آرزوها جعبه
منتقد + خواننده + نويسنده
آفريقا برنده نيجريه ،
نيمرخ
ايراني فرهنگ انعكاس
فرهنگي نشريات
كليات كتاب در پژوه دانش
دين ماه كتاب و شمسالدين مهدي شيخ
آمد خواهد چه ملتها _ دولت برسر
ميكنند چه ناشران
افلاطون كيهانشناسي
آرزوها جعبه
جمعه داستان
پلت سيلويا:نوشته
مظلومي بابك:ترجمه
صبحانه خاگينه و پرتقال آب صرف هنگام را شوهرش حواسپرتي و خوشحالي علت كه هيگينز اگنس
كارد انتقامجويانه حركتهاي با كه همينطور و كشيد بالا را بينياش آب ميدانست ، خوب
"ديدي؟ خوابي چه ديشب":پرسيد ميماليد ، تست نان روي را آلو مرباي كرهخوري ،
اوايل در كه) همسرش واقعي و جذاب اندام وراي از را رويايياش و شاد نگاه كه هرولد
دوخته خيالي نقطهاي به (داشت طلايي كركهايي و انداخته گل گونههايي هميشه مثل سپتامبر
".ميكردم بحث بليك ويليام با دربارهاش كه افتادم دستنويسهايي ياد":گفت بود ،
كجا از آخه ولي":كرد اعتراض شده ، ناراحت نياورد رو به ميكرد سعي زحمت به كه اگنس
"بليكه؟ ويليام اون ميدونستي
".پرترهاش روي از معلومه ، خب ، ":گفت شگفتزده هرولد
فنجان پشت سكوت ، در درون ، در شعلهور خشمي با او ، بدهد؟ ميتوانست جوابي چه اگنس
ميكرد ، رشد درونش در بدخيم و تيره سرطاني مانند كه غريب حسادتي با و بود نشسته قهوهاش
او به هرولد خوابهاي خاطر به پيش ، ماه سه در ازدواجشان شب از كه حسادتي ;ميرفت كلنجار
بازوي تمام غيرارادي و شديد پرشهاي با هرولد عسل ، ماه اول شب نيمههاي.بود داده دست
هرولد بود ، داشته برش ترس لحظهاي كه زن.پراند بيرويا و عميق خوابي از را اگنس راست ،
اگنس.شده چه پرسيد او از مادرانه و ملايم لحني با بعد ;شود بيدار تا داد تكان تكان را
.نبود اينطور اما ميكند تقلا كابوسي گيرودار در هرولد ميكرد گمان
گمونم.كنم رهبري رو امپراتور كنسرتوي ميخواستم تازه":گفت خوابآلود لحني با هرولد
".كردي بيدارم كه بودم كرده بلند اول آكورد براي رو بازويم
از صبح ، روز هر زن ، .ميكرد سرگرم را اگنس هرولد ، دار جان خوابهاي ازدواج ، اوايل
تمام با واقعي و مهم اتفاقي مثل را خوابش هم مرد و ديده خوابي چه شب ميپرسيد شوهرش
.ميكرد تعريف جزئيات
كنگره كتابخانه در آمريكا شعراي گردهمايي به":ميكرد تعريف لذت با را خوابهايش هرولد
مينويسه نانتاكت درباره كه اوني و زبر و بزرگ كتي با ويليامز كارلوس ويليام.شدم دعوت
.بودند جا اون ميمونست ، سرخپوستها به ادبي گلچينهاي در عكسش مثل كه جفرز رابينسن و
بياباني" يا "گرفت خندهام كه زد بامزهاي حرف و اومد ماشينش با فراست رابرت هم بعد
كبود و قرمز ياقوت مثل شن دانه هر جا اون.بود ارغواني و قرمز همهاش كه ديدم زيبا
بود ، ايستاده درخشان آبي رنگ به نهري روي طلايي ، خالهاي با سفيد پلنگي.ميدرخشيد
از كوچك زنجيرهاي.ديگر كرانه روي جلويش پاهاي و بود كرانه يك روي عقبش پاهاي
بعد ميرفتند ، بالا دمش از اول ;ميشدند رد نهر بالاي از و پلنگ روي از قرمز مورچههاي
".مياومدند پايين ديگر طرف از هم سر آخر و ميگذشتند بدنش روي از
قسم حسابداري مقام در او قطع ، بهطور.نبود هنري ظريف آثار جز چيزي هرولد خوابهاي
روزمره مسير در مردم كه روزنامههايي جاي به كه كسي يعني) ادبي بارز گرايشهاي با خورده
ماهنامههاي و كافكا و هافمن.اي.تي.ئي آثار ميخوانند ، خانه و كار محل به خود
كه هرولد غريب عادت اما.داشت رنگي و چابك بسيار تخيلي ،(ميكرد مطالعه را ستارهشناسي
كمكم اوست ، بيداري جداييناپذير بخش واقع به گويي كه كرد باورمي طوري را خوابهايش
انگار.شده گذاشته كنار شوهرش زندگي از ميكرد احساس اوميبرد در كوره از را اگنس
در و اساطيري و افسانهاي موجودات و مشهور شخصيتهاي بين را زندگياش يكسوم هرولد
فقط و بود شده تبعيد آن از ابد تا اگنس كه دنيايي ;ميگذراند هيجان از سرشار دنيايي
.ميشنيد دربارهاش حرفهايي
نميداد ، بروز چيزي هرولد به او اگرچه.رفت فرو فكر به اگنس هفتهها ، گذشت با
دلش به ترس (نميآمد پيش چندان افسوس ، هم ، آن كه ميديد خوابي اصلا اگر) خوابهايش
زن.نامشخص و شوم چهرههاي با آدمهايي با تهديدآميز و تاريك چشماندازهايي:ميانداخت
با ميكرد سعي وقتي حتيبياورد ياد به كامل بهطور را كابوسها اين نميتوانست هيچوقت
حس فقط و ميباختند رنگ ذهنش در آنها برهاند ، مخمصه از را خود خوابها اين از شدن بيدار
روز تمام توانفرسا ، حسي.ميماند خاطرش در توفانيشان و خفقانآور هواي و حال و تند
شرم هرولد براي وحشتناك پراكنده صحنههاي اين نقل از اگنس.ميانداخت چنگ وجودش بر بعد ،
كه زن خوابهاي.باشد او تخيل قدرت فقدان نشانه ناخوشايند نحوي به ميترسيد چون داشت
هرولد ، باروك سبك به خوابهاي سلطنتي شكوه و جلال با مقايسه در بود گريخته جسته هم خيلي
داشتم":بگويد ميتوانست چطور مثال براي.مينمود ملالآور و افتاده پا پيش بسيار
نميتونستم و ميكرد تعقيبم چيزي" يا "خوردم غصه خيلي من و مرد ماردم" يا "ميافتادم
او خوابهاي:برد پي ساده حقيقتي به ميزد ، جوانه دلش در حسد كه اگنس ؟"كنم فرار
.ميانداخت خميازه به هم را روانكاوها پيگيرترين
پري و جن به كه كودكي روياي از سرشار روزهاي آن رفت كجا ميانديشيد افسوس با اگنس
اينطور روياهايش نه بود بيرويا قدر اين خوابش نه وقتها آن دستكم داشت؟ اعتقاد
جعبه سرزمين سالگي هفت در كه ميآورد ياد به حسرت با او.زيبايي از عاري و كسالتآور
آرزويي ، جعبههاي سرزمين ، آن در.بود ديده خواب در داشت ، قرار ابرها بالاي كه را آرزوها
و بردارد جعبهاي كسي بود كافي.ميروييد درختها ، روي قهوه ، آسيابهاي شبيه بسيار
;بچرخاند بار نه را دستهاش ميكند ، زمزمه آن كنار كوچك منفذ در را آرزويش كه همينطور
كنار كه خورد جادويي علف سه به چشمش خواب ، در هم بار يك.ميشد برآورده آرزو وقت آن
مانند سبز ، ديگري و آبي يكي قرمز ، يكي علفها:بودند روييده خيابان انتهاي پست صندوق
لباس مايكل ، كوچكش برادر و او ديگر ، خوابي در.بودند كريسمس برقدار و زرق روبانهاي
افرايي پرگره ريشههاي.بودند ايستاده نلسن ، داودي سفيد خانه روبهروي تن ، به زمستاني
سفيد و قرمز نوارهاي با پشمي دستكشهايي اگنسبود دويده قهوهاي و سخت زمين در مار چون
