عالم از گسسته و وهمناك فضاي در
از بيش در ايراني هنرمندان آثار نمايش
خارجي
نمايشگاه 40
عالم از گسسته و وهمناك فضاي در
"پيم گوردن آرتور"رمان به نگاهي با "پو آلن" آثار بررسي
ادگار اثر "پيم گوردن آرتور سرگذشت"دشتستان ، نشر:اشاره
.است كرده بازار روانه را شهدي ترجمهپرويز با آلنپو ،
آثار كلي بافت در پو ، رمان تنها به نگاهي مقاله ، اين
و ابداعات از كوتاه ، داستان كه گذاشت نبايد ناگفتهاوست
در داستانهايي بار ، اولين براي بودكه اواوست ابتكارات
ژانرپليسي.بودند "كامل" حيث هر از كه نوشت چهارصفحه -سه
و شد ادبيات دنياي وارد او وسيله به بار اولين براي نيز
آگاتا و (شرلوكهولمز خالق)دويل كنان آرتور
او تاثير تحت (پوآرو هركول داستانهاي نويسنده)كريستي
.دادند بروز را خلاقيتشان و نوشتند
خانم و والپول هوراس آثار در كه نيز ، گوتيك سبك
و هوفمان ارنست مانند هايي نويس رمان و آنرادكليف
درخشش"پو كارهاي بود ، با رسيده اوج به والتراسكات ،
جهان وشاعران نويسندگان از بسياريكرد پيدا "نويني
فرانتس ولز ، جرج هربرت آندريف ، داستايوفسكي ، چخوف ، مانند
هسه ، هرمان جيمزجويس ، ژولورن ، سنيبورن ، الجر كافكا ،
به و فاكنر ويليام حتي و استيونس لويي رابرت ژيد ، آندره
.گرفتند قرار او تاثير تحت ماركز و بورخس زيادي ميزان
را او كه ايرلند ، بزرگترينشاعر باتلرييتس ، ويليام
را او ناميدهاند ، عصر انگليسيزبان شاعر برجستهترين
برادران و "سرزمينها تمامي اعصارو تمام شاعرغنايي"
به نگاهي.خواندند "بيستم قرن ادبيات" را او كنكور ،
از اعم گرفتهاند ، عنوان مدرنيستي پست امروزه كه آثاري
ادبي ، دگرگونهنماييهاي از سرشار و شگرف وهمناك ، نوع
.ادعاها اين سقم و صحت براي است سنجشي
وليجيا برنيس آشر ، سقوطخانه گوتيك داستانهاي كسي اگر
و داستان نام از نشاني آنكه بي را ، "آرتور" ورمان
به قريب احتمال به باشد ، بخواند ، داشته برخود را نويسنده
سه آن و رمان اين نويسنده كه بزند حدس نميتواند يقين
راوي گرايشهايماليخوليايي گرچه.است نفر يك قصه ،
جاي به پو از ردپايي آميزش ، اسرار مرگ و"آرتور" داستان
نويسندگان داستانهاي در ردپاها نوع اين اما ميگذارد ،
.ميخورد چشم به پرشماري
باطن در پو شخصيتهاي اكثر مانند داستان اين اصلي شخصيت
دنياي از احساساتش كه است كار و بيكس و تنها انساني
.است معمولي آدمي ظاهرا كه چند هر است ، ديده لطمه اطراف
روابط و خود از فرار براي واقع در يا خود تسلي براي او
تلاطم بيانگر كه ميزند نامعلوم سفري به دست خود پيرامون
او.ميباشد روانياش كمالطلبي حال عين در و روحي
.برود شده شناخته و واقعي جهان مرزهاي سوي آن به ميخواهد
را او نميتوانند روشن آينده و مالي وامكانات پول حتي
.بكشانند سكون به و وادارند"گريختن"از و"حركت" از
داشتم او از زيادي انتظارهاي آينده براي كه پدربزرگم ، "
سفر اين درباره كلمهاي و كنم جسارت اگر كه خورد سوگند
