پنهان نقش يك بازخواني
"پنهان نقش"رمان شده بازنويسي متن گذشته سال پائيز:اشاره
پي در كه مطلبي.شد كتاب بازار روانه محمدعلي محمد نوشته
.اثر اين محتواي و ساخت به دارد اجمالي نگاهي ميآيد
***
كار دستمايه را اصلي تم چند (متولد 1327)محمدعلي محمد
و مسائل چون موضوعاتي به پرداختن كه است داده قرار خويش
زندگي و جنگ دوران ويژه به انقلاب ، از پس و پيش مشكلات
از دوم ، درجه روشنفكران حدودي تا و كارگران كارمندان ،
محمدعلي كار تمايز موجب كه آنچه واقع دردستهاند اين
و جزيي پرداخت همين ميشود دوره اين نويسندگان ديگر از
.است مشكلات و مسائل اين به دقيق
نويسندگان ديگر از محمدعلي داستانهاي ديگر تمايز سبب
است وي داستانهاي وهمي گاه و كابوسناك فضاي دوره ، اين
و رعد:ميشود ديده وي داستانهاي بيشتر در بيش و كم كه
يك خيس باورهاي ،(1370)پنهان نقش ،(1370)بيباران برق
برخي حتي و (1379)باد در برهنه و(1376)مرده
.برخوردارند ساختاري چنين از وي كوتاه داستانهاي
نيز ، محمدعلي داستانهاي پرسوناژهاي ديگر سوي از
اين.هويتاند فاقد و خود از بيگانه پرسوناژهايي
ميان در بيشتر نشناختهاند ، را خودشان هنوز كه شخصيتها
رويدادهايي خاطر به كه ميشود ديده انقلابي از پس نسل
و تمام را تاخود نكردهاند فرصت هنوز...و جنگ چون
داده رخ شتاب با آنقدر حادثهها تندباد و بشناسند كمال
اين ميان در.است نداده آنان به را تفكر فرصت حتي كه
مرعشي منصور"همان يا "ستوان" چون شخصيتي گاهي پرسوناژها
خاص هويت بيهويتي ، عين در كه ميشوند ديده نيز "پاچناري
درك همين خاطر به شايد كه انسانهايي !رادارند خود
به سرنوشتشان اوقات بيشتر محيط ، خود از اشتباه و نادرست
"جنون" اين كه جايي تا.ميخورد پيوند ديوانگي و جنون
.درميآيد محمدعلي كارهاي اصلي تمهاي از يكي صورت به خود
و ستوان ،"باد در برهنه"در رزاقي ، ناصر "پنهان نقش"در
...صبوري ناصر "مرده يك خيس باورهاي" در
است كافي ;نيست مشكلي چندان كار آدمها اين شناخت اما
را آدمها اين يكايك تا بيندازيد خود پيرامون به نگاهي
ساخت عين در رئاليسم به محمدعلي دقيق توجه.ببينيد
اين سوررئاليستي گاهي حتي و وهمي و كابوسناك فضاهاي
.ميدهد ما به را شناخت
برخوردار دوگانه ساختي از محمدعلي"پنهان نقش"رمان اما و
موازات به داستان كه است رئاليستي ساختي نخست ، ساخت:است
در كه است وهمي ساختي دوم ، ساخت و ميرود پيش آن
در كه جايي تا دارد جريان آرامي طرز به داستان لابهلاي
را داستان و ميخورد پيوند اثر رئاليستي ساخت به پايان
محمدعلي كه است كاري زيباترين اين واقع در.ميبخشد شكل
با اثر واقعي رويدادهاي:كرده رمان اين در
منجر پاياني نقطه به كابوس و وهم (Backgroun)پسزمينه
ناصررزاقي كابوسهاي پايان حد و است "جنون" كه ميشود
و ميگيرد را رئاليسم جاي كه است داستان اصلي پرسوناژ
بايد.ميرساند پايان به سوررئاليستي فضايي با را داستان
يك از تنها استفاده عدم كه باشيم داشته توجه نكته اين به
به مدرن رمان ويژگيهاي از ميتواند داستاننويسي سبك
و ميشوند تنيده هم در ساختار دو اين واقع در.آيد حساب
.ميآورند وجود به را واحد كليتي
به نسلي دردناك سرگذشتهاي از يكي بايد را "پنهان نقش"
را خود كه كرده اين وقف را خود تلاش تمام كه آورد حساب
به نسل اين كه ميشود سبب حوادث تندباد همين اما بشناسد ،
.برسد خود شناخت در توفيق عدم
و حوادث بعضي داشتن نگاه مخفي" كه است معتقد براهني رضا