برفي بود ، كرده دراز را درآمدهاش جام شكل به دست كه همينطور ناگهان و داشت دست به
.نميآورد ياد به اين از بيش كودكي روياي از پر روزهاي از او.گرفت باريدن رنگ فيروزهاي
گفت؟ ترك را او شيرين رنگي خوابهاي دنياي علت ، چه به و سني چه در
دورهاي در بار يكميكرد تعريف صبحانه ميز سر را خوابهايش مدام هرولد ، حال ، همان در
قرمز روباهي ديد خواب در هرولد اگنس ، با آشنايي از پيش ناملايمات ، از سرشار و غمانگيز
زخمش جاي چند از و بود شده داده كز و سياه سوختگي شدت از جانور پشم.ميدود آشپزخانه در
به بود شده بهتر وضعش و حال كه هرولد اگنس ، با ازدواج از پس اندكي بعدها ، ميآمد خون
معجزهآسايي طرز به دفعه اين كه حيوانشده پيدا دوباره قرمز روباه سروكله گفت همسرش
.بود كرده هديه او به قديمي سياه كوئينگ بطر يك ميزد ، برق پشمش و بود شده خوب حالش
هم را غولآسا ماهي اردك خواب.ميديد را خوابش اغلب و داشت روباه به زيادي علاقه هرولد
بركهاي در البرت پسرعمويم و من":گفت اگنس به هرولد اوت ، ماه شرجي صبح يك.ميديد زياد
.بود اردكماهي يه افتاد قلابم به كه ماهياي آخرين.ميكرديم ماهيگيري ماهي از پر
.بود اردكماهيها تمام جد جد گمونم.بكني نميتوني هم رو فكرش كه بود بزرگ اونقدر ماهي
".بود نيومده بيرون آب از همهاش هنوز ولي ميكشيدم و ميكشيدم همينجور
زده حرفي اينكه براي ميزد ، هم و ميريخت سياه قهوه در را شكر ترشرويي با كه هم اگنس
.تمامعيار رنگي خوابهاي اون از ;ديدم رو سوپرمن خواب بچگيهام ، بار ، يك":گفت باشد ،
با او و منبود خوشقيافه شاهزادهاي مثل و سياه موهايش.بود تنش قرمز شنل و آبي لباس
.بود شده سرازير چشمهام از اشك و ميشنيدم رو باد سوت صداي.ميكرديم پرواز آسمان در هم
كه بود نقشهاي شكل زمين كه الاباما ميگويم اين براي.ميكرديم پرواز الاباما بالاي
".باشند نوشته رويش بزرگ ، سبز كوههاي امتداد در رو ، الاباما كلمه
پشيماني صدايش در "ديدي؟ خوابي چه ديشب":پرسيد اگنس از خورده تكان بود معلوم كه هرولد
صرافت به هيچوقت كه بود كرده مشغول را ذهنش چنان خودش خوابهاي حقيقت ، در.ميزد موج
بار براي انگار كه مرد.كند كندوكاو روياهايش در و بنشيند همسرش صحبت پاي بود نيفتاده
از پس بار نخستين براي شايد و كرد درنگ لختي ميديد ، را همسرش مشوش و زيبا چهره اول
.است نشسته صبحانه ميز پشت دلربا بسيار زني ديد ازدواجشان آغاز روزهاي
گذشته حرفها اين از كار پيش ، مدتها.كرد گيج لحظهاي را اگنس هرولد ، خيرخواهانه سوال
جعل با روز هر و كند قايم كمد در رويا درباره را فرويد نوشتههاي از نسخهاي كه بود
.بدهد قلب قوت خود به هرولد ، علاقه جلب براي صبحانه سرميز تعريفش و آن روي از خوابي
.گشود اعتراف به زبان عجز نهايت در و زد دريا به دل زن بالاخره
".نيست خبري خواب از ديگه.نميبينم خواب هيچ من":گفت غمزده و آهسته صدايي با او
تخيلت قوه از حسابي و درست شايد":بدهد تسلي را او خواست شده نگران بود معلوم كه هرولد
".ببند چشمهاتو.كني تمرين بايد.نميكني استفاده
.بست را چشمانش اگنس
"ميبيني؟ چي حالا":پرسيد اميدوارانه هرولد
".لكه جور يك جز هيچچيز":گفت لرزان صدايي با نميديد چيز هيچ كه اوكرد وحشت اگنس
است نگرانكننده چند هر كه بيمارياي بررسي مشغول كه پزشكي لحن با و سرعت به هرولد
".كن تصور را جامي":گفت نيست ، كشنده
"جامي؟ جور چه":پرسيد اگنس
".كن توصيفش برايم خودت.داري دوست جور هر":گفت هرولد
در جام.كرد مجسم ميزد ، سوسو كه را تاري و تيره نقرهاي جام فراوان زحمت با اگنس
خاموش شمعي مثل است ممكن لحظه هر انگار كه ميزد سوسو طوري ذهنش اعماق مهآلود گوشههاي
.شود
".داره هم دسته تا دو.يه نقرهاي":گفت سرسختانه كمابيش لحني با او
".شده حكاكي رويش شكلي كن فرض حالا.عاليه"
تنها.بود مو برگ از حلقهاي گوزن گردن دور.كرد تصور جام روي را گوزني زحمت به اگنس
."دورش مو برگ از حلقهاي با گوزنه يه".بود شده حك نقره بر جانور تصوير كلي خطوط
.بيرحمانهاي سوال چه انديشيد اگنس "يه؟ رنگي چه منظره":پرسيد هرولد
آسمون و سبز مو برگهاي.سبز":گفت دروغ به ميكرد ، رنگ را مو برگهاي عجله با كه زن
احساس خود بديع رنگآميزي از ديگر حالا ".سفيده خالهاي با نارنجي هم گوزن رنگ.سياهه
.ميكرد غرور
".بيفته برق حسابي تا بده صيقل اونقدر رو جام تمام حالا.خوب خيلي"
لحني با و كرد باز چشم بعد ;داد صيقل را خيالي جام دل ، در دغلكاري احساس با اگنس ،
"ميبيني؟ جا همون رو روياهات هم تو.منه ذهن اعماق در اين اما":گفت ترديدآميز
.سينما پرده مثل ;ميبينم پلكهام جلوي رو روياهام.نه كه معلومه":گفت سردرگم هرولد
را حرفش و بست را چشمانش ".حالا همين مثلا.ندارم اونها با كاري من.ميان خودشون
.آويزونن بزرگي درخت از و ميرن و ميان كه ببينم رو درخشان تاجهايي ميتونم":داد ادامه
.رفت فرو تلخ سكوتي در اگنس
مثل روز ، هر كن سعي.ميشه درست":گفت شوخي به بياورد ، حال سر را او ميخواست كه هرولد
".كني مجسم ذهن در رو مختلفي چيزهاي دادم ، يادت الان كه كاري همين
غرق را خود او ميرفت ، كار سر هرولد وقتي ديگر.نكرد صحبت موضوع اين درباره ديگر اگنس
گرسنگياي دچار كه زن.شود تصوير از پر ذهنش ميشد باعث مطالعه.ميكرد مطالعه
لذات" كتاب لطيفههاي حتي و روزنامه زنانه ، مجله رمان ، سرعت ، به بود ، شده جنونآميز
يرز سي شركت كاتالوگ خانگي ، لوازم آگهيهاي مسافرتي ، بروشورهاي او.ميخواند را "آشپزي
را گرامافون صفحههاي جلد پشت چكيده و صابون پودر جعبههاي روي دستورالعمل روباك ،
;بگيرد ميگشود ، دهان ذهنش در كه چاهي جلوي ميتوانست كه نوشتهاي هر ;ميكرد مطالعه
از را چشمانش كه همين اما.بود ساخته آگاه وجودش از را او دردناك نحوي به هرولد كه چاهي
مستقل كاملا واقعيتميشد محو ميكرد ، حمايت او از كه دنيايي انگار برميداشت ، صفحه
ترس از آميزهاي با او.ميشد افسردگياش باعث اگنس ، اطراف اشياي تغييرناپذير و ذهن از
برگ ، ويليامز آبي ديواري كاغذ شرقي ، قالي به را فلجش تقريبا و خورده ترس نگاه حسادت ، و
مينشست ، رويش كه كاناپهاي طلايي و آبي ترنجهاي و تاقچه روي چيني گلدان طلايي اژدهاهاي
را فانياش وجود ريشههاي نهانيترين و ژرفترين اشيا ، اين واقعي و حجيم حضورميدوخت
