دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۱۵- April, 7, 2003
هنر
Front Page

نگاهي به آثار سينمايي به نمايش درآمده در سيما (نوروز ۸۲)
آژير ممتد پليس
اين روزها كه آثار سينماي جهان راه هاي زيادي براي نفوذ به ميان علاقه مندان دارند نمايش فيلمي با سي دقيقه سانسور قسمت محدودي از اجتماع مخاطب را پوشش مي دهد
005835.jpg
ليلا يعقوبي
درباره فيلم هاي ايراني كه در تعطيلات نوروز ۸۲ از تلويزيون به نمايش درآمد چندان نمي توان سخن گفت جز اين كه شبكه اول و سوم سيما با فيلم هايي مثل يك روز معمولي، نورا و دارا و ندار سنگ تمام گذاشتند به طوري كه دست هاي آلوده و عشق كافي نيست در برابر آن ها شاهكار بودند. مطمئنا در ميان آثار ايراني هم فيلم هايي جديدتر از بچه هاي طلاق و ساده لوح و يا سلطان يافت مي شدند. اما تلويزيون با پخش ضعيف ترين و يا قديمي ترين آثار ايراني در كنار آثار خارجي كه به وفور از شبكه پنج، سه و نيز يك سيماپخش مي شد، ناخودآگاه اذهان عمومي را به قياس واداشت به طوري كه مردم بيش از پيش از «فيلم ايراني» نااميد شدند. اين بي انصافي است كه سبب شويم مخاطب تلويزيون فيلم هاي كاراته اي هنگ كنگي و ژاپني را به ديدن فيلم هاي ايراني ترجيح دهد.
اما در بخش آثار خارجي رويكرد سيما به كلي متفاوت بود (مدتي است كه اين تفاوت در روند كاري سيما مشاهده مي شود). آغاز سال ۸۲ تلويزيون ايران جولانگاه آثار هاليوودي بود با ليستي از هنرپيشگان مطرح سينما. از آثار قديمي و هنرپيشگان قديمي آمريكايي هم چون «كاهيل» با بازي جان وين گرفته تا نمايش اسپايدرمن. از كمدي هاي يخ زده و بي نمك همچون كول رانينگر و آثار بي مزه ديگر مانند كرگدن زرد و جوليوس سزار گرفته تا نمونه هاي متوسطي همچون دانكو، سگ را بجنبان، پرونده پليكان و آثار نسبتا خوبي همچون افشاگر، هري پاتر و البته پديده تلويزيون آغاز در سال ۸۲: تله گذاري با بازي شون كانري و كاترين زتاجونز كه با نام دام افكن پخش شد.
در درجه اول آنچه راجع به اين رويكرد تازه بايد گفت اين است كه اين سياست، بيشتر منتهي به پخش فيلم هايي است كه تنها نام بازيگران مشهور را به دنبال مي كشند در حالي كه وقتي فيلم را مشاهده مي كنيم در مي يابيم كه به طور مثال «سگ را بجنبان» در كارنامه بازيگري رابرت دنيرو كاري درجه سه محسوب مي شود و چندان چشمگير نيست و در درجه دوم بايد گفت آنچه مهم است اين است كه تيغ مميزي مانند هميشه كار خودش را كرد به طوري كه آثار پخش شده اولا از دو سه ژانر فراتر نرفتند و ثانيا شديدا دچار سانسور شدند در نتيجه به طور كل با تعدادي فيلم پاستوريزه بي خطر مواجه بوديم. آثاري كه يا در ژانر پليس مي گنجيدند يا سياسي و جاسوسي و يا افسانه اي. وقتي خبر رسيد قرار است مرد عنكبوتي كه از فيلم هاي نسبتا جديد سينماي جهان محسوب مي شود در تعطيلات امسال پخش شود شادي تماشاي آثار جديد هاليوودي از صفحه