است من تصور جهان
جهاني سياست و مذهب
است من تصور جهان
شوپنهاور آرتور فلسفه به نگاهي
شوپنهاور كه است جملهاي اين."است من تصور جهان":اشاره
اگرچه.ميآورد فلسفياش آثار نخستين از يكي آغاز در
به علاقهمند و آلماني ايدهآليست فيلسوف شوپنهاور آرتور
و بود آلماني آشناي نام فيلسوف ;هگل با معاصر هندي فلسفه
ولي ميپرداختند فلسفه تدريس به دانشگاه يك در دو هر نيز
قابل هم با علاقهمندان جلب نظر از آنها درس كلاسهاي
خيل و جمعيت از مملو هگل درس كلاسهاي.نبودند مقايسه
كلاسهاي در كه حالي در بود وي فلسفي آموزههاي مشتاق
شايد البته.مييافتند حضور اندكي تنها شوپنهاور فلسفه
و اجتماعي بسترهاي به نگاهي با بتوان را امر اين دليل
بنيانگذاري پي در هگل واقع در.دريافت عصر آن فرهنگي
;بود كانتي و دكارتي خردگراي سوژه براي تاريخي اساسي
وقوع و گوناگون ايدئولوژيهاي شكلگيري عصر در كه امري
مشغوليهاي دل اما.مينمود ضروري رهاييبخش انقلابهاي
با تنگاتنگ ارتباطي شايد و بود ديگر نوعي از شوپنهاور
وي قدر به بيشتر او از پس نسلهاي اما.نداشت عصرش مسائل
بار نخستين براي بعدها كه بود نيچه اين اگرچه.بردند پي
ستود ، آثارش جاي جاي در را او و برد پي شوپنهاور اهميت به
به نگاه با بيگمان كه بود فرويد زيگموند بعد اندكي نيز
ناخودآگاه قلمرو شناساي شوپنهاور ، "كور اراده" مفهوم
.گرديد
در اندكي تا كوشيده نويسنده ميآيد ، پي از كه مطلبي در
بحث به ديرآشنا فيلسوف اين مهم انديشههاي از برخي باب
:ميخوانيم هم با.بپردازد
انديشه و فرهنگ گروه
جهان به چشم دانستيگ در فوريه 1788 در 22 شوپنهاور آرتور
بازرگان پدرش.شد بزرگ ثروتمند خانوادهاي در وي.گشود
داشت وافري علاقه گشتوگذار به زندگي در كه بود متمولي
.ميدانست وطن جهان يك عصر ، آن معمول سبك به را خود و
.بشود بازرگان او خود همچون نيز پسر كه بود آن پدر خواست
مرگ با اما نهاد گردن پدر خواست به سالي چند شوپنهاور
دانشگاه عازم سال 1809 در مادرش رضايت جلب با و پدر
تصميمش زود خيلي ولي بپردازد طب تحصيل به تا شد گوتينگن
مدتي.آورد روي كانت و افلاطون فلسفه مطالعه به و شد عوض
شلاير و فيشته درس كلاسهاي در تا شد برلين عازم بعد
شكل وي انديشههاي اساس كه بود آنجا در.يابد حضور ماخر
جهانوطن يك را خود پدرش همچون كه شوپنهاور.گرفت
درگوشهاي فرانسه ، با آلمان جنگ بحبوبه در ميانگاشت ،
درباره" عنوان با خودش دكتراي رساله نگارش سرگرم دنج
اين.بود ينا دانشگاه براي "كافي جهت اصل چهارگستره ريشه
كتاب براي بود سرآغازي داشت او بدبيني از نشان كه رساله
و خواست همچون جهان" عنوان با سال 1819 در كه اصلياش
سالهاي 1813 بين شوپنهاور زندگي.رسيد چاپ به "بازنمود
سال و نوشت ينا دانشگاه براي را خويش دكتراي رساله كه
نروژ علوم آكادمي به آزادي درباره رسالهاي كه 1838
گمنامي در -كرد كسب را درونتهايم علمي جايزه كه -فرستاد
مورد اندكي وي فلسفه كه بود سال 1838 از بعد تنها.گذشت
رفته كه حالي در سپتامبر 1860 در 21 وي.قرارگرفت توجه
ازجهان چشم ميگرفت ، قرار بيشتري توجه مورد آثارش رفته
.بست فرو
نيتس ولايب دكارت با كه بود فلسفياي سنت وارث شوپنهاور
