گروهي علايق با فرهنگي سازماني ;موزه
است؟ شدن غربي همان شدن جهاني آيا
گروهي علايق با فرهنگي سازماني ;موزه
آن اهميت و موزه گيري شكل تاريخچه بررسي
ارزشها پاسدار و بشري فرهنگ گنجينههاي موزهها ، :اشاره
وارد موزهاي به كه هنگاميهستند تمدني ميراثهاي و
در كوچك محوطهاي در سرزمين يك تاريخ تمام گويا ميشويد ،
از نگهداري رو اين از.ميشود گذاشته نمايش به شما برابر
آثار و يادمانها حفظ جهت در بزرگ خدمتي ميتواند موزهها
.باشد تمدني
آنگاه و موزه شكلگيري تاريخچه به ميآيد پي از كه مطلبي
امروز جهان در مردمان و نسلها همبستگي در آن اهميت
:ميخوانيم هم با.ميپردازد
در كه را خصوصي يا و دولتي رسمي ، موسسات تمامي امروزه ،
و فرهنگي هدف با و مختلف ماهيت با مجموعههايي آنها
آزادانه مردم عموم و ميشود نگهداري و جمعآوري آموزشي
نام به دارند را آنها به دسترسي امكان خود درخواست به يا
واژه ريشه از و كهن واژهاي موزه ، .ميشناسند موزه
و بود آتن در كوچكي تپه نام كه است "museion" يوناني
روي بر يونان اساطيري الهههاي يا (muses) موززها معبد
"Museum"صورت به لاتين زبان در واژه اين.داشت قرار آن
فرانسه زبان در ميلادي سيزدهم قرن اوايل از و است درآمده
در "موزه" واژه ليكن.ميبرند بكار Musee صورت به را آن
.بود آن كنوني معنايي بار فاقد هنگام آن
به را موزه واژه م سال 1762 در فرانسه آكادمي لغتنامه
زمينه در مطالعه جهت مكاني" را آن و كرد تعريف كامل شكلي
فرانسه انقلاب از پس.دانست"ادبيات و علم زيبا ، هنرهاي
"طبيعي تاريخ موزه" پادشاهي ، اسامي تغيير بحبوبه در و
سال از كه گرديد "گياهان باغ" پرطمطراق عنوان جايگزين
به "موزه" واژه تركيب ، اين در.ميشد برده بكار 1635م
در و لاتين ريشه از زبانشناسي قواعد براساس ساده ، شكلي
.است شده برده كار به فرانسه زبان قالب
دوره در ادبيات و هنر علم ، اساطيري نهگانه الهههاي
ميدانند ، زئوس دختران را آنها كه غرب تمدن تاريخ مياني
انتخاب در نميتوان را امري چنين.دارند الهي سرمنشا
الهههاي همان ، يا(muses) موزهها.گرفت ناديده واژه
و روح كه داشتند وظيفه تمثيلي و نمادين صورت به اساطيري
انسان عروج موجب كه اموري سوي و سمت به را انسان جان
الهه يعني خويش مادر لطف به آنهابخشند تعالي ميشوند ،
عشق با تا ميكنند ياري را ما اورانوس ، دختر و حافظه
و بودهاند زنده ما از پيش كه را آناني الهي ، و عرفاني
كتبي انديشيدهاند ، آدمي حيات در كردهاند ، بنا آثاري
تنديسهايي كشيدهاند ، تصوير به آثاري نگاشتهاند ،
را سنگهايي و نموده حك را نقشهايي آفريدهاند ،
دگرگون را آنها و داده تغيير را اشكال برخي تراشيدهاند ،
به چشمداشتي بدون را چيزي يا و سروده اشعاري ساختهاند ،
زنده خود ياد در همواره نمودهاند ، ابداع خود مادي منافع
.داريم نگه
جاي خود در كه آنچه به توجه بدون موزهها ، امروزه
الهه كليو:دارند قرار زير الهههاي حمايت تحت دادهاند ،
ملپومن طنز ، و كمدي الهه تالي موسيقي ، الهه اترپ تاريخ ،
رثايي ، شعر الهه حركت ، اراتو الهه ترپيشور تراژدي ، الهه
ستارهشناسي علم الهه اوراني تغزلي ، شعر الهه پوليمني
ميپندارند ، مقدس خاص شكلي به را آن كه الهه آخرين
كه چرا است حماسي شعر و سخنوري بلاغت ، الهه يا كاليوپ
كمال و ظرافت در زندگي و گفتن سخن زيبا فرهنگي ، پيشينيان
دهمين بهعنوان چاپ الهه رنسانس ، عصر در.داشتند دوست را
مفاهيم برخي نيز جديد عصر در گرديد ، اضافه آن به الهه ،