حضور هرولد ميدانست خوبي به زن.بدهد دست خفقان احساس او به ميشد باعث و ميكرد تهديد
نميآمد ، خوشش چشمانش پيش منظره از او اگر.نميكند تحمل را صندليها و ميزها متفرعنانه
.است خودش تخيل محصول آنها انگار كه ميداد تغييرش طوري ميشد ، خستهكننده برايش اگر
و ارغواني جقههاي بته با اختاپوسي شيرين ، توهمي در اگر ميانديشيد ، غمگينامه اگنس
ميكرد ثابت كه چيز هر.ميشمرد مقدس را آن بيايد ، او سوي به و بلغزد اتاق كف نارنجي ،
كه دوربيني باز عدسيهاي تنها او چشمان كه نرفته دست از هميشه براي خلاقش تخيل قدرت
لحني با ديد آمد خود به وقتي.نيست ميكند ، رها خود حال به و ثبت را پيرامون پديدههاي
".است سرخ گل سرخ ، گل است ، سرخ گل سرخ ، گل":ميگويد _ خاكسپاري مرثيه مانند _ غمگين
صفحه پنج روي نگاهش دريافت وحشت با ناگهان ميخواند ، را رماني اگنس كه صبح روز يك
هم از كلمات حروف ولي كرد سعي دوبارهباشد فهميده را كلمه يك حتي معناي بيآنكه لغزيده
ميگفتند ، سخن نامفهوم زباني به كه فشفشكنان سياه كوچك بدطينت مارهاي مثل و ميشد جدا
خانه نزديك سينماي به بعدازظهر روز هر اگنس ، وقت ، همان ازميخوردند تاب و پيچ صفحه در
پيش متحرك و سيال اشكال.نداشت اهميت بود ، ديده بار چند قبلا را فيلمي اگر حتيرفت
و نامفهوم رمزگاني به كه صداهايي و ميبرد فرو موزون خلسهاي به را او چشمانش ،
با اگنس سرانجام ، .ميراندند بيرون سرش از را محض سكوت ميگفتند ، سخن آرامشبخش
رفتن از تلويزيون تماشاي.بخرد قسطي تلويزيون يك كند راضي را هرولد توانست لطايفالحيلي
ميكرد سلام برميگشت ، كار سر از كه هرولد به اگنس وقتي اواخر ، اين.بود بهتر سينما به
كه ميشود تار و تيره آنقدر نگاهش پيش مرد صورت كه درمييافت بدجنسانه رضايتي با
گاه و ميكرد نخودي سبز را او رنگ گاهي.دهد تغيير را چهرهاش خطوط دلخواه به ميتواند
.ميكرد عقابي گاه و يوناني را بينياش گاهي روشن ، بنفش
شري از آخه ولي":گفت تمام لجاجت با زن اما بنوشد شري كمتر خواست اگنس از رو هرولد
".ميكنه راحتم مياد ، خوشم
موزون و آرام نفسهاي صداي شبها ، .ببرد خوابش كه نكرد راحت را اگنس قدر آن شري اما
پس مدتها كه زن.ميشد بلند بود ، شگفتانگيز و فوقالعاده خوابي گرماگرم در كه هرولد
سرش از شري نوشيدن از ناشي وهمآلود گيجي و داشت قرار ظالمانه هوشيارياي پنجه در آن از
مانند را عصبياش انگشتان و ميكشيد دراز بستر در خشك چوب مثل عضلاتي با بود ، پريده
فلج را وجودش تمام كه فزاينده ترسي با او.ميكرد فرو ملافه در پرندهاي پنجههاي
از.بيايد چشمانش به خواب لحظهاي بيآنكه ميكشيد دراز بستر در پياپي شبهاي ميكرد ،
پردههاي:نمود رخ ترديدناپذير و ياسآور واقعيتي سرانجام ، .نميشد خسته ديگر بدتر ، آن
ميكرد ، جدا بعد روز و قبل روز از را روز هر كه نسيانآور و فرحبخش تاريكياي خواب ،
روزها تحملناپذير منظره او.بود شده برداشته اگنس چشمان پيش از قطعي بهطور و ابد براي
كه زن ذهن.ميديد داشت ، قرار رويش پيش در وقفه بيهيچ كه را رويايي و بيخواب شبهاي و
و ميزها خردكننده يورش دفع براي بديع تصوير يك حتي بود ، شده محكوم مطلق خلا به
;بگذارد هم صدسالگي به پا شايد انديشيد دلزدگي با اگنس.نداشت واقعي متفرعن صندليهاي
.بود دراز او فاميل زنان همه عمر
بيخوابياش درباره اگنس به خواست هميشگي خوشرويي با خانوادگي ، پزشك ماركوس ، دكتر
بخور رو كپسولها اين از يكي شب هر مدت يك تاهمين شدي ، عصبي ذره يك فقط":بدهد دلداري
".ميبره خوابت چطور ببين و
محتوي جعبه او.ببيند هم خواب ميكند كاري قرصها آيا نپرسيد ماركوس دكتر از اگنس
.رفت خانه به و شد اتوبوس سوار گذاشت ، كيفش در را قرص پنجاه
مسير طول تمام در او) برگشت كار سر از هرولد سپتامبر ، ماه جمعه آخرين در بعد ، روز دو
كشتياي با واقع ، در ولي ، بود زده خواب به بسته چشمان با را خود خانه ، به قطار ساعته يك
سايه در نيز سفيد فيلهاي از گلهاي.ميكرد حركت درخشان رودي روي صورتي بادبانهاي با
مرد وقتي.(ميرفتند راه آب بلورين سطح امتداد در تمامرنگي ، شيشهاي مغربي گنبدكهاي
تافته خواب لباس كه زن.خوابيده نشيمن اتاق كاناپه روي كه ديد را اگنس رسيد ، خانه به
و رنگپريده داشت ، تن به ميمانست ، خانمها شاهزاده لباس به كه را علاقهاش مورد سبز
آبي ليوان و خالي قرصي جعبه او كنار.بود خوابيده بسته چشمان با شكفته ، سوسني چون زيبا ،
نقش آرامش چهره بر پيروزي مرموز و ملايم لبخند.داشت قرار بود ، شده واژگون قالي روي كه
سرانجام بود ، نشده باز آن به گاه هيچ فاني مردان پاي كه دوردست كشوري در گويي بود ، بسته
.ميرقصيد كودكياش روياهاي قرمز شنل و گندمگون شاهزاده با
منتقد + خواننده + نويسنده
هايدگر سرسخت منتقد مان توماس
مولايي رامين:ترجمه
كه دوراني در ،"جادو كوه" و "ونيز در مرگ" چون آثاري صاحب و آلماني نويسنده مان توماس
عالم و فيلسوف "يتليش پل" با مكاتباتي در داشت ، اقامت كاليفرنيا در تبعيدي يك بهعنوان
كه بود حالي در اين.است نوشته "نازي آلمان در ديني و اخلاقي اضمحلال و سقوط" از ديني
درك سايرين از بيشتر آلمان تبعيد در روشنفكران را بشريت و جهان براي نازي رژيم خطر
.ميكردند
"اشتروم اردمان" ديني عالم سوي از گذشته روز كه ژوئن 1939 ، تاريخ 26 به نامهاي در مان
و شرايط چگونگي مورد در خود انديشههاي از يافت ، انتشار سايتونگ آلگماينه فرانكفورتر در
و ماه يك از كمتر.مينويسد هيتلري آلمان مذهبي و اخلاقي همگسيختگي از اين شاخصههاي
ماكس":دوستانش به جداگانه نامههايي در او هم شده ، منتشر تازه نامه اين از قبل نيم
به نسبت را آلمان مردم تا ميخواهد آنها از "ورفل فرانتس" و "تسوايگ اشتفان" ،"راينهارت
حقيقت راه در نهادن گام براي را ايشان و سازند آگاه شده ، گريبانگيرشان كه اخلاقي فاجعه
.فراخوانند
تاريخ 13 به يافتهاش انتشار تازه نامههاي از ديگر يكي در آلماني ضدفاشيست نويسنده
با او از و كرده انتقاد "هايدگر مارتين" از شدت به نگاشته يتليش پل براي كه آوريل 1944
رئيس جانشين هايدگر ".نداشتهام اعتماد او به هرگز كه نازي اين":ميكند ياد عبارت اين
ضمن بود ، شده بركنار كار از نازيسم با مخالفت خاطر به كه فرايبورگ ، دانشكده سابق
