آن با بتواند جوان نسل و (بود بازي عشق و
و توجه اگر اما كرد خواهد برقرار نيز ارتباط آن با كند
واقعيتهاي از كه باشد غليظ چنان جنگ قصه روي ما تمركز
از كه داشت خواهيم را جراحي حكم بمانيم غافل زندگي ديگر
و ميبريم ياد از را قلب كبد ، خوب عمل به توجه فرط
.بود خواهيم بيمار آن زندگي رفتن بين از شاهد ناگهان
استقبالي اگر حتي كه باشيم داشته توجه نيز نكته اين به
است فصلي رويكردي رويكرد ، اين بشود ، آثار اينگونه از هم
براي كه عينكي همچون مصرفدار تاريخ آثاري آثار ، اين و
از سال ساليان خورشيد ، گرفتگي از پس و ميخريم كسوف ديدن
قيمت گران عينكي عينك ، آن چند هر ماند خواهيم بينياز آن
.باشد
مميزي
كشور چند يا يك خاص و نوظهور كاملا پديدهاي مميزي
قلم اهل و داشته قلم سر بر سايه ديرباز از.نيست بخصوص
آن خبر يا و چشيده تن بر را آن داغ يا بهنوعي سرزمين هر
از پيش و بيش هنرمند مشكل ما كشور در.است شنيده را داغ
غلط شيوههاي.است آن كاربرد چگونگي مميزي ، نبود و بود
"تقليل" يا حذف براي تلاش جاي به هنرمند كه شده باعث آن
وادارد را دستاندركاران بلكه تا بينديشد آن "تغيير" به
مبنايي كم دست مميزي نادرست شيوههاي و غلط مباني جاي به
سالهاي در مميزي اولا كه چرا.نمايند اتخاذ تحمل قابل
و قواعد از برخاسته آنكه از قبل و بوده سليقهاي اخير
بوده ، مميزان سلايق از گرفته نشات گاه باشد ، مدون اصول
يافتهاند قانونمند صورتي كه هم اصولي همان در ثانيا
.انساني نه و دارند اسلامي وجهه نه كه ميشود يافت مواردي
.ميكند روشنتر را منظور مثال چند و مقدمه يك ذكر
كه حال عين در است ، "آزادي محصول هنر" كه فرضيه اين
نخ عبارت اشتهار ، فرط از است دفاع قابل و درست باوري
.است نشنيده يا نخوانده را آن كسي كمتر كه شده نمايي
.است هنرمند انديشه پرواز و تخيل از گرفته نشات ادبيات
حصار و ديوار از عاري و وسيع باز ، آسماني كه پروازي
آسمان تحديد و سقف با انديشه اين پرواز سقف.ميطلبد
بزرگ درياهاي در كه همانگونه و دارد مستقيم نسبت
هم آزادي بزرگ آسمانهاي در ميشود ، صيد بزرگ ماهيهاي
.ميشود خلق بزرگ آثار
جمله آن از و كشور هر قلم اهل ديرين آرزوي آسمان اين
از بعد و شكلي به انقلاب از قبلاست بوده ما عزيز كشور
اختناق بيشتر انقلاب از قبل مميزي.ديگر شكلي به انقلاب
و كرد فرق انقلاب از بعد اما مميزي ، تا بود قلمشكني و
با گاه نيز آزاد حكومت همين در منتها.ميكرد بايد
گاه دارند اسلامي توجيه اگر كه روبهروييم مميزيهايي
دارند ، "غيرانساني" برچسب اگر و ندارند اسلامي خاستگاه
.ندارند "پسند انسان" دليل
مميزي اقسام
حكومتي اسلامي ، :دستهاند سه جاري مميزيهاي اصولا
-اسلامي انقلاب تاريخ طول در نويسنده.اجتماعي و (سياسي)
.است خورده آسيب دسته سه هر از -بيشتر گاه و كمتر گاه
:مثال
يا كارشناس كه است مميزيهايي اول دسته مميزيهاي
همين به كه) خود تخصصي اطلاعات به توجه با كارشناساني
اين ميگويند (شدهاند گمارده جايگاه آن در هم دليل
و دارد تغاير يا تضاد اسلامي اصول و قواعد اين با نوشته
كمك كه است معقول تنها نه مميزي اين.شود اصلاح بايد لذا
داده توجه نكتهاي به را او كه چرا هست نيز نويسنده به
گفت بايد تاسف با اما.است مانده مغفول او ديد از كه
پاگيري و دست بيشتر و نيست اينگونه مميزيها از بسياري
.دستگيري تا است مچگيري عبارتي به يا دستگيري تا است
آن موضوع كه ميشود داده كارشناسي به داستاني گاه مثلا
بيگمان.است (اجنبي) بيگانه مردي به شوهردار زني عشق
