كرد طغيان چرا او و...
خشونت پديده بر تحليلي
شرق بلوك از كشوري به متعلق دومي غرب ، از يكي جوان ، سه
آميخته تظاهراتي از سه هر.سوم جهان از مردي سومي و سابق
.بازميگردند شكسته شيشههاي و شعار خشم ، به
دانشجويان حلقه از او.است سرخوش غربي جوان
امتحانات نظام در تغيير خواهان كه تظاهركنندهاي
.كشيد خشونت به كه تظاهراتي.است بازگشته بودند دانشگاهي
و شده تخليه او.ندارد اعتنايي دستش روي كبودي به وي
همراه به مشخص موضوع يك براي وي.است فرونشسته هيجانش
او دركشور.بود برخاسته اعتراض به جوانان ، از كثيري گروه
ندارد وجود منعي تنها نه بزرگ و كوچك اعتراضهاي براي
.ميكنند تشويق را تحركاتي چنين كشورش متوليان گاه بلكه
:يعني.لاكپشتي اعتراضهاي با است كشوري به متعلق او
.مداوم و مشخص جزيي ، كوتاه ،
و رضايت از آميزهاي در آمده سابق شرق بلوك از دوم جوان
به كه يافت كارگراني ميان در را خود وي.است نارضايتي
استعفاي خواهان و زده اعتراض به دست معدن يك ريزش خاطر
دليل و محتوا از كه داد شعارهايي او.بودند نخستوزير
با.ميكشد دست صورتش روي زخم به.نيست مطلع آنها همه
تغيير تا معدن ريزش از بفهمد تا ميرود كلنجار خود
.دارد وجود ارتباطي و نسبت چه نخستوزير
خرگوشي حالت اعتراضها كه ميكند زندگي سرزميني در او
شعارهاي يا پايان تا اعتراض بهانه يا شروع از يعني دارند
ما شرقي اروپايي جوان حال هر به.دارد وجود بلند جهشي آن
هم خودش كه ميداند چون ميكند رضايت احساس خود در
تا را آنها شعارهايش لابهلاي در كه دارد اعتراضهايي
.است خسته ما سومي جهان جوان اما.است كرده بيان حدودي
محله قصاب با بهداشت سازمان مامور درگيري اعتراض ، بهانه
و شد تبديل تظاهرات سپس و تجمع به دعوا اين.است بوده
گوسفند و بهداشت با ربطي هيچ كه رسيد جايي به شعارها
و شكست شيشه كرد ، گره مشت بقيه ، همراه وي ولينداشت
براثر چشمهايش سوزش دليل به نه است ناراضي او.شد درگير
آن ميان نميداند كه جهت بدين بلكه اشكآور گاز پرتاب
.دارد وجود ارتباطي چه شعارها اين و پليس دخالت تا دعوا
كشور دربرسد رضايت به است توانسته آيا كه نميداند او
وقتي اما آرامند مردم يعني.است كانگرويي حركتها او
صورت بلندي جهش چنان حركت پايان تا شروع از شدند عصباني
قابل آن جهت نه و است مشخص آن شدت نه قبل از كه ميگيرد
وارد چرا ميپرسد خود از ما سومي جهان دوست.پيشبيني
اعتراضها اين در هم باز آيا و شد بهداشت و گوشت اعتراض
او پاسخ همين و است مثبت پاسخ ظاهرا.كرد خواهد مشتگره
.است كرده گيج را
عاري -ميشود يافت روياها در كه -فاضله مدينه تنها شايد
;معاصر متفكر يك قول به.باشد شورش و طغيان اعتراض از
از غير به ديگري چيز هر از بيش كه است موضوعي منازعه ،
.است داشته مشغول خود به را انسان فكر عشق و خداوند
كرد؟ ميتوان چه سومي جهان ناراضي و خسته مرد اين براي
تجربه اما كنيم گفتوگو او با نتوانستيم ما.نميدانم
براي الگويي ميتواند مختلف كشورهاي در رفتارهايي چنين
.باشد وي خشم دلايل به رسيدن
اما است ، راضي دارد آنچه به كه است قانعي جوان وي شايد
در ويكند حفظ بتواند را داشتهها همان اينكه شرط به
اعتماد قابل شهروندي حقوق اتكا ، قابل درآمد تداوم آرزوي
كرد خواهد ازدواج زودي به كه او.است معمولي زندگي و
