انقلاب دوران زيرزميني ادبيات
نهضت يكطرف از كه پهلوي رژيم حيات آخر سال دو يكي در
گرفته خود به عظيمي و وسيع ابعاد و يافته گسترش مقاومت
سبعيت با خود قدرت تمام با حكومت هم ديگر طرف از و بود
ديوار بر شعار يك نوشتن وحتي آمده ميدان به تمامتر هرچه
آن از و زيرزميني ادبيات ميداد ، پاسخ مسلسل رگبار با را
شعر جمله
.شد مردم ارتباطي وسيله و يافت گسترش شدت به
شهرت نظر از انقلاب ، دوران در ايران ديواري روزنامههاي
خود تحتالشعاع را چين انقلاب ديواري روزنامههاي جهاني ،
.داد قرار
خود ، جان دادن ازدست بهاي به مبارز ، مردم تهران ، در
جان رژيم ضد مقالات و شعرها اعلاميهها ، از را ديوارها
ديواري بر را شعري شما ، و من آنكه براي گاه و بخشيدند مي
.ميتپيد خون به جواني بخوانيم ،
جايگاه هميشه شعر ايران ، سياست و ادبيات تاريخ در
شعر امروز ، تا ايام قديميترين از.است داشته ويژهاي
بيان براي و مردم درخدمت ديگري ادبي بيان نحوه هر از بيش
بوده تعارض در حاكمزمان فلسفه با كه نظارتي و مفاهيم
سواد ، و كتابت كه دور ، گذشتههاي دراست شده برده بهكار
بهخاطر شعر بود ، ممتاز طبقه به مخصوص و محدود دو هر
و مينشست مردم خاطر در آساني به بودنش مقفي و موزون
كه روزگاراني در را شعر عجيب گسترش امر همين و ميماند
پراكنده نقاط مردم ميان ارتباط و محدود بسيار كتابت و خط
و كم بسيار فارسيزبان اقاليم گسترده دورو بسيار و
وظيفه به هميشه شعر اين ، بر علاوه.ميشد موجب بود مشكل
و ميكرد عمل بود مردم دردهاي و خواستها بيان كه راستينش
هزار عرض در كه كساني عظيم خيل ميان از هم لحاظ همين به
نوشتهاند ، مطلب و سروده شعر فارسي زبان به گذشته سال
است مانده مصون روزگار دستبرد از آنهايي آثار همه از بيش
بودهاند ، وقت حكام تاييد مورد همه از كمتر نهتنها كه
بيم از و گذرانده روزگار دربدري و آوارگي در اغلب بلكه
اين با و شستهاند آب صد به را خود دفتر حاكم ، گزمگان
.است مانده جاي بر مردم سينههاي در اشعارشان وجود ،
شاخههاي از يكي فارسي ، شعر ساله هزار دوران تمام در
در كه است بوده شعرهايي آن ، موثر بسيار اغلب و گسترده
پردازيهاي دروغ افشاي براي يا حكام ، رژيمها ، با مخالفت
نامهاي تحت اغلب و مخفيانه بهصورت و سروده حاكمه دستگاه
برجسته نمونههاي.است ميشده توزيع مردم ميان مستعار
شاعران ميان در و شعوبي نهضت دوران در را شاعران نوع اين
اغلب كه يافت ميتوان عباسيان و امويان دوران ايرانينسب
.است شده مي حكومت عمال بهدست قتلشان موجب آنان اشعار
دوران همين در بگذريم ، كه دور گذشتههاي از
.داريم را شكنجهها و قتل نمونه اين روشن معاصرنمونههاي
استبداد با مخالفتش بهخاطر "صوراسرافيل جهانگيرخان"
كه "دهخدا علياكبر" و شد كشته باغشاه در محمدعليشاهي
بود ، سروده واقعه همين رابهخاطر "سحر مرغ اي" معروف شعر
در "دخو" مستعار نام تحت كه تندي انتقادي مقالات بهعلت
و شد ايران ترك به مجبور مينوشت ، صوراسرافيل روزنامه
دستگاه غضب مورد هميشه بازگشت ، ايران به كه هم بعدها
بود ، از او چون بزرگمردي شايسته چنانكه هرگز و بود حاكمه
.نشد تجليل او
دوخته زندان در را لبش كه ايران آزاده شاعر ،"يزدي فرخي"