سالهاي به نسبت كه جامعه كنوني شرايط در حتي داستان اين
اگر.بود خواهد مشكل دچار شده ايجاد بازتري فضاي قبل
اگر و خواندن از قبل بداند را آن موضوع (مميز) خواننده
را آن موضوع فهميدن از بعد بلافاصله خواندن حال در نداند
اين در اگر ميپرسم گرامي خواننده شما ازداد خواهد پس
از را شوهر مناسب فرصتي در و بكشد نقشهاي زن داستان
و داستان با كند خلوت اجنبي مرد با و كند بيرون خانه
كرد؟ خواهند چه داستاننويس
زن ، كه دهيم نشان داستان در و برويم جلوتر گام يك اگر
توسل راهي هر به و است بيگانه مرد بيقرار و دلداده
!چه؟ وقت آن آميزد در او با كه ميجويد
بدهيم مميزي به را داستاني چنين اينكه تصور اساسا آيا
شديك نخواهد چاپ كه چرا !هرگز ميگنجد؟ ما مخيله در
داستاني هيچ ميگويم جرات به امروز تا كه همين آن دليل
بيخبر اين گرفته اگر و است نگرفته چاپ اجازه دست اين از
ميآيد داستان اين رد براي كه هم دليلي.كنيد خبر هم را
مملكت در كه بود خواهد اين (باشد دليل به نياز اگر)
حال.داشت نخواهد جايي مبتذل و مستهجن داستان اسلامي
و است مجيد قرآن قصههاي از يكي دستمايه موضوع ، اين آنكه
كتاب اين سورههاي از يكي متعال خداي كه ارزشمند قدر آن
بسنده هم همين به تازه و داده اختصاص آن به را آسماني
قصههاي بهترين قصه اين ميفرمايد آن خصوص در و نكرده
!است قرآن
بودن غيراسلامي توجيه با نوع اين از موضوعي كه ميبينيم
قوانين خاستگاه بزرگترين كه قرآن آنكه حال و ميشود رد
رابطه صرف آنجا كه چرا.ميپذيرد را آن ماست اسلامي
تاثير و نتيجه نيست ، مهم آنچناني توصيفهاي و نامشروع
است يوسف تقواي نهايي تاثير سوره اين در و است مهم نهايي
.زليخا كامجويي يا و زيبايي نه
دوم دسته
كه ميگذارد قانون حكومت.است حكومتي مميزي ديگر نوع
كاريكاتور الا ، آزاد ، (..يا او اول معاون يا جمهور
در اگر نيست ، كاريكاتور درباره فقط تلقي اين.روحاني
نيست بيمشكل شود تصوير نيز روحاني منفي شخصيت داستاني
.شنيدهايم و ديده دست اين از نمونههايي چنانكه
روحاني كه دارند توجه محترم مميزان يقينا خصوص اين در
را آسيبپذيري زمينه كه بود خواهد آسيبپذير حكومتي يا
مانع هم بستر اين از باشد چنين اگر و ساخته فراهم خود
و خورد خواهد آسيب ديگر جاي از شويم او آسيبپذيري
مانعي ، چنين ايجاد جاي به كه است اين عاقلانهتر
نويسنده كدام مثال عنوان به.كنيم كم را خود ضربهپذيري
و داشتني دوست والا ، شخصيت از ذرهاي است قادر توانايي
آن اينكه براي چرا ، !بكاهد؟ طباطبايي علامه محبوب هميشه
ضربهها اين از هم واهمهاي و نيست ضربهپذير گرامي
برآيد او زدن ضربه صدد در هم قلمي اگر اتفاقا و ندارد
ايستاد خواهند او جلوي كه هستند مخاطبان و مردم خود اين
.نيست حكومت دخالت به نيازي اساسا و
اجتماعي مميزي
نيست دولتي دستگاههاي شامل صرفا (دخالت) نظارت نوع اين
ما اگر.ميكنند اعمال را آن همگاه مردم خود بلكه
يا پرستاري آن در كه بسازيم فيلمي يا بنويسيم داستاني
و معنا متاسفانه شود ، تصوير بد روحانياي يا پليسي
روحانيها يا پرستارها همه كه بود خواهد اين آن برداشت
طرف يك از هنرمند برداشتي ، چنين صورت در بود ، خواهند بد
نتيجه در.مردم با ديگر طرف از و است طرف دولتي مميزي با
نويسنده نيست مشخص لذا !شود توبيخ يا دهد توضيح بايد يا
كدام يا قشر كدام از را خود آثار منفي شخصيت يا بدمن
آن و طبقه آن منسوبين مخالفت با كه كند انتخاب طبقهاي
شخصيت به داستاننويس ميشود مگر و نگردد روبهرو قشر