تلويزيون از يكسو و غم تكه پاره شدن آثار مطرح جهان از سوي ديگر روي آورد. شايد زماني ديدن چنين فيلم هايي در قالب برنامه هايي مانند سينماي حرفه اي و اسرار سينما (هر چند در حد سي دقيقه از فيلم) را غنيمت مي دانستيم اما حالا ديگر كسي اسپايدرمن ۸۰ دقيقه اي (و شايد حتي كمتر) را قبول ندارد. اين روزها كه آثار سينماي جهان راه هاي زيادي براي نفوذ به ميان علاقه مندان دارند نمايش فيلمي با سي دقيقه (و يا حتي بيشتر) سانسور قسمت محدودي از اجتماع مخاطب را پوشش مي دهد. شبكه پنج با گنجانيدن برخي فيلم ها در قالب برنامه اين سو و آن سوي سينما سعي مي كرد كوتاه شدن زمان فيلم تا يك ساعت را منطقي جلوه دهد چرا كه قرار است مابقي وقت برنامه به «آن سو»ي صحنه اختصاص يابد اما چه بسا فيلم هايي كه از «آن سو»ي آن ها خبري نبود و فقط به پخش «اين سو»ي آن به مدت يك ساعت يا كمي بيشتر بسنده مي شد.
تاثير اوضاع سياسي روز جهان بر انتخاب فيلم ها با پخش فيلم هاي سياسي و به ويژه ضد آمريكايي متعدد از تلويزيون كاملا پيدا بود. فيلم هايي مانند سقوط (ساخته جوش شواخر با بازي مايكل داگلاس) كه سرشار از ديالوگ هاي ضدآمريكايي از زبان يك آمريكايي است: به جنگ ويتنام گوشه كنايه هايي مي زند، از گراني و اين كه اينجا بهشت نيست حرف مي زند و مهم تر از همه اين كه قهرمان فيلم طريقه كاركردن با اسلحه هاي خطرناك را از يك پسربچه كم سن و سال ياد مي گيرد كه به گفته خودش از تلويزيون ياد گرفته است. اين فيلم و نمونه هايي مانند «دانكو» با بازي آرنولد شوارتزينگر، ديالوگ هاي مستقيم و مغرضانه ضدآمريكايي در بر داشتند كه كاملا ذهن را به شرايط روز جهان ارجاع مي داد. از فيلم هايي ديگر از اين دست مي توان به «پرونده پليكان» با بازي جوليا رابرتز و دنزل واشنگتن اشاره كرد كه با برداشتي از رمان جان گريشام، فساد دستگاه اقتصادي آمريكا را زير سوال مي برد و يا «دشمن ملت» با بازي جان وويت و ويل اسميت كه به فساد سازمان گسترده جاسوسي آمريكا اشاره داشت. «سگ را بجنبان» (رابرت دنيرو، داستين هافمن) و «رنگ هاي اصلي» (جان تراولتا) نيز هر كدام در حد خود به ياري مظلوميت ملت عراق آمدند. جالب توجه است جو ضدآمريكايي آنچنان تسلط داشت كه فيلم «سندرم خليج فارس» يا همان «تلفات جنگي» دوبار (روز اول و هفتم فروردين) نمايش داده شد.
چندان بيراه نيست اگر از ترجمه نام ها و ديالوگ هاي فيلم ها نيز يادي بكنيم. اكثر آثار خارجي با نام اصلي فيلم شناخته مي شوند چرا كه ممكن است ترجمه مناسبي براي آن موجود نباشد اما پخش سيما برگردان هاي فارسي نچسبي براي برخي از آن ها در نظر مي گيرد چنانچه به طور مثال فيلم خودي (ترجمه Insider) با نام افشاگر به نمايش درآمد و يا دام افكن كه به جاي تله گذاري (ترجمه entrapment) در نظر گرفته شده بود. همچنين فيلم ديگري داشتيم كه با نام آن (ترجمه Watcher) جست وجوگر ارائه شد.
