شد گذاشته شاعران سر كهبر گشادي كلاه
شعر
كند حمايت شعر زبان استاز موظف شاعر
تصوير دنياي با شماره صد
شد گذاشته شاعران سر كهبر گشادي كلاه
نظر به و است باقي حرفهمچنان ترتيب ، هر به...:اشاره
آن و بست آن بر چشم نميتوان سادگيها اين به ميآيد
و است امروز ايران در شعر وضعيت از صحبت.گذاشت راكنار
(منتقد و شاعر) شرفشاهي كامران.است چنين شعرچرا كه اين
كنونيشعر ، تحليلوضع در است فعال ادبي نشريات در كه
اقتصاد ، سياست ، در ريشه كه ميكند اشاره مولفههايي به
.دارد را آن نظاير و فرهنگي برنامههاي
شرفشاهي كامران
انتظار از دور چندان لذا و بحرانهاست روزگار ما روزگار
.باشد شده بحران دچار قاعده همين بهتبع هم شعر كه نيست
چرخه در خللي هرگونه و ميآفريند بحران بحران ، زيرا
عوارضي بهطوراتوماتيك سيستمهاياجتماعي و مناسبات
اگر فيالمثل كه چنان.نيست گريزي آن از داردكه پي در را
موجب نكند ، كار خوب آن اجزاء از يكي يا قطعه ماشيني در
بدن در عضوي اگر يا و شد خواهد آن كامل توقف يا و كندي
نماند را عضوها دگر" سعدي قول به شود عارضهاي دچار آدمي
."قرار
گرفتار بحرانها تندباد در چيز همه كه زمانهاي در شعر
بيرون معركه اين از را خود پاي نميتواند بيگمان آمده ،
او سراغ به بحران نخواهد چه و بخواهد چه زيرابكشد
نيست بحرانهاييميسر چنين بيترديدحل و آمد خواهد
.اصولي و ريشهاي طريق از مگر
برگردنشاعر را امروز ادبيات يا شعر بحران گناه
هيچگونه شكستن آنان سر بر كوزههارا كاسه و انداختن
يا ميفشارند پا سخن اين بر كه آنان و داشت نخواهد ثمري
فوقتخصص كه هستند كساني قماش از يا و سادهانگارند
دانشگاهآنارشيسمكسب از گلآلودرا آب ماهيگيرياز
.نمودهاند
اين در ميخواهد دماغ و دل هم شاعري كه راستي خودمانيم ،
كردهاند زين را اسبهايشان همه كه دورهاي !وانفسا دوره
براي كه بيآن باشند برخوردارتر تا ميتازند نعل چهار و
.باشند قائل مرزي و حد يا و تعريفي برخورداري اين
كه مدتهاست هم زرين صلههاي دوران كه داريد اطلاع لابد
نيست خبري كريمانه بخششهاي و بذل آن از ديگر و شده سپري
خويش نبوغ و ذوق پرورش براي شاعر كه وحتماميدانيد
.است نان لقمهاي و آرامش و فراغت اوقات و مطالعه نيازمند
اوضاع و تورم بازارهايشاز كه دياري اين در حال
وضع كنيم ترسيم نموداري اگر مينالند ، اقتصادي نابهنجار
!است؟ چگونه شاعران
عقيده كه "لافونتن" يا بود"لامارتين" كه نيست يادم
شدن برانگيخته موجب سختيها ناملايماتو كه داشت
صيقل را او عواطف و انديشه و ميشوند شاعر دروني نيروهاي
مطلوبياري تكامل به رسيدن راه در را او و ميبخشند
اين كه شد متوجه كه هنگامي شاعر همين اما.ميرسانند
:گفت آنگاه است شده خارج قبولي قابل نسبت يك از ناملايمات
مثل كشوري در زندگي سطح تفاوت از گذشته ".است بس ديگر"
اگر كه آن است تامل قابل مطلب اين در فرانسه ، آنچه
وقت آن شود خارج معيني ميزان روزمرهاز زندگاني فشارهاي
كند رحمت خدا.. و ميشود ، آفرين بحران زندگي ، آدمي در
:را حافظ