كه كجاست تلقي اين خاستگاه !باشد؟ نداشته احتياج منفي
همه ناسالمي معناي به پليس يك ناسالم شخصيت به پرداختن
بود؟ خواهد پليس افراد
آدمها شكافي كالبد و انتقاد اساسا كه است حالي در اين
ادبي ژانر اين اصولا و است داستان جزءلاينفك و ذات در
(5).مدح تا است نقد اهل
تنهايي زمزمههاي
خلوت با است نويسنده تنهايي زمزمههاي و رمان ، واگويهها
را آن نيز آنها كه خود مثل آدمهايي به خطاب و خود
تنهايي نجواهاي به تبديل نتيجه در ميخوانند درخلوت
اين ميرسد نظر بهميشود خواننده تنهايي و نويسنده
و خلوت گوشهاي در كسي كه دارد را حكمي همان سرايي زمزمه
خود) خود به خطاب زمانه ، انديشيهاي مصلحت از فارغ تنها
شنيده جمع در هرگز كه آوازي.ميگشايد زمزمه به لب (خود
ميشود ، شنيده تنهايي در آواز آن كه همانگونه.نميشود
به مربوط دو هرميشود سروده تنهايي در نيز آواز اين
چون جمعاند از دور دو هر و نجوايند چون تنهايياند
دو اين تفاوتنيست جمع سخن لزوما واگويه و واگويهاند
اصراربر كه ديگراناند آوازي ، زمزمههاي در كه است اين
(باشد خوش صدايي گر زمزمه صداي اگر البته) دارند شنيدن
يا همصداها پي كه است زمزمهگر داستاني زمزمههاي در اما
زمزمه آنها گوش در را واگويههايش تا ميگردد همدردهايي
.كند
به را خود هم دارند ، رمان بودن زمزمه به اعتقاد كه كساني
اما.را نويسنده هم و ميدانند محرم خواننده عنوان
و گرفت خواهند خرده او بر نيستند باور براين كه دستهاي
ورود از را او تا كرد خواهند بلند نبايد و بايد تازيانه
چارچوب در و رانند بيرون (نبايدها) ممنوعه حوزههاي به
مربوط رمان مميزيهاي از برخي لذا.كنند محبوس (بايدها)
.برداشتهاست و نگرشها نوع اين به
كه محرم ميدانند منجياي و درمانگر را نويسنده گروهي
خلوتترين به حتي دارد اجازه (بالاتر بلكه) پزشكي همچون
حس را آدمها شاديهاي و دردها يابد ، راه آدمها لحظههاي
معجزگونش قلم نوك از روحاش ، صافي ورودبه از پس و كند
او ديگر دستهاي اما كند آفريني باز و دهد عبور را آنها
و جا همه در حضور حق اولا كه نامحرم ميبينند فضولي را
و زمزمه به اساساقايل يا درثاني و ندارد را جا همه تا
هر سردادن اجازه هستند هم اگر يا و نيستند تنهايي
رنگ دو از معمولا گروه اين.نميدهند را زمزمهاي
رنگ دو اين با را آدمها و سفيد و سياه ميكنند ، استفاده
."فرد" نه و ميبينند "جمع" هم را آدمها ضمنا.ميشناسند
كه قبل گروه عكس به است كلي آدمها به نگاهشان اينان
.دارند فردگرا و جزئي نگاهي
طنز
تهي امروز داستان پيكره بر موجود آسيبهاي از ديگر يكي
برسد نظر به اول نگاه در شايد.است كافي طنز از آن بودن
اما.است نويسنده به مربوط بخش در عنوان اين طرح جاي
نشان بخش اين در را آن تناسب عنوان اين به مربوط توضيحات
.داد خواهد
تا.است ادبيات و هنر مسلم اركان و مهم اصول از يكي طنز
گنجاند بايد قالب اين در تنها را حرفها از برخي كه جا آن
.خواست بايد آن از هم را تاثير بيشترين و بهترين و
بعضي.است نشده كافي توجه مهم اين به ايران در متاسفانه
واقفند آن اهميت بر كه وبعضي نميكنند حس را آن لزوم
در.است مفيدي چاشني طنز كه ميآيند پيش جا اين تا تنها
و تاثير نديدن و آن به توهين طنز بودن چاشني كه حالي
.است آن اهميت
تلقي و نگاه به آن نخست ريشه.دارد ريشه دو خلا اين
ادبياتي شاهد ما نگاه اين در.برميگردد فرهنگي مسئولان
باصطلاح و بودن رسمي در را ادبيات وزانت و هستيم رسمي
را طنز با همراه ادبيات لذا ميدانيم ، آن بودن سنگين
كدام هر كه آن حال پنداشتهايم "مبتذل" و "هزل" و "هجو"
