دوشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۸۲
شماره ۳۰۱۵- April, 7, 2003
ادبيات
Front Page

گفت وگو با ويسواوا شيمبورسكا، شاعر
عاشق آدم ها نيستم
انسان مدرني نيستم روي كلمات خط مي كشم بسيار قديمي فكر مي كنم با خودكار مي نويسم
ترجمه: مجتبي پورمحسن
005805.jpg

در اواسط ماه سپتامبر سال ۱۹۹۶ ويسواوا شيمبورسكا، براي فرار از همهمه اي كه به خاطر اتفاق بزرگ زندگي اش به وجود آمد، آپارتمان كوچك دوخوابه اش را، كه در شهر كراكو در جنوب لهستان واقع شده، ترك كرد. مقصد او استراحت گاهي در نواحي كوهستاني بود با جايي كه هميشه مورد توجه هنرمندان و نويسندگان لهستاني قرار گرفته است. اتاقي كوچك بدون تلفن و حمام در طبقه دوم. شيمبورسكا، زن گوشه گيري با مختصر موهاي جوگندمي كه علاقه خاصي به انزوا دارد. روزها را با آرامش و در حال كار كردن روي آخرين شعرش مي گذراند. همه چير سير طبيعي اش را مي گذراند. تا اينكه در سوم اكتبر سال ۱۹۹۶ به قول خودش: «جهان با او برخورد كرد. » آكادمي سوئد اعلام كرد كه ويسواوا شيمبورسكا، شاعر كاملا ناشناخته لهستاني جايزه نوبل ادبيات را برده است. اين خبر تعجب او و لهستاني هاي ديگر را برانگيخت. نه به خاطر اينكه ويسواوا سزاوار اين جايزه نبود بلكه به اين دليل كه شعر او از موضوعات فراگيري حرف مي زد كه نسبت به اشعار سطحي و سياست زده اروپاي شرقي پس از جنگ جهاني دوم متفاوت مي نمود. برخلاف چسلاو ميلوش، ديگر شاعر برنده نوبل، كه در سال ۱۹۸۰ اين جايزه را دريافت كرد، شيمبورسكا هيچ گاه به هيأت مخالف سرسخت حكومت كمونيستي لهستان ظاهر نشد. اين بيوه بدون فرزند هميشه از حضور در مجامع عمومي و خواندن شعرهايش اجتناب مي كند. عمده تماس او با دنياي خارج به ستوني در روزنامه با عنوان «خوانش اجباري» محدود مي شود. اما ويسواوا در اكتبر سال ۱۹۹۶ در گفت وگويي درباره زندگي حرفه اي و پيامدهاي شهرت اجباري حرف زده است.
• • •
• چرا انزوا اين قدر براي شما اهميت دارد؟
چون بدون انزوا نمي توانم بنويسم. نمي توانم تصور كنم كه نويسنده اي براي دست يابي به سكوت و آرامش نجنگد. متاسفانه شعر در همهمه و شلوغي متولد نمي شود. حبس شدن در چهارديواري، بي آن كه تلفن زنگ بزند. اين چيزي است كه براي نوشتن نياز است.
• بعضي از شعرهايتان درون نگر هستند. بعضي ها هم در خود مانيفست هاي سياسي عاري از تعجب دارند. آيا با رسالت خاصي مي نويسيد؟
فكر نمي كنم كه رسالت خاصي بر دوش داشته باشم. گاهي از نظر روحي نياز دارم كه چيزهاي كلي درباره جهان بنويسم و گاهي هم درباره خودم مي نويسم.
من معمولا براي خواننده هاي خاص مي نويسم، اگرچه دوست دارم كه خواننده هاي زيادي داشته باشم. بعضي از شاعران با اين هدف مي نويسند كه آدم هاي زيادي را در يك اتاق بزرگ جمع كنند و به همين دليل فضاهاي مختلف را يك جا تجربه مي كنند. اما من ترجيح مي دهم كه خواننده شعرهايم رابطه اي خاص و يك به يكي با شعرم برقرار كند.
• آيا بيان پوچي و بيهودگي هدف شعر شما است؟
اگر منظورتان اين است كه شعر نوعي خودنمايي است، شايد اين طور باشد. هيچ وقت در اين مورد جدي فكر نكرده ام. اما گفتن احساسات به آدم هاي ناشناس تا حدي شبيه به فروختن روح است. در طول زندگي همه ما اتفاقات ناراحت كننده اي رخ مي دهد. با وجود اين، وقتي اتفاقات ناگوار براي يك شاعر روي مي دهد، او حداقل مي تواند آن را توصيف كند. آدم هاي ديگري هم هستند كه به تعبيري محكوم به زندگي در سكوت هستند.
• برخي از منتقدين شعر شما را بي احساس و سرد توصيف مي كنند. اما شما آن را دروني و شخصي عنوان كرده ايد. آيا اين دو تعريف مي تواند يكي باشد؟
هر يك از ما ذات قدرتمندي داريم و مي توانيم واقعيت وجود هر چيز را از فاصله اي ببينيم و البته هم زمان مي توانيم درباره آنها حرف هاي شخصي تري بزنيم. من سعي مي كنم كه هم خودم و هم جهان را از منظرهاي مختلف ببينم. فكر مي كنم خيلي از شاعران دچار اين دوگانگي باشند.