.ميرسيد خود اوج به كانت امانوئل فلسفه در و ميشد آغاز
:مهمش كتاب سه نگارش با كانت مينمود ، چنين اول نظر در
با آن تبع به و حكم نقد و عملي عقل نقد محض ، عقل نقد
كرده ايجاد خود عصر فلسفه عالم در كه كپرنيكياي انقلاب
ساحل به را فلسفه سرگردان كشتي سرانجام است توانسته بود ،
آن از بلندپروازتر و بدبينتر شوپنهاور اما برساند ، امني
آن در نظرش در كه سازد عصري فلسفه به مقيد را خود كه بود
.بود مانده بيپاسخ فلسفي اساسي مسائل از بسياري هنوز
تا كند برپا جديدي فلسفي نظام تا بود آن بر شوپنهاور
در را خود كه را "فينفسه شيء" يا جهان بنيادي حقيقت
نيك وي اما بشناسد ، بود ، داشته نهان پديدارانه جهان وراي
انديشه كل انكار و نفي در نه امر ، اين كه بود آگاه
و اساس از جستن بهره در بل بود آن وارث او كه فلسفهاي
را فلسفياش نظام وي لذا است ، ميسر فلسفهاي چنين بنياد
فلسفهاش در كانت وي ، از قبل كه ساخت بنا شالودهاي بر
همان از شوپنهاور كه آن واقع.بود كرده ابتدا بدان
كرده شروع آنها از كانت وي از پيش كه كرد شروع مقدماتي
يكسان كانت و شوپنهاور فلسفه آغازين نقطه گرچه اما.بود
.رسيد متفاوت سر يك نتايجي به شوپنهاور ولي بود
"فنومن" يا پديدار و "نومن" يا "فينفسه شيء" بين كانت
پديدارها جهان به منحصر را بشر شناخت و ميگذاشت فرق
تابع ميبايد الزاما شناختي چنين نظرش در و ميدانست
.باشد معلول و علت رابطه و زماني مكاني ، نسبتهاي
هيچ نميتوانيم ما كه بود اين گرفت كانت كه نتيجهاي
است خودش نفس در كه گونه آن جهان به نسبت شناختي گونه
همين از درست اما ميشود متوقف كانت اينجا در.كنيم حاصل
در.ميآغازد شوپنهاور بديع و اصلي انديشه كه است جا
حفظ ابژه سوژه ، ثنويت يا دوگانگي آن نيز شوپنهاور فلسفه
ابژه ، و سوژه شوپنهاور نزد در كه تفاوت اين با است شده
ابژه تصور وي نظر در.دارند يكديگر با تنگاتنگي رابطه
عين يا ابژه و است بيمعنا شناسانده ذهن يا سوژه بدون
جز نيز سوژه و مييابد در را آن ذهن كه آن جز نيست چيزي
به.ندارد معنايي آن سوي به يافتگي جهت و ابژه سايه در
ذهن بر را تاكيد كه ايدهآليسمي آن با برداشتي چنين يقين
جهت حاصل صرفا را جهان و ميگذاشت سوژه يعني شناسانده
ماده آن و ميدانست عين سوي به شناسانده ذهن اين يافتگي
و سوژه و ميگذاشت ابژه يا عين بر را تاكيد كه باورياي
تعارض و تقابل در ميدانست ، آن نتيجه را شناختي گونه هر
.بود
با "بازنمود و خواست همچون جهان" دركتابش شوپنهاور
آخرين تا صريحا اگر":مينويسد مادهباوري از انتقاد
آخر قله بر صعود از پس برويم ، ماترياليسم دنبال به نقطه
از وپس گرفت خواهيم قرار المپ خدايان ريشخند و موردخنده
خواهيم و شد خواهيم بيدار خواب از مرتبه يك بسيار رنج
يعني آوردهايم دست به كوشش اين از نتيجهاي كه ديد
.است بوده ما مبدا نقطه اساس و قبلي شرط "علم و معرفت"
درك ماده كننده درك عامل يعني ذهن راه از فقط را ماده ما
و ميشنود آنرا سامعه و ميبيند را آن باصره حس.ميكنيم
".ميشود آگاه آن از مدركه قوه و ميكند لمس را آن لامسه
حقيقت به گونهاي ديگر منظر از شوپنهاور كه است آن واقع
تمايز بود معتقد وي.مينگريست "نفسه في شيء" يا بنيادي