.دارد را خود خاص ويژگيهاي و تعريف واژهها اين از
نمونه چند ذكر كه جمله آن از -محدوديتهايي سو ديگر از
مصدوم را طنز اگر آنها مجموعه كه كردهايم ايجاد -رفت آن
اين كنار در.شد خواهد آن پويايي و رشد مانع حداقل نكند
نيز را اخير سالهاي معيشتي و اجتماعي سخت شرايط عامل دو
پنهان ديد از نبايد كه ظريفي نكته منتها.كرد لحاظ بايد
باشيم موافق چه نخواهيم ، يا بخواهيم چه كه است اين ماند
در را خود كه جا آن و دارد طنز به نياز جامعه مخالف يا
شفاهي طنز به دست نميبيند اقناع و راضي مكتوب طنز
جامعه يك براي طنز باشد قرار اگر اتفاقا.ميزند
لجام و رها كه است (آن شفاهي) نوع اين باشد ، خطرآفرين
نسبت.نزديكتر اعتدال به كه مكتوب طنز نه و است گسيخته
مكتوب طنز قدر هر كه معني بدين.است مستقيم نسبتي دو اين
خودنمايي گستاختر و گسيختهتر لجام ديگري زنيم لجام را
و انواع تبلور و بروز شاهد همگان چنانكه.كرد خواهد
.هستند آن اقسام
پر شده ايجاد كه را خلايي اولا طريق ازاين مردم واقع در
زندگي لازمه و نياز مقوله اين كه ميدهند نشان و ميكنند
تقاص حكومت از طنزها گونه اين قالب در ثانيا و آنهاست
.ميگيرند
كه ميدهد نشان خوبي به رايج شفاهي طنزهاي در تامل و دقت
مردم ميان در آن جايگاه و چيست حكومت از مردم برداشت
كجاست؟
:نقد
از را هنرمند سو يك از كه است پديدههايي از يكي نقد
از ميدهدو ياري اثر در مانده پنهان زواياي و منظرها
و دروني لايههاي تا ميكند كمك را خواننده سو ديگر
نقدي هر اما.كند بازفهمي را اثر يك در مستور زيباييهاي
شدن مسلح آن لازمه كه چرا شد نخواهد منظوري چنين به موفق
.است (انصاف) بيغرضي و دانش مهم سلاح دو به منتقد
كه نيست قدر آن منتقدين تعداد اولا ما ادبي جامعه در
بسيار تعداد اگر و برخورداريم لازم هنري بررس از بگوييم
به يا باقي بگذاريم ، كنار را ناچيز تن چند اين از محدودي
نتيجه در.انصاف هنر به يا و نيستند آراسته دانش سلاح
اثر كمال به رو راهي هيچ تنها نه آنها نگاه و قضاوت
دلزدگي و دلمشغولي و آزار مايه گاه كه گشود نخواهد
.بود خواهد نيز هنرمند
يا نكته به را نويسنده كه قصدمينويسد اين به منتقد
انذار اين لازمه.دهد توجه مانده مغفول نكتههايي
اولي طريق به و نويسنده سطح در حداقل ازدانشي برخورداري
در را او و شود او دستگير همياري اين در تا اوست از بيش
.باشد همراه و يار تكامل پلههاي نورديدن
براي را اثر ناپيداي زيباييهاي كه است درصدد همچنين
هم بايد او دريافت و دانش پس.كند تصوير و كشف خواننده
اين كنار در.باشد بيشتر خواننده از هم و نويسنده از
يا خوشامد كه باشد برخوردار نيز ويژگي اين از امتياز
اثر آن ارزشي ارزشيابي مفهوم به سبك ، يك از او بدآمد
داستان بر است مدرن داستان طرفدار او اگر:نگردد تلقي
.بالعكس و نشورد غيرمدرن خوب
برخي و نيست خبري چندان نقد نوع اين از ما جامعه در اما
آراسته گفته پيش هنر دو به اينكه از غير ما منتقدين از
و باندگرايي آن و آلودهاند نيز ديگري نقص به نيستند
درنحله نويسندهاي اگر كه معني بدين.است نويسي فاميلي
نگنجيد اگر و ميشود ارزيابي گونهاي به گنجيد او فكري
توليد فاميلينويسي اين نتيجه.ديگر گونهاي به
فاميلي ازدواجهاي نتيجه كه گونه همان است منگل داستانهاي
.منگل نوزادي
:پانوشت
فقر ، يك ريشهيابي) شهريور 72 ، و مرداد دانش ، نشر -5
(ايراني ناصر
بپذيريم بايد را بحران
ارتباطات وعدم زبان ومدرنيزم ، سنت چون موضوعاتي:اشاره
كه است محورهايي غرب ، تجربيات به دقيق توجه وعدم جهاني
