است كسالتبار اغلب ما زندگي ريتم
برگزار "فيلمنامهنويسي" سراسري مسابقه
ميشود
است تعطيل بوكان سينماي تنها
است كسالتبار اغلب ما زندگي ريتم
"مزاحم" فيلم كارگردان"الوند سيروس" با وگو گفت
قصه دستمايه سينما بازيگر يك شخصي زندگي كه شد چطور*
شد؟ فيلمتان
پشت از قصهاي كه دارد تمايل فيلمسازي هر ميكنم تصور -
مخفي جريان يك سينما صحنه پشت كند ، فيلم را سينما صحنه
پشت كمابيش ;ميزنند حدس فقط را آن مخاطبين بيشتر كه است
گروه يك چگونه كه ميزنند حدسهايي ميبينند كه صحنههايي
از كسي كمتر ميسازند ، فيلم يك و ميشوند جمع هم دور
دلمشغوليهاي و رنجها نگرانيها ، و دغدغهها با تماشاگران
وسوسه همين بنابر ;دارد آشنايي سينما صحنه پشت آدمهاي
بسازم سينما صحنه پشت مورد در فيلمي داشتم دوست قديمي
اين به كامل بهطور و نيست فيلم آن بازهم"مزاحم" كه
اوليهاي طرح"الوند خشايار" برادرم ;نميپردازد قضيه
پشت طرح اين با ميشود كردم فكر و كرد مطرح من با را
شاخص بازيگر يك احوالات بررسي طريق از را سينما صحنه
فكر و پسنديدم را طرح ;تصويركشيد به حدودي تا سينما
هجوم يعني ديگري مساله به قصه اين طريق از كه كردم
افتاده ، اتفاق اخير ساله درچند كه سينما ، طرف به جوانان
نوع يك سال 75 حدود از كه ميدانيد ;پرداخت ميشود
يكباره سينمايايران و يافت رواج سينما در جوانگرايي
شد باعث همين و شد جوان محوري شخصيتهاي و موضوع لحاظ به
اين از بعضي ;شوند كشيده سينما طرف به زيادي جوانهاي كه
داشتند ، را سينما اين در حضور ظرفيت و استعداد جوانان
ميكردند نگاه سينما به سطحي خيلي كه آنها از بعضي اما
وسوسه به را عمرشان سالهاي و كردند تباه را جوانيشان
قصه در كه بود مسالهاي هم اين دادند ، هدر شدن هنرپيشه
.كردم برجستهاش هم من حال هر به و داشت وجود اصلي
;كردهايد مطرح عاشقانه بستر يك در را موضوع اين شما *
و متعارف عشق آن در كه را پيوند اين نمودهاي است بهتر
در هم كنار در قرينههايي صورت به را سينما به عشق
ساختاريودراماتيكآن شگرد از و كنيد باز آوردهايد
بگوييد؟
را آن نقش "حجار ميترا" كه"غزال" شخصيت من نظر به -
جانشين كه دارد وتمثيلي استعاري وجه يك ميكند بازي
(خسروشكيبايي) دادگر اصلينيما شخصيت دو ميشود ، سينما
دارند دعوا هم با سينما بهخاطر هم(حيايي امين) نويد و
و اوست عاشق كه ميكند تصور "نويد" ;دختر اين وهمسر
سينما عاشق حال عين در ميداند ، خود طبيعي حق را"غزال"
بهعنوان سينما در دارد حق كه ميكند فكر و هست هم
و نويد كه ميبينيد فيلم آخر در شما ;شود مطرح بازيگر
و سينماست سر هم آنها ودرگيري درگيرميشوند هم با نيما
از يكي علاقه مورد طرفي از دختريكه دختر ، عشق سر هم
كه ميكند تصور "نويد" ;است ديگري همسر حالا و بوده آنها
تصوري و خوردهاند را حقش و دزديدهاند او از را عشق اين