كرده اعلان نازيسم از را خود چراي و بيچون حمايت آشكارا خود معارفه مراسم در سخنراني
سياسي انديشه غيرمنطقي سير":كه ميكند اعتراف يتليش به ديگري نامه در همچنين مان.بود
مسئوليت از نيز و ".كشاند فاشيسم پرتگاه به را آن بيستم قرن اول دهه سه در آلمان
سبب رايش حكومت با وي ناساز عقايد.ميآورد ميان به سخن خود زمانه جامعه قبال در هنرمند
.شد اخراج وطناش از هيتلر رسيدن قدرت به با و گرديد آلمانياش تابعيت دادن دست از
.درآمد كشور آن تابعيت به سال 1944 در و رفت آمريكا به سپس و سوئيس به ابتدا
آفريقا برنده نيجريه ،
ايزدپناه پارميس:ترجمه
(Cain) كين آفريقايي ، نويسندگان جايزه نيجريايي ، ساله پنج و سي نويسنده هابيلا ، هلون
نيجريه نظامي حكومت زمان در داستان.كرد دريافت "عشق اشعار" كوتاه داستان براي را
كه كردهاند ادعا دروغ به برخي رو اين از و ميپردازد بند در شاعري زندگي به و ميگذرد ،
.نيست او به متعلق شعرش
خاطر به او داستان":گفت چنين هابيلا درباره داوران هيات رئيس ياكوبسن دان پروفسور
شرور و شيطاني چهرههاي از برخي به پرداختن در زيرك بياني و پرشور و وزين محتوايي داشتن
".است داده قرار تاثير تحت را داوران تمام نظاميان ، سلطه زمان نيجريه ، مردم زندگي در
ميان از "عشق اشعار" داستان.شد برگزار آكسفورد در شامي مراسم طي جايزه اهداي
نويسندگان ديگر.است شده انتخاب آفريقايي كشور سي از نويسنده بيست و صد داستانهاي
اين.بودهاند سومالي كشور از فرح نورالدين و موزامبيك از مياكوتو ژوري ، هيات اين منتخب
سراسر از نويسندگان تمام.است دلاري هزار جايزه 15 اهداي و مراسم اين برگزاري سال دومين
اين.كنند شركت مراسم اين در تا مجازند انگليس در داستانهايشان چاپ صورت در آفريقا
(Booker PLC) پيالسي بوكر انتشارات سابق رئيس كين ، سرمايكل بزرگداشت مناسبت به جايزه
و مراسم اين برگزاري هدف.است گرفته نام چنين داشته ، آفريقا با نزديكي ارتباطات كه
هابيلا.است آفريقايي نويسندگان آثار خوانندگان و مخاطبين دامنه گسترش جوايز ، اهداي
.است لاگوس در "ونگارد" روزنامه هنري ويراستار و "Gambe" ايالت متولد
نيمرخ
كافكا فرانتس زندگي به نگاهي
زاغچه عصر كافههاي
ميكنند زنده فرزند يك آرزوي بارها - هرمان - مردش و ژولي.زاييده مرده پسر تا دو ژولي
شش فرانتس وقتي.ميآيد دنيا به فرانتس نام به زاغچهاي و ميشود اجابت ژوييه ماه در تا
و برود فيلايشماركت آلماني دبستان به تا ميدهد دستش به را مدرسه كيف ژولي ميشود ، ساله
."زاغچه":ميگويد جواب در "چه؟ يعني كافكا ميداني" ميپرسد اوليها كلاس معلم وقتي
،"اسپينوزا" آثار با و ميكند تجربه را پراگ بارهاتفريحگاههاي اسكار با فرانتس
وسوسه كه مردي ;ميبيند را "برگمان هوگو" سال 1899 حدود.ميشود آشنا "نيچه" و "داروين"
ديگر حالا البتهميگشايد فرارويش را ديگر دنيايي و برميانگيزد وجودش در را نيچه درك
است نوشتهها اين ميان در.چه براي نه و كه براي ميداند نه ;مينويسد كه است سالي چند
يكسال و ميبرد پايان به را آلماني ادبيات تحصيل 1905;ميبرد سالگياش سي به پي كه
به سال همين در.ميشود پراگ آلماني دانشگاه در حقوق درس كتابهاي خواندن به مشغول بعد
ازهر بيشتر و ميگيرد نقد به را صنعتي جامعه سالها اين در كافكا فرانتس.ميرود مونيخ
آشنا جاودانش آثار از يكي شخصيت دائي با سال 1902 ، در.است "وبر آلفرد" از متاثر كسي
در جرقهاي "زيگفريدلووي" و ميكند سر اتريش و شلزن در را تعطيلات كه هنگامي.ميشود
تعطيلات ، پايان از بعد.شود خلق دهكده پزشك نام به اثري بعد سالها تا ميزند او ذهن
حضور عصرش ادبي محافل در مونيخ ، گرفته دود كافههاي در غروبها و ميخواند حقوق درس
به را عزماش در 1903 و ميشود آشنا "برود ماكس" با كافهها همان از يكي در و مييابد
عصر كافههاي "پيكار يك وصف" در 1905 تا شد گم اما نوشت ;ميكند جزم "شهر و كودك" نوشتن
.انزوا بعد كندو حيرتزده را پراگ و مونيخ
كافكا خاطرات و نامهها از هيچكدام در كه زني.بود نام بي زني با آغازش كه انزوايي
دانشگاه كه همانوقت.ميكند سنگيني او بر ژوئن 1906 تا سايهاش اما نيست ، او از نامي
همچون پراگ دادگاههاي در كارورزي تا ميكند اعطا او به را حقوق دكتراي درجه پراگ
و كند فراموش را حقوق هميشه براي در 1907 كه قدر آن.بخراشد را كافكا حساس روح چنگالي
.شود بيمه شركت كارمند سال همين اكتبر در
در سال 1909 ، همين در.ميكند چاپ هيپريون مجله در را منثور قطعه هشت سالگي ، در 33
.ميرود پاريس به بعد سال اكتبر و مينويسد را "برشا در هواپيما" برود ماكس با سفري
در كافكا.ميگيرد فرا را روحش عظيم رنجي پس.ميداند ميبايست ، آنچه از بيش كافكا
،"باوئر فليسه" با آشنايي بعد وميرود گوته ، شهر وايمار ، به "برود ماكس" همراه به 1912
نامه اولين دسامبر بيست در و.ميدهد ناشر به را "تاملات" سال همين در.برلين از زني
از بزند ، ورق را كافكا خاطرات دفتر كسي اگر امروز.ميكند پست فليسه دوشيزه براي را
در وقفه ، اين از پس او ، .است روبهرو نانوشته صفحاتي با سال همان فوريه تا اكتبر 1913
.درميآورد تحرير رشته به را "مسخ" شاهكارش نوامبر 1913
.ميرسد راه از "بلوخ گرته" نام به ديگري زن بعد و ميشود چاپ "تاملات" ژانويه 1913 در
بيخبر وجودش از كافكا كه پسري.دهد ادامه پسري با را كافكا نسل ميخواست كه كسي تنها
.بود
بعد ماه چند و ميكند نامزد فليسه با آوريل ماه در گرته ، با آشنايي از بعد سال يك
"كيفرگاه" اكتبر ماه در.مينويسد را "كالرا راهآهن خاطرات" و ميزند هم به را نامزدي
را جهان ادبي محافل "مسخ" انتشار آينده 1915 ، سال نوامبر در كه نميداند و مينويسد را
بايد بعد يكسال نميداند و است مجارستان در خواهرش با هنگام اين در.درميآورد لرزه به
و پرت محله در و بنويسد را "دهكده پزشك" كنارش در و كند تهيه فليسه طرد دلايل از فهرستي
خاطرات نوشتن ترك بازهم نوامبر 1917 از 10 كافكا.شود ساكن "كيمياگران" افتاده دور
در 1919.بنويسد را كنيسه يك متولي دختر با آشنايياش قصه بعد سال يك تا ميكند
در ريشه كه است بيماري و پدر از آزرده او.ميشوند منتشر "دهكده پزشك" و "كيفرگاه"