در مخاطب بحران تحليل در (نويسنده و شاعر) قزوه عليرضا
هويت بحران نوشته اين در.است پرداخته آنها به امروز شعر
كه شده ذكر عواملي از ادبياتاروپا از نكردن استفاده و
.آيد دچار كنوني وضع به ايران شعر است شده باعث
قزوه عليرضا
درجهان را خودمان جايگاه كه ميشويم بحران دچار وقتي ما
.باشيم سردرگم چيست ، هدفمان ندانيم كجاست ، كه ندانيم
با افراد.است شده ناشي هويت بحران از شاعر و شعر بحران
بحران دچار دارند ، شده تعريف برنامه كه آنهايي و هويت
و نيست شخصي هميشه هويت بحران اين البته.نميشوند
و نيزدربربگيرد را نسل يا جامعه يك ميتواند
بيبرنامه نيز را فرد يك گاهي جامعه يك بيبرنامگي
نداشته برنامهاي ما براي ما ادبي جامعه وقتي.ميكند
سرگرم ادبي ، كار جاي به متوليانادبيات وقتي باشد ،
باشد ، داشته منافات ادبيات با كه باشند ديگري كارهاي
هويت بحران سوي به را وشاعرانونويسندگان ادبي جامعه
.دادهاند سوق ادبي
هنوز.است ومدرنيته سنت مساله هنوزدرگير ادبيات طرفي از
يا بگيرد سنت از بايد را هويتش كه نميداند ما جوان شاعر
يك صورت به ومدرنيزم سنت ما جامعه در هنوز و مدرنيزم از
دانشگاهها يعني ;است نيامده در شده تعريف سيستمارزشي
و سنت نتوانستهاندبين هنوز ما مطبوعات و روزنامهها و
ادبي ريشسفيدان هنوز.كنند برقرار جدي آشتي يك مدرنيزم
را خودشان كمبودهاي و بغضها و حب ميكنند ، صحبت وقتي ما
دوره مثلا ميگويند و ميگذارند قالبها نقص حساب به
مثلا كه آقا همين خود اما گذشته ، ومثنوي قصيده غزل ،
سست غزلهاي بسيار متاسفانه دارد ، هم غزل قضا واز نوسراست
اگرهمين مطمئنم من.است داده ارائه وكهنهاي قديمي و
قالبهاي سراغ هرگز بدرخشد ، ايران غزل در ميتوانست آقا
.نميرفت ديگر
در كه ميكنيم زندگي شده انقلاب كشور يك در ما طرفي از
همين و ميزند را اول حرف شتابناك تحول و دگرگوني آن
.بگذارد كنار ميخواهد را چيزها خيلي انقلابيگري روحيه
جدي دگرگونيهاي با هم جهاني جامعه دگرگوني ، همين در بعد
و است مواجه.. و واينترنت ماهواره شبكههاي ايجاد مثل
را خود سيستمارزشي هنوز كه وآدمهايي جامعه براي اينها
پشت سرگشتگي يعني.قوز بالاي قوز يعني نكردهاند پيدا
شبكههاي ارتباطبا عدم و زبان مشكل طرفي از.سرگشتگي
و پستمدرنيستها از خيلي حتي جهاني ارتباطي
آدمهايي شكل به را ما پسامدرنيستهاي
در.است آورده در جهان روز ادبي جريان از ودور سواد كم
-كوهستان مرد-باشيم ، نيما بايد ما وضعيتيا اين
طرفو يك دنيا ينگه تمام و طرف يك ما يوش وبگوييمهمين
جريان تا كنيم ، پا و دست خودمان براي ريشهاي طوري يك يا
ريشه ، اين.نبرد خود با وخاشاك خس مثل را ما آب قوي
و غرب فلسفه مثل روز علوم برخي دانستن ادبي ، سواد داشتن
داشتي ريشه وقتي.باشد ميتواند... و واخلاق زبان شرق ،
برايت... و ماهواره اينترنت ، غرب ، جريانهاي وقت آن
هر ميخواهي نداشتي ريشه وقتي و سودمند و ميشوند بركت
كنيو شنا آب ، مجبوري جريان با بدهي ، نشان خودي شده طور
را گيسهايت مجبوري زنها مثل روز يك.شوي غرق آن در
و ريش مدل دنبال ودربهدر كني گوشت توي وگوشواره ببافي
دهه شده كهنه كارهاي.بروي لفظبازي دنبال.بگردي سبيل
فرزندان به روز جريان اسم به را اروپا و آمريكا و 30 20
كنم ، راحت را خيالتان !شوي قطب تا كني قالب خاك و آب اين
همه اخير قرن يك همين مخصوصادر غرب ادبيات ويترين در
و شعرحجم و گفتار شعر ، حركت شعر ميشود ، پيدا جانور جور
مثل منطقه يك شعر بلكهدر غرب تمام در تنها نه..