عنوان به هم شيلينگ يك حتي آورم ، زبان به او برابر در
اشتياقم تنها نه دشواريها ، اين اما.نگذارد برايم ارثيه
علاقهام آتش بر كه بود روغني همچون بلكه نكرد ، كم را
به شده ، ترتيبي هر به گرفتم تصميم بنابراين.ميريختند
(صفحه 37)".بروم سفر اين
به را آنخود از پيش سطر چند -راوي -شخص اين البته
همه".بود داده لو اصطلاح به و شناسانده خواننده
و قحطي كشتي ، غرق صحنههاي از بودند عبارت روياهايم
لبريز زندگي و وحشي قبايل ميان در اسارت با مرگ گرسنگي ،
جزيرهاي در دورافتاده و خاكستري صخرهاي بر رنج از
(ص 36)".ناشناس اقيانوسي پهنه بر دستنيافتني
است ، انكارناپذير روانشناسياش بار كه اعترافي ، چنين با
او و ميبرد پي راوي روحيه كلي خطوط به حدي تا خواننده
و شود منفك عادي زندگي از ميخواهد كه مييابد انساني را
تنهايي.كند غرق مختلف ماجراجوييهاي خم و چم در را خود
درك قابل خوبي به بعد سطرهاي و سطرها بااين انساني چنين
.است
بهانههاي به كه خودبيگانه از و تنها انساني -طرح اين
تبعيدي خود به دست و ميگيرد كناره جامعه از متعدد
.ميرفت شمار به مطلوبي و دلخواه طرح زمان آن در -ميزند
ناتانيل و "باد بيلي" و "سفيد نهنگ" در ملويل هرمان
و "شهرتطلب مهمان" و "جوان براون گودمن"در هاثورن
براي را آن حتي و كردهاند را كار اين ديگر ، نوشتههاي
.گذاشتهاند ارث به تواين مارك
بحث مورد شخصيت يا كه بود اين "سفرها"اين مشترك وجه
مرگ دام به يا و ميكرد پيدا را خودش روزي بالاخره
يا و (شهرتطلب مهمان باد ، بيلي سفيد ، نهنگ)ميافتاد
به و شد مي بيشتري ماليخولياي و سردرگمي آشفتگي ، دچار
.ميرفت دست از كلي
و طبيعي تقريبا فرايندي در راوي شخصيت داستان اين در
و ميشود داده سوق غيرواقعي جنوني پرتگاه لبه تا عادي ،
با.ميگيرد قرار روحي شكنجه و وحشت از آكنده شرايطي در
البته.است واقعگرايانه داستان ساختاركلي حال اين
خاطرات دفتر به بيشتر داستان بافت كه گذاشت نبايد ناگفته
لايه بر آن تمام كه تفاوت اين با دارد ، شباهت سفرنامه و
كه اطلاعاتي.است استوار داستاني روايت از منسجمي و قوي
ميدهد ، خواننده به داستان نشيب و فراز جريان در نويسنده
بيترديد.ميخورد چشم به هم طبيعي جغرافياي كتابهاي در
براي بادبان برافراشتن و كشتي بارگيري طولاني تشريح
ماجراهاي پي در كه جوانهايي حتي و خوانندگان از بسياري
اگر اما است خستهكننده هيجانانگيزند ، و خيالپردازانه
شوند ، كشانده ادبيات دنياي به هنرمندانه طرزي به و دقت با
چشمگيري محتوايي ارزش و زيباشناختي جذابيت از ميتوانند
موفق جاها بعضي در داستان اين در كه چيزي شوند ، برخوردار
كه مقايسه مقام در.است درآمده آب از ناموفق چندجا در و
معياري ميتواند فقط و نيست ارزندهاي مقام هم چندان
در ملويل هرمان لحاظ اين از باشد ، نسبتها سنجش براي
هنرمندانهتر "تاريكي دل" در كنراد جوزف و "سفيد نهنگ"