"باشد كهحزين خاطر انگيزد تر شعر كي"
كاش اي كه ميكردند آرزو ما شاعران از خيلي كه ندارم شك
وقت آن ميكردند ، چادرنشينيزندگي يا غارنشيني عصر در
سر تا نبودند صاحبخانهروبهرو نام به هيولايي با ديگر
.كنند او تقديم دستي دو درآمدشانرا عمده بخش ماه
تنهاگريبانگير كه ماليات و جورعوارض هزار از همچنين
و ميشدند خلاص نيز است جامعه فرهنگي و حقوقبگير قشر
استاز بيجايي توقع چهبكشند راحتي نفس ميتوانستند
جا چند است ناچار شب از پاسي تا سحر سپيده از كه شاعري
شعر نمايد ، تامين زندگيشرا هزينه بتواند كندتا كار
از پس را خود نيمهجان جسم كه او براي !بسرايد هم خوب
جهت قوايي تجديد و استراحت مرتبطبراي غير كار ساعتها
اجتماع و رسانده منزل به آينده روزهاي ماراتن در دويدن
باقي ميتواند انگيزهاي چه كرده ، خرد را او ظريف روح
"!نماند ما از نامي بگذار":ميكند زمزمه زيرلب پس بماند؟
است؟ مسئول كه است شاعر تنها گسترده مجموعه اين در آيا
قبال در و طويل و عريض نظام اين با امروز پيشرفته جامعه
درجهاي چه تا راستي به دارد ، هنرمندان از كه انتظاراتي
كرده؟ حمايت آنان از
.بگذاريم كنار رودربايستيرا و متداول تعارفات بياييم
با كه بود آن شد شاعرانگذاشته سر بر كلاهگشاديكه
برابر در كه كردند القا آنان لعاببه و رنگ جور هزار
اعتراضها گونه اين برنياورند ، آخر خويشدم حقوق تضييع
!نيست فرهنگي آدمهاي شان در
موقعيتش و شود نهاده ارج هنرش كه دارد دوست هنرمندي هر
تشويقدر منكرنقش ميتواند كسي چه.شود شمرده محترم
به اماباشد آنان كار ادامه به هنرمندان ودلگرمي زندگي
است؟ شده عمل گونه اين سالها اين طي آيادر راستي
طور به سالها اين طي در كه بيشماري شعر شبهاي برگزاري
واقعيتاست اين نشانگر برگزارشده ما كشور بيرويهدر
فرمهاي كردن هدفپر با تنها همايشها اين از بسياري كه
ريخت اين از شاعران سهم و پذيرفته عملكردصورت گزارش
اياب هزينه لااقل كه نبوده اندازهاي به حتي گاه وپاشها
شعر همايشهاي برگزاري.شود پرداخت آنان ذهاب و
كه شده محسوب برنامهاي نوع كمهزينهترين و آسانترين
و كرد اقدام برگزاريآن به نسبت وقت اسرع در ميتوان
به و نمود مراسمبهرهبرداري اين از گوناگون شكل به سپس
به را شاعر و شد ناپديد زرنگي با برنامه شدن تمام محض
اوستا مهرداد استاد مرحوم روانشاد سخن.كرد رها خود حال
آشنا ايشان با كه شاعراني اكثر زمينهرا اين در
و ميآورند عروس چون را ما" كه دارند خاطر به بودهاند
"!ميكنند رهايمان مراسم پايان از پس كنيز چون
هيچكدام كه ندارم ياد به و نديدهام تاكنون سو ديگر از
ابتداي از ادبي محفل يك در كشورمان فرهنگ متوليان اين از
و قلم اهل مشتاقانهبا و بنشينند آن انتهاي تا برنامه
مراسم در تنها بزرگان اين زيارت.باشند همدل و همراه ادب
و است ميسر تشريفاتي طور به اختتاميه يا افتتاحيه
روي انگار كه ميآيند نظر به معذب آنچنان اوقات درباقي
!گذاشتهاند پونس آنها صندلي
عمدهاي بخش اينكه داشت دور نظر از نبايد كه مهمي واقعيت