و ;دارد هم سينما درمورد دارد "غزال" مورد در راكه
نيست ، اصيل و دلباخته عاشق يك باز "نويد" ميبينيمكه
"غزال" اينكه محض به اما ميكند عشق اظهار اينكه بهرغم
ميكند حمله "غزال" طرف به ميآورد پايين را اسلحه
نيست عاشق هنوز او بگيرد ، او از را اسلحه ميكند سعي و
.است عشق توهم دچار بلكه
در كاركردي چه "دادگر نيما"قبلي زن ماجراي به فلاشبك *
اختصاص آن به را فيلم از قسمتي كه داشت درام اين برد پيش
دادهايد؟
ميكند شروع و ميرود "نيما" طرف به "نويد" اينكه دليل -
"نيما" از آتو يك كه است آن تلفني مزاحمتهاي ايجاد به
در "نيما" كه ميكند استنباط گونه اين يعني ميكند ، پيدا
او و داشته مشكوكي مرگ زنش چون است ، كشته را همسرش گذشته
با "نيما" كه ميدهد احتمال "نويد" و است بوده متهم هم
پرونده در اجتماعياش موقعيت از سوءاستفاده و پارتيبازي
آدم اين اينكه علت و است داده نجات را خودش و كرده دخالت
ماجرا اين اگر و است قضيه اين از اطلاع ميرود "نيما"طرف
است دوسال يكي زيرا نميكرد را حركت اين "نويد"نميبود
در كاري هيچ هم حال به تا و شده "نيما" همسر "غزال" كه
مشكلاتي از يكي ;است سرنزده نويد طرف از آنها با ارتباط
خيلي ميتوانسته كهقصه است اين دارند ما فيلمهاي كه
چرا ميشود؟ شروع قصه اين الان چرا يا شود شروع زودتر
"مزاحم" فيلم در كه صورتي در نميافتد؟ اتفاق اين ديروز
چون شود؟ شروعنمي زودتر چرا نيست ، گونه اين اتفاق اين
و است نكرده پيدا اطلاع پرونده اين از زودتر "نويد"
نيروي بايگاني در سربازي تو":ميگويد و ميدهد هم توضيح
كشف ماجراي من ;"..و برخورده پروندهاي به انتظامي
برگزار ديالوگ با انتظامي نيروي بايگاني در را پرونده
را نكته اين خيليها ولي ندادم نشان را آن كردم ،
مواردي اگر اينكه كما ;شدند متوجه هم خيليها و نفهميدند
ايراد خيليها ميكردم برگزار باديالوگ را زيربنايي
اضافه كهاصلا صورتي در است اضافه اين كه ميگرفتند
.نيست
از است مطرح "خاكستري عشق"عنوان با فيلم كهدر فيلمي*
دارد؟ تعبيري شماچگونه نظر
كه است "غزال و نويد" عشق هم"عشق خاكستر"اين موضوع -
ديده و است پوشيده كه است واقعاخاكستري آن در
است موجود خاكستر اين زير در آن حرارت و آتش ولي نميشود
تمام دليل كه ميبينيم ميرود كنار خاكستر اين كه وقتي و
دو بين عشق وقتي من نظر به ;است عشق اين درگيريها اين
.ميماند باقي آن از خاكستري شود هم تمام دلداده
زندگي نحوي به فيلم اين در "عشق خاكستر" عنوان حال هر به
"دادگر نيما" واقع در ميكند ، بازگو دارد را آدمها اين
خودش زندگي شبيه شكلي به كه ميكند بازي را فيلمي دارد
به تيتراژ روي او ميشود شروع فيلم وقتي.ماست داستان در
اگر و نميدم طلاق را همسرم من":كه ميگويد مخاطبي
زل من چشمهاي توي و بيايد خودش بايد كرده طلاق تقاضاي
را او مخاطبش اينجا در و ميخوام طلاق من كه بگه و بزند
