(ع) حسين امام مخالفان
سال پنجاه فقط)ق._ه سال 61 روزهاي اولين در كه حادثهاي
روي آن از افتاد اتفاق ( (ص)اسلام پيامبر رحلت از بعد
بلكه پيامبرشان فرزند تنها نه امتي كه است دردناك بسيار
يارانش و خود كرده ، محاصره شكل فجيعترين به را خود امام
.كشتند خاصي ولع و حرص با را
گويي ، كه ميدادند نشان خود از درآوردنش پاي از براي حرصي
را دوزخ اهل پيشواي بلكه بهشت ، جوانان سرور تنها نه
.ميكشند
نميشناختندش؟ شايد
خود (ع)امام هم و ميشناختند هم (1)ميشناختند خوب !نه
كه راستي.نمود معرفي آنها براي ممكن شكل بهترين به را
.است بزرگي سوال
او با بيرحمانه چنين اين كه بود شده جرمي چه مرتكب
مي چه را حسين است؟ شده چه را مردم ميكردند؟ رفتار
واقعا آيا بودند؟ نتيجهاي چه پي در او باكشتن پندارند؟
داشتند؟ دل به كينهاي او از
دليل؟ چه به كينهاي؟ چه
مركز زمان آن در كه شهري)كوفه مردم چرا كه سوال اين
(ع)حسين كشتن به تنها نه (بود عليابنابيطالب شيعيان
ذهن هر بستند ، او كشتن به كمر خود بلكه دادند ، رضايت
.واميدارد تفكر رابه سالمي
يا بودند؟ برگشته جدش دين از كوفه مردم آيا چرا؟ راستي
است؟ برگشته جدش دين از ميپنداشتنداو
نه و بودند شده كافر كوفه مردم نه كه است گواه تاريخ
مردم ميكنند گمان برخي اينكه ;ميدانستند كافر را حسين
نيست ، قبول قابل وجه هيچ به بودند شده فرهنگي استحاله
تيغ (ع)حسين روي به حالي در ماجرا ، شاهدان شهادت به زيرا
(2).داشتند او گرو در دل كه بودند كشيده
امام آن بدن از سر كردن جدا به فرمان حالي در سعد ابن
(3).بود جاري چشمانش از اشك كه ميداد مظلوم
براي ابنسعد سپاه سران از نفر چند تاريخ ، شهادت به
شدت به كه حالي در ولي شدند نزديك او به حسين سر بريدن
(4).كشيدند جنايت اين از دست ميلرزيدند
چنين حسين مورد در يا بودند برگشته دين از خود اگر آيا
توجيهي ميدانستند خارجي و كافر را او و ميپنداشتند
داشت؟ وجود ايشان حالت اين براي
بربدن بلكه ميكشندنش ، تنها نه كه است شده چه را مردم
آتش را كودكان و زنان خيمههاي ميتازند ، اسب بيسرش
؟...و ميبرند اسارت به را آلالله ميزنند ،
.نرويم بيراهه به باشيم مواظب بايد سوال اين به پاسخ براي
اكثر حتي و مسلمان آنها كه چرا نگرديم ، مردم اعتقادات در
توابين قيام نيز ما شاهد و بودهاند شيعه ابنسعد سپاه
اغماء حالت يك در كه اين از بعد سال ، فاصله 4 با كه است
و خاستند پا به خود شدند ، مرتكب را هولناك جنايت اين
اهل دشمنان از كه شام نيروهاي مقابل در مافات جبران براي
يا بودكه اين وشعارشان دادند شهيد هزاران بودند (ع)بيت
فرزندان انتقام ويا ببخشد را ما تاخدا ميشويم كشته
(5).ميگيريم حكومت از را خدا رسول
به را حسين مردم همين نميپندارند بعضي مگر حكومت؟ كدام
ميدانستند؟ مرگ مستحق حكومت همين با مخالفت خاطر
فروبرد بيهوشي اين در را زمان آن كوفه مردم كه عواملي
اين آمدن وجود به در آن اول دوعامل كه است چيز سه در
بسيار آن شدن ودردناك فجيع در سوم عامل و غمانگيز حادثه
.بودند موثر
طلبي قدرت
از قبل تاريخ وبه دارد شام در ريشه چه اگر عامل اين
در ولي برميگردد (ص) پيامبر رحلت از بعد روزهاي و اسلام
كه ميشد يافت وفور به كوفه (خواص)بزرگان و مردم
.آورد خواهيم مقال اين در را آن از نمونههايي
(شدن حكومت مرعوب يا):ازمرگ ترس