سرآشتي رضاخاني استبدادي حكومت با آنكه بهعلت بودند ،
.شد كشته رضاخان زندان در بالاخره نداشت ،
به خود تند مقالات و انقلابي اشعار با كه "عشقي ميرزاده"
در همه از بيش و بود برخاسته رضاخان با مبارزه
خود اشعار و مقالات با رضاخاني جمهوري خيمهشببازي
بر را قلابي هياهوي آن بودن فرمايشي و رضاخان دسيسههاي
.شد كشته رضاخان عمال گلوله ضرب به بود ، كرده ملا
دوران در ايراني نويسندگان و شاعران قتل و تبعيد و زجر
لازم كه است روشن و نزديك آنقدر هم محمدرضاشاهي حكومت
،"شيرازي كريمپور" و "مسعود محمد" قتل.نيست يادآوري به
،"اخوان" ،"شاملو" ،"ساعدي" ،"افراشته" زندان و شكنجه
.است خروار اين نمونه مشتي امثالهم و "احمد آل" ،"نيما"
اين تمام در شكنجهها و قتلها زجرها ، اين همه وجود با
اسطوره ، زبان به چه ايراني ، نويسندگان و شاعران دوران ،
و صريح بهصورت چه و مستعار نامهاي تحت چه تمثيل ، چه
خاموش چراغ اين نگذاشتهاند و زدهاند را حرفشان علني
.بماند
امكانات و يكطرف از چاپ و تكثير وسايل كه اخير دوران در
مردمي شعارهاي با مردم وسيع تظاهرات بهصورت مخالفت بروز
عين در و بود شده فراهم بيسابقه بهصورتي ديگر ، طرفي از
ابعادي مخالفتها و مخالفان سركوبي در حكومت سبعيت حال
يك داشتن حتي بهطوريكه بود ، گرفته خود به باورنكردني
شدن زنداني يا اعدام موجب بود ممكن شعر بيت چهار يا كتاب
شعر سرودن يا كتاب نوشتن به رسد چه ;شود دارنده طولاني
بهعلت ديگر سوي از و بود ذنبلايغفري حكومت نظر از كه
مييافت ، نشر اجازه كه شعرهايي زبان تعقيب ، از ترس همين
كمترين تحمل حكومت وجود اين با و بود شده تمثيلي بهشدت
ناچيزترين و مسائل كوچكترين مورد در حتي را مخالفتي
را همهچيز انتشار و شكسته را قلمها همه و نداشت نوكرانش
به بهناچار ايران شاعران و نويسندگان.بود كرده ممنوع
و نوشتهها و شدند مخفي بردند ، پناه زيرزمين به اصطلاح
وسايل از استفاده با و مستعار نامهاي تحت را خود سرودهاي
حيات آخر سال دو يكي در.ميكردند تكثير و منتشر مخفي
و يافته گسترش مقاومت نهضت يكطرف از كه پهلوي رژيم
هم ديگر طرف از و بود گرفته خود به عظيمي و وسيع ابعاد
ميدان به تمامتر هرچه سبعيت با خود قدرت تمام با حكومت
مسلسل رگبار با را ديوار بر شعار يك نوشتن وحتي آمده
شدت به شعر جمله آن از و زيرزميني ادبيات ميداد ، پاسخ
.شد مردم ارتباطي وسيله و يافت گسترش
مردم رودررويي شدن صريحتر و برخوردها شدن گسترده با
از حكومت چهره از نقابها افتادن و مبارزه طول در وحكومت
تظاهرات و شعارها در بيشتر صراحت شدن پيدا و يكطرف
رهبران ديگر طرف از صراحتها عدم و ملاحظات گذاشتن وكنار
بيشتر صراحت به هم زيرزميني ادبيات جنبش ، سياسي و مذهبي
اصلي عامل روي در رو مستقيما نهضت اواخر در و گرائيد
.ايستاد شاه يعني جنايات
آنها كردن مرتب و مبارزات اين به مربوط اسناد گردآوري
است كاري زماني ، تاخر و تقدم ترتيب به و خاص عناوين تحت
دستبرد از آنها حفظ با تا بشود زودتر چه هر بايد كه
تجزيه در ميخواهند آينده در كه آنهايي براي بتوان زمانه
از يكي جهت از حداقل بردارند ، قدمي نهضت مسير تحليل و
شايستهاي دستمايه "زيرزميني ادبيات" يعني آن ، ابعاد