• آيا در كارتان چيزي هم هست كه منحصرا لهستاني باشد؟ آيا اگر شما اهل كشور ديگري بوديد، باز هم همين طور شعر مي نوشتيد؟
در اين باره نظري ندارم. ولي واقعا دوست داشتم كه مي توانستم زندگي آدم هاي مختلف را زندگي كنم و بعد آنها را باهم مقايسه كنم.
• كدام شعرتان را بيشتر دوست داريد؟
بهترين شعر من هماني است كه الان در فكر نوشتنش هستم. بايد اين شعر را دوست داشته باشم تا بتوانم نوشتنش را شروع كنم. وقتي شعر با چاپ در كتاب وارد جهان مي شود، من به آن اجازه مي دهم كه زندگي شخصي اش را آغاز كند.
• چرا به شعر روي آورديد؟
كاملا اتفاقي بود. شايد اتمسفر شعر در خانه ما منتشر شده بود. خانه ما فضايي روشنفكري داشت. ما هميشه درباره كتاب صحبت مي كرديم. بسيار هم مي خوانديم به خصوص پدرم. از پنج سالگي نوشتن شعر را آغاز كردم. اگر شعري مي نوشتم (شعر كودك) كه پدرم خوشش مي آمد، سراغ جيبش مي رفت و به من پول مي داد. دقيقا نمي دانم چقدر، ولي از نظر من خيلي بود.
• در سال هاي تقريبا دور شما به تمجيد از كمونيسم پرداختيد. چرا؟
توضيحش واقعا سخت است. شايد امروزه مردم شرايط آن موقع را نفهمند. من واقعا مي خواستم بشريت را نجات دهم. اما راه اشتباهي را انتخاب كرد. و فهميدم كه نبايد عاشق بشريت بود ولي مي توان آدم ها را دوست داشت. عشق نه، بلكه دوست داشتن. من عاشق بشريت نيستم ولي تك تك آدم ها را دوست دارم. سعي مي كنم آدم ها را بفهمم اما نمي توانم راه رستگاري را به آنها پيشنهاد كنم. درس بسيار سختي بود، تجربه دوران جواني ام بود. با اعتقاد كامل آن كار را كردم و متاسفانه بسياري از شاعران اين اشتباه را مرتكب شدند و بعد به زندان افتادند و ديدگاه شان تغيير كرد. خوشبختانه مثل اينكه من از اين بخش از سرنوشت مشترك مان جان سالم به در بردم چرا كه من هيچ گاه خصلت يك فعال سياسي واقعي را نداشته ام.
• انقلاب چه تاثيري بر شعرتان گذاشت؟
تاثيري بر نوشتن من نگذاشت؛ چرا كه پيش از شروع انقلاب در سال هاي ۵۵ ـ ۱۹۵۴ (در پي مرگ جوزف استالين) ديدگاه من تغيير كرده بود و همان طور فكر مي كردم كه حالا مي انديشم. بعد از همه آن اشتباهات، پس از اينكه نگرش من تغيير يافت، انقلاب در زندگي من به عنوان يك شهروند لهستاني تاثير گذاشت. اما در زندگي ام به عنوان يك شاعر، نه.
• بعضي از منتقدين معتقدند كه حكومت هاي توتاليتر در اروپاي شرقي الهام بخش آثار ادبي درخشاني بوده اند. اما دموكراسي نتوانسته است بر خلق آثار درخشان تأثير مثبت بگذارد. شما پس از تغييرات سال ۱۹۸۹ فقط يك مجموعه شعر منتشر كرده ايد. آيا ارتباطي بين اين تغييرات و خلق آثار ادبي وجود دارد؟
قطعا نه. من معمولا هر شش يا هفت سال يك مجموعه منتشر مي كنم. هميشه همين طور كار كرده ام و از دهه پنجاه ميلادي به اين طرف هميشه درباره چيزهاي مختلف همان طور نوشته ام كه حالا مي نويسم.
• دوستانتان اعتقاد دارند كه در شما نوعي حس شوخ طبعي وجود دارد كه اغلب در شعرهايتان منعكس مي شود. طنز چه جايگاهي در شعرتان دارد؟
نمي خواهم اينجا پز بدهم اما واقعا همين طور هستم. من در روابط دوستانه استعداد خوبي در زمينه شوخ طبعي دارم. البته منظور من دوستي با آدم هاي خاص است. واقعا نمي توانم دوستي كاملا معنوي را متصور شوم. فكر مي كنم دوستي تنها بدين معني است كه طرفين از دست هم ناراحت نشوند و بتوانند همديگر را بخندانند.
• آيا مي كوشيد كه اين خنده را در شعرتان تزريق كنيد؟
به طور طبيعي در شعر من نفود مي كند. هيچ تعمدي در كار نيست. گاهي شعرهايي مي نويسم و تنها هدفم اين است كه ديگران را بخندانم. براي مثال نامه هايي مي نويسم كه در آنها از شعر فكاهي انگليسي (كه خيلي به آن علاقه دارم) استفاده مي كنم و متقابلا طرف مكاتبه ام به همين صورت پاسخم را مي دهد.
005820.jpg