انگار كه چيزهايي سمت به رفتن ظاهري ، وقايع كردن پنهان
موجب "آنهاست باطن ميشود ثابت كه حالي در قضاياست ظاهر
تلقي چه براهني اينكه.است هنر حوزه به "پنهان نقش"ورود
كه نكاتي اين اما دارد ، فراواني بحث جاي خود دارد هنر از
مورد در بيشتر است كرده ذكر "پنهان نقش"مورد در براهني
خود تا دارد مصداق "باد در برهنه"يعني محمدعلي ديگر رمان
صورت امر اين خلاف گاهي "پنهان نقش"در اتفاقا.رمان اين
تكنيك از گاهي كه "باد در برهنه" در مثال براي.ميگيرد
همان از شما شده ، گرفته بهره آن در نيز پليسي رمانهاي
.ميكنيد پيدا را برداشتي چنين ستوان شخصيت از امر ، آغاز
آن از گوناگوني روايات و نيست مشخص آن حقيقت كه وقايعي
اعترافات آيا آخر دست اينكه و باشد داشته وجود ميتواند
چه تا هست واگر نه يا است امر واقعيت به اعترافاتي ستوان
نقش" در اما باشد ، داشته را "واقعيت"مصداق ميتواند حد
به پدرش كه هستيد مواجه مردي با شما "پنهان
اين سر بر بحث فرضا حالا و شده كشته "احمدكدخدامنش"دست
و است بوده مقصر حد چه تا او پدر قتل اين در آيا كه است
ناصر شناخت مرور به و حد چه تا -كدخدامنش احمد -قاتل
و تصورات برخي يا و مييابد تعديل پدرش از رزاقي
از "امر حقيقت" جستوجوي يعني.ميشود رفع اشتباهات
.گريزينيست آن از و داده رخ كه امري واقعيت لابهلاي
.است براهني نظر مد كه نيست چيزي آن اين ،
حول كه شده تشكيل مجزايي بخشهاي از "پنهان نقش" رمان
براي "رزاقي ناصر" يعني رمان اصلي پرسوناژ شناخت محور
بر رمان اصلي طرح.است خانوادگي رويداد يك امر حقيقت كشف
شوهر براي رزاقي ناصر كه است شده ريخته نامههايي پايه
.ميفرستد ميكند ، زندگي كشور از خارج در كه خواهرش
به خانهشان ديوار از داستان آغاز در راوي كه نقشي دو
تمام ماهيت از حقيقي و اصلي درك كليد ميدهد ، خواننده
:ميدهد دست به را داستان روابط
ميباريد ، باران ما قديمي خانه كاهگلي بام روي وقت هر"
سقف از كه شكلها آنميشد پيدا سقف روي بزرگي لكههاي
آن در بار يك (...).نبود جور يك هميشه ميرسيد ، ديوار به
فرو جامه سپيد جواني پهلوي بر خنجري مرديسياه ، ديدم ،
ميكشد ، انتظار را او مرگ آفتاب ، غروب بر نظاره با و كرده
دوباره جوان و برخيزد جوان سينه روي از ميترسيد انگار
.بگيرد جان
مدتها.ميشد عوض من سال و سن با شكلها اين از كدام هر
پدرم مرگ از پس كه بود تصوير يك اما.ميكرد مشغولم هم
كه بود مردي و زن تصوير آن.گرفت خود به واضحتري شكل
واحساس ميفشردند را هم دست ديگران چشم از پنهان گويي
".چشمهاشانبود در غريبي
منصوره خواهرش نبودن به را خود كابوسهاي شرح ادامه در و
با حدودي تا و است داشته زيادي علاقه او به كودكي از كه
:ميكند مربوط بودهاند عقيده هم و همفكر هم
ما با منصوره كه وقتي از بگويم اگر باشد اغراق كمي شايد"
آغاز و "ميكنيم زندگي وبيداري خواب در گونهاي به نيست
كه ميداند روزي به مربوط را توهمات و كابوسها اين
او به را "قاتلش گلدانها ، كردن جابجا حال در"پدرشان
همانطور كه مييابد گسترش اينگونه طرح اين و ميدهد نشان
از پسزمينهاي با ما رئاليستي حركت عين شددر گفته كه
يا توهم خواب ، ;واقعيتي هر هستيم ، مواجه رويا و كابوس
محسوب واقعيت آن حقيقي نماد كه دارد همراه به را كابوس
ذهن كه است آن حقيقت كشف و پدر قتل امر واقعيت.ميشود
را او سرانجام تا ميدهد آزار رمان اين تمام در را راوي