اعلاميهها ، نهضت ، شعارهاي تحولي سير بررسي.كرد فراهم
ديگر و نقاشيها كاريكاتورها ، نوشتهها ، سرودها ، شعرها ،
نهضت چهره از بخشي كردن روشن در زيرزميني ادبيات اشكال
.داشت خواهد اساسي و مهم نقش
ادبيات نوع اين از نمونهاي توان مي را "شاه خواب" شعر
.دانست
در بود ، شده نوشته كاغذ برگ يازده روي شعر اصلي نسخه
اثاثه بازرسي ماموران از يكي توسط مهرآباد فرودگاه
اين وليشد كشيده بيرون مسافران از يكي كيف از مسافران
بلافاصله دهد ، بروز را موضوع آنكه بدون جوانمرد ، مامور
.گذاشت جايش سر را آن
اندك مدتي ظرف در و شد توزيع و تكثير بعد روز دو شعر اين
و شده برده هم كشور از خارج به حتي و شهرستانها همه به
و شايعترين شد ، نوشته هم اطلاعات در كه همانطور واقع در
از بعضي.بود انقلاب دوران زيراكسي شعر پرتيراژترين
مردم ميان "فرزاده ماني" امضاي با شعر اين نسخههاي
:داشت را "مزدك اباذر" امضاي اعظمش قسمت ولي شد ، توزيع
آمد شاه خواب به شب يك خدا
آمد همراه خدا با [ره ]خميني
جوانبخت و جوانمرد شهنشاه
تخت از افتاد برزمين زوحشت
الهي فرمان طبق گويي تو
شاهي تخت از است افتاده فرو
بالا رفت دوباره زحمت صد به
باريتعالي با فرمود چنين
خواب؟ در هستيم ما كه نميداني
شرفياب؟ گشتي شب وقت اين چرا
داري شاهنشاه به لطفي اگر
داري؟ همراه چرا را [ ره ]خميني
بيايي ما سراغ خواهي اگر
بيايي تنها كن سعي پس اين از
كرده بدبخت مرا آقا اين كه
كرده سخت را شاهنشهي ما به
رفت كفم از اختيارات تمام
رفت اشرفم آبجي باز دوباره
جانم و جسم بر زده آتش چنان
دودمانم از برون آيد دود كه
جاهي و بود جايي معقول مرا
پادشاهي بودم خويش براي
والامقامي داشتم مقامي
احترامي با داشتم حريمي
خدايا بودم شخصيتي عجب
خدايا بودم اعليحضرتي چه
داشت آرزو اردن شاه هميشه
نگذاشت ارباب شود ، من مثل كه
سربود نيز فيصل ز چيزم همه
بود تر گنده دماغش قدري فقط
پادشاهان جمله محبوب شدم
انگلستان پادشاه خصوصا
دررشادت شيكپوشي ، در ولي
حسادت اليزابت ميكرد من به
سياسي حزب يكي كردم علم
اساسي قانون حفظ براي
بهتر توده حزب ز حزبي ، عجب
بهتر بوده قبلا كه حزبي زهر
كارمندان تمام عضوش شده
زندان به رفتن از بود بهتر كه
من ساختم خوبي چيز دريغا
من ساختم خوبي رستاخيز چه
دق كردهام ايشان دست از چنان
مصدق مرحوم به صدرحمت كه
دزدم نه اينجانب ، بودم قاتل نه
دستمزدم آخر دست شد اين كه
دانه دانه كردم كه خدمتها چه
جاودانه نيكم نام ماند كه
را "سيا" يكدم زخود نرنجاندم
را "مافيا" حقوق فرستادم
بشكه بشكه را نفتها بدادم
بخشكه چاهش زودتر چه هر كه
دسته دسته را تانكها خريدم
بسته بسته را پولها بدادم
سياست كار همه اين با ولي
كياست و هوش همه اين با ولي
خدايي كه شمايي نفهميدم
سيايي مامور اينكه يا چپي
من انداختم كار به خود شعور
من نشناختم عاقبت را شما
ابله باش ساكت:فرمود خدا
شهنشه ابلهتر تو از نديدم
نيست عجيب تو از نشناختن مرا
طبيعيست شاهان ، خدانشناسي
ديپلماسي اصول طبق بر تو
ميشناسي را خود ارباب فقط
گلوله بازور كه است ، نفت نه
لوله توي مردم خون نمودي
شد لالهگون مردم خون از زمين
شد خون حمام يكپارچه وطن
سرايش در نگهبان بودي سگي
