سنگ و عشق همجواري در بيستون بلنداي بر
پنهاني داوود
"ميآيد؟ سو كدام از تيشه كوبه اين" _
به نورسته آويشنهاي پي و رگ در ميدود هي و برميگردد كه صدا به ميدهد دل باد
و ميگيرد اوج.ميگيرد اوج و برميگردد صدا.صدا به ميدهد دل باد ، .كوه
بچهها آهو كوه به زدهاند.كوه به گرفته وا بچهها آهو از آرامش كه صدا برميگردد
...گرفته اوج صداي از گريز در
"ميآيد؟ سو كدام از تيشه كوبه اين" _
چفت شده كليد دندان به تيشه زخم بيناله ، خميده سر كوهسار ، و ميكند ناله باد
برميدارد ترك باد.نميشود و شود دلش حبس صدا تا ميكند ناله باد.بار اين ميكند
.ميرسد گوش به دوباره و ترك همه اين شكافهاي لاي از ميگذرد كه صدا به
"كيست؟ ميزند زخم كه او و اينجا ميخورد زخم كه كيست" _
.زني يا است مردي.هنوز ميزند سنگ به كوبه كسي.سو هزار از ميشود ديوانه باد
.انگار شود ديده كسي نميگذارد باد
".ميگيرند نميگيرند ، آرام كه هم همجواري در سنگ صداي و عاشقي دل دل" _
.زده صخره دل به كسي سنگ همه اين ميانه.ميگيرد صخره از سنگي ضربه هر به تيشه
ايستاده كه او و است بلندا بيستون كه كوهي هر نه اينجا و ايستاده است مردي كوهكن
هر بانامي فرهاد است ، پيچيده او در باد كه دست به تيشه پيراهن ، يكتا بلندا ، بر
.فرهاد ميكند جابهجا سنگي كوه به ميزند كه ضربه
"...ليك ميكند ، عشق اثبات كوه ، به زننده زخم" _
و ميوزد غران.ميوزد كه لابد بوزد بيوقفه كرده عزم كوه ، به ميكند هوهو باد
آن به مرد ميجويد عشق رمز.كوهكن ميزند تيشه.فرهاد نميفهمد اما هيچ.حتي گاهي
.نميآيد نالهاش همه اين با و ميافتد بيستون دل در رعشه ضربه هر با.كوه سوي
...گرفته غريب حسي كه بيستون بيچاره
"چه؟ يعني كه كوه به ميزني خود درد فرهاد ، هيهات" _
.خيال به ميجويد شيريني.هيچ نميكند تامل دست به ميدرد بيستون كه مرد آواره
.هيچ نميكند رحم كه است فرهاد سمج.ميريزد آسوده كه انگار شده دستاش پريشان كوه
.ميكشد تير دلش بر كه زخمي با ميزند زخم هي
.ميرود راه ريخته فرو سنگهاي بر گامكشان زخمي ، مرد گرم ، روز يك ظهر واپسين در
شعله كه كاري در بماند وا تا فرستادهاند را او.اينجا به آمده پياش از نيستي
.گرفته گر عشق به نخستاش
"آمده؟ اينجا به كيست جستوجوي در چيست؟ شيرين مهر" _
ميكشد را خود.ميريزد كه نيست هراسي سنگ آوار ازميشود جابهجا سرش بر دستار
همه.كرده عهد.كوه اعماق اعماق ، به آخر ، تيشههاي به برسد تا ميرود پيشكنار به
ستبر دستاني با اوست حالا و.اينجا ميآمده كوه گذر از كه زماني او به خنديدهاند
ايستاده ، .كار و بيكس سرزمين نشان و بينام فاتح آمده ، فتح به.بلندا كوه بر چيره
.بيتماشاگر و بيشاهد
.آخرين سنگ به مينگرد.ميكند بدن ستون پا ، .ميشود جابهجا كمي دست ، به تيشه
آنسوي به خيره مرد نگاه برميدارد ، شكاف فضا.ميشود بلند دستهاش روي بر تيشه
و چندين فضا.برميگردد ضربه ، .ميشود كشيده جلو به اندكي.ضربه.جستوجوست در سنگ
دارد فريادي كه ، نيست خموش.ميكند ناله مرد.ميخورد ترك برداشته ، شكاف بار چند