داستان پاياني رويدادهاي.بكشاند ديوانگي و جنون ورطه به
از من عقيده به را است ناصر ديوانگي شرح ظاهر به كه
اينكههمه به توجه بادانست وي خود مرگ ميتوان جهاتي
ميرود فرو ابهام از هالهاي در داستان اين پايان در چيز
كه آمبولانسي اتومبيل به توجه با و است غيرمشخص فضا و
نيز ناصر مرگ را صحنه ميتواناين اوست ، منتظر در جلوي
نيز اثر از خواننده برداشت و تفكر به اين البته و پنداشت
.دارد بستگي
"پنهان نقش"رمان در سرنوشتها
رمان قاطعيت و جزميت با -است مدرن رمان ويژگي كه آنگونه-
از نيز شوهرش و منصوره سرنوشت و نمييابند پايان كلاسيك
باقي ترديد و ابهام همان در و نيست مستثني قاعده اين
باعث رمان در مكاني و زماني ريختگيهاي بههم.ميماند
داستان در منطقي ربط عدم از تا دارد وا را برخي كه شده
توجه بايد خوانندگان اين البته كه آورند ميان به سخن
سطوح در مدرن رمان ويژگيهاي از اين كه باشند داشته
.آن پايينتر سطوح در حتي است ، آن نگارش متفاوت
با راوي پدر رابطه دليل به كه است مردي كدخدامنش ، احمد
از پسميگيرد السكوت حق نوعي به وي از اجبار به همسرش
يابنده زوال دگرگونيهاي مرد همين دست به ناصر پدر قتل
ناصر خواهر ابتدا.ميشود آغاز ناصر ذهنيتهاي در
و جهل محيط از فرار و تحصيل قصد به ظاهر در -منصوره -
اما ميرود ، كشور از خارج به خود پيرامون ناداني و تعصب
كه جايي تا ميخورد پيوند سياسي گروههاي به آنجا در
براي كه هم زماني حتي و بازگردد ايران به نميتواند ديگر
.ميكند پيشه را پنهاني زندگي ميگردد ، باز كوتاهي مدت
تا برود كشور جنوب به تا دارد را آن قصد ابتدا نيز ناصر
گذاشته پايش پيش زندگي كه سرنوشتي از فرار براي آنجا از
گوناگون دلايل به اما كند ، فرار كشور از خارج به است ،
اين شرح نيز منتقدان از برخي.بازميگردد و نميشود موفق
كه حالي در برشمردهاند ، اثر ضعفهاي جزو و اضافي را سفر
شخصيت روحي تكامل و بسط براي كه ندارند توجه نكته اين به
نظر به كارآمد بسيار ماجرا اين شرح وي ، ذهنيتهاي و ناصر
.ميرسد
است گذاشته پايش پيش زندگي كه سرنوشتي به ديگر بار ناصر
باز كودكياش دوران به خود يادآوريهاي در و ميشود وارد
.ميگردد
در ناصر پدر قتل ماجراي از ديگري مهم جزئيات ديگر سوي از
براي اعدام حكم اجراي از پيش كدخدامنش احمد كه نامهاي
كليدي نقاط از كه ميشود آشكار مينويسد تسخيرياش وكيل
.است ضروري و لازم بسيار آن به توجه و است رمان
بسته -فتحالله -راوي پدر قتل پرونده ظاهر به پس اين از
ناصر روان و ذهن ژرفناي در همچنان مساله اين اما.ميشود
زندگي ماجراي وارد دروني جهش يك با تا ميشود پيگيري
.بشويم است بوده كدخدامنش احمد همسر كه "وليلو صفيه"
به نامهاش در كدخدامنش احمد اعترافات از پس داستان راوي
ويژگي كه ميشود مبتلا ترديدي و شك به خود ، تسخيري وكيل
گذشته در ترديد و شك.است محمدعلي داستانهاي اساسي
اينكه كشف و ميشود آموخته ما به كه چيزي آن در تاريخي ،
شكل تاريخي واقعيتهاي آن در ديگر گونهاي به حقيقت
اين در كه ميگيرد ريشه محمدعلي خود ذهنيت از مييابد ،
رخ خاصي شكل به امر ظاهر در كه واقعياتي و تاريخي گذشته
نحوي به را گذشته تا دارد تلاش و ميكند ترديد داده ،
ديگر
بازسازي و كشف -باشد نزديكتر امر حقيقت به كه آنگونه -
ديده محمدعلي آثار همه در كه است چيزي موضوع اين.كند
برخلاف كه ميدهد نشان را نويسندهاي شهامت اين و ميشود