داستان پراگ شهر در را پاييز تا تابستان از احوال اين تمام با ولي دوانده ، جانش
تاترا كوههاي در ريوي بيماريهاي آسايشگاه در سالگي چهار و چهل سن در و.مينويسد
.ميشود بستري
در.نشد آگاه وجودش از هيچگاه كه پسري.ميميرد نديدهاش پسر كه است سالي همان اين و
.مينويسد را "قصر" سال همين سپتامبر تا ژانويه از و ميكند ترك را آسايشگاه سال 1922 ،
درسهاي سر در 1923 ، .بنويسد را "سگ يك پژوهشهاي" تا ميرود بوهم جنگل به بعد و
دست به نيز "گرسنگي هنرمند" سال همين در.ميشود حاضر برلين فرهنگستان "يهودي مطالعات"
در آوريل 1924 ، در 10.خراشيده را وجودش تمام خوره همچون سل ديگر حالا ميرسد ناشر
در بعد.ميكند مكان نقل وين در هايك پروفسور كلينيك به بعد و ميشود بستري آسايشگاه
تمام در حالا تا شده آشنا لورا نام به دختري با اين از پيش سال يك كه جايي ;كييرلنگ
روي را گرمش دست خون ، و درد همه آن ميان و بيهوشيهايش و هوش به ميان آسايشگاهها ،
براي را او چشم كه دستي.ميآيد پايين پلكها روي تا آرام آرام كه دستي ;كند حس پيشاني
يهوديان گورستان سوي به را او تابوت دوستدارانش و دوستان تا ميبندد دنيا روي به هميشه
.كرده تر هم را پراگ بوي باران نم نم كه هنگامي بكشند ،
ايراني فرهنگ انعكاس
آذري سياوش با گفتوگو در
صادقي مدرس :اسب كله
هدايت :كور بوف
سپهري :آب پاي صداي
شاهرخينژاد محمدرضا :عكس
تعدادي او.است خوانده فلسفه خاورميانه دانشگاه در و داد انصراف مهندسي از آذري سياوش
تركيهمنتشر در و كرده ترجمه تركي زبان به را معاصر فارسي ادبيات آثار مهمترين از
:بگويد ما براي آثار اين انتشار بازتاب درباره خواستهايم او از.است كرده
كوهنورد نفيسه:گفتوگو
.فرماييد معرفي را خودتان لطفا *
هستند شمالي آذربايجان مهاجران از مادرم و پدر.هستم تهران متولد 1348 آذري سياوش من
مادرم و پدر همراه به سالگي دوازده از من حقيقت در.هستيم تركيه مقيم هم حاضر حال در و
.رفتم تركيه به
.بگوييد خود تحصيلات از *
.آوردم رو فلسفه به و دادم انصراف بعد ولي خواندم الكترونيك مهندسي نيم و سال دو حدود
براي بعد و رساندم پايان به آنكارا در "خاورميانه" دانشگاه در را فلسفه كارشناسي دوره
در كهرفتم نيويورك(New school)نيواسكول دانشگاه به فوقليسانس مقطع در تحصيل
.كردم استفاده هلر آگنس خانم و دريدا ژاك چون استاداني از آنجا
شديد؟ علاقهمند فارسي ادبيات آثار ترجمه به شد طور چه *
.بودم كاري چنين فكر به پيش مدتها از تركي و فارسي زبان دو هر به تسلطم واسطه به من
كردم ترجمه را فرخزاد فروغ و سپهري سهراب اشعار از تا چند دوستانم پيشنهاد به بار اولين
كه غيررسمي نشريات در را ترجمهها آن از بعضي حتي و گرفت ، قرار آنها استقبال مورد كه
رسمي نشريه يك در كه را شعري اولين.كرديم چاپ ميشدند ، منتشر فتوكپي صورت به غالبا
مجلههاي از يكي يوتوپيو مجله كه بود سپهري سهراب آغاز نداي شعر تك شد ، چاپ ادبي فرهنگي
.كرد چاپ را آن تركيه معتبرادبي
كرديد؟ ترجمهاش به شروع موقع چه از و بود چه كرديد ترجمه كه را كتابي اولين *
كنم پيدا كتاب چاپ براي ناشري اينكه از قبل من البته بود سهراب آب پاي صداي شعر مجموعه
از يكي در كه بودم نوشته سهراب مورد در را مقالهاي روزها همان كردم ترجمه به شروع
ايران ادبي آثار به كه شدم آشنا ناشري با آن از بعد.شد چاپ تركزبان فرهنگي نشريات
.بگذارم اختيارش در را ترجمههايم خواست من از و بود علاقهمند
گرفت؟ قرار تركيه مردم استقبال مورد چقدر *
فروش خوب ، ولي ميدهند نشان علاقه شعر كتب به كمتر تركها كه بگويم بايد چيز هر از قبل
جامعه روشنفكر قشر خصوص به مردم استقبال مورد زيادي بسيار حدود تا كه داد نشان كتابها
روزنامه كرديم چاپ و ترجمه هم را گلشيري هوشنگ كتاب ما كه زمانيبود گرفته قرار
از يكي و داد اختصاص كتاب اين معرفي به را كامل صفحه يك كتاب ، نامه هفته در راديكال
.كرد ياد ترجمهاي آثار بهترين از يكي عنوان به گلشيري هوشنگ كتاب از منتقدين
دارند؟ آشنايي ايران ادبيات با حدي چه تا تركيه مردم*
خصوص به ترجمهها از بعضي.است شده ترجمه تركي به ايراني آثار از كمي كتابهاي كلا
عموما ، ولي.دارند پاييني خيلي كيفيت شده ، چاپ فرخزاد فروغ اشعار از كه ترجمههايي
شده چاپ و ترجمه پيش مدتها او نوشتههاي از بسياري.ميشناسند خوب خيلي را هدايت صادق
آثار سري نام ، همين به بانكي به وابسته (Yapicredi) ياپيكردي انتشارات اخيرا و بود
زبان چون است كرده هم تصحيح چاپ تجديد در را آنها از بعضي البته است ، كرده چاپ را هدايت
ادبيات آثار مورد در كه است باري اولين اين.داشته زيادي تغييرات سال چند اين در تركي
.است گرفته صورت گستردگي اين به كاري ايران
چرا؟ و گرفتهاند قرار توجه مورد بيشتر هدايت از آثاري چه *
همان ولي بود هم خوبي خيلي ترجمه و بود شده ترجمه دهه 1960 در كتاب اين البته.كور بوف
دوباره اصطلاحات با آن چاپ تجديد بنابراين است كرده تغيير خيلي تركي زبان گفتم كه طور
از مردم استقبال دليل عنوان به ميتوانم كه عواملي از.كرد جذب كتاب اين به را مردم
.است آن بودن درك قابل و بودن شهريتر كنم ، ذكر هدايت آثار
دهيد؟ توضيح بيشتر ميتوانيد *
انسان يك معضلات به بيشتر يعني است اروپايي سبك شبيه هدايت رماننويسي سبك ببينيد بله ،
ميكنند ، وصف را ايراني سنتي زندگي كه آثاري با مقايسه در اين پرداخته ، روشنفكر شهرنشين
راضي راحتي به و است سرسختي خواننده ترك ، خواننده.است درك قابل بيشتر تركها براي
.ببرد لذت خواندن از نميتواند باشد گنگ برايش چيزها بعضي اگر و نميشود
تاريخ و فرهنگ با كمتر چون ميشود ناشي تاريخي و فرهنگي مسائل از اينها همه البته
برايشان مفاهيم از بعضي درك نتيجه در قديم ، ايران تاريخ خصوص به دارند آشنايي اميران
مشكل همين دارند اروپايي سبك به كمي شباهت همچون ديگر كتابهاي نوشتاري سبك است ، دشوار
.ميآورد وجود به ترك خواننده براي را
بحثها اين بيشتر غالبا.داشتيم زيادي بحثهاي هم ساعدي آقاي لرز و ترس كتاب مورد در
.دارد نويسنده نگارش سبك و اصول و تاريخي دادههاي با تركها ناآشنايي در ريشه هم
نوآوري با كه چرا ميشود محسوب ايران ادبيات در عطفي نقطه اين من نظر به البته