فرانسه يا آمريكا مثل كشوري حتي يا و لاتين آمريكاي
قالب مشكل ما ادبيات اصلامشكل ديد ، را آنها ميتوان
ميشد ، حافظ ميآمد ، كه زمان هر در حافظ نيست ، وسبك
كم شاعران برخي شعرهاي هوي و هاي كنار الاندر همين
لوركا و حافظ و ميخواهنديكسالهفردوسي كه تحمل
جريان وبا هستند ازنوگرايان كه داريم بزرگي شاعران شوند ،
هراتي مرحوم و نجدي مرحوم شعرهاي.ميكنند حركت شعر اصيل
شعرهايي بارز نمونه داشتم ، هم زيادي مكاتبات آنها با كه
را ويژگيها همه ماندگاري براي من اعتقاد به استكه
امينپور ، قيصر لنگرودي ، شمس اهري ، كلاهي شعرهاي دارند ، يا
اخيرا و معلم علي مثنويهاي صالحيو سيدعلي
امروز شعر به چشمگيري شكوه كه شاعر اين ترانههاي
اين سبكي نوگراييهاي همه اعتقادمن به.ميدهند
احمدعزيزي زباني نوگراييهاي برابر در اخير بيستساله
.ميبازند نثرشرنگ و شعر در
داشته ارتباط جهان روز جريان با بايد ما كه معتقدم من
خيلي ادبيات در غرب باشيم ، داشته تعاملفرهنگي باشيم ،
مساله.شد خواهد ما ادبيات رشد سبب كه چيزهادارد و حرفها
چيزي هر كه واينحرف ميكند فرق خيلي سياست با ادبيات
حرف نظرم به است مذموم باشد ، داشته مهرغربي كه
است ممكن غربي سبزيخردكن يك براي شما.است بيهودهاي
قيمت با آن ايراني مشابه و بدهيد دلار صد شويد مجبور
سبزيخردكن مصرف پس.باشد خودمان بازارهاي در ارزانتر
ترجمه اما دارد ، اقتصادي صرفه آن ، زنجاني ومشابه ايراني
وانديشههاي سبكها و تجربيات از استفاده و غرب ادبيات
كه ما براي هم آن دارد ، ما براي ضرري چه آنجا فرهيختگان
جريانهاي سراغ به ريشه وبا شويم واكسينه بايد معتقديم
آن مرعوب و نبرد را ما آب كه كنيم كاري و برويم غرب ادبي
حساب و درست فرهنگي تعامل يك با وقت آن.نشويم جريانها
آن در كه داشت خواهيم زيادي حرفهاي غرب براي نيز ما شده
جاي به نميشوند مجبور ما شاعران ديگر ادبي ، سالم جامعه
و فعل جاي بروندومدام سبكتراشي دنبال گفتنمدام شعر
معتقدمكه من البته.كنند عوض را وحرف اسم نقش و فاعل
آنها وبا بكشيم قرمز خطوط نبايد ما هم گروه همين براي
.كنيم برخورد بسته
آمريكايي شاعري دهه 1920 در مثلا كه بگويم نيست بد اما
سال در شما كه ميگفت همينطورشعر هم كيمينز.اي.اي مثل
شعري از 6000 كه بدهم آمار يا و ميگوييد تهران 1380در
شعر مسابقه براي و سرودهاند تهران جوان شاعران كه
شعردر تنها 36 فرستادهاند تهران استان جوان شاعران
توام نمونه با حرفم اينكه براي !است زيرزميني سياق و سبك
شعرهايي بخوانم ، ازكتاب كيمينز از شعر يك بگذاريد باشد ،
:شميسا دكتر ترجمه با او ، از
از /را زندگيش كه چكاوكي مانندهر /باشم خوش بگذار
زيرا سوي آن از /را چرايش كه /ميكند بلند ظلمت تمامي
.ميخواند آري تا /را روز اگر يك و /ميزند بال
:ببينيد اورا از كوچك شعر اين تمام يا
(سرخ)ب(گل)ا (تنها) خود / (در) به /جنبشي (زنبور)بي /تو
كتاب از را انديشههايش بيشتر كيمينز خود كه است جالب
:ببينيد را او شعر اين ;است گرفته زميني مشرق وعرفان مقدس
آيد بوده بودنيها همه تا /شد آن بر دادار كه گاه بدان
.بشد شدني هر و /بركشيد /شده هر والاتراز بس/دمي
نوزيرزميني اصطلاح به و وسياق سبك همين كه اينجاست جالب
مثل شاعري شعر در ژرفتر انديشهاي با و پختهتر شكل به
منتها ، ديدهميشود شمال شاعران از مويدوميراحسان.م