:ميگويد جوابش در "نيما" و ميكند تهديد وكيل و قانون به
در "نيما"خود هم ما فيلم در "نترسان وكيل از را من"
تكرار را ديالوگها همان و ميگيرد قرار موقعيتي چنين
آدم اين خصوصي زندگي به سينما دقيقا يعني ميكند ،
بازي آن در دارد كه فيلمي شبيه خصوصياش زندگي و ميرسد
"هامون" فيلم به شود مي اشاره حال عين در و ميشود ميكند
حساب همه اينهااست كرده بازي آن در "خسروشكيبايي" كه
برخوردهايي با جشنواره در اما است ، آمده فيلم در شده
فيلم ميكنم فكر داشتهاند مطبوعات سينماي در منتقدين كه
فيلمام نمايش هنگام من است ، نشده ديده حسابي و درست من
با ميآيد نظر به اما نبودم مطبوعات سينماي در
كه دوستاني متاسفم و شده برخورد سطحي "مزاحم"فيلم
چيزها خيلي است فيلم تحليل و بررسي كارشان و مينويسند
مطبوعات سينماي در درستي به فيلم كه دارم شك و نديدند را
.باشد درآمده نمايش به
نقد جلسه در شما حضور عدم از ناشي برخوردها اين شايد*
باشد؟ فيلم بررسي و
كردند ، تهديد را من البته نديدم مناسب را فضا من خب ، -
راجع وگرنه بيايي بهتره":گفت كرد ، تلفن من به كه شخصي
روزنامهها از يكي خبرنگار ".مينويسند بد فيلمتان به
من و بودند توهينآميز خيلي كه فرستاد سوالاتي من براي
به اگر من.كردم خودداري سوالات آن به دادن جواب از
را آنجا جو كه بود خاطر اين به نيامدم مطبوعات سينماي
دقيقه منتقدين 10 كه كنم قبول نميتوانم من نديدم ، سالم
سينما ترياي كافه تو بروند بعد و ببينند را فيلمها از
به راجع بيايند بعد و بخورند چايي و قهوه و بنشينند
را فيلمها از بسياري دارم شاهد من بنويسند ، نقد فيلمها
آن از بيشتر دقيقه مينويسند 10 آنها درباره منتقدين كه
را فيلم از دقيقه ما 10 كه مينويسند بعد و نديدهاند را
اين نميدانم من بود ، كافي هم قدر همين و نديديم بيشتر
فيلم يك تكليف دقيقه با 10 كه است غروري و خودخواهي چه
.ميكنند روشن را
نميشود؟ منتقدين همه شامل كه قضيه اين اما *
كه منتقديني من نميشود ، منتقدين همه شامل اصلا -
هدفشان و قائلند احترام سينما براي و است جدي كارشان
را نقدشان ميبوسم ، را آنها دست است ، بهتري سينماي ساخت
از معدودي و محدود تعداد در نيت اين اما ميخوانم هم
.ميكنند خودنمايي آنها اكثريت هست ، آنها
فيلم از صحنه چند دادن نشان با شما كه ميرسد نظر به*
قصه در آن ساخت روزهاي به فلاشبك و "هميشه براي يكبار"
در خود سينماي تداعي به هم كردهايد سعي "مزاحم" فيلم
آوردهايد روي نوستالژي يك به هم و بپردازيد تماشاگر ذهن
سينماگر يك زندگي از شمهاي كننده منعكس ميتواند كه
باشد؟
را "خسروشكيبايي" ما كه است اين يكي دارد ، دليل تا چند -
وجوه "نيما" داستان شخصيت و ميبينيم بازيگر يك عنوان به
جاهايي ما حتي دارد ، "خسروشكيبايي" خود با زيادي اشتراك
