ما به فيلم هايي راي مي دهيم كه بايد برنده شوند اين به معني آن است كه اعضاي آكادمي نبايد الزاما به هنر يا ساختار فيلم توجه كنند
جنت مسلين
ترجمه: محمد بهمن زياري
• حدود ۳۰ سال است كه درباره «دارودسته هاي نيويوركي» صحبت كرده ايد، مي توانيد توضيح دهيد چرا ۳۰ سال طول كشيد تا اين كار را به سرانجام برسانيد؟
۳۰ سال، بله. خب بعضي چيزها خيلي طول مي كشند «آخرين وسوسه» ۱۵ سال طول كشيد. مي دانيد «خيابان هاي پايين شهر» تا زمان ساخت تقريبا تمام عمرم طول كشيده بود. اما داستان «دارودسته هاي نيويوركي» هربرت آزبوري را حوالي سال ۱۹۶۰ خواندم. كتابي واقعي و فارغ از تخيل و در عين حال جزيي از اسطوره شناسي نيويورك. به افسانه هاي قومي و پرشور جواني نيويورك باز مي گردد دوراني كه از قرن هجدهم شروع شده و تا دهه ۱۹۲۰ ادامه مي يابد. آزبوري كتاب را در سال ۱۹۲۶ نوشته است.
اين داستان واقعا مربوط به نيويورك قديم است كه يكي از مشكلات ما در ساخت فيلم به حساب مي آمد چون هيچ بخشي از نيويورك قديم ديگر باقي نمانده است. اما مشكل بزرگ تر اين بود كه تا چه مقدار از داستان نيويورك قديم بايد گفته مي شد، مي دانيد؟ واقعا نمي دانستم كجا بايد فيلم تمام شود.
• پس در اين سال هايي كه گذشت، نيويورك را در رم ساختيد؟
بله.
• آيا پايان فيلم را دوباره فيلمبرداري كرده ايد؟
در پايان كار، چهار روز به فيلمبرداري ادامه دادم. براي تركيب و ادغام نكات متعددي در داستان نسخه نهايي دو ساعت و نيم شده بود و كل ماجرا شبيه يك جعبه چيني، از آن جعبه هايي كه هي آن را باز مي كنيد و با يك جعبه ديگر مواجه مي شويد. در نهايت تصميم گرفتيم ۱۰ تا ۱۲ تا از آن جعبه ها را فيلمبرداري كنيم و چند جزء ديگر به آن اضافه كرديم و با بقيه فيلم تركيب كرديم بنابراين با چهار روز فيلمبرداري مجدد و در واقع با يك پايان بندي متفاوت كار را اصلاح كرديم.
• به نظر مي رسد «دارودسته. . . » بيشتر افسانه اي است تا يك فيلم تفريحي!
نه، اصلا تفريحي نيست نه. . .
• اما فيلم بسيار خشني است!
بايد عرض كنم اين نكته اي است كه مرتبا به من گفته شده: «آه، مارتي اين خيلي خشنه» من هم گفته ام بله. خب پس چه مي كني؟ ببينيد «خيابان هاي پايين شهر» هم خشن است. «راننده تاكسي»، هم يقينا در بخش پاياني خشونت زيادي دارد و «گاو خشمگين» هم خشونت دارد، «رفقاي خوب» هم فيلمي عصبي است. اما اين خشونت ها بيشتر خشونت هاي عاطفي هستند، خشونت هايي كه از خستگي مي آيند، مثل خشونت هاي پرورش يافته در فيلم هاي سموئل فولر كه با حركات دوربين و تدوين تشريح مي شوند.
• آيا صحنه هايي از شورش هاي ۱۸۶۳ را در فيلم گنجانده ايد؟
بله داريم. حوالي آخر فيلم، صحنه هاي شورش پس زمينه فيلم هستند.
• اعضاي آكادمي (اسكار) عاشق آن مي شوند!
ولي صحنه هاي شورش پس زمينه اند. واقعيت اين است كه خشونت به گونه اي كنترل شده كه بتوانم بگويم: «خب، مي دانيد كه چه چيزي مي خواهم بگويم» قبلا خشونت را صريح و تندبيان كرده بودم مثلا در «كازينو». كاري كه در اين فيلم كردم سعي كرده ام به وسيله تدوين تاثير آن را به جاي تصويرش ايجاد كنم. بنابراين بيشتر تدوين خواهيد ديد تا خشونت.
• آيا قسمتي از اين نگاه مربوط به سني كه در آن هستيد نمي شود؟احساساتي كه ممكن است ديگر نداشته باشيد چون شما فيلم هاي زيادي به عنوان يك جوان ساخته ايد كه بسيار خشن اند و درباره بچه هاي عاصي اي هستند كه مي خواهند وابسته به جايي يا چيزي باشند!
نه، هنوز يك عاصي علاقه مند به وابستگي ام.
• نظرتان راجع به تاثير فيلم هايتان بر جذابيت گنگستريزم نزد آمريكاييان چيست؟
زمان بچگي گاهي وقت ها مادرم مي پرسيد: «هي، امروز از كاميون چي افتاد؟» نه به خاطر اين كه دزد باشد بلكه يك سيستم خريد و فروش بود بايد بگويم در زمان رشدم يعني ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بخشي از دنيايي بودم كه گنگستريزم عنصري از آن بود. وقتي جوان تر بودم هرگز فكر نمي كردم چيزهايي كه الان در فيلم هايم به كار مي برم بتوان به كار برد مثلا خانواده هايي كه براساس نوع كار طبقه بندي مي شوند، رفتن به منطقه خوش لباس ها و امثال اين چيزها. شما هرگز در آن جايي كه من بزرگ شده ام اجازه نداشتيد دوربيني بياوريد. براي «كيه كه در مي زنه؟» (۱۹۶۸) فقط از همسايه مان توانستم كمي فيلم بگيرم.
• راجع به اسكار ۱۹۹۰ مي دانيم كه كانديداي بهترين اسكار كارگرداني براي «رفقاي خوب» بوديد كه در مقابل كوين كاستنر آن را از دست داديد...
براي كارگرداني «با گرگ ها مي رقصد». بله فيلمي است كه آن را درك مي كنم، چون. . . نكته اين است كه. . . كه مي دانيد آكادمي يك موسسه است. همان طور كه منبع موثقي به من گفت: «ما به فيلم هايي راي مي دهيم كه بايد برنده شوند» اين به معني آن است كه اعضاي آكادمي نبايد الزاما به هنر يا ساختار فيلم توجه كنند. اين اتفاق سال هاي زيادي پيش آمده است.