.كنند بوميتر را سبكها توانستهاند
است؟ كرده جلب ايران تاريخ و فرهنگ با آشنايي و مطالعه به را مردم چقدر كتاب اين چاپ *
كشور متوجه را تركيه مردم كه نبودند كتابها اين كه بگويم بايد چيز هر از قبل
فرهنگ مطالعه به را تركها كه بود ايران اخير سال چند سينماي بلكه كرد ، همسايهشان
چون گرفت قرار اروپاييها توجه مورد ايران سينماي اينكه خصوص به كرد علاقهمند ايراني
ميدهند ، انجام و دهند انجام آنها كه چه هر و هستند اروپاييها دنبالهروي غالبا تركها
به كم كم هم تركها شد اكران ايران اخير سال چند سينماي آثار از برخي اروپا در وقتي
.كردند آنها از گرمي استقبال هم واقعا و آوردند رو فيلمها اين تماشاي
بود؟ چه گرفت قرار تركيه مردم استقبال مورد كه فيلمي اولين *
كيارستمي و مخملباف سميرا دخترش مخملباف ، آثار قبلا البته اسبها ، مستي براي زماني
كرده جلب خود به را مردم اقشار كمتر است خاص فيلمهايشان مخاطب چون ولي بود شده اكران
كه گرفت قرار مردم بيسابقه توجه مورد دليل اين به بيشتر اسبها مستي براي زماني.بود
در فيلم ساختنميرود شمار به تركيه سينماي ممنوعه منطقه كه بود پرداخته موضوعي به
چنين اكران يا ساخت اجازه هيچگاه ترك فيلمسازان و است ممنوع تركيه در كردها ، مورد
كارگردانهاي فيلمهاي كنم اشاره آن به ميخواهم كه ديگر موضوع.ندارند را فيلمهايي
زن كارگردانان آثار معرفي به كه آنكارا "پرنده جاروي" فستيوال در.است ايراني زن
از بيشتر خيلي ايراني زن مشكل شايد.شدند مطرح خيلي ايراني زن كارگردانهاي ميپردازد ،
بنياعتماد رخشان چون كارگردانهايي آثار در شده مطرح سوالهاي ولي باشد ترك زن
كه داد نشان فيلمها اين كل در.باشد هم ترك زنان براي پاسخي حتي يا سوال ميتواند
و ندارد واقعيت بود ، تركها ذهن در بدبخت موجودي عنوان به ايراني زن زندگي از كه تصويري
.دارد ترك زن به نسبت مستحكمتري هويت ايراني زن
دارد؟ وجود فارسي و تركي آثار در شباهتهايي چه *
شباهتهايي جمالزاده چون نويسندگاني آثار با ترك كلاسيك نويسندههاي آثار مضمونهاي
حال در.است بوده زمان آن جامعه سنتي و فرهنگي بافت بودن نزديك خاطر به اين و دارند
و شدن مدرن مرحله تركيه چون است مدرنتر تركيه ادبيات.است شده كمتر شباهتها اين حاضر
كه طوري به.است شده شروع زودتر آنجا در رمان سبك و كرده شروع زودتر را شدن سرمايهداري
.ميشويد آشنا شهري انسان مشكلات با كاملا شما قبل ، نسل دو ترك آثار در
پنجاه دهه نويسندگان از كه پينار گان حامدي احمد و فائيك سعيد مثل معروفي نويسندگان
نشان شهري زندگي در را روشنفكر انسان يك واكنشهاي و معضلات آثارشان در هستند تركيه
كسي هدايت صادق جز شايد حتي يا ميشود ديده كمتر ايران قبل نسل دو آثار در اين.ميدهند
.ندارد آثاري چنين
سياسي مشكلات دليل به تركيه روشنفكر قشر ميرسد نظر به و كرده ، فرق وضع كمي الان ولي
نويسندگان جمع از را خود ترك خوب نويسندگان از پاموك ارهان.است شده سرخورده اجتماعي
.ميرود ابتذال روبه كمي ترك آثار گفت ميتوان حتي.نيست نوشتن به حاضر ديگر و كرده جدا
مورد در آثارش بيشتر كه تكين لطيفه مثل نويسندهاي.زد چوب يك با نبايد را همه البته
در اگر.بپردازد بودن ، زن كلا و زنان هويت بحران مشكلات به توانسته خوبي به است زنها
و 30 دهه 20 در شهري زندگي بازتاب كنيم دقت تركي و ايراني آثار روند در بخواهيم كل
در ندارد وجود شهري فارسي رمان عنوان به چيزي دوره آن در ولي است نمايان بيشتر تركيه
مدرنيته به بيشتر فارسي رمان و دارد معكوس سير روند اين جديد دهه و دهه 90 در كه حالي
انسانها خيالهاي و خواب و روياها به بيشتر تركي رمان الان كه حالي در.است شده نزديك
.زندگي با نبودن مماس يا زندگي از شدن كنده نوعي به يعني ميپردازند
داريد؟ دست در جديدي ترجمه چه *
آينده ماه دو يكي در ميكنم فكر و كردهام شروع را كليدر اول جلد ترجمه حاضر حال در
به احتمالا و شود چاپ بعد چهارماه سه بازخواني و ويرايش از پس شده ، تمام آن ترجمه
.برسد تركيه كتاب سالانه نمايشگاه
كرديد؟ انتخاب ترجمه براي را كليدر كه شد چه *
كردهاست مورد در كليدر چون و است كرد ناشرمان.گرفت تماس من با و بود مشتاق بيشتر ناشر
كردان جامعه در كردي هويت بيداري مسئله اخير سالهاي در.است شده علاقهمند آن چاپ به
در ايران كردهاي فرهنگ مورد در را خوبي اطلاعات ميتواند كتاب اين و است شده مطرح
نامش كه است اين انتشاراتمان مورد در ديگر جالب نكتهدهد قرار كشورها ساير اختيار
احتمالا آن ترجمه و است طولاني و سنگين كمي كتاب اين اينكه خاطر به من البته.اوستاست
ترجمه اتمام تا ميشود چاپ كه جلد هر كردم پيشنهاد ناشر به ميگيرد دربر را زيادي زمان
است اين دارد كه ديگري مزيت ما ناشر.كنيم چاپ نيز را ديگر ايراني متنوع كتاب چند بعدي
تركيه انتشارات بزرگترين از يكي درواقع و دارد شعبه دياربكر نفري ميليون يك شهر در كه
.شود پخش وسيعتري سطح در ميتواند كتابهايمان صورت اين در.ميرود شمار به
فرهنگي نشريات
ربگرييه باش بيدار
از تفصيلي زندگينامه يك موسوي مريم.است ربيگريه آلن بيدار ، نشريه شماره اين ميهمان
نگاشته "نو رمان پاپ ;ربهگرييه" عنوان با مقالهاي و است كرده تاليف و ترجمه را او
;شدهاند نوشته ربگرييه به كه نامه دو درواقع.است آمده هم ربگرييه از نامه دو.است
.بزرگ كارگردان - شاعر كوكتو ژان از نامهاي و منتقد سولرز فيليپ از نامهاي
ماركسيسم حوزه به نوشته دو مقاله چهار اين از.است آمده مقاله چهار نظري مباحث بخش در
ايدئولوژي ديگري عنوان و دارد نام رسانه ماركسيستي نظريه آنها از يكي كه دارند اختصاص
اين در "منطقي معنيشناسي نقد و اجمالي معرفي" عنوان با مقالهاي.لوكاچ جورج مدرنيسم
عنوان عطف "و" درواقع.نيست ديگر مطالب قوت به محتوا و ساختار لحاظ از كه است آمده قسمت
"منطقي معنيشناسي اجمالي معرفي" را مقاله نام بود بهتر شايد.است كرده مشكل كمي را كار
.ميگذاشتند
از هم هنوز تئاتريها.است آلبي ادوارد با مصاحبه شماره اين زيباي گفتوگوهاي از يكي
درباره او.ميكنند ياد خوبي به ميترسد ، وولف ويرجينيا از كسي چه و باغوحش داستان
وضع.است موجود وضع عليه تهاجم زيادي حد تا خوب نمايشنامه":ميگويد خوب نمايشنامه
