قرآن به عاشقانه رويكرد
پاياني بخش -حافظ غزليات در وحياني لطايف
به فقط قاري.باشد حيرت متوجه ميتواند مقرء ، يك قرائت
در انسان مثلا يا.ميكند بسنده قرآن ظواهر و محكمات
قرآن توجه مورد او ونهايت بدايت حتا دارد تعريفهايي قرآن
ربك الي كادح انك" تا گرفته "مذكورا شياء يكن لم" از
مقرء ، اين اما است گرفته قرار بررسي مورد "فملاقيه كدحا
آن حيراني عرصه به قرآن كلامي و فرهنگي گزارههاي از
ناپذير تحقيق معماي را انسان وجود چندانكه كرده ، عدول
.ميكند بيان
حافظ است معمايي ما وجود"
"فسانه و است فسون تحقيقش كه
برآن ونهايتي ميشود منتهي حيرت به ميپيمايد كه راهي هر
حكم موارد بر آغازين ، گامهاي در فقط نميبندد صورت
خرج به جسارت ابتدايي ، ناپخته و ناقص حكم ودر ميشود
بينهايت ، عرصه به ورود و گامها از پس اما ميشود داده
كه است حيرت فقط نداشته واعتبار جزالت حكمي هيچ ديگر
فرو كسي عرصه آن از ديگر كه ميكشد خود به چنان را انسان
شرح نميداني ، نميدانم ، همه ديگران ، پاسخ و نميآيد
حيرت به ميگيرد پي او كه هرخبرياست ندارد ، وبيان
.ميشود منتهي
داشت حيرت به رهي شنيدم كه خبر هر چو"
"بيخبري وضع و ورندي من سپس اين از
و قال زبان شد ، منتهي حيرت بينهايت وادي به كه راهي هر
.ميگيرد انسان از را حال گزاره
نيفزود حيرتم جز رفتم كه طرف هر از"
"بينهايت راه وين بيابان اين از زنهار
از پس حافظ كه است حيرت سوي به قرآن نهايي هدايت گويي
آن مرموز و بلند هدايت از بهرهمندي و قرآني رموز به نيل
مقري هم را خويشتن آن در كه ميكشد تقرير به را متني
.ميكند معرفي مبهوت و حيران هم و قرآن
راه ديگر كه است رسيده آنجا به قرآني رموز تحقيق از حافظ
كه است رسيده مقامي به"ميداند محال را گزارش و بازگشت
گزارش و خبر و بازگشت ديگر رسيد آنجا كه كسي يعني "مپرس
كه دارد خود ديوان در معروف غزلي.نميرود انتظار آن از
عالم گزارشناپذيري از حكايت كه ميگردد مختوم "مپرس" به
باز خبري خبرشد كه را آن" سعدي قول به.دارد او حيراني
گره معشوق حيرتآفرين زلف حلقه به حافظ دل وقتي "نيامد
.نيامد آن از خبري ديگر خورد
داشت سوادي خوش كه دل شد تو زلف مقيم"
"نميآيد خبر بلاكش غريب وزان
.گفت خواهيم سخن تفصيل به حافظ حيرت از خود جاي در ما
دقيق هرچند قرآن قرائت.است انسان يك حيراني فراز عشق
انجام محققانه اندازه هر قرآني فرهنگ در نمود و باشد
كه مييابد در اينجا نيست ، پيشين دريافتهاي شبيه پذيرد
حوصله ديگر كه ميرود فوقاني جاذبههاي پس از آدمي اصلا
جذبه و كشش به ميشود تبديل يافتن ، نيست اخبار و بازگشت
همچنان و ميافتيم راه يافتن ، پس از ما.سكر صحو و فنا و
ميشود ارايه احيانا هم گونهاي شطح گزارش اگر ميرويم
در حافظ.گزارش نه و است آدمي درظاهر حركت تاثيراتآن
:ميگويد حافظي نهايت
حافظ بسان خود ار فرياد به رسد عشقت"
"روايت چارده با زبربخواني قرآن
ونيز ، است حافظ پژوهي وحي و قرآنشناسي نشانگر بيت اين
حكايت قرائت ، اينميرساند اثبات به را حافظ مقرءبودن
اين.دارد را مقدس متن از استنباط در گستاخي نهايت از
حاصل قرآن از فرازين و برين معرفت گرمي پشت به گستاخي
و روايت چارده با را قرآن كه چند هر:بگويد كه ميگردد
تو فرياد به كه است عشق اين آخرالامر ، بخواني ، دقت به
.رسيد خواهد
در.بيمنتهاست عرصه يك در انسان حيراني نماينده عشق