• شما براي شوخ طبعي ارزش قايل ايد. در عين حال شعرهاي ناراحت كننده اي مي نويسيد. كدام يك را مناسب تر مي دانيد؟
اين دو به آساني با هم وفق داده مي شوند. نمي توان تنها يك حس نسبت به جهان داشت. در حين گذر از ماجراهاي مختلف كه من زندگي اش مي نامم، گاهي احساس نااميدي مي كنيد و گاهي هم احساس زيبا و مطلوبي نسبت به آن داريد. وقتي بچه بودم هيچ اتفاقي تعجبم را برنمي انگيخت. اما حالا با هر چيزي به وجد مي آيم، حتي با ديدن چيزهاي خيلي كوچكي نظير برگ يا گل و مي گويم چرا اين؟ اين چيست؟ نوع ديگري از تحريك نيز در من وجود دارد: كنجكاوي. من نسبت به آدم ها كنجكاوم، نسبت به احساسات شان، نسبت به نوع زندگي و سرنوشت شان كنجكاوم. و اين چيزي است كه «زندگي» معني مي دهد.
• برخي از شعرهايتان درباره جهان منفي بافي مي كنند. شما فرزندي نداريد. آيا آينده براي بچه ها اين قدر تاريك است؟
دوست داشتم بدانم وقتي به دنيا مي آمدم جمعيت جهان چقدر بود و حالا چقدر است. حدس مي زنم كه دوبرابر شده است. اين چيزي است كه امروز توجهم را به خود جلب مي كند. من در شهري كوچك نزديكي شهر پوزنان به دنيا آمدم. آنجا درياچه اي كوچك داشت كه مردم مي رفتند ماهيگيري مي كردند. حتي مي توانستيد در آن درياچه سوار قايق هايي بادبان دار بشويد. حالا اين درياچه بسيار كوچك شده است و علف هاي هرز در آن رشد كرده است. درياچه در حال از بين رفتن است. حالا فكر كنيد كه چند درياچه در جهان خشك شده است. در حالي كه تعداد آدم ها هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شود. پس اوضاع چندان هم خوشايند نيست. بعضي ها مي گويند: «بگذاريد آدم هاي بيشتر به دنيا بيايند. زمين براي همه آنها جا دارد» من با اين حرف مخالفم. همه ما مي دانيم كه در هر لحظه چند نفر بر اثر سوء تغذيه و بيماري هايي كه بايد منقرض شده باشند مي ميرند. من نمي توانم درباره اين چيزها با شوخ طبعي حرف بزنم.
• آيا اهميتي براي ملك الشعراي نوبل بودن قائليد؟
هنوز نمي دانم. حتي يك لحظه وقت نداشته ام كه در اين مورد فكر كنم. حداقل به چهار روز آرامش و سكوت نياز دارم تا بتوانم به خوبي فكر كنم.
• آيا نگرش فلسفي خاصي نسبت به زندگي داريد؟
فكر مي كنم به طور غريزي نگرشي نسبت به زندگي دارم. كمابيش مي دانم چه چيزي درست و چه چيزي غلط است. هرگز نگفته ام كه هر كاري كه انجام مي دهم درست است. اما مي دانم چه موقعي مرتكب اشتباه مي شوم.
• در شما حس تيزبيني قابل توجه اي وجود دارد. اين حس از كجا ناشي مي شود؟
من نمي توانم از يك نقاش بپرسم چرا به اين سبك يا سبك هاي ديگر نقاشي مي كند. همين طور نمي توانم از يك آهنگساز بپرسم كه موسيقي اش در چه فرآيندي شكل مي گيرد؛ چرا كه مي دانم آنها نمي توانند توضيح دهند. پس من هم نمي توانم شايد من با اين حس به دنيا آمده باشم و البته كمي هم روي آن كار كرده ام.
• شعرهايتان را چطور مي نويسيد؟ پشت كامپيوتر؟
هرگز پشت كامپيوتر نمي نويسم. به ارتباطي مستقيم بين دست و سرم نيازمندم. انسان مدرني نيستم. روي كلمات خط مي كشم. بسيار قديمي فكر مي كنم با خودكار مي نويسم.
• آكادمي سوئد اشاره كرده كه تعداد آثار منتشره شما بسيار اندك است، چرا بيشتر نمي نويسيد؟
بيشتر اوقات چيزهايي را كه نوشته ام كنار مي گذارم و از نو آغاز مي كنم. اغلب در آن واحد به دو شعر فكر مي كنم. آنها گفته اند كه من دويست شعر نوشته ام. اما در حقيقت خيلي بيشتر نوشته ام. گاهي چيزهايي را كه شب نوشته ام فردايش مي خوانم و توي سطل آشغال مي اندازم.
• آيا جوانان را به نوشتن شعر تشويق مي كنيد؟
هركسي بايد اين خطر را در خود تجربه كند. در نقطه اي از زندگي تان وقتي بزرگ شده ايد به جهان خطرات و مسئوليت هاي شخصي وارد مي شويد و چيزي نمي ماند كه بتوانيد از آن اجتناب كنيد. آن وقت شعر مي نويسيد و ما آن را خواهيم خواند. بايد در نظر داشته باشيد كه ممكن است حاصل كارتان شعرهاي بسيار بدي باشد اما ممكن هم هست كه موفق شويد.