ترجمه ديالوگ هاي فيلم ها نيز بعضا به شكلي بود كه حتي افسانه هاي قديمي را نيز دستخوش تغيير كرد (افسانه مرلين).
در ميان شبكه هاي سيما شبكه ۴ سياست منحصر به فرد خود در پخش آثار هنري را به شكل مرور آثار سال گذشته ادامه داد اما متاسفانه برخي از اين آثار مروري چند صد باره بودند (آرزوهاي بزرگ). چه خوب بود اگر مرور آثار شامل گلچين آثار يك سال گذشته برنامه سينما ۴ به معناي واقعي گلچين مي بود.
تعداد فيلم هاي سينماي هند از آنچه انتظار مي رفت (بر حسب عادت تلويزيون نه علاقه نگارنده!) بسيار دور بود. به طوري كه منتظر مرور چند باره فيلم هاي فراموش نشدني مثل قانون جنگل كه تلويزيون از تكرار آن ها خسته نمي شود بوديم اما پخش سيما تنها به گايال، مادر هند و غلام بسنده كرد و به جاي آن بخش اعظم ساعت هاي نمايش را با فيلم هايي با وابستگي شديد به جانوران تخيلي مانند اژدها و ورزش پرطرفدار كاراته پر كرد. بورس پايان ناپذير آثار كاراته اي و افسانه اي هنگ كنگي و ژاپني و چيني همچون راه اژدها، قلب اژدها، دبيرستان آتشفشان، روزي روزگاري، ظهر شانگهاي، ميمون آهني و. . . بسيار تعجب برانگيز بود. گويا مي بايست از عهد قديم و جديد تمام مليت ها نمونه اي مي داشتيم به طوري كه جاي خالي قصه هاي مليت عرب را نيز سريال هاي درخت نارنج و مديركل پر كردند.
هر چه بود مسئولين سيما با پخش بيش از هفت فيلم در روز (با احتساب تكرار فيلم هاي روز قبل) حسابي علاقه مندان را غافلگير كردند. صف هاي خلوت سينماهاي شهر نيز حكايت از اين داشتند كه تلويزيون در تعطيلات امسال مردم را پايبند خود كرده است. اما جمع بندي قضايا چنين مي گويد:
ژانر پليسي و سياسي گسترده ترين ژانري است كه هر ايراني در طول عمر خود فيلم هاي مربوط به آن را از تلويزيون ديده است چرا كه پاستوريزه ترين فيلم ها را در اين ژانرها مي توان يافت. در ۱۵ روز اخير نيز تمام كانال ها به طور متناوب در اداره هاي پليس دور مي زدند و خاطره اي كه در پايان تعطيلات امسال از تلويزيون باقي است آژير ممتد پليس است!

گفت وگوي «نيويورك تايمز» با «مارتين اسكورسيزي»
چه كسي به در مي كوبد
ما به فيلم هايي راي مي دهيم كه بايد برنده شوند اين به معني آن است كه اعضاي آكادمي نبايد الزاما به هنر يا ساختار فيلم توجه كنند

جنت مسلين
005855.jpg

ترجمه: محمد بهمن زياري
• حدود ۳۰ سال است كه درباره «دارودسته هاي نيويوركي» صحبت كرده ايد، مي توانيد توضيح دهيد چرا ۳۰ سال طول كشيد تا اين كار را به سرانجام برسانيد؟
۳۰ سال، بله. خب بعضي چيزها خيلي طول مي كشند «آخرين وسوسه» ۱۵ سال طول كشيد. مي دانيد «خيابان هاي پايين شهر» تا زمان ساخت تقريبا تمام عمرم طول كشيده بود. اما داستان «دارودسته هاي نيويوركي» هربرت آزبوري را حوالي سال ۱۹۶۰ خواندم. كتابي واقعي و فارغ از تخيل و در عين حال جزيي از اسطوره شناسي نيويورك. به افسانه هاي قومي و پرشور جواني نيويورك باز مي گردد دوراني كه از قرن هجدهم شروع شده و تا دهه ۱۹۲۰ ادامه مي يابد. آزبوري كتاب را در سال ۱۹۲۶ نوشته است.