در كه گونه آن جهان يعني پديدارها جهان در صرفا تفاوت و
تابع الزاما كه درميآيد تجربه به و است خودش نفس
و دارد معنا است ، عليت رابطه و زماني مكاني ، نسبتهاي
بگذاريم كنار را عليت رابطه و زماني مكاني ، نسبتهاي اگر
را تفاوت و تمايز پديدارانه جهان از بيرون گاه آن
كه گونه آن جهان از گفتن سخن و درآورد تصور به نميتوان
نتيجه.است بيمعنا فينفسه اشياء يا است خودش نفس در
چندگانگي و تكثر اگر كه بود اين گرفت شوپنهاور كه مهمي
ديگر بياني به يا ندارد وجود پديدارها جهان از خارج در
همان يا جهان بنيادي حقيقت ميآيد لازم پس است ، محال
و كثرت از عاري و باشد يگانه و واحد "فينفسه شيء"
شيء" شناخت يا وصول براي شوپنهاور نظر در.چندگانگي
داشته وجود تجربه و حواس جز به راهي ميبايست "فينفسه
ساختن برآورده براي صرفا عقل وي درنظر كه چرا باشد ،
"فينفسه شيء" به يافتن راه براي و است زندگي نيازهاي
نوعي واقع در.يافت ورزي عقل از غير به راهي ميبايست
جهان بنيادي حقيقت به را ما كه دروني دريافت و شهود
مقصودش شدن روشن براي شوپنهاور.است ضروري سازد ، رهنمون
شناختي از غير به ما وي نظر در.ميزند مثال را آدمي بدن
بيواسطه شناخت داريم ، خودمان بدن از حواسمان طريق از كه
امكان و نيست ما حواس از برآمده كه دارد وجود هم دروني و
ما به دروني و مستقيم طور به را خودمان بدن از دريافتي
شناختي چهبساچنين كه است معتقد شوپنهاور.ميبخشد
ماهيت به را ما دروني
وي نظر در.سازد راهنمون "فينفسه شيء"
نهان پديدار جهان پشت پس در را خود كه "فينفسه شيء"
كمتر كه -بياني به و اراده يا خواست صورت به فقط ساخته ،
تجلي پديدارها درجهان انرژي صورت به -است برانگيز مناقشه
و زندگي به ما خواست در چه انرژي يا خواست اينميكند
در ديگر بياني به و خورشيد برگرد سيارات و زمين گردش چه
شوپنهاور كه"خواست" درواقع.مييابد عينيت مادي عالم كل
مادي عالم در بازنمودي مينامد ، نيز "زندگي خواست"را آن
"بازنمود و خواست همچون جهان" كتاب در شوپنهاور.است
مختلف چيز دو بدن حركت و (خواست)اراده عمل":مينويسد
ربط نيست ، باشند پيوسته هم به عليت رابطه با كه خارجي
كه هستند واحدي امر دو آن نيست ، علت به معلول ربط آنها
درك مستقيما گاهي يعني درآمدهاند ، مختلف طرق به
بدن عمل(بدن حركت)حواس راه از گاهي و (اراده) ميشوند
".است كرده پيدا تجسم كه است (خواست) اراده عمل همان
شيء" تجلي كه پديدارها جهان اگر است معتقد شوپنهاور
و درد از آكنده چنين است ، جهان بنيادي حقيقت يا "فينفسه
حقيقت طبيعتا پس است ، شقاوت و ظلم خونريزي ، و جنگ رنج ،
چنين در زيستن كه بود خواهد هولناك چنان نيز بنيادي
وي سان بدين.باشد داشته نميتواند ارزشي هيچ جهاني
رنج پيمانه شخصي هر طبيعت":ميكند انكار و نفي را زندگي
.است كرده تعيين كند تحمل زندگي طي در بايد كه را درد و
اگر...رفت خواهد سر نه و ماند خواهد خالي نه پيمانه اين
را آن جاي ديگري اندوه برخاست ، ما دل از اندوهي فشار
نميتوانست ولي بود شده آماده پيش از آن مايه كه ميگيرد
.بود نگذاشته آن براي خالي جاي قبلي اندوه زيرا شود محسوس
اشغال را آن و ميآيد فورا شد خالي جا كه همين ولي..