نحوي به جانداران همه در تقريبا كه است واقعيت يك ترس
و نشده روانيكنترل نمودهاي ساير مثل اگر كه دارد وجود
و ميآورد بار به مصيبتها ترس همين گاهي نگردد تعديل
درحادثه حالت اين ;ميكند جنايتهايي به وادار را انسان
را آن از نمونههايي ما كه است بوده موثر بسيار كربلا
.كرد خواهيم بيان
مال به علاقه
و ويرانگر عقده يك به و بود گذشته حد از روزگار آن در كه
صحنههاي آمدن بوجود موجب علاقه اين بود شده تبديل كشنده
نمونههايي مقال همين در خود جاي در كه است ، شده جانسوزي
.كرد خواهيم بيان را آن از
(طلبي قدرت) اول عامل از نمونه چند
.بود باطل قدرت حفظ براي كربلا حادثه آمدن بوجود اصل:الف
بنيهاشم و بنياميه اختلافات علل و تاريخچه از گذشته
اكثر (ص)اسلام نبياكرم بعثت از بعد اينكه است مسلم آنچه
اسلام با مقابله و مخالفت به بنياميه اتفاق به قريب
و نفوذ از جلوگيري براي تلاشي نوع هر از و برخاستند
خداوند اينكه تا نكردند ، كوتاهي (ص)آئينمحمدي گسترش
ابوسفيان آنها راس در و بنياميه و نموده ياري را مسلمين
.نديدند اسلام به تظاهر و شدن تسليم جز چارهاي
نصب بر حضرت آن صريح نص عليرغم (ص)پيامبر رحلت از بعد
او جانشيني براي خداوند ناحيه از ابيطالب ابن علي
شدن خارج به كه گرفتند پيش در را راهي اصحاب از عدهاي
كوتاهي مدت از بعد و انجاميد (ص)پيامبر خاندان از قدرت
.افتاد بنياميه دست به
از زد تكيه (ص)پيامبر خلافت كرسي بر كه كسي سومين عثمان
را روزي چنين آرزوي سالها كه ابوسفيان و بود بنياميه
و آرزوها ميكردند بيعت عثمان با مردم كه مجلسي در داشت
:ميكند بيان چنين را بنياميه برنامههاي
.بود من هميشگي آرزوي روزي چنين ديدن اميه ، فرزندان اي"
دست از را آن هرگز افتاده شما دست به خلافت كه اكنون
ارث به فرزندانتان براي و بگردانيد خود بين ودر ندهيد
(6)"بگذاريد
دقيق برنامهريزي با ابوسفيان طرح كه بود آن از بعد و
و است مقاله اين حوصله از خارج آن نقل كه شد پيگيري
او و انجاميد (ابوسفيان فرزند) معاويه حكومت به بالاخره
تكميل براي انتها در و كرد خواست هرچه سال بيست از بيش
(ع)مجتبي امام قتل برنامه (خلافت كردن موروثي) پدرش وصيت
را ابوسفياني تز راه برسر جدي مانع آخرين و طراحي را
كثيفترين از تاريخ شهادت به كه را يزيد و برداشت
دين و شرف و عرض و مال و برجان بود خود زمان در بنيآدم
.كرد مسلط مردم
حكومتش و خود خويش ، سلطه بسط و قدرت تحكيم براي كه او
بيعت اخذ براي ميديد ، (ع)علي ابن حسين تاييد نيازمند را
متوسل زور اعمال و قهريه قوه به (ع)اباعبدالله حضرت از
مقام شايسته فرد يگانه حق به را خود كه (ع)حسين و شد
مقام اين براي را يزيد و رسولالله خلافت و مسلمين امامت
امت به بزرگ اهانتي جايگاه اين در را وجودش و نالايق
و جدش دين وهن موجب را اسلامي حكومت بر استيلايش و اسلام
خلاص تير بود ، برده ارث به غاصبش پدر از كه را حكومتي
محمديميدانست ، آئين آوردن در پا از براي توحيد دشمنان
ايستادگي نفس آخرين تا و برخاسته مخالفت به او با شدت به
از اجباري تاييد گرفتن براي پافشاري به نيز يزيد كرد ،
حماسه و شور يكپارچه وجود كه هنگامي و داد ادامه (ع)حسين
نابودي به تصميم ديد خود بادآورده حكومت براي خطري را او
در موثر عامل اولين قدرت حفظ كه بود چنين اين و گرفت او
.شد حادثه اين آمدن بهوجود