وادارمان.دهد تكان كمي را ما بايد نمايش.سياسي يا اخلاقي فلسفي ، روانشناختي ، موجود
بر در را بيننده اين حال.دهيم قرار مدنظر را چيزها درباره متفاوت تفكر امكان تا سازد
بنويسيم را نمايشنامه از نوعي كه است اين بيننده كردن درگير ديگر شيوه البته.ميگيرد
گفتوگو آنها با يا كنند صحبت باتماشاگران مستقيم تقريبا شخصيتها يا هنرپيشگان كه
".كنند
;دادهاند تشكيل را بيدار فايل از ديگر پرونده سه هم تئاتر و موسيقي تجسمي ، هنرهاي
كاوه از تحليلي.سينماست هنرها همه سبد سر گل هنري ، مجلههاي همه معمول مطابق گرچه
فيلم بررسي و سياه سينماي در چندلر ريموند آثار به نگاهي ،"زيبا ذهن يك" فيلم بر احمدي
ديگران مقالات در هم قبلا سگكشي ، نقد مقاله اصلي نكته كه است ذكر به لازم.سگكشي
.دارد را خودش خاص فرميك تقسيمبنديهاي مقاله اين گرچه بود ، آمده
كليات كتاب در پژوه دانش
كه او.است پرداخته دانشپژوه محمدتقي استاد مرحوم به خود شماره اين در كليات ماه كتاب
حاج پدرش.شد متولد آمل در ش._ه سال 1290 در بود اسلامي معارف و الاهيات دانشكده استاد
هجده در او.است بوده لاريجان و آمل بنام مجتهدان از كه بود لاريجاني دركايي احمد ميرزا
آخوند و گلپايگاني ابوالفضل ميرزا قمي ، ميرزاي چون بزرگاني محضر از و رفت قم به سالگي
ميرزا محضر از سپهسالار مدرسه در و شد تهران راهي در 1316شد بهرهمند همداني ملاعلي
منقول و معقول دانشكده از ليسانس درجه اخذ به در 1320 اينكه تا.جست بهره آشتياني مهدي
.دانستهاند خطي متون تصحيح را دانشپژوه اصلي تخصص.شد نائل
راهنماي اطلاعات ، بازيابي مفاهيم مرجعشناسي ، و تحقيق روش كتاب شماره ، اين ماه كتاب در
اينترنت جامع راهنماي اينترنت ، فوريتهاي مجموعهسازي ، و فراهمآوري مدارس ، در كتابداري
كتابخانههاي از گزارشي نيز انتها در.شدهاند معرفي ديگر كتاب چند و هزاره ويرايش
.است جليلي فريبرز تحقيقات حاصل كه است آمده قم استان روستايي
دين ماه كتاب و شمسالدين مهدي شيخ
.است پرداخته شمسالدين مهدي محمد شيخ آيتالله به دين ماه كتاب شماره پنجمين و پنجاه
.است شده متولد اشرف نجف در كه است اول شهيد به معروف مكي محمدبن شمسالدين احفاد از او
غلامرضا كه دارد نام تاريخي و فقهي مباني اسلامي ، سياسي جامعه او مهم كتابهاي از يكي
به شماره اين در مقالهاي در فاطمي حسن سيد.است كرده معرفي را آن شماره اين در داوودي
را آن در داده رخ اشتباه چند و پرداخته اسلامي بزرگ دايرالمعارف در طباطبا آل مدخل نقد
و قرآن تمدنها ، گوي و گفت در گفتاري كتاب ، معرفي بخش در.است كرده تصحيح و ذكر
فهرست مورد در هم مقالهاي و شدهاند معرفي عرفاني مكاشفه و ديني تجربه ديني ، پلوراليزم
.است آمده حلي علامه حديثي مصنفات و مولفات
آمد خواهد چه ملتها _ دولت برسر
حيدري يعقوب
دموكراسي پايان
ماريگنو _ ژان:نويسنده
نيكگهر عبدالحسين:ترجمه
آگاه انتشارات:ناشر
تومان قيمت1200
.است شده ترجمه فارسي به نيكگهر عبدالحسين توسط است ، نويسنده اين اثر دومين كتاب اين
غرب روشنفكري محافل در گستردهاي بازتاب است يافته انتشار (م 1933) سال در كه كتاب اين
باقي دموكراسي م سال 2000 تا آيا" كه سوال اين با را مقدمه ماريگنو _ ژاناست داشته
عصر اين خصوص در آيندهنگري نوعي به ابتدايي مطالب همان در و كرده آغاز "ماند؟ خواهد
ميپذيرد را رسيدهايم تاريخ پايان به معتقدند كه آنان ديدگاه نه ويميزند دست نيامده
دو اين رد ضمن او.ميكند تاييد هستند ملتها بازگشت به معتقد كه را آنان نظر نه و
.است ملتها _ دولت عمر پايان ميآيد ، كه عصري كه است معتقد بدبينانه و خوشبيانه ديدگاه
بدون كشتي يك مثل و داده دست از را پايههايش كه ميكند تشبيه بنايي به را نهادي عصر وي
ميرسد راه از كه را عصري ماريگنو ، _ ژان.است طوفان امواج دستخوش و نوسان در لنگر
بهعنوان شد رم جمهوري جانشين كه رم امپراتوري از خصوص اين در و مينهد نام "امپريال"
استاد اين.ندارد اروپا به اختصاص امپريال ايده كه ميكند اضافه او.ميآورد نام شاهد
از.است يكپارچه مركز ، داشتن بدون كه ميكند توصيف را دنيايي ايده اين در سياسي ، علوم
سپر به سپس و ميگيرد نشات اقتصادي بنگاههاي از ابتدائا را قدرت تحول ، اين ايشان نظر
ترسيم "غيرماديتر" و "انتزاعيتر" را نرسيده راه از تازه دنياي او.ميكند سرايت سياست
دشوارتر روزبهروز مادي مولفههاي سهم تعيين ارزش ، شكلبندي در كه ميافزايد و ميكند
معتقد نويسنده آيندهنگري اين در.ميشود ايجاد شبكه در گرفتن قرار از ارزش و ميشود
سرزمين داشتن كنترل در و ميشود سرزمينزدايي شبكه دور ، راه از ارتباط انقلاب در كه است
ارزش بر و كاسته فضا ارزش از كه انقلاب اين در.است بودن شبكه در مهم بلكه ;نيست مهم
انسانهايي با بلكه نميشود تعيين آن از حاصل محصول توسط زمين ارزش ميافزايد ، انسانها
.ميشود تعيين دارند قرار آن روي كه
امور افق در كه ميپردازد سياسي نظام بر آمده تازه موجوديت تاثير به كتاب اين از بخشي
ندارد را مالياتها تعيين قدرت دولت ديگر جديد عصر اين در.ميدهد نشان را خود مالياتي
فاقد و انتزاعي سرمايهها ارزشافزوده چون.ميشود كاسته حوزه اين در دولت قدرت از و
ميدهد دست از مالياتي منابع دادن دست از دليل به را خود قدرت دولت چون.است مشخص مكاني
است موضوعي اين و ميشود شكسته ملي همبستگي لذا.بپردازد ملي خدمات ارائه به نميتواند
به ملت پايان اثبات منظر از نويسنده.است كرده ياد ملت پايان بهعنوان آن از نويسنده كه
اين در سياست و ميكند قلمداد سياست پايان را جديد عصر و است رسيده سياست پايان ديدگاه
معاصر اوضاع از نويسنده اين.مينهد نام تصنعي تشكيلاتي حتي و ثانويه فعاليتي را دوره
چنين به اعتقاد طرح به و ميكند استفاده سياست رسيدن پايان به بر شاهدي بهعنوان ژاپن
اين و ميشود سياست جانشين نزاكت مينويسد او.ميپردازد سياست خصوص در آيندهنگري
اضافه و است واقعيت اين خود بلكه شود ، كشيده اجتماعي واقعيت روي كه نيست لعابي نزاكت
ديگري بخش در نظريهپرداز اين.است عنايت شايسته باشد كارآمد كه پديدهاي هر كه ميكند
كه ميرسد نتيجه اين به و ميكند طرح "دنيا شدن مبنايي" عنوان تحت مسئلهاي كتابش از