را خانهاش درب كه كسي كند ، سفر بار سه سالي ميخواهد
حرف باشد ، حامياش قانون پرسشگرو نه باشد دوست ميكوبد
اما.كند انتخاب بتواند و باشد داشته شنوايي گوش حقاش
كار تحصيلكرده ، كه اگر يعني شده ، بسته راه ميكند احساس
.نميكند پيدا
قانون به ديروز.ندارد اتكا قابل درآمد ميكند كار اگر
و حقاش حرف است مجبور امروز و بود تعطيل كرد ، مراجعه
.كند خفه درگلو را طبيعياش خواسته
يعني شده "نزولي محروميت" دچار او شايد ديگر عبارت به
توانايي ميكند احساس اما است ثابت خواستههايش و توقعات
.افولاند روبه ميباليد بدان كه ارزشهايي و
چون كند صحبت خوب نتواند روزي چند براي شايد ما خسته مرد
شعارهايي او.ميكشيد فرياد وجود عمق از تظاهرات آن در
آن اثر اما كرده فراموششان اكنون كه آورد زبان بر
فريادها آن شايد.است باقي صوتياش تارهاي بر فريادها
.باشد آرزوهايش مرگ بهخاطر
اين از بيش دريافته كه است كسي شايد او.ميداند چه كسي
.يافت نخواهد افزايش داشتههايش سقف و ندارد رشد توانايي
مكفي درآمد به اميدي.كند فراموش را دانشگاه بايد
و دلربا دختري با ازدواج قيد.ندارد مستمر و قابلاعتماد
حنجره و قلم از ندارد اميداست زده را زيبا خانهاي
شك عدالت ترازوي بودن ميزان به كند ، استخراج را حقيقت
با نميداند اما پذيرفته را واقعيت اين همه وي.دارد
در خارج دنياي با مختلف طرق از او.كند چه آرزوهايش
دوستانش از يا ميخواند كتاب ميرود ، سينمااست ارتباط
و ماهواره و اينترنتميشنود را مرزها سوي آن خبرهاي
به آرزوهايش ترتيب اين به و است اختيارش در موج راديو10
ترتيب بدين و ميكند مقايسه جهان با را خود او.است روز
شايد.است انداخته چنگ او قلب بر بزرگي محروميت احساس
محروميت" آن به كه چيزي.باشد پديده اين از ناشي او خشم
جوان اين ميآورم ياد به وقتي اما.ميگويند "آرزويي
را سنگ و ميكوفت شيشهها به چوب با چگونه آرام و محجوب
كه ميدهم را احتمال اين ميرفت نشانه پيشاني يك سوي به
.است شده "رونده پيش محروميت" دچار شايد وي
آمريكاي يا آسيا درآفريقا ، جهان اين از گوشهاي در كه او
سو يك از:است بزرگ هراسي دچار ميكند ، زندگي لاتين
اختيارات ، امكانات ، شكوفايي ، رشد ، بزرگ دايره كه ميبيند
تا نمانده چيزي و ميشود تنگتر انسانياش حقوق و آزادي
خاص گروه يا نفر يك انگشت در حلقهاي به بزرگ دايره آن
موج ده راديو و عكس اخبار ، پيك ديگر سوي از و شود تبديل
و دارند ديگران آنچه اواست ساخته آشنا جهان با را وي
كه نيز را هرآنچه اكنون اما ميخواهد ميبالند بدان
تجربه مانند درست ، ميبيند رفتن دست از حال در داشته
نان يك نظارهگر شيرينيفروشي ويترين پشت كه كودكياش
شد متوجه كرد ، جيب در دست وقتي اما.بود بزرگ خامهاي
قندي نان ارائهاش با ميتوانست كه سكهاي چند آن حتي
.است كرده گم هم بخرد
اينكه از حيرت.بود حيرتزده امروز من سومي جهان مرد
حق او.كند رفتار پرخاشجويانه چنين است توانسته چگونه
طولاني نسبتا دوراني طي در كه چرا باشد حيرتزده دارد
دچار سرخوردگي و ياس نوعي به گوناگون تجربيات دليل به
.داشت واكنش هرگونه از عاري و بيتفاوت رفتاري و بود شده
بود ، انداخته چنگ او جان در كه ترسي همراه به مهم اين
و او اما.باشد داشته زير به سر رفتاري مدتها تا شد باعث
