شناخت و كنش زبان ،
بخش واپسين - اجتماعي روابط و كنش ماهيت
پارسونز تالكوت
كنشو سرشت تعيين در مقاله اول بخش در نويسنده:اشاره
و بزرگ جامعهشناس دو انديشههاي بررسي به اجتماعي روابط
اينك.پرداخت دوپارتو ويلفر و ماكسوبر ;يعني مكتب صاحب
ديدگاه از بويژه مطلب دنباله به مقاله ، بخش واپسين در
با ميپردازد ، نمادين متقابل كنش مكتب و پارسونز تالكوت
.ميخوانيم هم
انديشه و فرهنگ گروه
غيرمنطقي كنش با دارد امكان كه بگوييم است لازم اينجا در
زياد عصبانيت.كشيدن سيگار مانند.بشكنيم را دورباطلي
دچار تنفسي لحاظ از آنگاه و ميبرد بالا را سيگار مصرف
مييابد ، افزايش ما در سيگار از تنفر امكان.ميشويم مشكل
كنش كه است معلوم.ميشود آن ترك به منجر نهايت در كه
دست به اينها از كنش يك نتيجه.دارد آخر و وسط اول ،
كنش مراحل تمامي كه نيست الزامي هيچگونه پس.ميآيد
كنش يك اما.گردد منطقي كنش نتيجه تا باشد منطقي
كنشگر براي كه برسد نتيجهاي به ميتواند غيرمنطقي
اين به انساني رابطه.باشد نامطلوب ديگري براي ولي مطلوب
منطقي مدت كوتاه در است ممكن كنش يك.دارد نظر نيز بخش
بار به نامطلوب نتايج مدت دراز در و تدريج به اما باشد ،
آن به عملكننده يك سوي از وقتي است ممكن كنش يك.آورد
كنند ، عمل آن به بخواهند همگان اما باشد منطقي شود عمل
.انتخابات در نفر يك راي مانند.ميشود غيرمنطقي
نميافتدولي اتفاقي ندهد راي نفر يك انتخابات در اگر
چيز نتيجه آنوقت بكنند را فكر همين بخواهند همه اگر
.ميشود ديگري
جامعه در فرد رفتار فعالترين و اساسيترين غيرمنطقي كنش
.دهد انجام منطقي كنش اكثرا فردي كه مييابيم كمتر.است
غرور.داراست عمدهاي سهم غيرمنطقي كنشهاي انجام در غرور
به نباشد مغرور فردي وقتي.است غيرمنطقي كنش تحريك عامل
اكثر امادر كند اتخاذ منطقي ميتواندتصميمهاي راحتي
منطقي تصميمهاي از دوري باعث غرور اين كه هست مواقع
هدفهاي به رسيدن براي است مانعي ديگر طرف از و ميشود
غيرمنطقي كنش با كمال و طورتمام به انساني رابطه.معقول
و خود گاه هيچ افراد انساني رابطه در.است همراه
را خود دروني نيازهاي ميخواهند بلكه نيست مطرح اهدافشان
رابطه آن بود مطرح خود و هدف فرد دو بين اگر.كنند ارضاء
متفاوت منطقي كنش با كاملا انساني رابطه.نيست انساني
يعني پارتو غيرمنطقي كنش بپنداريم اينكه نه البتهاست
به كه را كنشي نوع هر پارتو كه چون انساني ، رابطه همان
كنش نباشد سازگار اهدافش با آن ابزار يا نرسد هدف
نيست مطرح هدف اصلا انساني رابطه در.ميخواند غيرمنطقي
سازگار هدف با مواقع اكثر در كه انساني دروني مفهوم بلكه
از خود حق از كردن چشمپوشي و گذشت.ميباشد مطرح است ،
رابطه ويژگيهاي از يكي و غيرمنطقي كنش يعني پارتو ديدگاه
دوست و عشق راستي بهاست ايثار و گذشت داشتن انساني
انسان اگر پس ؟!غيرمنطقي كنش يعني پارتو ديدگاه از داشتن
آيا.كند فراموش بايد را اينها برود هدف بهسوي بخواهد
يافتهايم؟ گناه بدون انسان آيا ديدهايم؟ عشق بدون انسان
حذف انسانها زندگي از را پارتو غيرمنطقي كنش نميتوان
.نميماند باقي چيزي انسان از ديگر كه چون كنيم