سپاه فرماندهي ري حكومت به يافتن دست براي ابنسعد:ب
كوفه كنترل براي زياد بن عبيدالله وقتي.پذيرفت را كوفه
كرد احساس آمد كوفه به و يافت ماموريت (ع)حسين سركوبي و
متوسل شام سپاه به ابيعبدالله سركوبي براي بخواهد اگر
خود از گرفت تصميم شد ، نخواهد موفق مختلف دلائل به شود
آساني كار اين ولي كند ، بسيج نيرو امر اين براي كوفه
حسين با جنگ به راحتي به نميشد را كوفه مردم نبود ،
اين به فشرده اما فراوان مشاورههاي از بعد لذا فرستاد ،
موانع تا پذيرد صورت اقداماتي است لازم كه رسيد نتيجه
اقدامات ، آن از يكي كه كند خنثي را كربلا به نيرو اعزام
به مشهور و ديني وجهه داراي كه خواص ، از افرادي خريدن
.بود باشند ، زهد و علم
فتوي و رضايت حسين قتل به يا افراد گونه اين اگر كه
يا و كنند پيدا حضور حسين مقابل جبهه در يا و بدهند
نه بپذيرند ، را سپاه تمام يا و سپاه از بخشي فرماندهي
باقي حسين از دفاع براي انگيزهاي مردم براي تنها
در حضور براي را افراد تا ميشود عاملي بلكه نميماند
.كند تشويق حسين مقابل
و شدند مشخص افراد قبيل اين از تعدادي منظور همين به
انتخاب بود مناسبترين كه را راهي هريك ، كردن همراه براي
عبيدالله است ، "بنربعي شبث" افراد اين از يكي كردند ،
به بود كوفه روحاني مرد مشهورترين كه را او داشت بنا
آن در ولي بگمارد (ع)حسين سركوبي براي خود سپاه فرماندهي
.خواست عذر مسئوليت اين قبول براي و بود بيمار او ايام
خواسته من از يزيد:گفت و طلبيد را سعد عمربن عبيدالله ،
و ري" حكومت به را كوفه امين و توانا افراد از يكي است
از شايستهتر امر اين براي را كسي من و كنم منصوب "گرگان
خشنود تو از يزيد اميرالمومنين بپذيري اگر نميشناسم تو
.شد خواهد
حكومت در منصبي به يافتن دست سالها ، شايد كه سعد ابن
موافقت عبيدالله پيشنهاد با بلافاصله بود شده آرزو برايش
.كرد
طلبيد را او عبيدالله بود ، شده ايران به حركت آماده وقتي
به عزيمت از قبل ولي است آشكار تو وفاداري گرچه گفت ، و
بگذارم تو عهده به ميخواهم را ديگري ماموريت يك ايران
.برود اين از بالاتر يزيد نزد تو تعهد مراتب تا
.كرد سوال ماموريت آن از سعد پسر
دست يزيد اميرالمومنين دشمنان از يكي اخيرا:عبيدالله
تو به او سركوبي براي را سپاهي ميخواهم است زده شورش به
.بسپارم
افتاده؟ اتفاق كجا در شورش اين:عمر
.كوفه دروازههاي پشت نزديكي ، همين در:عبيدالله
است؟ زده شورش به دست كوفه پشت كسي چه كوفه؟ پشت:عمر
گروهي فعلا ميآيد كوفه بهطرف علي ، بن حسين:عبيدالله
.كنند متوقف بيابان در را او تا فرستادهام را
حسين با بخواهي من از نميكنم گمان:پرسيد تعجب با عمر
.بجنگم
و كن حركت ايران طرف به و بردار را سپاهي !عمر:عبيدالله
آن از بعد و كن ختم را قائله اين كربلا در راهت سر در
چشم از دور ري حكومت نعمت و ناز در خاندانت و خود عمري
.كنيد زندگي ايران در عراق و حجاز اعراب
پسر با نميتوانم برنميآيد ، من از كاري چنين:عمر
.بجنگم (ص)پيامبر
ميسپارم كسي به را ماموريت اين ندارد اشكالي:عبيدالله
است معلوم و باشد دارا را گرگان و ري حكومت شايستگي كه
...نميآيي بر ايران حكومت عهده از تو كه
دست از موجب حسين با جنگ از برداشتن دست ديد وقتي عمر
تا خواست فرصت شب يك عبيدالله از شد خواهد ري حكومت رفتن
.بگيرد تصميم
كه خواست او از و داد فرصت او به شب يك فقط عبيدالله