اين داستان واقعا مربوط به نيويورك قديم است كه يكي از مشكلات ما در ساخت فيلم به حساب مي آمد چون هيچ بخشي از نيويورك قديم ديگر باقي نمانده است. اما مشكل بزرگ تر اين بود كه تا چه مقدار از داستان نيويورك قديم بايد گفته مي شد، مي دانيد؟ واقعا نمي دانستم كجا بايد فيلم تمام شود.
• پس در اين سال هايي كه گذشت، نيويورك را در رم ساختيد؟
بله.
• آيا پايان فيلم را دوباره فيلمبرداري كرده ايد؟
در پايان كار، چهار روز به فيلمبرداري ادامه دادم. براي تركيب و ادغام نكات متعددي در داستان نسخه نهايي دو ساعت و نيم شده بود و كل ماجرا شبيه يك جعبه چيني، از آن جعبه هايي كه هي آن را باز مي كنيد و با يك جعبه ديگر مواجه مي شويد. در نهايت تصميم گرفتيم ۱۰ تا ۱۲ تا از آن جعبه ها را فيلمبرداري كنيم و چند جزء ديگر به آن اضافه كرديم و با بقيه فيلم تركيب كرديم بنابراين با چهار روز فيلمبرداري مجدد و در واقع با يك پايان بندي متفاوت كار را اصلاح كرديم.
• به نظر مي رسد «دارودسته. . . » بيشتر افسانه اي است تا يك فيلم تفريحي!
نه، اصلا تفريحي نيست نه. . .
• اما فيلم بسيار خشني است!
بايد عرض كنم اين نكته اي است كه مرتبا به من گفته شده: «آه، مارتي اين خيلي خشنه» من هم گفته ام بله. خب پس چه مي كني؟ ببينيد «خيابان هاي پايين شهر» هم خشن است. «راننده تاكسي»، هم يقينا در بخش پاياني خشونت زيادي دارد و «گاو خشمگين» هم خشونت دارد، «رفقاي خوب» هم فيلمي عصبي است. اما اين خشونت ها بيشتر خشونت هاي عاطفي هستند، خشونت هايي كه از خستگي مي آيند، مثل خشونت هاي پرورش يافته در فيلم هاي سموئل فولر كه با حركات دوربين و تدوين تشريح مي شوند.
• آيا صحنه هايي از شورش هاي ۱۸۶۳ را در فيلم گنجانده ايد؟
بله داريم. حوالي آخر فيلم، صحنه هاي شورش پس زمينه فيلم هستند.
• اعضاي آكادمي (اسكار) عاشق آن مي شوند!
ولي صحنه هاي شورش پس زمينه اند. واقعيت اين است كه خشونت به گونه اي كنترل شده كه بتوانم بگويم: «خب، مي دانيد كه چه چيزي مي خواهم بگويم» قبلا خشونت را صريح و تندبيان كرده بودم مثلا در «كازينو». كاري كه در اين فيلم كردم سعي كرده ام به وسيله تدوين تاثير آن را به جاي تصويرش ايجاد كنم. بنابراين بيشتر تدوين خواهيد ديد تا خشونت.
005865.jpg

• آيا قسمتي از اين نگاه مربوط به سني كه در آن هستيد نمي شود؟احساساتي كه ممكن است ديگر نداشته باشيد چون شما فيلم هاي زيادي به عنوان يك جوان ساخته ايد كه بسيار خشن اند و درباره بچه هاي عاصي اي هستند كه مي خواهند وابسته به جايي يا چيزي باشند!
نه، هنوز يك عاصي علاقه مند به وابستگي ام.