هرچند مسائلي چنين طرح به همدورهاش ، نويسندگان ديگر
.ميپردازد اندك
صفيه زندگي ژرفناي وارد حالي در ما اينجا در واقع در
.بود شده طرح داستان ، آغاز همان از اين از پيش كه ميشويم
يكي ناصر كه مسكوني مجتمع ساكنان داستان آغاز در كه چرا
كه را لو ولي خانم تا دارند تلاش است ، آن ساكنان از
حتي يا قانوني شيوههاي به توسل با ميدانند بدكاره
هنگام به اما.كنند بيرون خود مجتمع از خودشان غيرقانوني
كشف ديگري حقيقت انتظامي ماموران توسط صفيه دستگيري
باز را "صفيه" راوي خاله كه است اين آن و ميشود
.ميشناسد
مكانهاي و زمانها در وقايع تويي در تو اين واقع در
در نويسنده توفيق دليل و است اثر بارز ويژگي گوناگون ،
از كه هم ، در شكلي به رويدادها اين بازسازي و نگارش
.است مدرن رمان ويژگيهاي
در ناصر.ميشود برملا حقايق از بسياري رمان سوم بخش در
در ترديد وقايع ، يادآوري براي كودكي دوران به بازگشت عين
دختر -محترم حقايق ، دوباره بازسازي و آنها حقيقت چگونگي
و خاطرات اين ربط با و ميآورد ياد به را -صفيه و احمد
كه ميبرد پي ميشود ، رمان در كه اعترافاتي حال عين در
و است بوده او خود خواهر واقع در او ، كودكي دوران همبازي
مردي همسر داده رخ وي در دگرگونيشخصيت كه محترم حالا
تلاش محترم خود البته و همكارانش ديگر با همراه كه است
و كنند بازداشت نحوي به را ناصر حتي و منصوره تا دارند
پشيماني نوعي.است نادم و پشيمان خود گذشته از ناصر
.ميشود ديده محمدعلي آثار بيشتر در كه تاريخي
با شدن روبهرو در صفيه و راوي مادر رمان ، پاياني فصل در
كه ميپردازند خود گذشتههاي بازخواني و يادآوري به هم
خانه از را او ناصر صفيه ، نيشدار و طعن حرفهاي برخي با
هنگامي اين ، از پسميماند منقطع جريان و ميكند بيرون
به پيش از بيش توهمات ميشود ، كشته انفجاري در صفيه كه
آن در كه واقعهاي شدن مكمل با و ميآورند فشار راوي ذهن
در ميبيند ، شده بازداشت محترم دستان در را خود ناصر
.ميشود غرق مرگ -جنون ورطه
كه را عنواني كه نيست لطف از خالي نيز نكته اين ذكر
بر اين از پيش است ، برگزيده خود رمان براي محمدعلي
استاد داستان ، اين در.بود گذاشته نيز كوتاهي داستان
نقش ، آن لواي در كه ميآورد پديد نقشي كاشيها از بنايي
در.است شده پنهان شده كشته همكارش دست به كه كارگري
تم بسط و شرح جهاتي از بايد را "پنهان نقش" رمان واقع
هم كنار با تا ميكند تلاش راوي اينجا در كه دانست پيشين
-كوتاه داستان آن در موزاييكها نقش مانند -خاطرات چيدن
ساختن برملا جز نيست چيزي كه يابد دست "پنهان نقش" به
رمانهاي اصلي خصيصه اين شد گفته كه همانطور و حقايق
تا ميكنيم زندگي آن در ما كه است دوراني و محمدعلي
حقايق به خاطرات كاشيهاي اين چيدن هم كنار با همهمان
آموختهاند ، ما به كه آنگونه نه را تاريخ و ببريم پي امور
آثار دركنيم بازسازي هست ، و بوده كه آنگونه بلكه
بالعكس و گذشته به امروز از جهش با بازسازي ، اين محمدعلي
وي كوتاه داستانهاي برخي در ما را تم اين.ميگيرد صورت
و هستيم شاهد نيز "دوم چشم" يا و "سوم ماموريت" جمله از
ديگر برخلاف كه نويسندهاي براي است امتيازي برگ اين
كه خيالي رويدادهايي شرح به تنها همدورهاش نويسندگان
در تلاش و ميكنند بسنده افتاده ، اتفاق دور زمانهاي در
تخيلي و وهمي فضاهاي ساخت عين در حتي امر حقيقت كشف
.ندارند -محمدعلي كارهاي همانند -
پيروزان عليرضا
|