ادبيات انسان ، صنعتي فعاليتهاي دستي ، صنايع جمله از نو
.شد اضافه آنها به طبيعت ، و عاميانه
و نو پديدهاي ولي است قديمي و كهن واژهاي موزه چه اگر
از اعم دنيا موزههاي غالب تقريبا و است امروزي
طول در خصوصي ، و مشترك استاني ، منطقهاي ، ملي ، موزههاي
بيستم ، قرن واقع در.نهادهاند حيات عرصه به پا بيستم قرن
بسياري وحشيگريهاي و بيرحميها كه بود پرهياهو قرني
بزرگي تشنجهاي و ويراني و مرگ كه قرني است ، ديده خود به
در را بيچيز انسانهاي بيستم قرن.است داده روي آن در
و ايدئولوژيكي ماشين چرخ فشار زير در ناتوانيشان عين
ماشينهاي فشار زير سادهتر ، عبارتي به يا و ضدانساني
است ، ترس و وحشت مخترعان فناوري سرطاني رشد گواه كه جنگي
آن به واكنش در و احوال و اوضاع اين در.ميكند خرد
شدن ناپديد مانع بايد كه دريافت بيستم قرن انسان
زمين روي از ما اخلاف و پيشينيان يافتههاي و ساختهها
را گذشتگان خاطره و ياد كردو اقدامي بايد بيشك.شود
فرهنگي و فكري ريشههاي آمده ، پيش فرصت در تا نمود حفظ
حيات امكان تمدني نه آن بدون كه چرا دهيم نجات را خود
آن خصوص در تا داشت خواهد وجود فرهنگي نه و داشت خواهد
متفقالقول ارزيابي اين با ما همه پرداخت انديشه به
در كه است رفته ميان از ميراثهاي ضميمه فرهنگ ، كه هستيم
كامل شكل به ندرت به و شدهاند پراكنده سوي آن و سوي اين
سنتها از مجموعهاي ميتوان فرهنگرا.ماندهاند باقي
حقيقت اين يادآوري براي روشي فرهنگ ، .دانست رفتارها و
ملموس واقعيت و مفهوم داراي حال زمان هنگامي فقط كه است
براي تاريخي خواه اسطورهاي ، خواه گذشتهاي كه بود خواهد
چنين كه هستند نيز بسياري افراد اما ، .باشيم متصور آن
.نميانديشند
گوناگوناست دادههاي اشباعاز فضايي بر انديشيدن فرهنگ ،
فضاي اين بر انديشيدن و مذكور فضاي تخليه صورت در كه
برخي ميان اين درداشت نخواهد وجود فرهنگي تهي ، ميان
وامپراطوري ، پادشاهي جلال شكوه ، بيان براي تنها مجموعهها
بخش آگاهي بصيرت يا و نامدار ثروتثروتمندان ذوق ،
.شدهاند خطاجمعآوري از مصون نگاهي با زيباشناسان
خشونت از كه زنان و برخيمردان مجموعهها ، اين جداياز
توانايي كه صنعتي نوين جامعه غيرانساني اعمال و كور
شدهاند ، وحشتزده دارد را كارها بدترين و بهترين انجام
آفريدههاي است ، قادر كه را آنچه هر تا شدند آن بر
انسان ذهن در را هنرمند انسان ساده حتي يا و شكوهمند
يا و خلق او كه را آنچه هر كلي بهطور و يادآورينمايد
ويراني فراموشي ، از است ، كرده درك خويش پيرامون دنياي از
.بخشند نجات تهديدآميز گريزناپذيروبيتفاوتي
به نسبت انسانها برخي ادراكي جهش دليل به بيستم قرن در
آنچه هر تا شد ايجاد آنان در تازهاي تحرك واقعيات برخي
گوناگون بحرانهاي و جنگها از درگذر زمان آن تا كه را
آنچه و گيرند ماندهاند ، بهكار جديمصون آسيبهاي از
واقع جديد علاقهنسلهاي مورد زود ، يا بوددير ممكن كه
معاصر ، مورخ كونو ، پير.دهند قرار حفاظت نشود ، مورد
التهاب" نوعي را موضوع اين به كافي توجه وعدم خيانت
كه ميداند آدمي درحيات التهابي حال عين در و فرهنگي
علمي ، صلاحيتهاي فاقد مراكز و مدارس در اغوگرانغافل
".ميكنند برنامهريزي
انسانها ، ما و دانست فرهنگي معبد ميتوان را موزه
ميراث براي دليل يگانه.هستيم معابد اين نگهبانان
يا فرهنگ ، در آنها كاربرد آثار ، زيادياز شمار پنداشتن
براي معبدي را موزه رو اين از.است آنها فرهنگآفريني