• نظرتان راجع به تاثير فيلم هايتان بر جذابيت گنگستريزم نزد آمريكاييان چيست؟
زمان بچگي گاهي وقت ها مادرم مي پرسيد: «هي، امروز از كاميون چي افتاد؟» نه به خاطر اين كه دزد باشد بلكه يك سيستم خريد و فروش بود بايد بگويم در زمان رشدم يعني ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ بخشي از دنيايي بودم كه گنگستريزم عنصري از آن بود. وقتي جوان تر بودم هرگز فكر نمي كردم چيزهايي كه الان در فيلم هايم به كار مي برم بتوان به كار برد مثلا خانواده هايي كه براساس نوع كار طبقه بندي مي شوند، رفتن به منطقه خوش لباس ها و امثال اين چيزها. شما هرگز در آن جايي كه من بزرگ شده ام اجازه نداشتيد دوربيني بياوريد. براي «كيه كه در مي زنه؟» (۱۹۶۸) فقط از همسايه مان توانستم كمي فيلم بگيرم.
• راجع به اسكار ۱۹۹۰ مي دانيم كه كانديداي بهترين اسكار كارگرداني براي «رفقاي خوب» بوديد كه در مقابل كوين كاستنر آن را از دست داديد...
براي كارگرداني «با گرگ ها مي رقصد». بله فيلمي است كه آن را درك مي كنم، چون. . . نكته اين است كه. . . كه مي دانيد آكادمي يك موسسه است. همان طور كه منبع موثقي به من گفت: «ما به فيلم هايي راي مي دهيم كه بايد برنده شوند» اين به معني آن است كه اعضاي آكادمي نبايد الزاما به هنر يا ساختار فيلم توجه كنند. اين اتفاق سال هاي زيادي پيش آمده است.

نگاهي به فيلم دنيا ساخته منوچهر مصيري
جولانگاهي به نام فيلمفارسي
005845.jpg

نسيم نجفي
«دنيا» در جهت پايبندي به اصول فيلمفارسي نخستين گام را در همان سكانس هاي اوليه برمي دارد. با ورود زن جوان (دنيا) به دفتر حاج عنايت و حركت دوربين كه از ديد حاجي سر تا پاي زن را نظاره مي كند همه مي دانند كه اولين جمله حاجي چه خواهد بود: فتبارك الله احسن الخالقين.
دم دست ترين و شناخته ترين راه ورود به چنين قصه اي جز اين نمي تواند باشد.
مسلما ويژگي قابل تحسيني نيست اگر فيلمي قصه و از آن مهم تر رويكرد كارگردان به ماجرا را در همان دومين سكانس لو دهد. مطمئنا جاي خالي قصه اي كه قرار است عامل جذابيت و كشش باشد را ديالوگ هاي فراوان و شخص بازيگر به عهده مي گيرند. البته بازيگر نه با بازي مبهوت كننده بلكه با ژست ها و تكيه كلام هاي شناخته شده اش. نمونه چنين بازيگراني را سال ها قبل نيز داشته ايم. سال هايي كه قرار است از سينماي ضعيف شان فاصله بگيريم اما ظاهرا تازه به آنها روي آورده ايم. شايد در اين دوره هم روزي برسد كه بگوييم: برويم فيلم شريفي نيا را ببينيم! چنانكه روزي مي گفتيم فيلم ظهوري، بيك ايمانوردي، ميري و... (علاوه بر تمام اينها، نويسنده حضور داماد حاج عنايت را با آن لهجه اصيل رشتي بدون كاركرد شاهد مي گيرد). در «دنيا» با حاجي بازاري مزوري روبه رو هستيم كه نشانه اش شسته شدن پاهايش توسط همسر در تشتي از آب و گلاب است و نيز عرقچين و پيژامه قديمي. او با نشانه هايش مي خواهد ذهن او را به كليشه هاي از قديم ارث رسيده ارجاع دهد نه به نقش يك حاجي پولدار و مسلمان نماي سنتي. ولي از آنجا كه بازيگر، همان نقش كليشه اي را نيز نمي تواند درست بازي كند، شريفي نيا حتي همان حاجي رياكار تكراري و كليشه اي خودمان هم نيست. اگر از جهت ديگر به قضيه نگاه كنيم و به طور مثال خط قصه را بررسي كنيم درمي يابيم كه اصولا با خط داستاني از هم پاشيده اي روبه رو هستيم نتيجتا شخصيت پردازي هاي سطحي به وفور در فيلم يافت مي شود چرا كه در يك قصه غيرمنسجم چگونه مي توان شخصيت هاي ناب جاي داد. در نهايت نقش حاج رضا عنايت استحكامي ندارد و لودگي هاي هميشگي شريفي نيا از روزنه هاي آن خودنمايي مي كند.