.نوشتهاند
***
كوتاه داستانهاي خلاف بر.است پوعجول قلم رمان ، اين در
و آرام لحن رخدادها ، سرعت از برخورداري رغم به كه او
.است رو روبه سريعي لحن با خواننده جا اين دارند ، كندي
ندرت به پو كوتاه داستانهاي در كه عنصري گفتوگو ، عنصر
واقع در)راوي خود وباز است كم هم جا اين ميخورد ، چشم به
به مكان و زمان اماميزند حرف همه جاي به (پو شخص
گوتيك داستانهاي مثل دارندو عينيت هستي از وجوهي مثابه
پردههاي و محو صورت به ويا نميشوند حذف تردستانه پو ،
ميكنند ، عبور افيوني يك هاي چشم برابر از كه گذرايي
در ميتواند كه كلي ، فضاي وجود اين با.نيستند
جا هم رمان اين در كند ، جلوه واقعي هم ، شكل دهشتناكترين
از گسستهاي و وهمناك راوي ، فضايي ديد از كم دست جا ، به
يك در راوي اتفاقي شدن محبوس.ميشود داده نمو عالم
سبك و نگرش اساس بر تا ميدهد نويسنده به امكاني انبار ،
:بزند گريز پريشاني و وحشت دنياي به هم باز خود
بلا نوع همه.وحشتناكبودند همگي ميديدم كه خوابهايي"
از يكي در جمله ، از.ميآمد پيش برايم ترسناك حادثه و
و خوفناك قيافههايي با هيولاهايي كه ميديدم كابوسها
زير من و بودند انداخته سرم روي را زيادي متكاهاي شوم ،
در مرا هراسآور افعيهايي و مارها يا ميشدم ، خفه آنها
چشمان با و ميدادند فشار و بودند گرفته خود چنبره
شده خيره من به دهشتبار طرزي به وشعلهور ، ترسانگيز
چشماندازهايي با پايان بي صحراهايي آن ، از پس.بودند
راوي همين اما(ص 47)"...هراس و خوف از لبريز و ياسآور
ياد به كامل جزييات با را خود كابوسهاي كه
درخواب مدت چه نميداند (و 49 و 48 صفحات 47)ميآورد
(صفحه 50).بودهاست
اهل چندان كه است رو روبه شخصيتي با خواننده هم جا اين
;دارد را پو گوتيگ داستانهاي اكثر رخسار و ورنگ نيست عمل
به ناگوار رخدادهاي جريان در كم دست كه است عصبي موجودي
و افكار همان چنگ وبه ميشود حال آشفته و عصبي سرعت
تمام در گوتيك داستانهاي راويهاي كه ميافتد توهماتي
و افتادم راهرو كف بر مقاومتي بيهيچ":هستند اسيرشان مدت
آنها ، ميان در كه سپردم تيره افكاري دست به را خود
تشنگي ، از مردن خردكنندهترينشان ، و وحشتناكترين
(ص 54)".بود شدن گور به زنده واقع در و خفگي يا گرسنگيو
افيوني مواد به راوي اشاره و ايما با توهماتي چنين
شبيه ميگشتم ترفندهايي دنبال ذهنم در":نيست بيارتباط
ترياك از شده تخدير مغز در منظور ، همين براي كه آنچه به
كه اين حسب بر آنها از يك هر و ميكند رسوخ افيوني ، فردي
ص)".مينمايد بيهوده يا عاقلانه باشد ، توهم يا عقل نور
(58
با را راوي پيوند و 49 و 48 صفحات 47 همچون جا اين
صفحه 61 در.ميبينيم گوتيك داستانهاي جنونسر راويهاي
اين -خون كلمه اين و":ميكند پيدا بيشتري وضوح پيوند اين
هراس و رنج و راز و رمز از سرشار همواره كه كلمات ، سلطان
مثل !ميكرد جلوه پرمعناتر برابر سه هنگام آن در -است