اجتماعگرا قومي ، عصبيت ، نوع اين كه ميگيرد قرار عصبيت تحتالشعاع هويت سرزمين تعريف
تشكيل.نميكند تعيين را هويت كردن زندگي كجا كه ميكند اضافه اونيست ملتگرا و بوده
امپراتوري نوع يك نويسنده.است مطالب اين از ديگري بخش امپراتور بدون امپراتوري يك
بلكه.مسكو نه و توكيو نه بروكسل ، نه و است واشنگتن در نه آن پايتخت كه ميكند ترسيم
ارزش دوره اين درنميكند تحميل را خود مسلطي گروه هيچ و ندارد وجود سرزميني بداهت هيچ
اشاره با او.ميكند برقرار جهان با كه دارد اتصالي نقاط و روزنهها تعداد به سازمانها
به سخن "اروپا متحده ايالات" عنوان تحت آمريكايي شبه فرايندي تكرار از اروپا اتحاديه به
نخستين عصر ، اين جلوس با كه مينويسد امپريال عصر در آزادي مقوله خصوص در.ميآورد ميان
.ميبخشد تازه معنايي آزادي واژه به عصر اين نظارتهاي و است زوال حال در آزادي مضمون
بهعنوان داشت نظر در نهادي عصر در كه مفهومي بهعنوان را آزادي ديگر عصر اين انسان
كه است اسارت نوعي خود عصر اين آزادي كه ميكند اضافه او.نميكند انتخاب خود آرمان
.درمييابند را مسئله اين دارند ياد به نهادي عصر از خاطرهاي كه كساني تنها
.است امپريال عصر ويژگي كه ميدهد خبر ضروري همسانگرايي يك از كتاب مطالب از بخشي
اين ميشوندو شناخته رسميت به تفاوتها عصر اين در كه ميشود متذكر نويسنده
از اجتناب به "مدرن" انسان قابليت بلكه نيست مركزيت يك از پيروزي معناي به همسانگرايي
.است ديگران با ناهماهنگي
عصر اين در دولتي هيچ كه ميباشد آن از حاكي است آمده عصر اين خشونت درخصوص كه آنچه
حضور معناي به اين البته كه ندارد را دوم و اول جهاني جنگ مانند نيروهايش بسيج توانمندي
افزايش خرابكاري و خشونت افزايش مقياس به كنترلها بلكه نيست دوره اين در آرامش و صلح
.ميرساند را خشونت تعديل نوعي كه مييابد
ميكنند چه ناشران
اقتصاد علم در خطابه
مككلاسكي دانالد
مردوخي بايزيد
برنامهريزي و مديريت سازمان:ناشر
تومان قيمت500
خود اثر آخرين در تهران دانشگاه استاد و ارزي ذخيره صندوق دبير مردوخي بايزيد دكتر
خطابه موضوع به پرداختن لزوم كلاسكي.است كرده ترجمه فارسي به را "كلاسكي مك" از كتابي
روششناسيهاي در كه قواعدي از اقتصاددانها:ميكند توجيه گونه اين را اقتصاد علم در
را خود استدلال مباني واقع در آنها.نميكنند پيروي كردهاند ، وضع خود براي تحقيقي
بيان و استدلال شيوه.ميكنند انتخاب اقتصاد علم روششناسيهاي محدوده از وسيعتر
كار به سمينارهايشان اتاقهاي در يا خود ذهن در كه گونه آن آنها ، معمولي و بيشائبه
.است متفاوت آنها رسمي خطابه شيوه با ميگيرند ،
لباس هيچگونه اقتصادي امپراتور كه شوند متوجه اقتصاددانها وقتي اقتصاد ، علم ماهيت
باشد پوشيده فلسفي نظر از چه زيرا كرد نخواهد تغيير چندان ندارد ، تن بر اثباتي و تحققي
وجود باندارد كم سلامت از چيزي بودن ، پوشيده توهم از غير و هست ، كه است همان عريان چه
موجود استدلال جو و روحيه شوند ، آگاه خويش استدلالي مباني از اقتصاددانها هرگاه اين
استنتاج پايه بر استدلالشان كه ميكنند ادعا آنها.كرد خواهد پيدا بهبود آنها ميان
و 1940 دهه 1930 تحققي گرايشهاي ساير و رفتارگرايي عملياتگرايي ، تحققي ، اقتصاد آماري ،
انجام كه علمي كارهاي در خودشان اما.ميروند شمار به علم مباني تنها اينها و دارد قرار
قدرت از تاريخي ، موارد و نمونهها درستي از اقتصادي ، استعارههاي صحت از ميدهند ،
سخن اخلاقي دعاوي از و تقارن جلوه و شكوه از مرجعيت ، نيروي از شهود ، و الهام اقناعي
يا "بيمعني" مثل برچسبهايي موضوعها اين به ناپخته و خام تحققي مكاتب در.ميگويند
تحققي مكتب طرفداران خود رفتار حتي ولي.ميشود زده "اعتقادي صرفا مسائل" يا "غيرعلمي"
سروصداها و مناقشات بيشتر واقع در.هستند بحث قابل مسائل همه گويا كه است گونهاي به هم
يا "علمي روش" به توسل از.است حضرات همين جانب از اقتصاد علم در بخصوص و علوم بيشتر در
ديگري چيزداشت ديگري انتظار نبايد تساهل و صراحت شرافت ، به حصول جز ديگري روش هر به
خاص ميشد تصور زماني كه علومي آن تشريح به ديگر روششناسي كه اين براي نميشود عايد
هر در رياضيات و فيزيك كه اين براي و ندارد ، اختصاص - رياضيات و فيزيك يعني - آنهاست
اينك را روششناسي اين كه اين براي و نميروند ، شمار به اقتصاد علم براي خوبي الگوي حال
اين از حقيقت در اگر كه اين براي و نميدانند كافي و متقاعدكننده فيلسوفان از بسياري
كه اين براي مهمتر همه از و ;ميشد اقتصاد علم پيشرفت مانع ميشد ، استفاده روششناسي
از را خود استدلال معيارهاي و استانداردها بايد ديگري علمي زمينه هر مثل هم اقتصاد علم
واقعي مباحثههاي از كه است صورت اين در فلسفه ، سلاطين قانونگذاري از نه و بگيرد خودش
.شد خواهد استقبال
افلاطون كيهانشناسي
اكرمي موسي
دشتستان نشر:ناشر
تومان قيمت2000
بيشتر ايراني نويسندگان توسط غرب فلسفه حوزه در كتاب حوزه در كتاب تاليف كه است چندي
.است "افلاطون كيهانشناسي" عنوان تحت اكرمي موسي كتاب آثار اين آخرين از يكي.است شده
روي بر او شكلدهنده تاثير اما است غرب فلسفه موسسان بزرگترين از يكي چه اگر افلاطون
كه است حدي به گرفتهاند وام يونان از كه اسلامي فلسفي و فكري سنتهاي نيز و فلسفه كل
كتاب كلي طرح توصيف در نگارنده.دانست محدود غرب فلسفه حوزه به را او مطالعه نميتوان
:است آورده مقدمه در
.پرداختهايم كيهانشناسي در ويژه به افلاطون ، منابع رديابي به نخست ما كتاب ، اين در _1
.دادهايم قرار بررسي مورد را تيمائوس كتاب نقش و اهميت آن از پس _2
را افلاطون هستيشناسي و شناختشناسي روششناسي ، از چكيدهاي متوالي فصل سه طي سپس _3
.كردهايم عرضه
انتقال ويژه به افلاطون فلسفي نگرش و فلسفه در را رياضيات نقش هفتم فصل در _4
افلاطون آثار در را هندسه بر تكيه به فيثاغوري فلسفه در حساب علم بر تكيه از دورانساز
تبيين در هندسه نقش همچنان تاكنون كه كردهايم نشان خاطر آن اهميت در و دادهايم نشان
.است مانده محفوظ فيزيكي جهان
مكرر پرسشهاي طرح همچنين و رمزگشايي و تفسير به صريح ، نص بر تكيه ضمن گزارش ، تمام در
.پرداختهايم همخوان فلسفي كيهانشناسي نظام به دستيابي منظور به
|