برايش دادي تكان دم مرتب
بريده دم پادشاه اي كنون
رسيده مردم قدرت زمان
مهارت با كردي قتل هزاران
زيارت از نبودي غافل ولي
لازم وقت در ميشدي مسلمان
عازم يكباره ميشدي مشهد به
را خدا حتي انداختي دست تو
ما سايه بودي خوانده را خودت
شايد كه فكري لحظهاي نكردي
نيايد خوش را خدا كارت اين از
من بيمايه سايه اي كنون
من سايه مردم نميخواهند
برنا و پير من با گويند همي
سرما از برگير سايه يارب كه
فرمود و كرد [ره ]خميني روبر خدا
موجود بيچاره براين فوتي بكن
الله دستور پي در [ره]خميني
كوتاه كرد فوتي شاهنشاه به
بيتاب و تند برآمد طوفان يكي
شرفياب شد طوفان شاه ، حضور
دادگستر پادشاه زوحشت ،
بستر توي ميزد داد مرتب
تخت جانب از شد پرت ببالا
بدبخت عظيمالشان شهنشاه
ديوار به محكم غضب از خورد سرش
بيدار گرديد گران خواب آن از
را خدا يا [ره]خميني آنجا نديد
را صدا اين شنيدي گوشش فقط
خويش بد اعمال از توبه بكن
خويش اشهد شاهان شاه اي بخوان
زده هردري به كه حكومتي تبليغاتچيهاي ،"ازهاري" زمان در
تراشيدن از بگيرند ، نتيجهاي بودند نتوانسته بودند
نوشتن تا "امامي شريف" براي روحاني صددرصد خانواده
گرفته معكوس نتيجه هربار "ازهاري" و شاه آنچناني نطقهاي
مذهبي احساسات بر تكيه با كه رسيد عليلشان مغز به بودند ،
بتوانند شايد تقليد ، مراجع قول از مطالبي جعل با و مردم
اينرو از و بريزند آبي مردم مذهبي و پاك احساسات برآتش
مدعي و كردند جعل خوابي مشهد در "قمي آيتالله" قول از
"قمي آيتالله" خواب به عليهالسلام رضا حضرت كه شدند
را او نبايد و است شيعيان حامي شاه كه فرمودهاند و آمده
برداشته زمين روي از شيعيان نسل برود او اگر و كرد اذيت
ميان در رژيم مزدوران توسط كه جعلنامه اين.شد خواهد
;كرد ايجاد متفاوتي عكسالعملهاي بود ، شده توزيع مردم
بر گروهي و انداختند دور آنرا گروهي شدند ، خشمگين گروهي
.زدند تسخر خنده شاه ذلت و خواب جعلكنندگان عقل سخافت
خواب اين درباره را شعر اين وقت همان "محجوبي منوچهر"
:كرد منتشر و سرود جعلي
شاهان شاه دوباره ديگر شبي
پريشان فكري با رفت بستر به
نميبرد خوابش سحر تا چون ولي
خورد واليوم تا چار سه زناچاري
نرم بستر آن در آنكه عجايب
گرم او پلك ميشد آنكه محض به
ميبست نقش چشمش پيش [ره]خميني
ميجست جاي از خوردهها موشك چو
شب آن بيچاره شاهنشه غرض
مرتب ميشد سرنگون زتختش
كلنجار واندي ساعت شش از پس
خونخوار شاه بخوابد شد موفق
رويا دنياي در گشت چون ولي
فرما تشريف خويشتن زعم به
پاك و نوراني سيدي ناگه به
افلاك ز نزديكش به آمد فرود
سيد داشت ذوالفقاري دستش به
سيد داشت كاري شاه با مگر
نظاره كردش نظر يك شهنشه
پاره گرديد دلش بند وزان
عيني شاهدهاي حرف بنابر)
([ره]خميني با سيد داشت شباهت
شاه از برخاست بيرمق صدايي
...چاه ته از آيد بانگش گفتي تو
پژمان آرش
:ماخذ و منابع
احترامي ، منوچهر /مزدك اباذر ضدطاغوتي اشعار مجموعه -1
نصرتالله محجوبي ، منوچهر فيروزنيا ، فيروز خرسندي ، هادي
.آزادي 1358 نشر ;نوح
احمد) بهار.ا مسئوليت و همت به /(شماره 2) شعر جزوه -2
.مرداد 1358 پيوند ، انتشارات ;(بهشتي
.1357;بروجردي زينب /شهريور لالههاي و طوفانها -3
|