از را خود وضوح و تشخيص كه -مبهم هجاي اين كه بود اين
ميان در وسنگين ، منجمد -بود گرفته خود از پيش كلمات
جانم نقطه نزديكترين و خصوصيترين به زندان ، ژرف ظلمات
"!ميزند
ميان به وسرخوردگيهايي ياسها عقبنشينيها ، همان بعد
عمل "غير اراده"مثابه به گوتيك داستانهاي در كه ميآيند
در ":عيني بزنگاهي و گرهگاه در جا اين منتها ;ميكنند
شبانه يك به نزديك انداختم ، تشك روي را خود نوميدي ، اوج
و شعور از جرقهاي گهگاه كه كرختي ، از حالتي در روز ،
....(اما)...ماندم ميدرخشيد ، باقي آن در گذشته يادبودهاي
وضع درباره تامل وبه برخاستم جا از ديگر بار سرانجام ،
(ص62)".پرداختم بودم ، دچارش كه وحشتناكي
حركت به راوي.ميشود اثر فرايند ميداندار وحشت عنصر بعد
به نوميدي". است ديگري چيز او محرك نيروي اما درميآيد
حرف و(65)".شدم بلند ازجا خشونت و باشدت.بخشيد قدرت من
:بود گفته آن از پيش قرنها كه ميآورد ياد به را سنكا
".نميكند برابري ياس از ناشي نيروي با نيرويي هيچ"
تلخ تجربهاي طعم كه حالي در و زندگي و مرگ جدال از راوي
پس اين از.ميآيد بيرون سالم است ، چشيده را سازنده اما
كمتر راوي ماليخولياي و دروني اضطراب وهم ، بار وضوح به
راوي درگيري و تماس هرچه كه ميفهمد خواننده و ميشود
نه و) عيني رنج و درد با پو ، مشخصات با نويسندهاي
هم او برونگرايي خصلت ميكند ، پيدا فزوني (خود توهمات
:بپرسد كه ميدهد اجازه خود به خواننده حتي.ميشود بيشتر
به برنيس و ليجيا آشر ، خانه سقوط شخصيتهاي چنانچه آيا"
پنجه و دست عيني مشكلات با پيم گوردن آرتور همين اندازه
بازهم ميبردند ، رنج واقعي دردهاي از و ميكردند نرم
هرحال ، راوي به"ميماندند؟ باقي ماليخوليا و وهم اسير
-او شدن محبوس جريان در بد بخت از اما مييابد باز را خود
-ميكند تداعي را پو شخصيتهاي بيشتر شدن گور به زنده كه
را شورشي افراد خود روش به پوبود شده شورش كشتي در
ميكند توصيفشان خونخوارانه صفتهاي با و ميكند معرفي
نظر به اغراق است ، ناميده قصابي و سلاخي كه را آنچه تا
.نيايد
عيني روابط و طبيعي واقعيتهاي با خواننده پس اين از
تسخير توطئه جريان در هم آن تعليق ، ميرود ، جلو انسانها
پيدا را خود واقعي جايگاه شورشيان ، كردن تسليم و كشتي
مثلا ميرسد مشام به پو قلم بوي گاهي البته.ميكند
شورشيان ، باقيمانده روحي وضع توصيف يا و راجرز جسد تصوير
.بودند دهشت قربانيان حقيرترين راوي نظر از كه
ميشود ، شروع خوشبختانه كلمه با كه بعد به نهم فصل از
كشتي.ميباشند خود جان نجات تكاپوي در همراهانش و راوي
اجساد ريزبافت و جزيي تصاوير در پو كه) مردهها حامل
در آب آوردن دست به مشقت ،(ميدهد خرج به استادي آنها
از كه ديگر نفر دو شوخي و وخنده راوي دوست گريه كنار
كه ميكنم آرزو" بودند هيستريك و عصبي خندهاي راوي نظر
تشنجآميز حالت نبينم ، چشم به خندهاي چنين هرگز
گريه حتي و (ص 145 )".بود وحشتناك راستي به چهرههايشان