معمول احتياط و حزم نهايت معمولا مقدس متون به ورود
هر:كه بگويد "حافظ"قرآني مقدس تخلص با كه كسي ميگردد ،
نهايت در قرائتكني بيشايبه و دقت به را قرآن اندازه
استوار محكمي پشتوانه بر جسارت اين توست ، فريادرس عشق
.است
ديگر سوي از و نميگذارند فرو را جانبشريعت كه متشرعان
كنند قلمداد قرآن از بيگانه يا تكفير را حافظ نميتوانند
برتري و قرآن حرمت نفع به نوعي به را بيت اين ناچار ، به
قرآن اگر ميگويند.مينمايند توجيه عشق ، جريان بر قرائت
قرائت در خطايي و خبط هر از و بخواني روايت چهارده به را
.ميشود تبديل ناله و فرياد به عشقت آنگاه باشي مصون
كه آنجا تا است عاشقي برفرازنده و عشق پشتوانه قرآن يعني
.برآيد فريادت
چندي اشكال محل خود و نميبرد دهي به راهي توجيه ، اين
خاصه.است امداد معني به عرفا رسيدن ، اولافرياد.است
پير اي رس فريادم به".گفته سخن آن از تكرار به حافظ
"رس فريادم به و مسكين بر كني رحم" "خرابات
آغازين و الفبا كه نيست عاشقي اوج ناله و فرياد ثانيا
و آغاز بيقراري آه و ناله و درد با عشق.است عشق مراحل
نيكو چه نامي عارف آن ميگزيند ، منزل بهتوحيراني در
:است سروده
بربود نگارم عشق مرا كه اول"
ناسود من زناله من همسايه
بفزود عشقم چو ناله شد كم آخر
"دود گردد كم گرفت همه چو آتش
در دود ، همراه آن ، آغاز كه ميكند شبيه آتشي به را عشق
.ميگردد دود بدون شعله نهايت
چارده با را قرآن اگر:گفتهاند نيز شريعتمداران از برخي
به تو قرائت مزد عنوان به عشق ناگهان بخواني روايت
چارده با صحيح قرائت نتيجه عشق يعني ميرسد ، فريادت
(7).است روايت
معني "چند هر يا اگرچه" را "ارخود"توجيه ، اين در
و اديبان آثار در و حافظ غزليات در كه حالي در نكردهاند
به.است شده اعتبار فوق معني به واژه اين عرف ، زبان در
:بخوانيد را حافظ بيت اين شاهد عنوان
بنماي ذاتي گوهر طلبي شاهي تاج"
"باشي وفريدون جمشيد تخمه از "ورخود"
نامدار نياكان از و فريدوني و جمشيد نسل از چند هر يعني
از نه و بطلب خود ذات گوهر از را شاهي تاج برخورداري ،
ارباب ديگر و حافظ از ديگري نمونههاي.نياكان نام
، "ورخود" ،"ارخود" كه داريم سراغ عامه عرف و اصطلاح
كردهاند ، معني "كه چند هر" و "اگرچه" به را ،"گرخود"
توجه بذل بايد واژهها از حافظ بهرهجويي شيوه به حداقل
اينگونه كه است پژوهي قرآن يگانه حافظ بنابراين.گردد
قرآن از عرف و شهرت از دور و گستاخانه معنايي برداشت
.دارد
چنين ميتواند قرآن درمفهوم نظر صاحب و مقري فقطيك
به را قرآن كه هرچند بگويد و دارد معمول قرائت در ابداعي
بود خواهد فريادرس كه است عشق اين آخر بخوانيد صحت و دقت
عشق به منوط را هستي راز و آيات مقصود و قرآن فهم وحتا
مفهوم عشق دولت به نيز قرآن حافظ ، اعتقاد به.كند بيان
:ميگويد چنانكه ميافتد
سرآيد جهان كار روزي نه ار شو عاشق"
"هستي كارگاه از مقصود درس ناخوانده
قرآن و است عشق به منوط هستي ، مقصودازكارگاه درس قرائت
در چيز همه يعني دارد درخود را هستي راز كه است مدعي
.است قرآن
جز نيست تروخشكي هيچ "مبين الافيكتاب ولايابس لارطب"
قرآن كلمات و ظاهر به اگر.است گرديده ثبت قرآن در اينكه
وجمله صفحه چندين وبا معمولي قطر در است كتابي شود توجه
كتاب اين پس نميگنجد آن يابسهادر رطب تمام كه واژه و
قابل آن در يابس و رطب كه دارد بطني و تويه و محتوا
اين حافظ.است آن در هستي مقصود و راز كه است جستوجو