پارسونز تالكوت -3
كه چرا داشت ، نخواهيم پارسونز آثار بر را آنچنانتوقفي
و است كرده مطرح كلان شكل به كاملا را كنش موضوع او
جالبي بسيار نكات ولي.نيست ما كار با رابطه آنچناندر
دهه در پارسونز.است گرديده مطرح پارسونز كنش نظريه در
مدافعان و منتقدان البته.ساخت را خود كنشي نظام اين 60
مديون نوكاركردگرائي مكتب امروزه ولي يافت بسياري
اجتماعي نظريه" ارزشمند كتاب در "كرايب"است پارسونز
در بخصوص پارسونز نظريههاي از جالبي تفسير "مدرن
كار فهم مينويسد اينگونه وي.دارد اجتماعي موردكنش
آن بودن عميق علتش من گمان به و است دشوار بسيار پارسونز
را او آثار كه هنگامي.است آن بودن پيچيده بلكه نيست ،
كه ميكنم فكر بايگاني كارمند يك به اوقات گاهي ميخوانم
اعمال را خود هوش آنكه براي.است باهوش بسيار خود دركار
ايجاد پيچيده تازهو نظامي كند غلبه خود برناكامي و
تنهاكسي او كه است اين دارد وجود كه مشكلي تنها ميكند
را چيز هيچ او بدون و كند كار آن با ميتواند كه است
.كرد پيدا نميتوان
ميخواست بلكه نپرداخت ، كنش "نفس" به هيچگاه پارسونز
جامعه براي را كنش يعنيكنش بعد باشد جامعه اول
نكتهاي اين.است جامعه تاثير تحت كنش اينكه يا ميخواهد
انساني رابطه در.ميكند دور پارسونز كار از را ما كه است
ميشود موشكافي و است مطرح انسانها بين ورابطه كنش اول
تاثير جامعه از كه است كنشها از بسياري.جامعه بعد و
رابطه.ميگيرد شكل جامعه بطن در فقط بلكه نميپذيرد
پرداخت كنش به نميتوان جامعه بدون كه دارد قبول انساني
وكنشهايي ميپذيرند تاثير جامعه از كه هستند كنشهايي ولي
تحت نيز را آن بلكه نيستند جامعه تاثير تحت كه هستند هم
از دسته دو باهر انساني رابطه.ميدهند قرار خود تاثير
كه است كنشهايي سر بر آن اصلي بحث اما دارد سروكار كنش
خود تاثير تحت را جامعه يا و نميپذيرد تاثير جامعه از
جامعه از كه كنشهايي كه است اين هم آن علت.ميدهند قرار
در كنشي هر.است خارج انساني اراده از ميپذيرند تاثير
انسان اختيار تحت و ميگيرد انجام اراده با انساني رابطه
ياد از را جامعه و كنش تاثر و تاثير پارسونزكارش.است
از يكي اين.ميكند اشاره قضيه جنبه يك به تنها و برده
كار اساس اما.است پارسونز كار بر اساسي و مهم انتقادهاي
دنياي كه اينجاست ودر است انساني بيشتررابطه پارسونز
و هنجارها خصوص به مردم ، افكار زاويه از را اجتماعي
پذيرفته اجتماعا قواعدي هنجارها.ميكند مشاهده ارزشها ،
درباره تا ميگيرند كار به را آنها مردم كه شدهاند
ارزشها ، توصيف بهترين.كنند تصميمگيري خود كنشهاي
.است مردم باورهاي
شكل را فرد رفتار هم كه هستند وارزشها هنجارها اين
كه صورتي در.ميكنند تصميمگيري او جاي به هم و ميدهند
پس باشند فردي كنش دهنده جهت بخواهند ارزشها و هنجارها
به او انديشه و خرد و فرد اختيار و تصميمگيري و اراده
تغيير كندي با و ثابت هنجارها كه حالي در ميرود؟ كجا
و بالاست بسيار انساني كنش تغييرات ميزان اما مييابند
فرد كه ميگويند.باشد نميتواند ثابت فردي كنش هيچگاه
.است ساخته را ارزشها و هنجارها اين خردش و انديشه با خود