ميدانيم ، انسان دستي صنايع و علمي هنري ، فعاليتهاي
را جهاني خود دستان و سر ، چشم با است توانسته كه انساني
حتي يا و ونظم هماهنگي ستايش ، به آن در كه بيافريند
.ميپردازند پيرامونش محيط با او تضادآفريدههاي
گذشته كه است واجتماعي فرهنگي بهواقعموزه ، پديدهاي
خاص معناي به و اجتماع فرهنگ ، شكلگيري فرآيند ديروز و
مخاطب به و ساخته پنهان درخود بشريرا انديشه كلمه ،
هستي طبيعتو از انسان شناخت.است نموده عرضه خويش
توانايي آن روياروييبا در وي كه اشيايياست به محدود
تجربه و شناخت شرايط كه آنچه.است داشته را آنها شناخت
انسانميسرميگرداند ، براي را طبيعت عناصر با برخورد
.است آثار و عناصر به نياز
جنبه كه آثاري-كنند1 مي تقسيم دسته چند به را آثار اين
كار به انسان حياتي نيازهاي رفع براي و دارند مصرفي
و كاربرد و بوده ذاتي ارزش داراي كه آثاري -ميروند20
آثار -ميبخشد30 قدرت و توانايي انسان به آنها تملك
و ذهن در معاني و مفاهيم برخي كننده يادآوري و نمادين
تمدنهاي كه است فراموشخانهاي موزه ، .هستند انسان زندگي
انسان.است داده جاي خود در را پايانيافته و مرده
قرار موزه در دارد ، تعلق گذشته به كه را آنچه هر امروزي
فرهنگ ، تاريخ ، .موزهها در آثار موضوع رو اين از.ميدهد
با ديروز ;نگريستن محل موزه ، بهواقع.است تمدن و سنت
در مكان و زمان روح كه اشيائي آن در كه است امروزي نگاه
.ميشوند گذاشته نمايش به است ، شده منجمد آنها
آن توانايي و هنري متعدد جلوههاي و تنوع بهخاطر موزه
در آدمي روح پناهگاهيبراي انسان ، در انگيزه ايجاد در
مسئولين لذااست تاريخي خودبيگانگي واز انحطاط برابر
را انسانهايي آثار زيباشناختي سرور و شور بايد موزهها
كمال نمونه بهترين ارائه با متمادي ، قرون طول در كه
كه چرا بياموزند ديگران به آفريدهاند ، بيروني و دروني
به گذاردن احترام همان كه را زندگي هنر شرايط اين در
فرهنگي ميراث داراي كه كشوري.ميدهند آموزش است ، ديگران
اگر ليكن ميشود محسوب ثروتمندي كشور يقين به است ،
به فرهنگي پيام انتقال در خود بالقوه توانايي از بتواند
خود ثروت بر بگيرد ، بهره دارند نياز آن به كه كساني نفع
و حساسيت شكلدهي توانايي موزهها زيرا.افزود خواهد
الهام و آدمي نگاه تقويت و انسان در انگيزه ساختن فعال
را گوناگون افراد بايد رو اين ازدارند را وي به بخشيدن
بشناسند ، را موزه راه تا ساخت وادار موزه از بازديد به
به آنها در را تنبلي و بيتحركي تا بگذارند ، قدم آن در
فرهنگي بازسازي براي مصمم اراده و مشترك فرهنگي دلبستگي
صورت در تنها اهداف اين.كرد تبديل فرهنگي دلخوشي و
.آمد خواهد دست به بهينه آموزشهاي تداوم
و جان و جسم و ميسازد نابود را جهاني تمدن تخريب ، و جنگ
انديشمندان و فرهيختگان بر لذا.ميسازد بيمار آنرا روح
برعهده را خويش جامعه هويت بازسازي مسئوليت تا است جامعه
حيات درخشان نگين اين لازم هزينههاي صرف با و بگيرند
.دارند نگه دور به تعرض از را تاريخ طول در انسان
عبدالعليپور محمد / مصطفيزادگان رضا:از ترجمه
:منبع
*Jean- Pierre VANDEN BRANDEN,Musee, organisme
Internet Collectif, La Vieden Musees, no.C1ulturelJ
.1990 Belyique, 11
است؟ شدن غربي همان شدن جهاني آيا
بخش واپسين -چالشها و بحرانها ;شدن جهاني
معناي به جهاني اخير پويشهاي كه مدعياند عدهاي اينكه
قابل حدي تا ميباشد ، جهان شدن آمريكايي يا شدن غربي