يك حتي ميدهيم ، نشان را "شكيبايي" فيلمهاي از پوسترهايي
:ميگويد و ميكند تشكر و ميگيرد امضا او از پستچي جا
كه است شخصيتي "مرادبيگ" خب ،"بيگ مراد آقاي ممنونم"
از كه طور همان است ، كرده بازي را آن "خسروشكيبايي"
غريب ، خواهران كيميا ، :مثل كرده بازي "خسرو" كه فيلمهايي
كه فيلمهايي از يكي و ميآوريم صحنههايي بانو و هامون
است ، "هميشه براي يكبار" فيلم كرده بازي آن در او
خب است ، "هميشه براي يكبار" كارگردان هم فيلم كارگردان
از يكي به فيلمساز يك عنوان به كه دارد اشكالي چه
"شكيبايي" با خودم كه بكنم مراجعه"شكيبايي" فيلمهاي
.ساختهام
خود خيلي من يعني آدم اين گفتهاند كه شنيدم من اما
مسائل اين واقع در بدهد ، نشان را خودش خواسته است ، شيفته
سراسر در كه كارگردانهايي داشتيم ، ما و است روشن خيلي
و ندارم بازيگري ادعاي اصلا من كردهاند ، بازي فيلمشان
كردهام ، را كار اين بشوم بازيگر بخواهم اينكه دليل به نه
به خواستم بوده اين يكياش كه دلايلي به بنا فقط من
يك اينكه دوم بكنم ، مراجعه "هميشه براي يكبار" فيلم
بازيگري تست كه است قرار "مزاحم" داستان در زن شخصيت
در "زهرا" نقش من نظر به و مهم نقش يك براي هم آن بدهد ،
رو اين از و بود برجسته و مهم خيلي "هميشه براي يكبار"
امتحان دارد "غزال" كه بگويم اينكه براي را زن شخصيت آن
انتخاب ميدهد محوري و برجسته نقش يك در بازي براي سختي
پيشنهاد ديگر طرفي از و بود ديگر دليل يك هم اين ;كردم
بكنم بازي را نقش اين من شد باعث كه بود "شكيبايي خسرو"
من والا كردند استقبال پيشنهاد اين از هم گروه بقيه و
محمود" من بودم ، كرده انتخاب نقش اين ايفاي براي بازيگر
تئاتر كارگردان هم و است بازيگر هم كه را "محمد استاد
من شد قرار كه هم وقتي بودم ، كرده انتخاب نقش اين براي
"هميشه براي يكبار" فيلم كه گرفتم تصميم بكنم بازي خودم
دوست خيلي را فيلم اين خودم فيلمهاي در چون بگذارم ، را
از صحنهاي راحت و طبيعي خيلي و سادگي همين به و دارم
چون بلكه نيست اين فقط قضيه منتهي گذاشتم ، را فيلم اين
ديده فيلم در شخصيتها از يكي دست در "جامجم" روزنامه
از فيلم تيزر پخش خاطر به كه شدهام متهم است شده
كه صورتي در دادهام بازيگرم دست را روزنامه آن تلويزيون
فيلم ، گزارش چون مختلفي نشريات از مختلف صحنههاي در
و سينما هفتهنامه حياتنو ، روزنامه تصوير ، دنياي فيلم ،
هم روزنامهها از يكي خب كردهام ، استفاده هم غيره
استفاده آن از هم يكبار دارد ايرادي چه خب است ، "جامجم"
نگاه مسائل همه به ترديد و شك ديد با بايد چرا بكنيم ،
نگاه اين و كرد سازي پرونده چيزي هر براي بايد چرا و كرد
ميگردند يعني دارند ، منتقدين از عده يك كه است مسمومي
و سادگي و طبيعت از و ببينند ديگر چيز يك چيزي هر پشت تا
حيات" روزنامه اول اتفاقا ميشوند ، دور چيزي هر واقعيت