احساس است ، تحمل قابل ياس اگر كه نميدانستند ديگران
.است ناپذير تحمل و دارد آستانهاي محروميت و سرخوردگي
در كه بهانهاي و وسيله هر با روزي سرانجام محروم فرد
خواهد خود سرخوردگيهاي علاج در سعي بگيرد قرار دسترساش
ترس احساس ديگر ، طرف از.است دروني مكانيزم يك اين.كرد
زمستان در وقتي روستايي تنهاي زن.است آستانه داراي نيز
را وجودش ترس ميشود روبهرو گرگها با سرد و خشك
در را كسي و نور و نيست گريزي وقتي اما.دربرميگيرد
براي كه آنقدر يافته فزوني ترساش نميبيند ، خويش اطراف
گرگ جنگ به شده پرخاشجويانه واكنش به مجبور آن بر غلبه
.ميرود
هنوز اورفت منزل به حيرتزده امروز ما سومي جهان جوان
خود پيش شايد و شد وارد آن در كه است ماجرايي از گيج
وي قضاوت اما.نميكنم تكرار را تجربه اين هرگز ميگويد
ناشي انساني سرخوردگيهاي وقتي كه چرا.است سطحي و زود
استمرار آينده به اميد فقدان و محروميت احساس ترس ، از
اما.ميشود پرخاشجويانه واكنشهاي بروز موجب مييابد
يا پرخاشجويانه واكنش هر از پس كه است اين ظريف نكته
محروميت ، ترس ، ) مثلث ضلع سه اين مقابل در خشم بروز
نميشود كم سرخوردگي كيفيت و تعداد از تنها نه ،(نااميدي
.ميكند پيدا افزايش پرخاش و حمله به تمايل بلكه
يا فردا شايد -دور چندان نه آيندهاي در بايد بنابراين
در وي موثرتر و دوباره حضور شاهد بايد -ديگر ماه چند
و او رفتار شاهد بيرون از كه ما براي.بود ديگر اغتشاشي
اين عليرغم آنها كه است مسجل كاملا هستيم همراهانش
معاصر ، متفكر يك گفته به.اميدند از سرشار ظاهري ، نااميدي
باشند داشته قرار وضعيت نااميدانهترين در انسانها وقتي
پيدا طغيان و اعتراض براي را انگيزه كمترين معمولا
حدودي تا وضعيت آنكه از پس اما نااميدند ، چون ميكنند
تغييري ميتوان كه زدند حدس يا كردند احساس و يافت بهبود
.ميزنند دست گسترده اعتراضات به موثر طور به كرد ، ايجاد
عدم يا تاييد عليرغم -شورشها و طغيانها وي نظر به
.است اميد دهنده نشان -آن تاييد
ارگانيسم يك چه هر شده ، تجربه اصل يك بنابر ديگر سوي از
شديدتر هدف آن به دسترسي به تمايل باشد نزديكتر هدف به
طغيان كه افراد اين براي اگر شرايط اين در البته.ميشود
سادگيها اين به موردنظر هدف شود مشخص كردهاند تجربه را
را آنها آرزوهاي موجود ، واقعيتهاي و نيست دسترسي قابل
آن همراه به و محروميت احساس است ، فرستاده دوردست به
.ميشود بيشتر آن از ناشي پرخاشگري
فرهنگي -رواني متغير يك آن شدت و "نسبي محروميت" احساس
متغير يك آن گستره اما ميكند پيدا نمود فرد در كه است
شاهد او جامعه و ميكند بروز جمع در كه است اجتماعي
.خواهدشد مختلف شورشهاي و طغيانها شكلگيري
دوتوكويل از نقل به ،"ميكنند شورش انسانها چرا" كتاب در
اجتنابناپذير امري عنوان به ديرزماني كه شري:است آمده
آن ، از خلاصي امكان ايده درك محض به ميشد تحمل صبورانه
ميرسدكژرفتاريهايي نظر به.ميكند جلوه تحمل قابل غير
جاي مانده باقي مشكلات دل در شدهاند گذاشته كنار كه
درست.ميشود دردناكتر آنها احساس كه شكلي به ميگيرند
.ميشود حادتر آن به حساسيت اما شده كمتر شر كه است
رفتنش ميان از زمان اندازه به خود اوج در فئوداليسم
.بود فرانسويان نزد دشمني و كينه الهامبخش
كدخدازاده علي
|