هنجارها اين اينكه آن و شده فراموش نكته يك پاسخ اين در
و هنجارها.است شده ساخته انديشهها جمع از ارزشها و
كننده هدايت و ناظر بلكه نيست فردي كنش سازنده ارزشها
و مهم را فردي خرد انديشهو انساني رابطه.است كنش
هنجار فردي انديشه با و كنش با بشود اگر.ميداند اساسي
يعني مدرن جامعه ولي.است قبول كاملا آفريد جديد ارزش و
ارزش و هنجار يك همه براي نميتواند انديشه يك پس تكثر ،
.بسازد
ساخته محيطي و اهداف و وسايل كنشگر ، يك از بنيادي كنش
و هنجارها اجتماعي ، و مادي موضوعات شامل كه ميشود
ميان مناسبات از كنش نظام پارسونز نظر از و...ارزشهاست
كه ميكند سعي بسيار پارسونز.ميشود ساخته كنشگران
شكل جامعه وي نظر به و دهد بسط جامعه در را كنش زمينه
خود كنشي معروف نظام به راه اين از وي.است كنش دهنده
براي عبارتي به.است اجتماعي نظام آن نهايت كه ميرسد
نقش وي ذهن در جامعه بلكه ندارد اهميت كنش "نفس"پارسونز
به خواهان كنشگر هر كه است فرض اين بر او" است بسته
كنش در ديگري با چنانچه و است خاطر رضايت رساندن حداكثر
متقابل كنش اين كند ، كسب خاطر رضايت و گيرد قرار متقابل
واكنشهاي ديگري كه دارد انتظار كنشگر هر.شد خواهد تكرار
هنجارهاي يا قواعد ترتيب اين به و دهد نشان خود از معيني
بسط شده پذيرفته عموما ارزشهاي با همراه اجتماعي
.ميكند كمك واكنشها اين تضمين به و مييابند
منزلتي نقشميرسد "منزلتي نقش"به كارش آخر در پارسونز
كردن قبول اجتماعي ، نظام در خود جايگاه كردن پيدا يعني
پارسونز كه است درست.ارزشهايش به احترام و آن هنجارهاي
فرد ولي ميرسد اجتماعي نظام به و ميكند شروع فرد از
انجام در ارادهاي خود از هيچگاه و اوست شروع نقطه فقط
او افكار در مقداري وي بعداز پارسونز شاگردان.ندارد كنش
البته.آوردند بوجود را اساسي اصلاحات كردندو نظر تجديد
نوعي به و ماند جاويدان هميشه اينان كار در پارسونز روح
تمايز فقط.دادهاند نشان وي افكار به را خود وفاداري
فرد كردند سعي آنها كه بود اين در استادشان با آنان كار
.كنند برجستهتر را فردي كنش و
نمادين متقابل كنش مكتب-4
هر كه كند ثابت ميخواهد را اين نمادين متقابل كنش مكتب
اثبات به اجتماع در را خود جايگاه مربوطهاش كنش با فردي
گروه در نمادين متقابل كنش مكتب تكوين كانون.ميرساند
بلومر.بود دهه 1920 حدود در شيكاگو دانشگاه شناسي جامعه
گذاشت ، بنيان در 1937 را نمادين متقابل كنش نظريه اصطلاح
مكتب اين اصلي نظريهپرداز و بنيانگذار و اصلي متفكر اما
.است ميد هربرت جورج
كنش مفروضات از را ممكن صورتبندي موجزترين بلومر هربرت
كه مبناهايي بر انسانها -1 است داده ارائه متقابل
اشياء به انسانها).ميكنند عمل دارند آنها براي چيزها
نشود انجام شيئي روي بر انساني كنشي وقتي.ميدهند معني
معنادار براي انساني كنش پس.ندارد وجود و معني شيء آن
متقابل كنش محصول معاني اين -2(است اساسي جهان شدن
فرايند يك جريان در -بشرياند30 جامعه در اجتماعي
كار نمادهابه با برخورد در را كنشي فرد هر تفسيري
يعني.بكند نمادها از معنايي ميتواند كنشي هر.ميگيرد