.ميتركد سنگ بغض.ميشود سنگ نثار هم پي از ضربات دوباره ، ضربه.خود با ساله هزار
شيرين آخر برميكشد سر خارا سنگهاي پس از اميد روزنهفرهاد رنج به ميشود تسليم
.كوه به مانده ناكام مرد رنج با ميكند چه قصهها
تيشه و دستار با.اينچنين نهاده گام خدايان سرزمين به كه را او كنيد نفريناش" _
بميرد ناكام كه كنيد نفريناش.است بيستون مقدس كوه اينجا نميداند مگر.جنگ پي
انتهاي تا گرفته بار دلش بر كه زخمي با ميماند بيستون.ميشود نفرين مرد و "مرد
.است گرفته تاريخ بوي چيز همه.است رفته كوهكن مرد بر كه ستمي از عالم
رشتهكوه 60 اين.است راه سالها كه نيست كيلومتر بيستون 25 تا كرمانشاه از
مقدس كوهي ديرباز از ميخواندند "اروس بگيستانن" را آن يونانيان كه كيلومتري
كوه بلندترين.است كرده ريشه منطقه ارتفاعات سنگهاي در تاريخ.ميشد پنداشته
سال تمام در داشته ارتفاع دريا سطح از متر قله 3357 اينميخوانند "يرو" را اينجا
سراب ازكردهاند احاطه فراواني چشمهسارهاي را قله اين اطرافاست برف از پوشيده
و "زنده خضر" ،"بستان طاق" و "سرابله" و "بيستون" سراب تا گرفته "ران" و "نژي"
همان به مردم از بسياري باور در هم هنوز پهناور منطقه اين همه اين با."الياس خضر"
گوش به عاشق نامي فرهاد داستان پس از را آن قصهها راويان كه ميشود محدود جايي
.رساندهاند آنها
منطقه اين مورد در "بيستون" نام با كتابي نويسنده و محقق "پرگاري اشرف علي" مهندس
بيستون از سخن كه هنگامي...و جغرافيدانان سياحان ، تاريخنويسان ، ":ميگويد چنين
سخن كه هنگامي مثلا.ميكنند اشاره مجموعه اين از بخشي به يك هر ميآورند ميان به
در" كتزياس كه آنچه ميرسد نظر به و است بستان طاق مقصود ميآيد ميان به بيستون از
همين مقصود هم باز دارد ، اشاره بيستون در بهشت باغ و سوار يكصد و "دسميراميس مورد
".باشد بستان طاق
از يكي و بيستون در موجود تاريخي اثر مهمترين بستان طاق در داريوش كتيبه
:ميگويد مورد اين در پرگاري مهندس.ماست كشور در كنوني تاريخي آثار باارزشترين
نسل از مانده جا به كتابهاي قديميترين از بيستون در داريوش برجسته نقش و كتيبه"
پوشاك ، و ريختشناسي مورد در پيش سال از 2500 روشني و جامع اطلاعات كه است بشريت
بيست قرن انسان براي را غيره و مذهبي اعتقادات اسلحهشناسي ، صورت ، و سر آرايش طرز
ايراني گاهشماري قديميترين كارشناس اين گفته به "است گذاشته يادگار به يكم و
.است مضبوط كتيبه اين در نيز
نقش اين فرهنگي ميراث بايگانيهاي گرفته خاك آرشيوهاي در موجود اطلاعات بنابر
شده حجاري كوه سينه بر نوبت دو در هخامنشي سلسله شاهنشاه نهمين داريوش توسط برجسته
زبانهاي كه گرديده درج بابلي و عيلامي باستان ، پارسي زبان سه به كتيبه متن.است
كتيبه ارزش بيشترين:"پرگاري" مهندس گفته به.بودهاند خود زمان علمي و رسمي
در شده نوشته نخست روز در كه است همان دقيقا نوشتهها اين كه است اين در بيستون
و جملات متعدد ، استنساخ اثر بر كه است وارد نوشتهها ديگر بر ايراد اين كه حالي
داشته وجود اصل در كه آنچه با دارد وجود امروز آنچه كه آنجا تا كرده تغيير مفاهيم