و تعهد شايستگي ، با مستقيم طور به مخاطب بحران مشكل از
.دارد بستگي كشوري هر فرهنگي متوليان و مسئولان دردمندي
برابر در مقاومت ساعت دو براي كويت مثل كوچكي كشور در
صورت عراق و ايران جنگ پايان از پس كه عراق ارتش حمله
.است شده منتشر و چاپ كتاب جلد دويست از بيش تاكنون گرفت ،
با و جنگيد دلاورانه سال هشت كه ما كشور در كه حالي در
گردآوري زمينه در توجهي قابل كار هنوز سال همه اين گذشت
كه است ، نپذيرفته صورت مقدس دفاع به مربوط آثار همه اين
نميتوان كوچك آدمهاي با كه است آن نمايانگر امر اين
.داد انجام بزرگ كارهاي
روانشناسان و جامعهشناسان جهان پيشرفته كشورهاي در
مطالعه به آدمي روان بر ماشينيسم فشار كاهش براي
مشكلات از اعظمي بخش كه دريافتهاند ، و پرداختهاند
مورد مفاهيم نميتوانند كه ميشود ناشي آنجا از انسانها
از دعوت با رو اين از.كنند منتقل خوبي به را خود نظر
توجهي قابل نتايج به باآنان منظم جلسات برپايي و شاعران
ايستگاههاي در شاعران اشعار از گزيدهاي درج.رسيدهاند
مقوله اين به بيشتر توجه و عمومي اماكن و مترو و تراموا
اين در ادبيات مخاطبان در ملاحظهاي قابل افزايش موجب
هال آلبرت در شعر شب يك در كه جايي تا است شده كشورها
تيراژ و مييابند حضور مردم از نفر هزار هفتاد لندن
كساني حتي و ميرود بالا فزايندهاي نحو به شعر كتابهاي
خريداران شمار در نبودند كتاب مطالعه به علاقهمند كه
نقطه يك در حتي اماگاهي...و ميگيرند قرار شعر كتابهاي
را نفري دويست سالن يك نميتوانيم تهران آمد و رفت پر
و تبليغ شيوههاي و اوليه اصول به اصلا زيرا !كنيم پر
در كتاب نشر و اوضاعچاپ نداريم آشنايي اطلاعرساني
تعداد !ندارد گفتن كه ديگريست تلخ حكايت سرزمين اين
خجالت اسباب واقع به آن شمارگان و شعر مجموعههاي عناوين
درآمد با مقايسه در كتابها قيمت گراني.شرمساريست و
و فاصله بر كه است دلايلي از بيگمان مردم عامه
ما كشور كتابخانههاي اينكه كما ميافزايد ، محدوديتها
اهميت حائز نكته.است شديدي فقر دچار نظر اين از نيز
روح شناساندن جهت در تلاشي اساسا كه است اين ديگر
براي.است نپذيرفته صورت مردم به آن مقدس هدف و ادبيات
سامان اين بزرگ شاعران كه نيست مشخص هنوز مردم از برخي
و كردهاند بيت همه اين سرودن صرف را عمري دليلي چه به
ديگر عبارت به.است بوده چه ديگران براي آنان بزرگ پيام
اين و نميشود گرفته جدي ما مدارس در هنوز ادبيات درس
كه است ديواري و اول كج خشت معروف حكايت همان يعني نكته
.برود بالا كج همينطور ثريا تا بتواند ميدانم بعيد
نهالي همچون نوجوانان و كودكان در انگيزه و علاقه ايجاد
پربرگ درخت آينده در بدواند ريشه و بگيرد پا اگر كه است
از ديار اين شعر سو ديگر از...ولي شد خواهد ثمري و
به و بريد دربارها از اندك اندك بيستم ، قرن نخست سالهاي
با امر اين البته كه داد جهت تغيير مردم دل حرف بيان سمت
در بحران از سخن وقتي لذا.نيامد خوش چندان عدهاي مذاق
گام نخستين در كه دارد ضرورت بسيار ميشود ، معاصر شعر