او اگر تا بدهد اطلاع را نتيجه صبح نماز از بعد فردا
شخص نام به را ري حكومت حكم نباشد ماموريت اين به حاضر
ما ميكنم مسئلت عاجزانه خدا از) ؟!آنشب و بنويسد ديگري
مختار را انسان خدا ولي كند ، حفظ بلايي چنين از را
كه است همين موجودات ساير بر بنيآدم شرافت همه و آفريده
انتخاب اختيار كمال با و كند تحليل كند ، درك ميتواند
هدايت صلاح و خير به را او هم خدا باشد لايق اگر و كند
و ماند خواهد تنها معركههايي چنين در والا كرد خواهد
(.نباشد خدا دست در دستش كه بركسي واي
در بپوشد ريچشم حكومت از نتوانست شب آن سعد عمر آري ،
رسول نزد منزلتش و مقام و مدينه در هم را حسين كه حالي
بر سيادتش و الهي پيشگاه در را او جايگاه هم و (ص) خدا
در حسين كه اخير سال بيست جز و ميدانست را بهشتي جوانان
حسين عمرش طول تمام در عراق ، در سعد پسر و است بوده حجاز
.ميشناخته نزديك از را
كشور كه سرداري همان است ، قادسيه سردار پسر كه او ولي
حكمراني شايد است ، شده فتح او دست به ايران مثل پهناوري
خود مسلم حق را پدرش سرداري دستاورد از بخشي بر
مثل مانعي و بودند كرده محروم آن از را او كه ميدانست
دختر پسر تنها و خدا بنده عزيزترين اينكه ولو)حسين كشتن
به رسيدن از را او نبايد (باشد زمين روي در (ص)پيامبر
شب آن اينكه عليرغم..بازدارد ميداند ؟!!خود حق آنچه
.كرد منع اقدامي چنين از را او نمود مشورت كه كسي هر با
يا ري حكومت شوق از را شب كه سعد عمر آفتاب طلوع از قبل
پف چشماني با بود نخوابيده (ع) حسين با رويارويي خوف از
اطلاع به را خود آمادگي و رفت دارالاماره به كرده
(7).شد آنچه شد..و رساند عبيدالله
محرومش حكمراني از ميپنداشت اينكه براي فقط آري
آمده ، پيش آن آوردن ، دست به براي فرصتي الان و كردهاند
ري ، حكومتي تخت بر تكيهزدن و رياست به دستيابي براي
سوي به اهداف شومترين براي كه پذيرفت را سپاهي سرداري
جسم به او سپاه گرسنه گرگان كه هنگامي و ميرفت كربلا
فرياد ميريخت اشك كه حالي در بودند حملهور حسين بيرمق
فرياد ، اين از بعد ولحظاتي كنيد تمام را كارش:زد
گرفتن براي و بود شمر دست در بهشت جوانان سيد سربريده
.ميآمد سعد ابن نزد به جايزه
.كرد استفاده سعد پسر پنهان عقده از فقط عبيدالله بله ،
(الابصار فاعتبروايالولي)
خوروزوقي صابري رضا
:پانوشتها
(ع)حسين امام به خطاب نخعي عمرو بن انس بن سنان:لهوف -1
با:گفت بود افتاده زمين به بيرمق و ناتوان كه حالي در
از بهتر مادرت و پدر و خدايي رسول زاده ميدانم اينكه
..و برد حمله او به شمشير با و ميبرم را سرت مردمند ، همه
.
صفحه جلد 8 النهايه و البدايه +صفحه 218 مفيد ارشاد -2
جلد 3 الشراف انساب +صفحه 223 جلد 1 خوارزمي مقتل +166
جلد طبري تاريخ +صفحه 273 اثيرجلد 3 ابن كامل صفحه 164
عرب معروف شاعر (فرزدق) از امام سوال داستان" صفحه 278 7
سخنور اين بليغ و زيبا پاسخ و كوفه مردم حال مورد در
مشهوره سيوفهم و معك قلوبهم:كه كردهاند نقل را توانا
براي را شمشيرهايشان ولي دارند تو درگرو دل يعني "عليك
.كردهاند آماده تو كشتن
"طبري" از نقل به صفحه 458 گذشت چه كربلا در -3
احتجاج و مفيد ارشاد از صفحه 458 گذشت چه كربلا در -4
طبرسي
صفحه...و توابين حال شرح در خاتمه گذشت چه كربلا در -5
تا 776 751
55-45-صفحات 19 مطهري استاد حسين حماسه -6
صفحه 260 گذشت دركربلاچه-7
|