نهايتا حاج عنايت همان محمدرضا شريفي نيا هميشگي است با همان تكيه كلام هايش. (البته از حق نگذريم، گريم صورتش او را كمي با قبل متفاوت كرده است) و از طرفي دنيا با توجه به نقش دوپهلويي كه به عهده دارد از پس آن برنمي آيد. تا نزديك به انتها دختري دلربا است كه دلربايي هايش توجيهي ندارد و همزمان با گره گشايي، او هم به جنبه ديگر نقشش روي مي آورد و دو جنبه نقش او نه يك دست و توام بلكه به صورت دوپاره ظاهر مي شود. و در نتيجه، دنيا نيز چيزي بيش از همان هديه تهراني لباس ها و تيپ هاي رنگارنگ نيست (در مورد او هم از حق نگذريم لهجه اش كمي تفاوت داشت هر چند كه همان هم گاهي فراموشش مي شد. )
در مورد شخصيت هاي فرعي فيلم آنچه به نظر مي رسد جز اين نيست كه گويا راه حل هاي موضعي براي كارگردان محسوب شده اند. زيرا آنها را ناگهان وارد قصه كرده و سپس بي سرانجام رها كرده است به طور مثال محسن پسر حاج عنايت كه از ابتدا اختلاف فكري او با پدرش طرح شد ظاهرا پايان سرنوشتش به ما ارتباطي نداشت. گويا كارگردان تنها به بحث و جدل هاي او با پدرش بر القاي تفكر سنتي حاجي نياز داشت و بس و يا ورود ناگهاني فردي ناشناس به نام «عمه جان» كه اصلا معلوم نيست از كجا پيدايش شد زيرا از ابتدا هيچ سابقه اي از زندگي گذشته و خانواده دنيا به ما داده نشد و كارگردان مي خواهد اين ضعف در اطلاع رساني را در اواخر فيلم با ارائه عمه جان و مهران جبران كند.