نزد در -انساني زندگي بهويژه -زندگي اينرو از ".ميكند
خود به هولناك هيئتي و مييابد شرگونه سرشتي شوپنهاور
كه بديهايي بدترين اصلي سرچشمه":مينويسد وي.ميگيرد
گرگ انسان:است انسان همانا ميبرد رنج آن از انسان
روشني به را آخرين واقعيت اين كه كسي آن هر است انسان
شيطان ميبايد انساني هر كه واقعيت اين با دارد فراچشم
دوزخ از بدتر ميبيند دوزخي را جهان باشد ، ديگر انسان
.نيست شوپنهاور به منحصر بدبينياي چنين اما ".دانته
براي چيز بهترين":است گفته تئوگينس وي ، از پيش سدهها
زاده كه همين ولي است نديدن را آفتاب و نشدن زاده انسان
از گذشتن زودتر هرچه (او براي دوم چيز بهترين) شد
شرق حكماي ميان در بدبيني اين حتي "است مرگ دروازههاي
زندگي به نسبت خيام عمر حكيم بدبيني.ميخورد بهچشم نيز
:نيست شوپنهاور و تئوگينس بدبيني از كمتر
شورستان اين در آدمي حاصل چون
جان كندن تا نيست غصه خوردن جز
برفت زود جهان زين آنكه دل خرم
جهان به نيامد خود كه كسي آسوده و
از آكنده سراسر زندگي و دهشتناك چنين جايي جهان ، اگر اما
اين ميرسد ذهن به كه سئوالي اولين است ، بيعدالتي و رنج
ميبايست بيعدالتي و رنج و دهشت اين قبال در ما كه است
قانعكننده نهچندان اما صريح شوپنهاور پاسخ كنيم؟ چكار
با و كرد پشت زندگي و جهان به بايد كه است معتقد وياست
تا حال.كرد انكار و نفي را اراده يا خواست وجود تمام
پاسخ شوپنهاور يابد؟ ادامه انكار و نفي اين ميبايست كجا
.بشود كردن زندگي از بينياز آدمي كه جايي تا ميدهد
ما و است افراطي حد از بيش شوپنهاور بدبيني گرچه
اما بشويم سهيم وي با بدبيني اين كل در نميتوانيم
ديگر منظر و است بديع و اصيل وي فلسفي انديشههاي
.ميگشايند ما روي پيش را گونهاي
سليماني حسين
:منابع
البرز 1377 نشر فروغي ، محمدعلي اروپا ، در حكمت سير -1
فولادوند ، عزتالله ترجمه مگي ، برايان بزرگ ، فلاسفه -2
خوارزمي 1372 انتشارات
كاپلستون ، فردريك نيچه ، تا فيشته از فلسفه تاريخ -3
سروش 1367 انتشارات آشوري ، داريوش ترجمه
عبدالعلي ترجمه تافه ، تامس شوپنهاور ، آرتور فلسفه -4
پرسش 1379 نشر دستغيب ،
ديهيمي ، خشايار ترجمه تنر ، شوپنهاور ، مايكل آرتور -5
قلم 1373 نسل كهكشان ، انتشارات
سازمان زرياب ، عباس ترجمه دورانت ، ويل فلسفه ، تاريخ -6
اسلامي 1370 انقلاب آموزش و انتشارات
محمدسعيد ترجمه سولومون ، .ك رابرت اروپايي ، فلسفه -7
قصيده 1379 نشر كاشاني ، حنايي
ترجمه كاپلستون ، فردريك ،(روم و يونان) فلسفه تاريخ -8
سروش 1368 انتشارات مجتبوي ، جلالالدين سيد
مركز نشر كزازي ، ميرجلالالدين ويرايش خيام ، رباعيات -9
1371
جهاني سياست و مذهب
جهان ، اقتصادي و اجتماعي سياسي ، مسائل در بيستم قرن پايان
عميق تاثير كه برگرفت در را بنيادي تغييرات از دورهاي
اين اعظم بخش.است كرده حفظ نيز جديد قرن در را خود
دستكم يا و ميشود ناشي سرد جنگ گرفتن پايان از تغييرات
با غالبا اكنون تغييرات اين.بود شده متاثر آن نتايج از
سياست عنوان تحت مجموعا كه جانبهاي چند فرآيندهاي
اقتصاد" يكارتباطاند در ميشوند شناخته سازي جهاني
به "جهاني فرهنگ" يك اختلاف كمي با و يكپارچه "جهاني
پيشرفتهاي آن ، با همزمان.آمدنند پديد حال در تدريج
آمريكاي از قوي دموكراسي يك گسترش جمله ، از مهمي سياسي
نه گرچه آفريقا ، آسيا ، مركزي ، و شرقي اروپاي تا لاتين
نمونههاي علاوه به.ميخورد چشم به دست ، يك كاملا
كنار و گوشه در مذهبي فعالان سياسي مبارزات از فراواني
براي آمريكايي برجسته مفسر ويگل جرج.است داده روي جهان
دورشدن"به را ما مذهب ، جهاني حيات تجديد دادن نشان