دوم بار اما گرفتيم هم پلاني و دادم بازيگر دست "نو
ديده ديگر جايي "حياتنو" روزنامه" كه كرد اشاره دستيارم
كه است بهتر و بكند سوءتفاهم ايجاد است ممكن و شده
روزنامه يك كه گفتيم صحنه سر ما و "كنيم عوض را روزنامه
.سادگي همين به ;بياورند "جامجم" يك كه گفتيم و بياوريد
پرداخت براي را تو در تو روايتي شكل اين كه شد چطور*
كرديد؟ انتخاب مدنظرتان ايده به
به و ميطلبيد صورت همين داستانبه اين روايت شكل -
نشان را "دادگر نيما" گذشته زندگي كه نميشد ديگر جوري
رازي هيچ ديگر بياييم ، فعلياش زندگي در حالا و بدهيم
ما ميكرد حركت مزاحم اينكه محض به و نميماند پنهان
شروع داستاني اگر مثلا كيست ، مزاحم اين كه ميفهميديم
يكي بدهند ، بازيگري تست آمدهاند نفر دو كه ميكرديم
دارد هم نفر يك و گذشته سال يك شده ، رد ديگري و شده قبول
اين كه ميفهميد راحت تماشاگر صورت اين در ميشود ، مزاحم
فرض يا است مانده در پشت كه است جواني همان مزاحم آدم
"ماهرخ" قبلياش همسر با "دادگر نيما" زندگي از كنيد
اينجا در و نبود ما قصه صورت آن به هم آن ميكرديم ، شروع
يا سياه نقطه يك يعني است ، "نيما" خود شخصيت متوجه موضوع
ميشود لازم وقتي كه ميباشد "نيما" زندگي در لكهاي
بنابراين كرد ، باز را آن و پرداخت گذشته آن به بايد
تعريف شكل اين من و ميكرديم شروع گذشته با را قصه نبايد
يعني داشتم ، "هميشه براي يكبار" فيلم در هم را
و ميرفتيم گذشته به مرتب و داشتم تو در تو فلاشبكهايي
و داشت شخصيت دو "هميشه براي يكبار" تازه برميگشتيم ،
وجود متعددي شخصيتهاي اينجا اما بود ، آسانتر خيلي قضيه
و ميشوند شروع داستان دوم نيمه از هم فلاشبكها و دارند
برقرار ارتباط سختتر آن با تماشاگر مقدار يك بالطبع
ميكرديم شروع ابتدا از را بكها فلاش ما اگر ميكند ،
داستاني داستان ، اين كه ميپذيرفت راحتتر تماشاگر شايد
نيمه در ما چون ولي ميكند ، رجوع گذشته به مرتب كه است
هضماش مقداري كه دارم قبول ميكنيم رجعت گذشته به دوم
به و ميكند خستگي احساس مقداري و شده سخت تماشاگر براي
كه ميشود ديده چيزهايي و شده كند ريتم كه ميآيد نظر
اگر اما ;گفت جملهاي با ميشود را اينها و ندارد لزومي
و نشويم داوري پيش يك دچار و بكنيم نگاه دقت با مقدار يك
روايت اين كنم فكر كنيم ، برقرار ارتباط فيلم با راحتتر
قبول اينكه ضمن بكند ، ارتباط ايجاد ميتواند حدودي تا
يك و شده ايجاد فيلم در كندي جاهاي دوم نيمه در دارم
حدود 12 جشنواره از بعد من دليل همين به و هست وقفهاي
و ميكس و تدوين يعني كردم ، كوتاه هم را فيلم از دقيقه
درصدي بازنگري 30 يك با تقريبا و كرديم دوبارهاي اپتيك
.دادهايم تغييراتي فيلم در
تا نبخشيديد بيشتري شتاب نماها به بازنگريچرا اين در *
هم فيلم ريتم فلاشبك ، طريق از گذشته به پرداخت بر علاوه
نباشد؟ كسالتآور و كند