!ندارند مريد و زمين زير يحتمل و تريبون آقايان اين
معتقدم دارم شاعرانهم اين به احتراميكه همه با البته
.ميبرد سر به بحران محدوده در هم اينها شعر
اواخر شعرمعاصر بحران نام به معتقدمچيزي من هرحال به
مجبوريمبه وما وجوددارد و است جدي سال 1380 در پاييز
قالبخشك از را آن و بدهيم سياليت ادبيات در سنت جريان
غزل در ما جوان شاعران برخي كه ومردهدرآوريم ، كاري
مدرنيسم و بپذيريم را مدرنيسم طرفي واز كردهاند امروز
.نگذارد مدرنيسم حساب به را اطواري و ادا هر كه بپذيرد هم
نيافريدهايم ، ما را آن چه اگر بپذيريم ، بايد را بحران
به و نكنيم توقف بيشتر ما تا ميشود سبب آن پذيرش اما
ما فوتبال تيم نرفتن كه همچنان.برسيم روشنتري افقهاي
ليگ و فوتبال سطح ارتقاي فكر به را ما جهاني جام به
.برسيم حرفهاي شعر به بايد ما انداخت ، حرفهاي
شعر
رسميست دادگاه
انتفاضه به تقديم
قزوه عليرضا
دستبند با ميآورند را سيب درخت
چرا اينكه جرم به
است كرده پرتاب سنگ چون را سيبهايش
ميآورند را پرتقال درخت
چرا اينكه جرم به
است خونين امسالش ميوههاي
ميآورند را زيتون درخت
چرا اينكه جرم به
است آورده دنيا به گلوله ميان در يك
!است رسمي دادگاه
نايستاد و دادند ايست او به كه است موجي متهم ،
نرست قبهالصخره از كه كبوتريست متهم ،
نميداند عبري زبان كه گنجشكيست متهم ،
!رسميست دادگاه
سدرهالمنتهيست متهم ،
ميرود معراج به كه جادهاي و
قبرهايند سنگ تمام متهم ،
دارند بسمالله كه
بطنشان در كه مادران تمام و
مشت در سنگ دارند فرزنداني
آب
حميدي جعفر
نميشود باورت گر
كن انكار
تو چشم ميان در من
گرفتهام منزل
ميشود تو باور اگركه سرما
است غريبي چيز عشق كه كن اقرار
است زرين قيامت گردونه
تو پيشبند درخشان تكههاي و
سيمين
تو باور چگونه اما
ديوار تشنه اعتقاد با
ميآميزد
نميشود گرباورت
كن انكار
نيست گوارا آب كه كن انكار
نيست مصفا روز كه كن اقرار
آب كه كن اقرار
ميتازد سربالايي به
ما و
تو و من
نيست باورمان كه
عشق شبكلاه با
ميآييم ميدان به
نماند وبياعتماد راكد سخت آب ، تا
خورشيد سرچشمه
جيرودي كاظم
كرد بايد نظر آئينه به و است عيد شب
كرد بايد قمر قرص از پاكتر را چهره
است آينه چون همه ودلها آمد فطر عيد
كرد بايد حذر غصه و غم ازگرد ديگر
ديگر حضوري و است عزيز و ناب فرصتي
كرد بربايد به بزم اين در عشق جامه
آخر اندوه و تنهايي و ماتم شب در
كرد بايد سفر خورشيد سرچشمه به تا
ميريزد فرو كوه از كه آنچشمه مثل
كرد بايد اثر سنگ هر به گذرگاه در
رفت تاريكي به دوست طلب در گر سينه
بايدكرد نظر جانانه چهره جانب
بهار دلانگيز عطر رسد راه از كه تا
كرد بايد سحر انفاس خانه را سينه
دل باور كنون است عشق جاده هادي
كرد بايد خطر راه اين در مقصود به تا
زار تمشك
شفيعي ساغر
بازيگوشتريم؟ كدام
من؟
نازكم دستهاي با كه
ميدزدمشان خاربوتهها لاي از
سرخ رسيدههاي آن يا
را پيراهنم ساده كه
!ميكنند؟ گلدار
پشيماني
برونته شارلوت
يثربي چيستا:ترجمه
متعلق (18551816) انگليسي شهير نويسنده برونته ، شارلوت
كار در دستي نوعي به آن ، اعضاي همه كه است خانوادهاي به
و رمانهايش با بيشتر را برونته شارلوت:داشتند نوشتن
كه حالي در.ميشناسيم "اير جين" ماندگارش اثر بهويژه
نام با سالها (برونته آن و اميلي) خواهرانش و شارلوت
چاپ به را خود اشعار و ميسرودند شعر مردانه ، مستعار