راز و ميداند عشق به منوط را ، خواني مقصود و رازيابي
.ميافتد مفهوم عشق به هستي وراز است نهفته قرآن در هستي
از را هستي مفهوم و راز قرآن ، به عاشقانه رويكرد با حافظ
نيز و ويابس رطب مفهوم رويكرد اين در و درمييابد آن
دريا اگر"...البحر ربيلنفذ لكلمات مدادا البحر لوكان"
تمام دريا من پروردگار كلمات تقرير براي باشد مركب
نمودهاي و كلماتاست باقي خدا كلمات هنوز اما ميشود ،
.است ملحوظ مقام دراين ابرازناپذير رازي بلكه نيست عادي
.است تقرير قابل مركب يك با قرآن در خدا كلمات كه چرا
ژرفي و بينهايت و بينمود عرصه عاشقانه نگاه در پس
حافظ.درنميآيد لفظ و كلام قالب در كه ميشود ملاحظه
متوجه قرآني تفسير رابه طبيعت نمودهاي و جريانها انواع
مقامات درس به را درخت روي بر بلبل تغزل:مثلا سازد مي
در كه عليق درخت با موسي محاوره به و ميكند تعبير معنوي
:مينمايد تشبيه است آمده قرآن
پهلوي گلبانگ به زشاخسرو بلبل"
معنوي مقامات درس دوش ميخواند
گل نموده موسي آتش كه بيا يعني
"بشنوي توحيد نكته درخت از تا
اناالله اني" مطلع با قصص سوره و 30 آيه 29 به است اشاره
به و توحيدشنيده نكته درخت از بلبل گويي "ربالعالمين
غفاريت او.ميرساند ما وطبع سمع به را آن و درآمده تغزل
اگر كه ميدارد اظهار بندگان گناه با را خداوندي رحمت و
نامفهوم خدا غفاريت و رحمت همانا نبود بندگان گناه
.ميبود
از اشارت ، كه ميدانند جذبه و عشق مولود را وحي عارفان ،
به و ميباشد الهي اشارت وحي و است آثارعشق جمله
است رمز وحي.ميگردد آغاز اشارت اين "ويحبونه يحبهم"حكم
هم انديشه و فكر حتي شود مي مبادله معشوق و عاشق بين كه
اشارت عاشق به انديشه از فراتر وحياست محروم آن درك از
سر عاشقانهو راز به عاشقي رويكرد با حافظ.ميرود
رهسپار اشارت ، آن ازپي خود و رونموده قرآن نانموده
در قرآني راز تاثيرات از است اثري او ديوان لذا.ميگردد
ره قرآن فراحسي اشارت و وحيانيت به او گويي.او سريره
:ميگويد كه است جسته
نكرد جمع چوبنده كس جهان زحافظان"
"قرآني نكات با حكمي لطايف
انسانرا آفرينش محل كه ميگيرد بهره قرآن از چنان
در را شيدايي و مستي كنايت اين بر كه ميكند خطاب ميخانه
قرآن آيه ميداند ، آميخته خلقتش بناي و انسان خميره
"طين من بشرا خالق اني للملائكه ربك قال اذ" ميگويد
را بشر من كه گفت تو پروردگار كه آنگاه) (آيه 71 ص سوره)
سخن و عاشقانه رويكرد با حافظ.(ميكنم خلق گل از
:ميكشد تقرير به چنين را آيه اين شاعرانه ،
زدند ميخانه در ملايك كه ديدم دوش"
زدند پيمانه به و بسرشتند آدم گل
ملكوت عفاف و ستر حرم ساكنان
"زدند مستانه باده نشين راه من با
جوهر و عاشقي خميره به را آدم بر ملايك سجده و تسبيح
و سجده محل عشق كه ميسازد متوجه انسان وجود در محبت
:است تسبيح
تسبيحگوي ملك اي عشق ميخانه در بر"
"ميكنند مخمر آدم طينت آنجا كاندر
گرانمايه اكسير اين از آنكه و بيخبرند عشق از فرشتگان
جوهره و عشق ابليس.نميگيرد قرار پرستش مورد است محروم
ابا سجده از لذا نكرد ، ملاحظه را آدم وجود در پرستش قابل
را آدم وجود عبيرانگيز رايحه متوجه فرشتگان ورزيده ،
:پرستيدند را او و دريافتند
مخوان قصه چيست ندانست عشق فرشته"
"ريز آدم خاك به شرابي جام بگير
و واستكبر ابا ابليس فسجدوالا..للملائكه ربك اذقال"
"الكافرين من كان
بلند معناي قرآن به شاعرانه و عاشقانه رويكرد با حافظ