نظريه دو در "ريتزر جرج" مثال عنوان به است ، مشاهده
تاثير به "اعتباري كارت" و "شدن دونالدي مك" جامعهشناسي
(20).ميپردازد فرهنگها ساير در آمريكايي فرهنگ نفوذ و
در آماده صورت به غذا كه بوده فرآيندي شدن ، دونالدي مك
الگويي با سنتي و تصنعي فضاي در فروشگاهها و رستورانها
همينمساله.است شده گسترده جهان نقاط همه در و مشابه
جهان نقاط ديگر در آمريكايي فرهنگ گسترش و بسط نشانگر
آنكه با كه است ديگري نظريه نيز شدن اعتباري كارت.است
وجود عرصه به پا انساني نيازهاي به پاسخگويي براي
عاطفي و معنوي جنبههاي و شرايط از را آدمي اما گذاشته
.ميباشد "!عقلانيت شدن غيرعقلاني" نمونه و ميكند تهي
"شدن جهاني ضد" جنبشهاي كشورها ، بيشتر در
از نوعي با مقابله دليل به را (Antiglobalization)
هياتي در نو استعمار چونان اجتماعي و فرهنگي امپرياليسم
.نمودهاند توصيف جديد
فردي -هويت جستجوي و قدرت ثروت ، جهاني ، امواج دنياي در
اين در اگر ميشود ، اجتماعي اساسيمعناي منبع -جمعي يا
اين كنند ، تنگ را عرصه ديگر هويتهاي و فرهنگها به فرآيند
(بوميگرايان و مليگرايان بنيادگرايان ، ) جنبشها نوع
بس دنيايي و بود خواهند شدن جهاني عصر فاعلان و عاملان
در 11 را آن زنده مثال (21).نمود خواهند ترسيم را خطرناك
تجارت مركز دوقلوي برجهاي انفجار در و سپتامبر 2002
ظهور با نهضتها گونه اين.كرديم مشاهده آمريكا در جهاني
عرصه به اينترنت ورود و شدن شبكهاي و اطلاعات عصر
چهار.نمود خواهند شديدي فعاليت اجتماعي روابط و مناسبات
:ميكنيم توصيف ذيل شرح به آن مشخص نمونه
آمريكايي ميليشياي -1
ژاپن شينزيكيون آئوم -2
مكزيك زاپاتيستهاي -3
القاعده سازمان -4
هستند جامعه از شده طرد و ستم تحت مكزيكيهاي زاپاتيستها ،
با كه مينامند خويش دشمن را جهاني سرمايهداري و
.ميپردازد خويش جنايت به دولت و پول قدرت ، از استفاده
آمريكا اصلي شهروندان از متشكل آمريكايي ميليشياي نهضت
فعاليت آمريكا فدرال دولت جهاني ، نوين نظام عليه كه است
اجتماعات و شهروندان حاكميت حق و آزادي هدفشان و ميكنند
انفجار عامل (Mcveigh.T) "وي مك".است محلي
.داشت ميشيگان ميليشياي با ارتباطي اوكلاهاماسيتي
جهاني واحد دولت كه است ، مومنان معنوي اجتماع يك آئومها
زنده هدفشان و ميكنند قلمداد خويش دشمن را ژاپن پليس و
(22).ميرسد فرا زودي به كه است الزمان آخر دوره در ماندن
آمريكا كه هستند بنيادگراياني از متشكل القاعده ، سازمان
هستند معتقد و ميدانند مسلمانان دشمن را صهيونيستها و
و مشغولاند اسلامي كشورهاي چپاول و غارت به كشورها اين
.ميدانند مسلماني هر راوظيفه دشمنان اين با مقابله
دست به ما زندگي و دنيا كه گفت ميتوان نهايت در
شكل ساختار اين و ميگيرد شكل شدن جهاني متضاد جريانهاي
كرده پايهگذاري را شبكهاي جامعه يعني جامعه از تازهاي
و دگرگون را فرهنگها و متحول را زندگي بنيانهاي كه است
كرده ايجاد يكم و بيست قرن آستانه در را جديدي اجتماعات
.هستيم اجتماعات اين مردمان نيز ما بد ، يا خوب كه است
هريسي رحيمي استاد رضا
:پانوشتها
ترجمه جامعهشناختي ، بنيادهاي (1374) جرج ، ريتزر ، -20
-ص 210210 سيمرغ ، انتشارات تهران ، ارمكي آزاد تقي دكتر
شبكهاي جامعه در جهاني تحولات و هويت مانوئل ، كاستلز ،
مهر دوشنبه 16 ايران ، روزنامه رحيمي ، استاد رضا ترجمه ،
"هويت و قدرت" اطلاعات عصر مانوئل ، كاستلز ، -ص 2206 1380
.ص 139 ،(1380) نو طرح چاووشيان ، حسن ترجمه
|