زيرا.شد جويا "بحران" از را منتقد تعريف يا و برداشت
ملاحظهاي قابل و علمي چندان جنبه انتقادات از برخي
از يكي مثلا.است فردي ذوق و سليقه دخالت بيشتر و ندارد
است اين افتخارش بزرگترين كه تهران دانشگاه بنام استادان
اجرا "الهه" خانم انقلاب از قبل را شعرهايش از يكي كه
كه آنجا از و !نداشت خوشي دل مقدس دفاع شعر از است ، كرده
ندارد ، هواداري بود ، نفس حديث غالبا كه اشعارش ميديد
با و !ميگفت سخن ادبيات در بحران از مينشست جا هر
.ميكرد ياد امروز متعهد شعر از زنندهاي بسيار تعابير
راستي به آيا كه است اين ميشود مطرح اينجا در كه پرسشي
است؟ تامل قابل شبهات اين
خصوصيات ساير و زبان بود نتوانسته كه نيز ديگري شاعر
اينكه بر پافشاري با نيز كند منطبق حاضر عصر با را شعرش
و بيربط اتهاماتي ذكر با و باشد فخيم بايد شعر زبان
سخن امروز ادبيات در بحران از بنياسرائيلي بهانههاي
.نبود او خود ناتواني جز چيزي امر واقعيت كه ميگفت
معضل بزرگترين شايد (متشاعران) جوفروش نمايان گندم
دو از را رباعي تفاوت كه آنان خصوصا امروزند ، ادبيات
چاپ به سپيد شعر مجموعه چند اما نميدانند بيتي
و گنگ ميتوانند تا "ايجاز" بهانه به و رساندهاند
به سخنيكه هر و ميچسبانند يكديگر به را كلمات نامفهوم
قلمداد سپيد شعر را شود نوشته پلكاني يا فانتزي طور
كاهش در جماعت اين شمار شدن افزون بيترديد.ميكنند
.نيست و نبوده بيتاثير شعر مطالعه به نسبت جامعه رغبت
بازي و فرم به توجه نيز ديگري شاعران آثار در كه همچنان
به و انديشه خلا و ميزند را آخر و اول حرف الفاظ با
احساس خوبي به گروه اين شعر در بزرگ پيام يك ديگر عبارت
را امروز ادبيات عظيم بحران شايد ترتيب بدين.ميشود
.كرد نامگذاري "وجدان غفلت و تفكر غيبت بحران" بتوان
معروف قول به و دارد كار و سر مخاطب قلب و باروح ادبيات
اين غير بنشيند ، در دل بر تا باشد برخاسته دل از بايد
.ميشود باز فرماليست شاعر مشت زود خيلي صورت
در كه است ماشعرهايي روزگار شعر نمونههاي بهترين شايد
دليل به و نميشود چاپ روزنامهاي يا كتاب هيچ
مصلحتهايعافيت در ريشه كه بيجا ملاحظهكاريهاي
.ميماند محروم جامعه به راهيابي از دارد جويانه
ذهن نبايد نيست ، يا هست بحران دچار شعر كه اين اما و
را خودش كار بايد شاعر.نمايد معطوف خود به را شاعر
.نكند خم سر سمتي به بادي هر به و باشد خودش.دهد انجام
روياي در و شدن جهاني تب كاذب ، شهرتهاي تب جاودانگي ، تب
از...و تيراژ و ژورناليسم تب سوختن ، نوبل جايزه
.ماست ادبيات تن در هنوز آن نيش سم كه است آفتهايي
داشت عقيده كه "مكاولي توماس" سخن از سال گذشت 175 از پس
كرد ، خواهد خالي را ميدان ناچار به شعر تمدن پيشرفت با
تمدن جديد قرن آستانه در كه دارد عقيده"هيبر يوخن" اينك
صدد در بلكه ندارد ، شعر گذاشتن كنار به گرايشي تنها نه
از گذشته.كند بازگشت آن سوي به باز آغوش با تا است
كه آن است مهم آنچه است قطعي و بديهي امري كه زمان داوري
و بگذارد جا بر خويش جامعه حيات در تاثيري چه وشاعر شعر