يادداشتي بر كتاب يوسفي كه لب نزدم
حس و زباني زنانه
005830.jpg

رضا قنبري
يوسفي كه لب نزدم مجموعه شعر، ليلي گله داران، انتشارات نيم نگاه؛ ۱۳۸۱.
زبان كاركردهاي گوناگوني دارد. چندوجهي و چندمعنايي بودن زبان از عوامل پيچيدگي و گستردگي آن است. نام كتاب، معنا و مفهوم خاصي را در ذهن ايجاد نمي كند، گويي گله داران مي خواهد از همين ابتداي كتاب شما را وارد فضا و زباني نامتعارف كند. گله داران از زبان به عنوان راهكاري براي طغيان استفاده مي كند. او در زبان فرياد اعتراض سر مي دهد و عملا مخالفت با جهان پيرامونش را وارد حوزه زبان مي كند و با برخوردي جديد و شخصي با زبان، خود زبان را كه شكل دهنده و معنادهنده جهان است، به چالش مي طلبد: «آيينه اي كه از كودكي ام به جا گذاشته اي / به جا نمي آورد / ابروهايم باريك ترند / حفره اي در من است كه با من يكي نمي شود / بند مي اندازد / صورتم سرخ مي ماند / يوسفم اما / بي تو از چاه بيرون نمي آيد. » (قسمتي از شعر به يعقوب و يوسفي كه مي كشم صفحه ۲۸). اينكه شاعران هميشه سعي مي كنند با زبان برخوردي تازه داشته باشند، بحث جديدي نيست، اما. . . گله داران علاوه بر اينكه سعي در تغيير زيرساخت هاي زبان دارد، از مزيتي ديگر نيز بهره مند است؛ او زباني زنانه دارد، زباني كه محصول نگاه و ادراك زنانه اوست. اخيرا جنبه هاي مادينگي زبان را، زبان شناسان مورد توجه قرار داده اند و اين شاعر، دريافتي دقيق و درست از جنبه هاي مادينگي زبان دارد؛ او خودش را به عنوان يك زن در شعرش فرياد مي زند.
امروز ديگر پروا نكردم كه عاشقانه هايم به باد است / زمين بي تفاوت است / توفان را از هوا بلند و / لاي موهايم پنهانش كرده ام / مادر امشب دور مي شود و دستش به پشت دست هايم نمي رسد / فقط از ابابيل مي ترسم كه خوراكش باد است / وحشت موهاي خورده شده دور گردنم تاب نمي آورم / شب نمي رود و امشب دور مي شود / با گردنبندي از كعبه و دست هاي لاغرش / نعناع خشك [سيلي صورتم] / به بادكنك سفيدي از تولد كودكي ام برمي گردم / بي نفس از خون دلم پر مي كنم / جنيني و مجنون توفاني ام را بغل مي خوابم / و التماس و التماس / كه مرا هفت ماهه به دنيا نيار. » (شعر ابابيل، صفحه ۴۴ و ۴۵)
او در اين مجموعه با نگاهي انتقادي به تاريخ و جامعه اش، شعري انتقادي ـ اجتماعي را پيش روي ما مي گذارد. شعري كه به خاطر منتقد بودنش اگرچه خشن است، اما ظرايف زباني و حس زنانه تا اندازه زيادي، زيبايي و لذت را به رخ مخاطب مي كشد.
نگارنده اين متن اگرچه تجربه هاي اين شاعر را در زبان، مثبت و حركتي رو به جلو مي داند، اما لزوما هر پيچيدگي و نحوشكني در عرصه زبان را مثبت تلقي نمي كند. در مواردي گله داران جملاتي تجملي و بي مفهوم را استفاده مي كند كه هيچ كمكي به فهم و ادراك و تخيل مخاطب نمي كند و اين جملات نامفهوم شعر را به سمت مرگ و فراموشي در ذهن مخاطب، سوق مي دهد: «برفي كه مي باريد / روي گونه هايم آدم برفي حرامزاده ها مي شد» يا «كنار نمي آيي چرا با قاب عكست كه از فقرات سنگسر آويزان است.»
اگر نوعي نگاه ضدمرد و بعضي از جملات نامفهوم و ناكارآمد را كنار بگذاريم، در اين مجموعه شعر، با شعرهايي نو و موفق و شاعري جوان و جدي روبه رو هستيم!