.ميكند بازي انساني كنش در را اصلي نقش انديشه و خرد
معناي ايناست مشترك معناي نوعي نماد ، كه گفت ميتوان
در مردم چون است يافته تكوين متقابل كنش جريان در مشترك
كنش.عملياند نتايج به رسيدن خواهان يكديگر با هماهنگي
نوبه به معاني و ميكند توليد را معاني اجتماعي متقابل
ما كه گفت ميتوان تعبيري به.ميسازد را ما دنياي خود
قطعه يك.ميكنيم خلق را آن خود دنياي به دادن معنا با
نقشي شد ميز به تبديل وقتي ولي چوباست قطعه يك چوب ،
اين معنادار نماد...آن معناي يعني نقش اين و مييابد
به و متوقف را خود واكنش كه ميدهد انسان به را توانايي
امكان ما به نمادها.كند مرور را آن خلاق گونههاي
و بگيريم فاصله جهان در موجود اشياء از كه ميدهند
هر.رسانيم انجام به را آزمايش و انديشه از فرايندهايي
روي اتفاق اين ميكنيم ، فكر كاري دادن انجام به وقت
تا ميدهد امكان ما به كه است زبان وجود واقع در.ميدهد
به....كنيم انتخاب و تامل سپس و بگيريم فاصله چيزها از
واكنشي همان من خود در معنادار نماد كه باشيم داشته ياد
كه ميدهد امكان من به و ديگران در كه ميكند ايجاد را
.ميكنند نگاه من به ديگران كه همانطور كنم نگاه خودم به
كه آنگونه خودم ;يعني است همين دقيقا "شناخته خود"
آن "شناسنده خود" يا دوم مرحله.ميبينند مرا ديگران
فكر خودم درباره من) ميكنم نگاه خودم به كه است بخشي
انگيختگي خود و خلاقيت اصالت ، منشا را آن ميد و (ميكنم
همه كه ميآورد فراهم مجرايي دروني گفتوگوي.ميداند
آن از بايد متقابل كنش انگارههاي يا بيروني گفتوگوهاي
از توصيفي متضمن همچنين ، خود ، از مفهوم اينكنند عبور
.است شدن اجتماعي فرايند
فراگردهاي از نه معنا":مينويسد اينگونه ريتزر جرج اما
انسانها....برميخيزد متقابل كنش فراگرد از بلكه ذهني
.ميگيرند فرا اجتماعي متقابل كنش طي را معاني و نمادها
نشان واكنش تفكر بدون نشانهها برابر در آدمها حاليكه در
يك اداهاي مثال ، براي) ذاتند به قائم نشانهها.ميدهند
(است مرگ آستانه در تشنگي از كه شخصي براي آب خشمگين ، سگ
كار به آن براي كه اجتماعياند شناسههايي نمادها اما
آن بازنمود درباره مردم كه را تاآنچه ميشوند برده
متقابل كنش نظريهپردازان....نمايد باز دارند ، توافق
.ميدانند نمادها از گستردهاي نظام را زبان نمادين ،
برده كار به ديگر چيزهاي جاي به كه چون نمادند ، واژهها
امكانپذير را ديگر نمادهاي همه واژهها.ميشوند
آن براي تنها ديگر چيزهاي و اشياء و اعمال.ميسازند
كاربرد طريق از را آنها ميتوان كه دارند معنا و وجود
كنندهاند تعيين جهت اين از نمادها.كرد توصيف واژهها
عمل انساني شيوههاي به تا ميدهند اجازه انسانها به كه
كه واقعيتي برابر در نمادها وجود خاطر به انسانها.كنند
بلكه نميدهند نشان واكنش انفعالي ميدهد نشان را خودش
نو از و ايجاد فعالانه ميكنند ، عمل آن در كه را جهاني
پنهاني رفتار:مينويسد ادامه در وي ".ميكنند ايجاد
در را نمادها و معاني كه است تفكر و فراگرد همان
يك كه ميشود گفته رفتاري به آشكار رفتار.برميگيرد
آشكار رفتارهاي برخي.ميدهد انجام عملا كنشگر
و كرده خو رفتار:مانند.نيستند پنهاني رفتار دربرگيرنده