نحوه صحيح ورود به صحنه ها، كاركرد صحنه ها و حفظ خطي ممتد در ذهن بيننده در طول فيلم كه به تلقي قصه اي مسنجم بيانجامد، مواردي هستند كه براي عدم وجود هر كدام از آنها نمونه هاي بسياري در فيلم دنيا وجود دارد. ابتدا صحنه اي را يادآوري مي كنيم كه محوطه جلوي دانشگاه را تصوير مي كند و سه دختر را نشان مي دهد كه يكي از آنها را تا آن زمان تنها در يك صحنه ديده ايم و دو تاي ديگر نيز ناشناسند. شروع اين سكانس كاملا از خط قصه خارج است و غير از آن، نماهاي زائد بسياري را مشاهده مي كنيم تا در پايان شاهد آشتي محسن و شادي باشيم. اگر پيام كلي اين صحنه را آشتي اين دو فرض كنيم باز هم كاركرد اين صحنه توجيه پذير نيست. مشابه چنين صحنه هايي بسيار است از آن جمله صحنه دوي استقامت حاجي و دنيا و يا صحنه جشن تولدي كه هيچ شباهتي به جشن تولد نداشت (در مورد صحنه هاي مربوط به الگوبرداري از روسري آبي بهتر است اصلا صحبت نكنيم). صحنه هاي زائد فيلم دليلي بارز بر گره گشايي ديرهنگام و سهل انگارانه فيلم است. توضيحات موخره دنيا (آسان ترين راه جمع بندي قصه) خيلي زودتر هم مي توانست اتفاق بيافتد زيرا حوادث ماقبل آن توجيهي براي اجبار حضور ندارند. كارگردان اصرار دارد حاج عنايت را نماينده تفكر سنتي و دنيا را نماينده تفكر مدرن جامعه قرار دهد. در اين صورت علاوه بر شخصيت هاي فيلم، سرنوشت مقوله هاي مهم اجتماعي نيز مبهم و رها شده است. از بي منطق ترين صحنه هاي فيلم، نماي تاكيد بر آن كتاب است. شايد اين تمهيد آخرين تلاش كارگردان براي آن است كه مشت محكمي از جانب جبهه مدرنيته فيلم خود به جبهه سنت گراي آن فرود آورد اما متاسفانه (بخوانيد خوشبختانه) معاني گسترده اجتماع بشر را نمي توان در جولانگاه حقيري مانند فيلمفارسي به نبرد وا داشت!

حاشيه هنر

• «نسخه خطي» حسن فتحي
005840.jpg
تست گريم آتنه فقيه نصيري براي نسخه خطي

«نسخه خطي» عنوان جديدترين ساخته حسن فتحي است كه كار تصويربرداري آن از روز ۹ فروردين در تهران آغاز شد. فيلم داستاني طنز پيرامون نسخه متفاوتي از شاهنامه فردوسي دارد و تجربه متفاوتي در كارنامه حسن فتحي به حساب مي آيد. در اين فيلم آتنه فقيه نصيري، امير جعفري، پرويز فلاحي پور، رضا فيض نوروزي، اليزابت اميني و مينا جعفرزاده به عنوان بازيگر حضور دارند. از ديگر عوامل فيلم مي توان به نويسنده و كارگردان: حسن فتحي، مدير تصويربرداري: كاظم شهبازي، صدابردار: شاهرخ استادحسن، طراح صحنه و لباس: كتايون فيض مرندي، گريم: فرامرز بهرام پور، آذر هوشيار، منشي صحنه: مينا زرپور، عكاس: بابك برزويه و تهيه كننده: حسن بشكوفه اشاره كرد. حسن فتحي در مورد «نسخه خطي» مي گويد: موضوع اصلي اين فيلم در مورد ميراث فرهنگي و يكي از مصاديق آن يعني نسخ خطي است. هدف ما در اين كار اين است كه بگوييم بايد توجه و عنايت بيشتري به ميراث فرهنگي داشت. متاسفانه خيلي از نسخ خطي ما به راحتي از ايران خارج شده و هم اكنون در خارج از كشور نگهداري مي شود. خيلي از اشياي باستاني ما مانند يكي دو نسخه ارزشمند از شاهنامه فردوسي در ايران موجود نيست.
در اين داستان شخصي كه از دنيا رفته نسخه اي متفاوت از شاهنامه فردوسي كه متعلق به قرن هفتم است را بر جاي گذاشته و وصيت كرده تا آن را به كتابخانه مركزي اهدا كنند. اين نسخه شاهنامه داراي قيمت بالايي است و مشتري هاي فراواني براي خريد دارد و به همين دليل وراث اين متوفي وسوسه مي شوند تا آن را به فروش برسانند. داستان در حول و حوش اين ماجرا دور مي زند. در ميان كارهاي من، «نسخه خطي» از لحاظ ساختار، تجربه متفاوتي است. فيلم به نوعي بر پايه طنز موقعيت بنا شده و اين با تم فلسفي «يك روز معمولي» يا تم تاريخي اجتماعي «شب دهم» فاصله زيادي دارد. دليل اين امر هم ايجاد نوعي تنوع در كار است كه از لحاظ روحي رواني هم براي من و هم براي مخاطب بهتر است.