داستان ۸۱
اقامتگاه دربند
005815.jpg

احمد غلامي
مرور ۸۱ به نقد و بررسي داستان هاي تاليف و ترجمه اين سال مي پردازد. اين بار داستان «عاتكه» نوشته «محمدرضا مرزوقي» بررسي مي شود. عاتكه را نشر روشنگران با قيمت ۱۰۵۰ تومان چاپ و منتشر كرده است.
داستان عاتكه داستان رابطه است، رابطه زن و شوهري جوان. سطرهاي آغازين داستان جذاب و خواننده ربا است. روايت داستان به خصوص در فصل هاي آغازين ساده و صميمي و دلنشين است اما اين سادگي و بي ادعايي اواسط كار از دست مي رود و نوعي تكلف جلوه گر شده و نويسنده مجذوب احساس هاي خودش مي شود.
عاتكه داراي اشكالاتي است كه به راحتي قابل حل بوده اما متاسفانه اين كار قبل از چاپ صورت نگرفته است. حل اين اشكالات از عاتكه اثري درخشان مي آفريد. بن مايه داستان و رابطه اي كه نويسنده بين شخصيت هاي داستانش ترسيم مي كند، رابطه اي نو و جذاب است. داستان شخصيت هايي دارد كه به شيوه اي ضربدري و مثلثي احساس هاي دروني شان را افشا مي كنند: «روايتگر داستان، عاتكه، عبير برادر عاتكه كه دوست روايتگر است و زن و شوهر ميانسال. » عبير چپي است و از اوايل انقلاب يار غار روايتگر داستان است. عاتكه از همان روزهاي انقلاب عاشق شيداي راوي مي شود. اما دوستي روايتگر با عبير هرگز فرصت عشق ورزي را به آنها نمي دهد. روايتگر محو شخصيت عبير است، دوستش دارد و ستايش اش مي كند. در درگيري هاي انقلاب عبير ناگزير به خارج مي رود. در آنجا با كشيشي به نام ساموئل آشنا و مريدش مي شود. از حال و هواي سياست به عشق مي لغزد. اما روايتگر داستان هنوز چشم انتظار اوست تا او برگردد و تنهايي اش را پر كند. وقتي عبير به خارج از كشور مي رود روايتگر احساس تنهايي مي كند، آنگاه به عاتكه روي مي آورد، دل به او مي بندد تا جاي عبير را پر كند. راوي درواقع شيفته برادر است. عاتكه بهانه اين علاقه است. روايتگر نويسنده حرفه اي است. آنها براي استراحت به منطقه اي كوهستاني رفته و در هتلي اتاق گرفته اند. راوي - نويسنده - دارد داستان زن و مردي را مي نويسد كه مرد عاشق زنش است، شيداي اوست. اما عشق مرد، براي زن فقط مسكني است كه او را از رنج و تنهايي ژانت مي رهاند. ژانت زماني يار و غمخوار زن بوده. ژانت هم اين زن و مرد را به يكديگر مي رساند و هم آنها را به نوعي از يكديگر جدا مي كند. رابطه زن و ژانت چنان عميق است كه زن به خاطر ژانت به عشق مرد جواب مثبت داده است. روايتگر