.باشد منبعي چه به او تقرب
را "ادبيات" كه آوردند پديد كساني را بحران ما شعر در
.مينويسند "ادبياط"
شعر
خورشيد گل
كاكايي عبدالجبار
نشانها شهر در تو ياد از ميدمد تا
دهانها كلماتند ، عطر معرض در
كردهست چه خاك نفس با تو تن عطر
جوانها بهشتند ، بوي از پر كامروز
امروز تو ، طعم زمين ست چشيده ديروز
جانها به كردهست تجزيه را تو ذرات
ميكرد ترجمه را تو خون زمين كاش اي
دهانها ميآميخت خورشيد گل با تا
سپردند و را تنت گرفتند تيغ از
گمانها و كمانها به مقتل سوي آن در
را سرت روز همان جاويد ، زنده اي
آنها به سپردند و ربودند نيزه از
ندادند و دندان و لب از فقط گفتند
نشانها تو ، شهيد نفسهاي رد از
بريزد روح نفست مسيح كاش اي
خوانها مرثيه منجمد كالبد در
ابر مثنوي
بهمني مهدي
نيست بيش غباري بيباران ابر
نيست بيش خارزاري بيگل باغ
ما كوه و دشت ست افتاده تشنه
ما انبوه جنگل ما ، مزرع
تشنگي از خاك به شد خون دل لاله
تشنگي از خاك به شد مدفون دانه
بگريختند دشتها از آهوان
ريختند خون نافهها از مشك جاي
ما خاك وتاول است تبخال جمله
ما آتشناك لهيبابر از
باغ ست خشكيده و ست خوشيده چشمه
چراغ و چشم كو تشنه اي سراب تا
دلم باغ تشنگي از گرفت گر
دلم داغ دگر بار شد تازه
آسمان يا ميكند ابرخست
وداسمان دست كار از فتاد تا
آفتاب خشم و بيداد از سوخت
آفتاب چشم پيش كشتزاران
آر درياييبر ز ابري خدا اي
بكار صحرا اين بر باراني بذر
هرگوشهاي چشمهاي بجوشد تا
توشهاي را ما خوشه هر شود تا
نان بوي برآيد ده تنور از
مردمان براي از فراوان نان
گرفت را "مهدي" تازه نان بوي
گرفت پا ، شعرش تازه فضاي در
كند حمايت شعر زبان استاز موظف شاعر
"ندارد معيار يك شعر نقد"مقاله به نگاهي
به كه ( مهاب م) "شعر در تكرار"عنوان با مقالهاي چاپ
بازتابهاي بود ، پرداخته شاملو شعرهاي از يكي نقد
با نوشته اين بر ، نقدي پيش چندي.داشت همراه به متفاوتي
رسيد چاپ به (آشنا. م) "ندارد معيار يك شعر نقد" عنوان
كه نوشتهاند نقدي مقاله ، اين بر احمدي غلامرضا آقاي كه
فضاي بتواند مطالب اينگونه چاپ است اميد.ميرسد چاپ به
.بنمايد هست آنچه از جديتر را ما جامعه در نقد
"ندارد معيار يك نقدشعر" و "شعر در تكرار" مقالههاي
كدام همشهريهر روزنامه شعر صفحه و 2666 شمارههاي 2641
درمييابيم دقيقتر نگاهي با.داشت را خود خاص واكنشهاي
بنيانگذار هم سبك اين كه نيمايي شعر جريان از بعد كه
تاز و تاخت براي جايگاهي شعر عرصه نيست ، نيما واقعياش ،
.شد هنرمندان هنرنمايي هم گاهي و
اوست ، شعر و شاملو از صحبت بگذريم همهكه اين از
به پاسخ در "ندارد معيار يك شعر نقد" مقاله نويسنده
ندارد توجه مهم بسيار نكته اين به "شعر در تكرار"مقاله
همه بيشك چيست ، هنرمند يك عنوان به شاعر يك وظيفه كه
شاعر وظيفه كه ميدانند دارند ادبيات در كهدستي آناني
.چيست
قول به يا دارد ديگر نگاهي شاعر كه است اين نه مگر
ويران را آشنا پديدههاي شاعر ديد ، بايد ديگر جور:سهراب