زندگي خود از ريتم كه باشيم نكته اين متوجه بايد ما -
فيلمي در شما كه دارد شتاب اينقدر ما زندگي مگر ميآيد ،
من البته.ميبينيد بيداد دادو اينقدر "سمي قارچ" مثل
فيلمساز "ملاقليپور" ندارم ، فيلم خوب و بد به كاري
بخصوص را كارهايش از تا چند اتفاقا و است برجستهاي
اين در مدام اما دارم دوست خيلي را "يافتگان نجات" فيلم
چيزي چنين اصلا كه حالي در ميشكنند ، ميزنند ، داد فيلم
ريتم كه نميپذيرم من بنابراين نداريم ، واقعي زندگي در
فيلم اين زندگي در كه است ريتمي اين است ، كند (مزاحم)
پياده ماشين از فيلمي در كه ميبينيم وقتها بعضي ;هست
كه صورتي در ميروند ، و ميبندند را ماشين در ميشوند ،
تمام و ميكنند قفل را ميشوند ، در پياده ماشين از همه
را اين وقتي ما اما ميروند ، بعد و ميكنند چك را درها
ريتم اين خب شد ، كند فيلم ريتم ميگويند همه ميگذاريم ،
ما فيلمهاي من نظر به.است زندگي خود ريتم جاها خيلي در
بشوند ، غربي فيلمهاي شبيه ميخواهند تند ريتم ايجاد براي
در اگر و داريم كه است همين ما زندگي ريتم كه صورتي در
كسالتبار هم جاها خيلي است ممكن بكنيم منتقل هم فيلم
جاها خيلي هم ما زندگي چون ندارد هم اشكالي هيچ و باشد
با و باشد باورپذير بايد ريتم حال هر به ;است كسالتبار
فيلم ريتم اينكه خاطر به من و باشد داشته همخواني واقعيت
من پس ;بكنم فراموش را واقعيت نميتوانم شود تند
آدمهاي اينكه مگر كنم ايجاد قلابي ريتم يك نميتوانم
كه "آلوده دستهاي" فيلم مثل باشند خاصي آدمهاي قصهام
و ميكنند فرار دارند دزدي ماجراي يك از جوان تا چند
فيلم اين ريتم پس بكنند ، تقسيم را پولها سريع ميخواهند
نيست قرار.ميشود تند و ميآيد بيرون حادثه اين ته از
ريتم همان "مزاحم" فيلم "دادگر نيما" زندگي ريتم كه
"بهنام فريدون" يا "آلوده دستهاي" فيلم "سيامك" زندگي
.باشد "چهره" فيلم
داريد؟ خاصي صحبت پايان در*
ادعا ولي ساختهام خوبي فيلم ندارمكه ادعا اصلا من -
كردهام اشاره موضوعي به و ساختهام سالمي فيلم كه دارم
.است نپرداخته آن به كسي ما سينماي در حالا تا كه
شكريپور مختار:از گفتوگو
برگزار "فيلمنامهنويسي" سراسري مسابقه
ميشود
تهران استان دفاتر - ايران جوانان سينماي انجمن همت به
برگزار تهران در فيلمنامهنويسي سراسري مسابقه يكدوره
.شد خواهد
از هدف "انجمن" تهران استان دفاتر مدير باكيده ناصر
از بهرهگيري و استعدادها شناسايي را مسابقه اين برگزاري
سراسر نويسان فيلمنامه نوآورانه و ژرف انديشههاي تنوع
:گفت مسابقه اين در شركت شرايط پيرامون و كرد ذكر كشور
نگارش براي ، موضوع انتخاب نظر از محدوديتي هيچ
قالب در ميتوانند آثار اين و ندارد وجود فيلمنامهها
ستاد حال ، عين در.شوند ارايه انيميشن و داستاني مستند ،
موضوع با برتر فيلمنامههاي گزينش ضمن مسابقه برگزاري