داستان، يعني نويسنده خالق اين آدم ها يا اين مثلث دوم است. اما آنها حضور عيني نيز دارند. چون عاتكه هم آنان را مي بيند و به زن ميانسال دل مي بندد. عاتكه از وراي داستان روايتگر آنان را مي شناسد. مثلث زندگي زن - مرد و ژانت در واقع تلميحي دگرگون از رابطه عاتكه و شوهرش است. رابطه اي كه به بهانه چيز ديگري شكل گرفته و اكنون در آستانه آمدن عبير عشق زن و شوهر دچار تلاطم و ترديد مي شود. زن برادرش را رقيب خود مي داند، اگرچه برادرش هم خون اوست اما او تمام عشقش را به پاي شوهرش ريخته و روايتگر داستان - شوهر- در رودربايستي اين عشق پرشور درمانده است. ميان درستي و نادرستي احساساتش، ميان دروغ و حقيقت. هيچ چيز براي خود او نيز قطعيت ندارد. او نيز گرفتار ترديدي جانكاه است و وقتي عاتكه به او مي گويد، عبير توجهي به او ندارد درواقع پرده از علاقه يك سويه شوهرش به عبير برمي دارد.
آيا عاتكه همان چيزي را از عبير مي خواهد كه شوهر ميانسال داستان از ژانت خواست؟ شوهر ميانسال از ژانت خواست برود و زنش را تنها بگذارد. اين تنهايي اگرچه براي او عشق به ارمغان نمي آورد اما نياز زن را به او بيشتر مي كرد و مرد مي توانست، نقش مهمتري در زندگي زنش داشته باشد.
عاتكه داستان عشق آدمي است. عشقي كه همواره به جست وجوي اوست. نكته درخشان داستان عاتكه در اين همين جست وجوي عشق نهفته است. نويسنده عشق را از جنسيت تهي و معناي جنسي آن را حذف مي كند.
اين حذف بسيار رندانه و عميق است، چون به دو تفكر دامن مي زند، يكي عشق به معناي گدازه هايي در وجود آدمي كه هرگز خاموش نمي شود و همواره به جست وجوي معشوق است و آدمي تا در روي زمين باقي است همواره به معشوقي مي انديشد كه نيست و در انتظارش مي سوزد. نوعي عشق دروني، نياز دروني كه به راحتي ارضا نمي شود و پاسخ نمي گيرد. و شايد شوريدگي روايتگر و آدم هاي داستانش از اين رو است. و ديگر اينكه در حذف جنسيت در عشق، نويسنده بسيار ظريف به نوعي همگرايي نيز توجه دارد.
عاتكه اثري لطيف و شاعرانه است. نويسنده مي كوشد، در قالب خيال و واقعيت و درهم آميزي مرز آن آينده را ترسيم كند. پيش بيني شهودي به طريق نوشتن و خلق آدم هايي كه هم واقعي هستند و هم نه. نويسنده با خلق زن و مردي ميانسال گويا پيش بيني آينده خود و همسرش را مي كند. آينده اي نزديك و دم دست.
اين كتاب روايتي روان و يكدست دارد و به عنوان كار اول از جايگاه خوبي برخوردار است.