او اصلي وظيفه حقيقت در ديگربازسازي نگاهي با و ميكند
هيچ امروز وگرنه است هنرمند يك عنوان به زبان كردن متوسع
.داشت نخواهد مولانا يا حافظ شعر خواندن به علاقهاي كس
شاملو.است دهه اين به مربوط كه است زباني امروزي ، زبان
اينكه نه كند حمايت شعر زبان از بود موظف هم چهل دهه در
شعر زباني تحول مانع بجا حتي يا نابجا كلمات تكرار با
كدام هر..و استعارات تصاوير ، تازه ، تركيبات بيان.شود
كه شوند بيان زباني با بايد هستند ، شعر متشكله اجزاي از
شعري.باشند پسند مخاطب بهنوعي و ندهد راآزار مخاطب
دچار را آن زبان مختلف موقعيتهاي و امكانات و شرايط كه
نخواهد شعر عرصه در جايگاهي آينده در مطمئنا كند تزلزل
مستقل زبان به خود هنري و شعري عرصه در كه شاعري داشت ،
كه پذيرفت بايد و است نقد قابل خود به خود نيافته دست
شاعري به اگر.است پذيرش قابل و بجا وضعيت اين از انتقاد
خود زبان كه شاعري و نشود انتقاد نيافته را خود زبان كه
چيست؟ براي نقد پس نشود انتقاد يافته را
همه كه است معتقد "ندارد معيار يك شعر نقد"مقاله نويسنده
گفتن با (گردد نقد كار كليت)گردد نقد يكجا بايد آثار
در نويسنده خود كه يافت دست واقعيت به ميتوان نكته همين
هنرمند آثار همه نقد اينكه آن و است كرده پنهان جمله
ديگر و نباشد حيات قيد در هنرمند كه است ميسر زماني
روزنامه يك ادبي صفحه در كه نيست كاري كار اين اينكه
نقد براي را منتقد دست گفت ميتوان جرات به و بگنجد
اثريك نقد قصد كه منتقدي كنوني حالت درميبندد
گذشته از را اثراتش همه تا كند صبر بايد دارد را هنرمند
.ببيند حال تا
مييابيم در بگذريم روزمره خردهگيريهاي و جزئيات از اگر
سردرگمي جز چيزي ادبي جامعه دلمشغوليهاي اين همه دليل كه
.نيست جامعه اين خود
متوسع شاعر وظيفه و است عامل مهمترين زبان هرحال به
چون برآيم اثري يا شعر نقد مقام در نميخواهم آن ، كردن
در گمنام و شاعركوچك يك عنوان به ولي است خارج من ازعهده
نقد قابل اثر هر كه ميدانم بوم و مرز اين عرصهادبيات
نقد واقعي معيارهاي و باشد منصفانه اگر نقد ترازوي و است
بلكه ندارد ، ضرري هيچ آنكه بر علاوه بگيرد نظر در را
.آورد خواهد فراهم را هنري اثر تعالي موجبات
كمتر روز روزبه هنرمند مخاطبو فاصله كه اميد اين به
.باشيم داشته نقدپذير هنرمنداني و منصف انتقادي و شده
احمدي غلامرضا
تصوير دنياي با شماره صد
آستانه در تصوير دنياي هنري فرهنگي نشريه:هنري گروه
درباره متنوع مطالبي با را خود شماره يكمين و يكصد نوروز
.كرد منتشر جهان و ايران سينماي
فيلمهاي بررسي ياران ، ياد تصوير ، دنياي با شماره صد
در سال فيلمهاي فروش جدول منتقدان ، نگاه از فجر جشنواره
سانسور كامل پرونده تقوايي ، ناصر با گفتگو جهان ، و ايران
سال 2002 ، فيلمهاي بررسي و معرفي جهان ، سينماي در
با 22 همراه علي ، و حلقهها سالار فيلم دو كامل پرونده
سينماگر كاريكاتور 58 و ايران سينماي بازيگران از پوستر
چاپ به تصوير دنياي شماره اين در كه است مطالبي جمله از
.است رسيده
|