مجدد گرايش زمينهساز حركت ، و عمل از عاري فضاي در راوي
افكار ، از اين اما.است رنجآور افكار و نوميدي به او
شدت از او.نيست رازگو قلب و سياه گربه راوي افكار نوع
شده نوميد "بود شده تحملناپذير كه شديد گرسنگي احساس"
و انسان يك گون كركس چشمهاي تاثير اثر در نه و بود
رغم به دليل همين به گربه يك كامل دادن آزار در تلخكامي
قدرت شگفتي ، مرز تا" مييابد قدرت روحا هميشگي بنيه ضعف
پا از ديگران كه حالي در بودم كرده حفظ را روحيام
(ص 140)".بودند درآمده
بقا براي همراهانش و راوي تقلاي در كه داستان فرايند
مرگ مثل رخدادهايي با كه سيري در ميشود ، توصيف و تصوير
او پيكر گراييدن تعفن به و شدن فاسد راوي ، دوست پرتشنج
اين.ميرود پيش مرگ براي راوي آمادگي حتي و ساعت چند طي
جانورشناسي و دريانوردي و جغرافيايي اطلاعات با فرايند
از بعضي احتمالا و ميشود طولاني شانزدهم فصل در كه)
پا با بالاخره و تكميل (ميگذرند آنها از خوانندگان
رمان در بودنش غيرواقعي يا واقعي كه جزيره يك بر گذاشتن
و (راوي پرشمار نشانيهاي رغم به) ميماند باقي مبهم
اما بودند نديده را سفيدپوستي هرگز كه بومياني با برخورد
اوج به نداشت ، سفيدپوستان از كمي دست توطئهگريشان
.ميرسد
تصاوير ، رخدادها ، از اعجابانگيزي تركيب سيري ، چنين در
و حجم داستان به كل در كه دارد وجود اعمال و داوريها
قطبي خرس يك روي راوي همراهان از يكي ;ميدهند جان
عمل شبيه) ميبرد فرو حيوان درگردن را كاردش و ميپرد
راوي جسارتي ، چنين كنار در و (سفيد نهنگ در اهيب كاپيتان
موجب و ميدهد نشان هوشمندي ميجويد ، سود مغزش از هم
اينكه رغم به و خاطر همين وبه ميشود بزرگي اكتشاف
تبريك خود به ميكشاند ، مرگ كام به را عدهاي ناخواسته
كه نميفهمد كتاب پايان تا خواننده كه حالي در ;ميگويد
يك فقط يا است داشته واقعيت نشاني ، همه آن با اكتشاف اين
.ادعاست
درگريز راوي و اندازند دام رابه آنها ميخواهند بوميان
آثار بيشتر در كه ميشود مصيبتي همان دچار آنها ، دست از
كه دارم راسخ اطمينان" !شدن گور به زنده:ميشود ديده پو
نخواهد هرگز شدن ، گور به زنده مثل ديگري حادثه هيچ
حد اين به انسان در را روحي و جسمي رنج و درد توانست
ميگيرد ، خود در را قرباني كه دهشتانگيزي ظلمت.برساند
مرطوب خاك خفهكننده بخارهاي و ريهها بر وحشتناك فشار
دور كه مييابد در انسان و ميپيوندد خوفناك تامل اين به
دارد ، را "مردهها" مخصوص حالت رهايي ، به اميد هرگونه از
و كننده منجمد خوف گونهاي يا ازهراس ، سرشار انسان قلب
كردني تصور هيچوجه به آن درك كه ميشود ناپذيري تحمل
(ص 242)"!نيست
بيست درفصل نه رخداد اين اوج و بحراني نقاط كامل ، تصوير
اطلاعات از آكنده و دارد خود بر را گورها به زنده نام كه
در بلكه آنهاست ، قيمت و دريايي خوراكي جانوران به مربوط
.ميافتد اتفاق بيست فصل در شروعش فقط و ميآيد بعد فصل