شارلوت معروف اشعار از يكي "پشيماني" شعرميرساندند
براي نوستالژيك آشناي احساس نوعي يادآور كه است برونته
به را شعرشان كتاب اولين برونته ، خواهران.است خواننده
مستعار نامهاي و شخصي هزينه با و (نفره سه) گروهي شكل
از يكي "پشيماني" و رساندند چاپ به اشعار زير در مردانه
:است مجموعه اين تاثيرگذار و عاطفي رمانتيك ، شعرهاي
داشتم آرزو پيش سالها
گويم ، ترك را پدري خانه كه
بودم ، شده زاده آن در كه خانهاي
بود عادتم شكايت پيش ، سالها
ميكرد دلتنگم خانه و
ساكتش اتاقهاي بعد ساليان و
بود گريزناپذير ترسي از سرشار
خانه آن خاطرات اكنون و
...ميآيد يادم به اشك با
***
شناختم ، را وصل و زندگي من
روزي كه را آنچه هر و
بود درخشان چنان نظرم در
آن فروغ هر اكنون و
است؟ شده تهي تابش از چنين اين چگونه
زندگي درياي ميانه در
نيست بركتي ساحل هيچ
وحشي امواج اين هنگامه در و
است گرفته تپيدن خانه ، سوي به رو دلم
***
! چرخان و ژرف ظلمت اي بدرود
بيابر سراسيمگي بر گشوده
بود باشكوه قلمرويي اين از پيش آنچه هر و
گذشتم سلامت به همه ، آن از كه چند هر
رنجور ، و خسته گذرگاه آن از
كجاست طوفنده و خروشان چند هر صدا ، يك اما
بازگرداند؟ خانه به مرا تا
***
صبحگاهي سرخ گل روشن جان چه اگر
است من بهشت
بخواند مرا نيز بهشت اگر حتي
بازميگردم تو سوي به ديگر بار من
امواج و طوفان اگر حتي
بگيرند اسارت به مرا جان
است من بهشت تو آغوش
باشي من آن از ديگر ، بار اگر
!پدري خانه اي
اعلام فجر فيلم بينالمللي جشنواره جزئيات
شد
از 12 فجر فيلم بينالمللي جشنواره بيستمين:هنري گروه
.ميشود برگزار بهمنماه تا 22
كشور ، در فجر فيلم جشنواره برپايي از دهه دو از پس امسال
و فيلمنامهها فيلمها ، بهترين ميان از نخستينبار براي
طول در را داوران هيات ويژه جايزه شدند موفق كه فيلمهايي
فيلم سه دهند ، اختصاص خود به جشنواره اين دوره 20
محمدمهدي.ميشود معرفي تماشاگران نگاه از برگزيده
خبرنگاران جمع در فجر فيلم جشنواره بيستمين دبير عسگرپور
ايران ، سينماي مسابقه بخش در امسال جشنواره:گفت
جشنواره شامل جنبي بخش و بينالملل سينماي مسابقه
در منطقهاي ، سينماي ويژه ، نمايشهاي جشنوارهها ،
و آينده سينماي واقعيت ، تا خيال از صلح ، جستجوي
بازار پنجمين وي ، گفته بهميشود برگزار بزرگداشتها
سراسر معتبر جشنوارههاي مديران و خريداران حضور با فيلم
.ميشود برگزار جشنواره برپايي مدت طول در نيز دنيا
و ايران سينماي مسابقه بخش در:كرد خاطرنشان عسگرپور
نظر از سينمايي فيلمهاي حضور براي محدوديتي بينالملل
از متشكل بينالملل سينماي انتخاب هيات و نيست تعداد
سينماي انتخاب هيات و سينمايي تخصصي نشريات سردبيران
فيلمهاي سينمايي ، مختلف صنوف نمايندگان از متشكل ايران
بخش در.ميكنند انتخاب مسابقه بخش در شركت براي را برتر
معتبر جشنوارههاي برتر فيلمهاي جشنوارهها ، جشنواره
شامل ويژه نمايشهاي بخش در و درميآيد نمايش به دنيا
ايران سينماي كارگردان عياري كيانوش از روبهرو آينههاي
سينماي كارگردانان از تن دو كازان اليا و شابرول كلود و
فصول تمام براي بخش در براين علاوه.ميشود تقدير جهان
بازيگران زندگي به اختصاص كه فجر فيلم جشنواره بيستمين
پرويز ، سجاديه گلچهره از دارد جهان و ايران سينماي
.شد خواهد تقدير دلون آلن و پواتيه سيدني پرستوئي ،
|