حاشيه ادبيات

• كورت ونه گات: نه به نام ما
005810.jpg

كورت ونه گات نويسنده آلماني تبار آمريكايي و رئيس انجمن اومانيست هاي اين كشور در آستانه هشتاد سالگي در مصاحبه اي با بخش ادبي روزنامه آلماني «فرانكفورتر روندشاو» از سياست هاي جنگ طلبانه بوش انتقاد كرد و علت سكوت جامعه روشنفكري آمريكا را در مستقل بودن روزنامه نگاران اين كشور دانست كه تنها در روزنامه هاي آزاد كار مي كنند و روزنامه ها در برابر تلويزيون ها نقش چنداني ندارند. او گفت: تلويزيوني داريم كه با مهرباني با ما مي گويد در قدم بعدي چه بايد بكنيم و در دوران اخير، انتقاد از سياست دولت، در فرستنده هاي ملي جايي ندارد. ونه گات روزگاري يكي از پر سر و صداترين سياست هاي سلطه جويانه كشورش به شمار مي آمد. او در سال هاي گذشته، از حضور در صحنه سياسي دوري گزيد و تنها به خلاقيت هاي ادبي روي آورد؛ اما پس از يازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ بار ديگر آرامش خود را از دست داد و به جبهه روشنفكران معترض به سياست هاي جنگ طلبانه جورج دبليو بوش پيوست، بيانيه اي با عنوان «نه به نام ما» امضا كرد كه در افكار عمومي طنيني گسترده يافت.

• فنجان قهوه آدونيس
آدونيس شاعر سوري تبار و مطرح معاصر با شعر «سلامي به بغداد» كه در نشريه عربي زبان القدس به چاپ رسيد به جمع مخالفان فزاينده جنگ در جهان عرب پيوسته است.
فنجان قهوه را زمين بگذار، چيز ديگري بنوش،
به آنچه مهاجمان مي گويند گوش بسپار:
با دعاي خير آسماني
به جنگي حمايتگرانه مي رويم
براي شما آب حيات رود هادسون و تمس به ارمغان مي آوريم،
تا آن را در دجله و فرات جاري سازيم.
آدونيس اسم مستعار علي احمد سعيد، شاعر متولد سوريه است كه به عنوان يكي از بنيانگذاران شعر نوين جهان عرب زبان شناخته مي شود. او همچنين منتقد بي پرده فرهنگ و تفكر سنتي عرب است كه از دهه ۱۹۸۰ به بعد در پاريس رخت اقامت افكنده است. اين شعر را صاحب نظران از چند نظر شاخص مي دانند كه در آن واژگان كلاسيك عربي و استعاره هاي سوررئاليستي بارز در سبكي فراگير و منحصر به فرد تركيب شده است. آدونيس كه بيش از ۶۰ سال دارد، در آخرين اثر خود به موضوع هايي كه بيشتر جنبه تعقلي و ما بعدالطبيعي دارد متمايل است. اما به نظر مي رسد كه جنگ در عراق او را وادار كرده باشد از برج عاج خود در پاريس بيرون بيايد.