بيشتر خارجي ، محركهاي برابر در تفكر بدون واكنشهاي يا
به انسانها.رفتارند نوع دو هر مستلزم انساني رفتارهاي
به بيرون از كه را نمادهايي معاني كه ندارند نياز اين
شخصي تفسير پايه بر انسانها.بپذيرند ميشود تحميل آنها
را تازه معنايي وجوه و معاني ميتوانند موقعيت از شان
.كنند پرداخته و ساخته
كنش قصد و نيت ذهنيت ، بر انساني دررابطه شناخت اساس
واكنش و كنش كه ميرسد جا اين به نكته اين.است متقابل
درك بدون نميتوانيم رابطهانساني در.است تفكر براساس
براي ديگر طرف از.بزنيم كنشي به دست كنشي معناي و مقصود
.ديگري براي -خود 2 براي -دارد1 معني دو كنش كنشگر ،
منظور آيا ما كنش مقابل طرف كه كنيم درك بتوانيم بايستي
ما كنش از ديگري معناي درك اين خير؟ يا است فهميده را ما
.است مهم بسيار متقابل كنش دادن انجام در
اشياء به كه ميباشد پيچيده و اهميت پر آنقدر انساني كنش
بدون شيءميدهد معنا نيز جان با طبيعت به حتي و بيجان
دارد را خود مخصوص كنش شيء هر.نمييابد معنا برآن كنشي
طبيعت از انسان تا.مييابد را خود مخصوص معناي آن با كه
ذهن در بكر طبيعت.ندارد معنا طبيعت نكند بهينه استفاده
.بيرويه استفاده نه ولي استفاده براي طبيعت.نيست انسان
در مهم نكته.است انساني استفاده همان در طبيعت معناي
از معناها تمامي كنشها ، تمامي.است "زبان" انساني كنش
.است انساني بزرگ اختراعات از يكي زبان.است انساني زبان
زبان ميرود بين از نيز معناها شود حذف زبان اگر كنش در
را كنش ذهن و ميكند معنادار را ذهن واژه و ميسازد واژه
اساسي نقش كنشها كردن معنادار در زبان پس.ميدهد انجام
و ميگيرند شكل نمادها كه است واژهسازي طريق ازدارد
.تاثيرگذارند اجتماعي و انساني كنش در نمادها
يك يا چيز يك ذهن مكتب اين پردازان نظريه ديدگاه از
ذهن.است بيوقفه فراگرد يك بلكه نيست ، جسماني ساختار
واكنش و محرك بزرگتر فراگرد از بخشي خود كه است فراگردي
متقابل كنش فراگرد در فكر و ذهن اين حتي.ميآيد شمار به
نظر ، اين.ميشود تهذيب و ميگيرد شكل اجتماعي
صورت بر تاكيد به را نمادين متقابل كنش نظريهپردازان
.داد سوق شدن اجتماعي يعني اجتماعي ، متقابل كنش از خاصي
شدن اجتماعي نمادين ، متقابل كنش نظريهپردازان ديدگاه از
اجازه انسانها به كه ميآيد شمار به پوياتري فراگرد
به و دهند پرورش را انديشيدنشان توانايي تا ميدهد
آنها ، نظر به وانگهي.بينديشند انساني متمايز شيوههاي
كنشگر آن طي كه نيست يكطرفهاي فراگرد شدن اجتماعي
از كنشگر كه است فراگردي بلكه كند دريافت را اطلاعاتي
با را آن و ميدهد شكل را آمده دست به اطلاعات آن طريق
كنشگران متقابل ، كنشهاي بيشتر در.ميسازد سازگار نيازش
آيا كه بسنجند و بگيرند نظر در را ديگران بايد
.نه يا دارد همخواني ديگران فعاليتهاي با فعاليتهايشان
قدري دستكم كنشگران نمادين ، متقابل كنش مكتب ديدگاه از
وادار يا شده تعيين صرفا موجودات آنهاهستند خودمختار
براي فردي به منحصر زندگي ميتوانند بلكه نيستند ، شدهاي
زندگي در خود براي را خاصي سبك و دهند ترتيب خود
.برگزينند
اسلامزاده وحيد
|