زير مضمون سه از يكي به كه فيلمنامههايي به آزاد ،
:ميكند اهدا ويژهاي جوايز نيز باشند پرداخته
ظهور مساله محوريت با انتظار ، و خواهي عدالت جوان ، -1
(عج) صاحبالزمان حضرت
ايام تقارن دليل به) فرهنگي يادگارهاي و ملي هويت -2
(فرهنگي ميراث سال با مسابقه برگزاري
نوجوان و كودك -3
حداكثر مبناي بر بايد فيلمنامهها:افزود ادامه در وي
از پس انتخاب هيات و شوند نوشته "دقيقه 15 زمانبندي
به را آنها رسيده آثار ميان از مناسب فيلمنامههاي گزينش
مسابقه اين در شركت براي.كرد خواهد معرفي داوري هيات
و تكميل شركت درخواست فرم كه است ضروري نويسي ، فيلمنامه
سينماي انجمن دفتر به خردادماه 81 تاريخ 31 تا حداكثر
كوچه كارگر ، خيابان انقلاب ، ميدان تهران ، نشاني به جوان
.شود ارسال در مستعلي شهيد
است تعطيل بوكان سينماي تنها
شهرستان اين سينماي تنها:ميگويند بوكاني شهروندان
.است تعطيل همچنان نفري هزار 205
به اغلب شهر اين جوانان:گفت بوكاني جوان يك
فراغت اوقات تفريحي ، مكانهاي و سينما فقدان دليل
به خيابانها و سرمعابر و شهر پارك كافهها ، در را خود
.ميگذرانند بطالت
نبود:افزود ساله بيكار 25 دپيلم زاده حسين منصور
آوردن روي و مناسب تفريحي فرهنگي امكانات و سينما
ناخوشايندي پيامدهاي ناسالم مكانهاي به جوان قشر
و الكلي مشروبات افيوني ، مواد مصرف به گرايش ازجمله
.است گذاشته برجاي اجتماعي و اخلاقي مفاسد ساير
شهر جوانان از بسياري:نيزگفت ساله ليسانس 28 يك
با خود فراغت اوقات اكثر بيكار افراد ويژه به
.ميكنند سپري ماهوارهاي مفيد غير برنامههاي تماشاي
و منفي تاثيرات روند اين تداوم:افزود مجيدي مولود
به شهرستان اين در را اجتماعي و فرهنگي نامطلوب
مكانهاي ساير و سينما:گفت وي.داشت خواهد دنبال
جامعهمي فرهنگ بهنيهسازي بر علاوه تفريحي فرهنگي
و نوجوانان فراغت اوقات درپركردن مهمي نقش تواند
.باشد داشته منطقه اين جوانان
پيش مسائل دليل به:گفت بوكان شهرداري سرپرست
آن وضعيت سينما اين واگذاري مزايده در آمده
.است نامشخص همچنان
سال ماه مرداد در وقت شهردار:افزود معروفي رسول
فردي به مزايده ضوابط اساس بر را سينما اين جاري
صدور دليل به فرد آن ماه ازيك پس كه كرد واگذار
.گشت تعطيل سينما و شد زنداني بيمحل چك
اسلامي ارشاد و فرهنگ اداره فاقد بوكان شهرستان
مجتمع مسئول را آن به مربوط امور و وظايف و است
.دارد برعهده بوكان هنري فرهنگي
ما:گفت بوكان هنري مجتمعفرهنگي مسئول يوسفي خالد
اجرايي مديريت در و داريم سينما بر فرهنگي نظارت فقط
.نداريم دخالتي آن دادن اجاره و
براي را ديگري فرد شهرداري اخيرا:افزود وي
توسط ايشان صلاحيت كه است كرده معرفي سينما مديريت
.است بررسي دست در هنري مجتمعفرهنگي
و واقعاست غربي آذربايجان استان جنوب در بوكان
.ميشود محسوب استان اين شهرهاي پرجمعيتترين از يكي
|