خود بيشتر توضيحات ادامه در "پرگاري اشرف علي" مهندساست كرده پيدا فاحشي اختلاف
صورت به حكومتاش اول سال پايان در داريوش نظرات با كتيبه اين اول بخش":ميافزايد
نوبت چند طي داريوش كه پيداست چنين امر ظواهر ازاست شده حجاري كوه سينه در قرينه
پل سر در را "لولوبي" امپراطور ،"ني آنوبافي" برجسته نقش بابل ، به ماد از لشكركشي
پس و پرورانيده سر در را بيستون برجسته نقش ايجاد طرح هنگام همان از و ديده ذهاب
به خود با را ديار آن هنرمندان منطقه آن كاخهاي و بناها ديدن و بابل تصرف از
".است ساخته جاودان كوه سينه در آنان وسيله به را فتوحاتاش شرح آورده ، بيستون
از كه دارد وجود كنگاور اطراف در ديگري مشهور بناي بستان طاق بر علاوه بيستون در
به مانند حصار است صفهاي داراي كنگاور بناي.ميشود ياد آناهيتا معبد بهعنوان آن
در متر ارتفاع 5/3 به و قطر 45/1 به ستونهايي.متر عرض 18 به و xابعاد 220230
در كوروش آرامگاه ستونهاي با مقايسه قابل آن ستونهاي كه داشته وجود آن اطراف
كاخ در آن ماقبل نمونههاي كه بوده "دوريك" سبك به ستونها اين.است پاسارگاد
.ميشود ديده م.ق و 15 قرنهاي 14 حدود (مصر) آمون معبد و (كرت جزيره) مينوس
كنگاور بناي كه است محتمل بسيار:ميگويد چنين نيز بنا اين مورد در "پرگاري" مهندس
اين در شاهان حضور با سالانه مهرگان جشنهاي و بوده مهر قربانگاه و ماد دوران از
گاو زيادي تعداد قربانگاه اين مذبح سكوي روي بر مردمان.ميشد برپا قربانگاه
ميان از مكان اين در را مغ گئومات يعني وقت پادشاه داريوش ، و ميكردهاند قرباني
به را تختجمشيد بناي شد ، پابرجا پادشاهياش كه بعد سالهاي در و باشد برداشته
بيستون در"باشد كرده ايجاد نوروز جشن بزرگداشت منظور به قربانگاه همين از تقليد
كوبههاي.ميآيد صدا.ميپيچد تو در خنك نسيمي.داريوش كتيبه روبهروي ايستادهاي
سم.ميآيد صدا.ميزند سنگ نقش مردي ميآيد صدا.انداخته طنين كوه خاموشي در تيشه
با ميشوي همراه ميآيد صدازمان بانگ.ميآيد صدا.پادشاه يك راهوار اسبان ضربه
:شده كتيبهها حك و گفتهاند آنچه ميخواني لب زير و صدا
.نبودم پليد كه هستند كه ديگري خدايان و كرد ياري مرا اهورامزدا جهت آن از"
ضعيف ، به نهكردم رفتار راستي به.دودمانم نه من نه.نبودم تبهكار.نبودم دروغگو
آنكه.نواختم نيك را او كرد همراهي من دودمان با كه مردي.نورزيدم زور توانا به نه
دروغگو كه مردي بود ، خواهي شاه پس اين از كه تو.دادم كيفر سخت را او رسانيد زيان
اين از كه توده كيفر را آنها سختي به.مباش آنها دوست باشد تبهكار كه آن يا باشد
تا.تباهسازي را آنها مبادا ببيني را پيكرها اين يا نوشتم من كه را نپشته اين پس
ببيني را پيكرها اين يا نپشته اين اگر.دار نگاه را آنها هستي توانا كه هنگامي
را تو اهورامزدا داري ، نگاهشان است توانايي را تو كه هنگامي تا و نسازي تباهشان
اهورمزدا تو به را آن كني آنچه و باد دراز زندگيت و بسيار تو دودمان و باد دوست
1.كناد خوب
پينوشت
تا 16 بند 13 ستون 4 ، داريوش ، كتيبه -1
|