كلمه ، و واژه محض كه برميدارد قرآن از شاعرانهاي
.است همين شعر ، اصلا نميآيد حساب به معنا آن دارنده
اما ميجويد بهره معهود ، و دلبخواهي كلمههاي از شاعر
نيست ، علم شعر.نميدارد منظور را آن معهود و حقيقي معناي
از دو هر گرچه دارد علم زبان از جدا كاملا زباني
و علم كتاب در ريچاردز ، .ميكنند استفاده معهود واژههاي
جهت در درست كلمات ، استخدام لحاظ از شعر":مينويسد شعر
(8)"است علم مخالف
اشاره شعر عرصه بودن نامحدود به "معني معني" كتاب در همو
و پند و نيامده قرارداد و معاهده تحت شعر ، كه ميكند
به شعر ، ":ميگويد او نميكند ، هم تكليف و حكم و اندرز
ما به او زيرا نميكند ، توجهي شده هدايت و محدود اشارت
(9)".بگويد نبايد يا نميگويد چيزي
معين ، برداشت به را خواننده كه منطقي سنجيدگي يك شعر در
و رواني و سلاست و قافيه وزن ، .ندارد وجود نمايد ، محدود
انواع پهناور عرصه در را خواننده شعر ، برانگيزي احساس
آزاد معناي شعر در.بگزيند خود كه ميگذارد آزاد تفكرات ،
و علم كتاب همان در ريچاردزميكند تجلي چيز همه از بيش
نه اما ميبينيم شعر در صريحي بسيار افكار":ميگويد شعر
منطقي لحاظ از را كلمات عالم ، مانند شاعر كه سبب بدان
، نه كند ، القا را معني يك فقط كه باشد برگزيده چنان
و وزن اصوات ، نغمه شاعر ، روش كه است سبب آن به برعكس
به را ما علائق و ميكند تاثير ما علايق در همه شعر آهنگ
ممكن افكار بيشمار انبوه ميان از خاص و صريح فكري گزينش
(10)".واميدارد
و پهناور حال عين در و صريح فضايي قرآن ، به شاعرانه نگرش
حافظ كه ميكشد رقم و قلم بساط به معنا ، گزينش در آزادي
ارباب به را قرآن فرهنگي واژههاي عشق ، و شاعري هنر به
قرآن از غيرمعهود و شاعرانه فضاي خود اما ميگذارد فرهنگ
و آزادي سوي به معنايي نقل اينگونه لذا.ميكند برداشت
را قرآني آيات.است بسيار حافظ قرآنپژوهي در قيدشكني
.مينمايد تاويل و تفسير را آن گويي كه ميكند تضمين چنان
"تحتهاالانهار من تجري جنات" كه بقره سوره آيه 25 مثلا
.است شده بيان صالح عمل و ايمان اهل بر مژده عنوان به
بيت اين در چنانكه دارد عاشقي كنايه حافظ اشعار در
:ميبينيد
سرشت حوري آن قصر بام زير حافظ چشم"
"داشت تحتهاالانهار تجري جنات شيوه
است رفته سخن خمر ، سود و زيان از بقره سوره آيه 219 در
خود به رندانه طنزي و شاعرانه فضايي شاعر ، زبان در كه
كبير اثم فيها الميسرقل و عنالخمر يسئلونك".است گرفته
تو از رسول ، اي "نفعهما اكبرمن اثمهما و للناس منافع و
آنها در كه بگو پاسخ در ميپرسند ، قمار و شراب حكم از
آن زيان ولي دارد مردمان براي منافعي و است بزرگي گناه
.است سودش از بيشتر
نبوي حبيب سيد دكتر
:پانوشتها
به كه قرآن كتابت و تنظيم به است اشاره روايت ، چهارده -7
مقري به قاري هفت از كه وثوق ، مورد راوي چهارده روايت
در عديدهاي اختلاف كه سبعه قراء.ميكردند روايت قرآني
در كه داشتند رواياتي كدام هر داشتند ، آيات برخي قرائت
نفر دو قاري هر براي آنان ميان از قرآن ، جمعآوري هنگام
براي كه كردند ثبت را آنان روايت و خواندند فرا را معتمد
لذا آمدند جمع قرآن كتابت امر در راوي چهارده قاري ، هفت
روايت مسلمانان ، كافه مرجع و اتفاق مورد و موجود قرآن
.ميباشد مشهور قاري هفت از قاري چهارده
ص 217 ادبي نقد شيوههاي -ديچيز ديويد -8
ص 213 همان -9
ص 217 همان -10
|