آورده ص 26 هانتيگتن 1993 در كه) "جهان كردن مذهبي ازغير
سياست فضاي كه نيست معنا بدان اين.ميدهد ارجاع (شده
و ارتباط كه معناست اين به بلكه است سياسي غير جهاني
به سياست و مذهب بين گستردهاي و نو متقابل تاثيرگذاري
.است آمده وجود
كه ميكنند تاييد را ويگل استدلال اخير وقايع از بسياري
تصور كه ميدهد روي سرزمينهايي در سياست بر مذهب تاثير
اين.است داده دست از را مردمياش نفوذ مدتهاست ميشد
متداول ويژگي بلكه نميشود محدود كشور دو يا يك به گرايش
در اروپا ، در.ميرود شمار به معاصر جهاني سياست
مذهبي غير جدي خيلي طور به ميشد تصور بيشتر كه منطقهاي
هرزگوين -بوسني در دهه 1990 اوايل در داخلي جنگ ميشود
مذهبي اختلاف يك به بوسنياييها و صربها كرواتها ، ميان
با را خود هويت كنندگان پيكار بيشتر.شد تبديل بالفعل
پيدا از بيش و ميكردند مشخص فرهنگي و مذهبي ويژگيهاي
فرهنگي و مذهبي پيوندهاي طريق از مسلك ، هم متحدان كردن
تلاش مسلمان عرب جهان و روسيه آلمان ، با اتحاد براي
.ميكردند
اقوام بين كوزوو در داخلي جنگ دهه 1990 اواخر در همچنين
و مسلمانان ميان منازعه يك عنوان به صربها و آلبانيايي
.شد شناخته مسيحيان
نظم در كمونيستها ، از پس كاتوليك ، اسقفهاي لهستان ، در
ژان پاپآوردند دست به ملاحظهاي قابل اهميت كشور سياسي
اجتماعي و سياسي مسائل در را خود لهستاني روحاني دوم ، پل
محكوم او هدف.ساخت درگير مواليد كنترل شديد تقبيح شامل
.ميناميد "اخلاقي انحطاط" را آن كه بود جرياني كردن
در عمده بازيگر يك عنوان به ارتدوكس كليساي روسيه ، در
در.آمد بيرون كمونيسم ازدرون اجتماعي و سياسي مهم مسائل
تشكيل مختلف درجمهوريهاي بنيادگرا مسلمانان حاليكه
اين كردن اسلامي براي داغستان و چچن شامل دهنده
.يازيدند دست فراواني تلاشهاي به جمهوريها
مسيحي بنيادگرايان و 1990 دهه 1980 در متحده ايالات در
شكل براي مذهب اجتماعي -سياسي اهميت افزايش تاييد با
.رساندند انجام به كوششهايي سياسي برنامه هدايت و دادن
گروههاي سياسي نفوذ گسترش اسرائيل ، در زمان همان در
متعدد ائتلافي دولتهاي در آنها عضويت با يهودي بنيادگراي
.شد مشخص
سياسي هدفهاي با مذهبي فعالان حضور همچنين سوم جهان در
انقلاب وقوع آنها چشمگيرترين كه گذاشت افزايش روبه
مبارزات گسترش آن از پس و 1978- در 79 ايران اسلامي
از ميتوان همچنينبود آن اطراف و خاورميانه در اسلامي
بازي براي عراق (سكولار- سوسياليست - ناسيوناليست) تلاش
از پس هم و فارس خليج جنگ هنگام به هم اسلامي نقش كردن
در 1991 مبارز هندوئيسم سكولار رسما هند در.برد نام آن
آن سياسي دورنماي شكل تغيير در و گرفت قرار توجه مورد
نيروهاي مقابله با نيجريه درآفريقا ، .شد واقع موثر كشور
ناگهان سومالي و درآمد قطبي دو صورت به مسيحي و مسلمان
نظر از سودان.داد جهت تغيير اسلامي حكومت يك طرف به
تقسيم مسلمانان غير و مسلمان بين مذهبي مناطق به سياسي
با مسلمانان مبارزه خاطر به الجزاير از 1992 ، .شد
.شد متحمل را داخلي جنگ سال شش از بيش دولتي نيروهاي
در.گذاشت جاي بر كشته از 000/100 بيش كه جنگلهايي
برنامههاي با احزاب و بوديست جديد گروههاي تايلند ،
از بيش ميتواند نمونهها ليست.شدند پديدار مخصوص سياسي
روشن كاملا اصلي نكته خوشبختانه اما شود ، شامل را اينها
سطوح در مذهب كه كشوري كردن پيدا دهه 1990 از:است
شده مشكل باشد نداشته قرار آن سياسي برنامه بالاي نسبتا
سكولار دولتهاي در طولاني سابقه كه كشورهايي در حتي است
.داشتهاند
ISSUES in WORLD POLITICSكتاب:منبع
جلالي منيژه:ترجمه
|