• جايزه داستان مستقل خارجي
005825.jpg

شش كتاب در فهرست نهايي جايزه داستان مستقل خارجي قرار گرفت. جايزه ده هزار پوندي داستان مستقل مهم ترين جايزه اي است كه در بريتانيا به داستان هاي ترجمه شده به زبان انگليسي اهدا مي شود. اين جايزه كه ميان نويسنده و مترجم تقسيم مي شود روز ۶ آوريل در رويال فستيوال هال لندن طي مراسمي اعطا خواهد شد. خوزه ساراماگو، رمان نويس پرتغالي از جمله مهم ترين نام هاي حاضر در فهرست نهايي است. فهرست نهايي نامزدها عبارت است از: «۹/۹۹ پوند» اثر فردريك بيگبدر، «بازديد طبيب سلطنتي» اثر پراولو انكونيست، «برفدانه نامتغير» اثر پيتر استفان جانك، «سوربز» اثر ماريو وارگاس يوسا، «غار» اثر خوزه ساراماگو، «آدم كش هاي آتني» اثر كارلوس سوفر. داوران اين جايزه پروفسور سوزان بسنت از دانشگاه وارويك، اهدف سوف رمان نويس، جك ماپانج شاعر، اماندا هاپكينسون از شوراي هنري انگلستان و بويد تونكين دبير ادبي روزنامه اينديپندنت هستند.

• سايت نويسندگان آزاد
سايت اينترنتي رها ارگان نويسندگان آزاد با هدف انتشار عرضه آثار نويسندگان، شاعران، مترجمان و متفكران راه اندازي شد. در شماره جديد اين سايت آثاري از شاعران و نويسندگان ايراني به دو زبان فارسي و انگليسي ارايه شده است. در بيانيه اين سايت تاكيد شده است كه رها اجتماع مستقل قلم است و هيچ وابستگي به فرد، گروه، اتحاديه، سازمان يا حكومتي ندارد و همچنين رها اجتماع نويسندگان آزاد است كه بيرون از جغرافيا، مليت، رنگ و زبان در آزادي مي نويسند.

• پرهيز از جنگ طلبي
انجمن نويسندگان كودك و نوجوان در آستانه روز جهاني كتاب كودك (۱۴ فروردين) در نامه اي به رؤساي IBBY (مركز بين المللي كتاب براي نسل جوان) در كشورهاي انگلستان و آمريكا از آنان براي دعوت سياستمداران به پرهيز از جنگ طلبي و بي عدالتي نسبت به كودكان درخواست همكاري كرد. در اين نامه سرگشاده آمده است: نويسندگان، شاعران، مترجمان و تصويرگران ايراني كتاب كودك در حالي روز جهاني كتاب كودك را در اولين روزهاي بهار گرامي مي دارند كه عميقا نگران سرنوشت كودكان جهان در شرايط نامناسب هستند. اين نامه با اشاره به جنگ بي رحمانه در عراق مي افزايد: نويسندگان ايراني كتاب هاي كودكان از همكاران خود در سراسر جهان، صميمانه دعوت مي كنند تا براي نيكبختي و سعادت كودكان جهان بيش از پيش فعاليت كنيم. در اين نامه همچنين آمده است: بياييد فارغ از هر مليت، مذهب، رنگ و نژاد، سياستمداران را به پرهيز از جنگ طلبي و بي عدالتي درباره كودكان دعوت كنيم و به اين بي عدالتي ها اعتراض كنيم. اين نامه مي افزايد: بياييد ما پديدآورندگان كتاب هاي كودكان براي ساختن جهاني امن، عادلانه و معنوي براي كودكان بكوشيم؛ جهاني كه در آن هيچ كودكي از جنگ، تبعيض هاي جنسي، قومي، مذهبي و نژادي، از فقر و بيماري، از ستم و سوءاستفاده و بي حرمتي رنج نبرد و با آرامش، نشاط و ايمني به سوي كمال و سعادت و نيكبختي گام بردارد.

|  ادبيات  |   اقتصاد  |   ايران  |   جهان  |   علم  |   ورزش  |
|  هنر  |

|   صفحه اول   |   آرشيو   |   بازگشت   |