از ميشنود ، را خود "مرگ ناقوس" بارها كه راوي پس آن از
فرو آبشار آغوش در" سرانجام اما ميكند ، پيدا نجات مهلكه
خود در را ما تا كرد باز دهان مغاكي جا ، آن در و رفتيم
و چهره كرديم ، طي كه راهي اين ميان در اكنون اما بگيرد ،
از بزرگتر بسيار ابعادش كه مه ، در پيچيده انساني ، اندامي
پوست رنگ و كرد علم قد بود ، زمين كره روي در انساني هر
(ص283)".بود برف خدشهناپذير سپيدي به انسان اين
مبهم شكلي به او سرنوشت نيز و سفر پايان ترتيب اين به و
و ميماند باقي ناتمام سفرنامه و ميخورد رقم رازآلود و
.ميكند باز آخر فصل در نويسنده فرضيههاي براي جايي
چيز دهم فصل ابتداي در كه ميآورد ياد به خواننده آنگاه
بعد سال نه راوي كه است اين بر دليل كه بود خوانده ديگري
حال همان در و كنندهترين متاثر":است بوده زنده هم
سرشار سالهايي بعد سال نه در كه بود اتفاقي ترسناكترين
تصورناپذير حتي و بينظير اغلب و شگفتانگيز وقايعي از
(ص 135)"شدم مواجه آن با
بود؟ كجا سال نه اين طي راوي كه ميپرسد خود از خواننده
به يا و كند جستجو متن خود از را پرسش اين پاسخ بايد يا
خوانندگان از بعضي دوگانگي ، همين.شود متوسل گمان و حدس
احتمال به.بزنند ورق دوباره را كتاب كه ميدارد وا را
فصلي به چشمشان آنجا.ميروند رمان ابتداي سراغ زياد
آن ديگر بار يك.دارد نام نويسنده پيشگفتار كه ميافتد
را "پو آقاي توصيه" راوي قول از و ميگذرانند نظر از را
راوي اصرار به نيز.ميخوانند اثر "غرابت" اهميت بر مبني
نامههاي مضمون از خوشحالياش و حرفهايش كردن باور براي
معلوم ترتيب اين به و ميبرند پي مردم طرف از شده ارسال
پرده در همچنان "مغاكها" اما شده كامل داستان كه ميشود
دوگانگي نوعي با ازسويي كه داستان.ميمانند باقي ابهام
رفته پيش اضطراب و شك از آميزهاي و تردستانه و پنهان
ميگرفت ، بر در را واقعگرايانه روايتي سويي از و بود
لحاظ به كه هرچند ;ميماند باقي "ناتمام و مبهم" ظاهرا
.ندارد كم چيزي و است كامل اثري مضمون
كلام ختم
نظر از انگليسي زبان به را پو آثار اصل كه كساني
كلمات زيرا ميبرند ، پي او قلم دشواري به گذرانيدهاند ،
كه هستند پيچيدهاي تصاوير و "نماد" او راز و رمز پر
ولي دارند ، فارسي زبان در مشخصي "معني و معادل" ظاهرا
دقت و كوشش اين بنابر.نيست ميسر سادگي به آنها "ترجمه"
.باشد داشته توضيح به نياز كه نيست چيزي فوقالذكر ترجمه
بينياز فتحالله
از بيش در ايراني هنرمندان آثار نمايش
خارجي
نمايشگاه 40
نمايشگاه از 40 بيش تاكنون گذشته سال طي 3:هنري گروه
.است شده برگزار كشور خارج در ايراني هنرمندان آثار از
موزه بينالملل هماهنگيهاي امور مدير اسماعيلنيا رضا
آثار نمايشگاه گشايش با همزمان تهران ، معاصر هنرهاي
خبر اين اعلام با ايتاليا ناپل شهر در ايراني هنرمندان
خود مشابه رقم به نسبت نمايشگاه تعداد اين برگزاري:گفت
.است داشته چشمگيري رشد گذشته سال طي 20
|