گفتني است حسن فتحي سال گذشته فيلم «يك روز معمولي» را به تهيه كنندگي سيماي جمهوري اسلامي ايران ساخت كه يكي از آثار متقاضي حضور در جشنواره بيست و يكم بود ولي در موعد مقرر فيلم آماده نمايش نشد. اما جالب اينكه «يك روز معمولي» در كمال تعجب، روز ۱۱ فروردين از شبكه يك سيما پخش شد.

• شبنم قلي خاني در «آيه هاي زميني»
005850.jpg

«آيه هاي زميني» عنوان فيلمي است، از عباس رافعي كه فيلمبرداري آن اواخر سال گذشته به پايان رسيد و هم اكنون مراحل فني را طي مي كند. اين فيلم كه به طريقه ديجيتال تصويربرداري شده داستان سفري دروني را بازگو مي كند. سفري از تاريكي به روشنايي در جست وجوي محبوب. تارا مراسم عروسي اش را به هم مي زند تا راه طي شده پدر را دوباره بپيمايد.
كارگردان: عباس رافعي، فيلمنامه: محمد عارف، بازنويسي: مهدي ايوبي، مدير تصويربرداري: محمدرضا سكوت، طراح چهره پردازي: محسن ملكي، طراح صحنه و لباس: مهري عطايي، عكس: محسن ملكي، مجري طرح و مدير توليد: مصطفي مسجدي
بازيگران: شبنم قلي خاني، امير صادقيان، رضا توكلي، رزا آرايش، يلدا قشقايي، هوشنگ قنواتي زاده
تهيه كننده: مجيد ميرمحسني، محصول: گروه فيلم و سريال شبكه اول سيما. گفتني است عباس رافعي فيلم «راز مينا» (۱۳۶۵) را در كارنامه فيلمسازي خود دارد.
005860.jpg

• بوش و بن لادن از نگاه مايكل مور
مايكل مور به زودي فيلمي مستند درباره بوش و بن لادن مي سازد. برنده جايزه بهترين فيلم مستند در هفتاد و پنجمين دوره اسكار (بولينگ براي كلمباين). اين فيلم را با موضوع روابط دو نسل از خانواده هاي بوش و بن لادن خواهد ساخت. اين فيلم كه «فارنهايت ۹۱۱» نام دارد به احتمال فراوان توسط آيكن پروداكشنز، شركت فيلمسازي مل گيبسن تهيه خواهد شد. مور در گفت وگوي كوتاهي با روايتي ضمن تاييد ساخت اين فيلم مي گويد: «فيلم با وقايع يازده سپتامبر آغاز مي شود و به چگونگي رفتار بوش پس از آن مي پردازد. «فارنهايت ۹۱۱» مطمئنا روابط بوش و بن لادن را مورد توجه قرار مي دهد. در فيلم سوالاتي مطرح مي شود كه من پاسخي برايشان ندارم اما به قصد يافتن جواب طرح شده اند. يكي از مواردي كه در فيلم بدان اشاره خواهد شد دلايل خصومت بوش و بن لادن است كه مي تواند ريشه در روابط تجاري پدرانشان داشته باشد. جورج بوش پدر روابط خود را با خانواده بن لادن تا دو ماه پس از وقايع ۱۱ سپتامبر حفظ كرده بود. » مايكل مور كه تحقيقات در مورد «فارنهايت ۹۱۱» را از يك سال پيش شروع كرده قصد دارد تا اين فيلم را پاييز سال آينده ميلادي و هم زمان با انتخابات رياست جمهوري آمريكا به نمايش بگذارد. گفتني است مور در مراسم اسكار امسال در سخنان ضدجنگ خود شديدا به بوش حمله كرده بود.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |